درعه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245535/درعه
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
23
دَرْعه، نام رود، شهر و همچنین یکی از اقلیمهای کشور مغرب در گذشته. درعه بلندترین رود مغرب است که از پیوستن دو رود دیگر که از کوههای اطلس علیا یا بنابر منابع کهنْ کوه دَرَن سرچشمه میگیرند، تشکیل میشود و پس از طی مسافتی حدود 100‘1 کمـ در مسیر شرق به غرب، در شمال شهر طانطانِ کنونی به اقیانوس اطلس میریزد (ابوعبید، 155؛ الاستبصار ... ، 206؛ معلمة ... ، 12 / 3992).درعه رودخانهای فصلی است و در زمستانها پرآب و در تابستانها خشک میشود. در گذشته محصولات کشاورزی فراوانی چون خرما، نیل و حنای مرغوب که از دشتهای رسوبی اطراف آن برداشت میشد، باعث شهرت منطقۀ درعه شده بود؛ اما در سدههای اخیر، در نتیجۀ خشکسالیها و شیوع بیماریهایی چون وبا، رو به ویرانی نهاد (همان، 12 / 3994؛ لئون افریقی، 2 / 118؛ ادریسی، 1 / 226-227؛ الاستبصار، همانجا).منابع تاریخی و جغرافیایی دورۀ اسلامی دربارۀ وضع منطقۀ درعه اختلاف نظر دارند. ابوعبید بکری در سدۀ 5 ق / 11 م، مرکز منطقۀ درعه را شهر درعه عنوان داشته که تیومتین نیز خوانده میشده است؛ به نوشتۀ او درعه شهری آباد و دارای جامع و بازار بوده است (همانجا)، درحالیکه به نوشتۀ ادریسی (همانجا) در سدۀ 6 ق، درعه شهری متشکل از روستاهای بههمپیوسته و بدون برج و بارو بوده و بیشتر ساکنانش را بربرها تشکیل میدادهاند؛ اما مؤلف گمنام الاستبصار در همین سده، درعه را شهری با باغهای بزرگ و بازارهای پررونق وصف کرده است (همانجا)؛ به گفتۀ یاقوت در سدۀ 7 ق، درعه شهری کوچک بوده است (2 / 451)؛ اما ابنخلدون در سدۀ 8 ق، ناحیۀ درعه را جزو بلاد القبله برشمرده و مرکز آن را شهر بزرگ تادنست، که محل رفتوآمد بازرگانان بوده، معرفی کرده است ( العبر، 6 / 67). این اختلاف نظرها در منابع بهظاهر از آنجا ناشی میشود که هیچیک از نویسندگانی که در آثار خود به وصف درعه پرداختهاند، این شهر را ندیدهاند و اطلاعات خود دربارۀ درعه را از کسانی شنیدهاند که به آنجا سفر کرده بودند (معلمة، 12 / 3993).درعه از دیرباز مرکز بازرگانی مهمی بود، زیرا کاروانهای تجارتی سودان از آنجا میگذشتند. بیشتر بازرگانان درعه از یهودیان بودند و ازآنجاکه به حرفۀ زرگری نیز اشتغال داشتند، گاه بهرهبرداری از معادن طلا و نقرۀ درعه در انحصار آنان بود. این یهودیان بهتدریج از درعه مهاجرت کردند و مسلمانان در خانههای مجلل آنان ساکن شدند؛ اما نام یهودیان همچنان بر آن خانهها باقی ماند، مانند قصر بنیحیون (بنعربی، 134؛ ابنخلدون، همانجا؛ اسماعیل، 211؛ حجی، 2 / 119، حاشیۀ 8؛ لارویی، 124).چنانکه از اسناد، مراسلات و سفرنامهها برمیآید، نام درعه همواره به همراه واژگانی چون بلاد، اقلیم یا عماله (بخش یا استان) به کار رفته است و از زمان مرابطان (حک 448-540 ق / 1056-1145 م) تا آغاز سدۀ 14 ق / 20 م بر منطقهای به طول تقریبی 200 کمـ در امتداد صحرا اطلاق میشد که در دو سوی رودخانۀ درعه قرار داشت و شامل 6 واحه به نامهای مزگیطه، تینزولین، ترناته، فزواطه، اکتاوه و محامید بود که با کوههای نهچندان بلند چون کیسان، بوزروال و تودما محصور شده بودند (معلمة، 12 / 3993-3994؛ لئون افریقی، همانجا).
اعضای تیرههایی از دو قبیلۀ صنهاجه و زناته از مهمترین ساکنان ناحیۀ درعه در طول تاریخ به شمار میروند. آنها برای دستیابی به مراتع و تسلط بر راههای تجارتی صحرا پیوسته با یکدیگر رقابت داشتند. در سدۀ 3 م که رومیانْ قبایل زناته را از اراضی حاصلخیز کشاورزی راندند، بسیاری از آنها به واحههای درعه رفتند و درنتیجه قبیلۀ صنهاجۀ ساکن درعه، منطقه را رها کردند و زناته جایگزین آنها شدند. برخی عواملِ ایجاد تمدن چون ابزارهای زراعت و شیوههای آبیاری در درعه را به زناته نسبت دادهاند. با ورود اسلام به جنوب مغرب در دهههای آخر سدۀ نخست هجری، درعه نیز توسط موسی بن نصیر فتح شد. عقبة بن نافع که مدت درازی را در مغرب سپری کرده بود، بر آن بود که در کنار فتوحات به نشر اسلام بپردازد؛ ازاینرو، در درعه مسجدی بنا کرد. درعه در سدۀ 2 ق / 8 م به حاکمیت دولت اسلامی بنیواسول با مرکزیت سجلماسه درآمد (معلمة، 12 / 3994-3995؛ عبدالحمید، 1 / 199-200؛ مونس، فجر ... ، 49؛ ابنعذاری، 1 / 27؛ دبوز، 3 / 445؛ ابنخلدون، یحیى، 1 / 165؛ ابنخلدون، العبر، 4 / 187).در میانههای سدۀ 4 ق که مغرب صحنۀ نبردهایی میان شیعیان و خلفای اموی قرطبه بود، در جایجای آن امیرنشینهایی پدید آمد و قبایل بربر بهویژه صنهاجه، مغراوه و زناته بر آن مستولی شدند؛ درعه و سجلماسه نیز به حاکمیت بنیخزرون از قبیلۀ مغراوه درآمد. فقهای درعه و سجلماسه که در آرزوی اصلاح و التزام به احکام قرآن و سنت بودند، با همکاری دیگر مخالفان، در 444 ق / 1052 م نامههایی به مشایخ جنبش مرابطان و عبدالله بن یاسین ــ که بعدها حکومت مرابطان را بنا نهاد ــ فرستادند و از جور حکام شکوه نمودند. عبدالله بن یاسین در 447 ق / 1055 م (قس: عنان، دول ... ، 294) در رأس لشکری بدانجا شتافت و مسعود بن وانودین زناتی مغراوی، حاکم درعه، را از آنجا راند. عبدالله بن یاسین خمس غنایم را میان فقهای درعه و سجلماسه، و مابقی را میان مرابطان تقسیم کرد. او یحیی بن عمر لمتونی، و سپس برادر او ابوبکر بن عمر را که از صنهاجه بودند، بر آنجا گماشت. بدینترتیب رفتهرفته صنهاجه بهجای زناته در بلاد درعه ساکن شدند (ابنابیزرع، الانیس ... ، 160-162؛ ابنعذاری، 4 / 12-13؛ عنان، همان، 293-294؛ الحلل ... ، 22).محمد بن عبدالله تومرت (زمان فعالیت: 515-524 ق / 1121-1130 م)، بنیانگذار حکومت موحدان (524-624 ق / 1130-1227 م) ــ که دعوی مهدویت داشت و به مهدی بن تومرت شهرت یافت ــ در هشتمین نبرد خود قلعۀ تزاگورت واقع در واحۀ ترناته را فتح کرد. عبدالمؤمن بن علی کومی، جانشین تومرت، مرگ وی را مدت 3 سال مخفی داشت و به تدبیر امور پرداخت و در 528 ق / 1134 م (قس: ابنقطان، 223) درعه را فتح کرد. او کسانی را که ولایت موحدان را نمیپذیرفتند و یا اعتقادات توحیدی التقاطی داشتند، از دم تیغ گذراند؛ چنانکه 600 تن از بزرگان قبایل را در درعه اعدام کرد (بیذق، 77؛ ابنابیزرع، همان، 217، 230، 236، 239؛ عنان، عصر ... ، 1 / 277؛ الحلل، 143؛ لوی پرووانسال، 184).قدرت موحدان پس از شکست در نبرد عقاب در 609 ق / 1212 م، رو به ضعف نهاد (ابنقاضی، 557؛ ژولین، 2 / 154)؛ پس از آن در 613 ق / 1216 م نخستینبار با بنیمَرین، از قبایل زناته، که به مغرب کوچیده بودند، درگیر و منکوب شدند؛ در خلال درگیریهایی که بهطور مداوم میان آنها وجود داشت، درعه در 655 ق / 1257 م توسط ابویحیى ابوبکر بن عبدالحق، نخستین حاکم بنیمرین، و با مداخلۀ ابنقطرانی فتح شد. درعه در زمان حکومت بنیمرین (592-957 ق / 1196-1550 م) شاهد شورشهای قبایل عرب و بهویژه قبیلۀ اولاد حسین، یکی از شاخههای قبیلۀ معقل، بود که در واحههای درعه سکنا داشتند و حملات حاکمانی چون یعقوب بن عبدالحق در 669 ق / 1271 م و یوسف بن یعقوب در 686 ق / 1287 م بهمنظور سرکوب آنان از جملۀ این درگیریها بود (ابنابیزرع، همان، 365، 368، 380، 386-387، 401، 498، نیز الذخیرة ... ، 122؛ ابنخلدون، العبر، 6 / 66؛ عنان، همان، 2 / 546، نیز نهایة ... ، 95-96).سیاست عبدالله بن مسلم زردالی، والی درعه، مبنیبر شرکتدادن سران قبایل در تحصیل مالیات بهمنظور آرامسازی درعه، نهتنها کمکی به آرامش این شورشها نکرد، که عواقب وخیم اجتماعی و اقتصادی نیز در بر داشت؛ چه، تندروی آنها در گرفتن اموال ساکنان، موجب کاهش تولید محصولات کشاورزی یا مهاجرت اهالی شد. بهتدریج قبیلۀ اولاد حسین کاملاً بر منطقۀ درعه مسلط شدند و مالیاتهای سنگینی از قبایل و کاروانهای تجارتی اخذ کردند؛ اما به دنبال نبردهایی در سدۀ 9 ق / 15 م با دیگر قبایل واحههای درعه، قدرتشان رو به ضعف نهاد و از سوی دیگر فقدان قدرت دولت مرکزی زمینۀ پیدایش شیخنشینهای بزرگ در منطقه را فراهم آورد. شیخ مزواری از مهمترین آنها به شمار میرفت؛ این شیخنشین بهسبب قدرت نظامی و اموالی که در اختیار داشت، بهتدریج در اوایل سدۀ 10 ق / 16 م به یک حکومت واقعی بدل شد (معلمة، 12 / 3996-3997؛ سلاوی، 2 / 178)، اما در 944 ق / 1537 م، مقابل احمد اعرج سر تسلیم فرود آورد و تحت حاکمیت سعدیان قرار گرفت. درعه خاستگاه اسلاف سعدیان بود؛ ابوعبدالله محمد بن عبدالرحمان (القائمبامرالله)، پدر احمد اعرج، که از قاریان قرآن بود، به دعوت اهالی سوس که از حاکمیت ظالمانۀ پرتغالیها به ستوه آمده بودند، قیام کرد و دولت سعدیان را بنیاد نهاد. احمد منصور سعدی درعه را مورد توجه خاص قرار داد و حاکمانی از میان خویشان یا دولتمردان بر آنجا گماشت. در این زمان قلعههای کهن درعه بازسازی، و دژهای جدیدی احداث شدند (معلمة، 12 / 3997؛ ابوالنصر، 205, 206؛ سلاوی، 5 / 6- 8).پس از فتح سودان در 998 ق / 1590 م، وادی درعه و بهویژه واحۀ محامید به یک مرکز بازرگانی تبدیل شد؛ چه، کاروانهایی که رهسپار سودان بودند، در آنجا اجتماع میکردند. پس از وفات سلطان احمد منصور (1012 ق / 1603 م) کشمکشهای سیاسی و ناآرامیهای اجتماعی (نک : هنین، 7، 38، 52)، ازجمله هجوم سپاهیان ابوحسون سملالی، که دارای زاویه و پیروان بسیار بود، خسارت فراوانی را به کاروانهای تجارتی و تجارت منطقه وارد کرد و همین امر سبب شد تا قبایلی که از تجارت کاروانها سود میجستند و نیز قبایلی که از سوی محمد بن شریف، مؤسس حکومت علویان، تحریک میشدند، برضد نیروهای سملالی، که بر درعه تسلط یافته بودند، بشورند؛ سرانجام درعه در 1061 ق / 1651 م به حاکمیت خاندانی از شرفای تافیلالت، که همان علویان و از نوادگان حسن بن علی بن ابیطالب (ع) بودند، درآمد. در دورۀ سعدیان و علویان ادبیات عربی افزونبر شهرها در بادیهها نیز پیشرفت کرد و درعه هم که از این امر مستثنا نبود، به یکی از مراکز صیانت از فرهنگ اسلامی بدل شد و دانشمندان بسیاری را در خود پرورش داد (معلمة، همانجا؛ مورسی، 23؛ عبیدی، 38- 39؛ ژولین، 2 / 287؛ حجی، 1 / 204-206، 211، 287، 2 / 628؛ مونس، تاریخ ... ، 2 / 215-216؛ بنعربی، 134).در زمان علویان، درعه مدتی زیر نظر حکومت سجلماسه اداره شد؛ اما در پی بروز نابسامانیهایی ناشی از درگیری با قبایلی چون ایتعطا و بهمنظور حفظ امنیت و برقراری آرامش، در 1111 ق / 1699 م به یک استان مستقل تبدیل شد. پس از آن و بهویژه پس از درگذشت سلطان مولا اسماعیل در 1139 ق / 1727 م، درعه بار دیگر دستخوش ناآرامی شد، تا اینکه در خلال سالهای 1142-1170 ق / 1729-1757 م که فرزندان مولا اسماعیل مشغول نزاع بر سر سلطنت بودند، به گزارش محمد مکی بن موسى ناصری، صاحب طلیعة الدعة، که در آن زمان در حوالی درعه میزیست، بلاد درعه گرفتار گرانی و گرسنگی شد، زیرا قبایل ایتعطا، روحه و اولاد یحیى به دنبال اشغال مراتع و منابع آب و قصرها، بر واحههای درعه نیز دست یافتند. تدابیری که برای سرکوب آنان به کار گرفته شد، نتیجۀ قطعی نداشت، تا اینکه سلطان سلیمان در 1216 ق / 1801 م موفق شد آنها را از قصرها بیرون کند و آرامش را بدان نواحی بازگرداند (معلمة، 12 / 3998- 3999؛ سلاوی، 8 / 104-107). سلطان قصد داشت با الزام قبایل به پرداخت مالیات و تقویت تجهیزات نظامی، نفوذ ازدسترفته را به دست آورد، اما با شکست مواجه شد؛ ازاینرو تصمیم گرفت نیروهای محلی را به فرماندهی منطقه بگمارد. این سیاست که از سوی سلاطین بعدی نیز ادامه یافت، نفرات و اموال بسیاری برای دولت علویان فراهم آورد و خاندانهای این فرماندهان را به شهرت رساند. حاکمیت خاندان اَکلاوی بر منطقۀ درعه و دیگر واحههای جنوبی عملاً در سالهای پایانی حکومت سلطان حسن اول (حک 1291-1312 ق / 1874-1894 م) محقق شد. مدنی اکلاوی، نخستین حاکم از این خاندان، نیز در ابتدا با معارضۀ عبدالرحمان تامنوگالی، که میکوشید تا با کمک برخی قبایل چون ایتعطا از نفوذ اکلاوی جلوگیری کند، روبهرو شد، اما پس از مرگ عبدالرحمان، جانشین وی محمد تامنوگالی برای یاری مولا عبدالحفیظ (حک 1326-1330 ق / 1908-1912 م) به نیروهای اکلاوی پیوست و مدنی اکلاوی در 1327 ق / 1909 م به سمت صدراعظمی مولا عبدالحفیظ نائل آمد. او فرزند برادرش حمو اکلاوی را به حاکمیت مناطق جنوب گمارد؛ اما وی که از برخورد با قبایل حذر میکرد، جرئت نداشت نیروهایش را بدانجا ببرد، تا اینکه در 1337 ق / 1919 م با حمایت تهامی اکلاوی، پاشای مغرب، به وادی درعه یورش برد. مالیاتهای سنگینی که عمال وی از ساکنان میستاندند، دیگربار به شورشهای قبیلهای انجامید و اکلاوی که اینبار از مساعدت دولت فرانسه بهرهمند شده بود، با توپ درعه را مورد حمله قرار داد (معلمة، 12 / 4000-4002؛ آرنو، 178). اما این خاندان موفق نشدند امنیت و آرامش را در درعه برقرار نمایند؛ چه، ارعاب و غارت در این دوره نیز حاکم بود. پس از اینکه حمو درعه را ترک گفت، میان قبایل هوادار وی و دیگران درگیریهایی به وجود آمد که تا زمان اشغال درعه به دست فرانسویان در 1348 ق / 1929 م ادامه داشت (معلمة، 12 / 4002).
آرنو، لویس، زمن لمحلات السلطانیة، ترجمۀ محمد ناجی بن عمر، دارالبیضاء، 2002 م؛ ابنابیزرع، علی، الانیس المطرب، به کوشش عبدالوهاب بن منصور، رباط، 1420 ق / 1999 م؛ همو، الذخیرة السنیة، رباط، 1346 ق / 1972 م؛ ابنخلدون، العبر؛ ابنخلدون، یحیى، بغیة الرواد، به کوشش عبدالحمید حاجیات، المکتبة الوطنیه، 1400 ق / 1980 م؛ ابنعذاری، احمد، البیان المغرب، ج 1، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، ج 4، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1983 م؛ ابنقاضی، احمد، جذوة الاقتباس، رباط، 1974 م؛ ابنقطان، حسن، نظم الجمان، به کوشش محمود علی مکی، بیروت، 1990 م؛ ابوعبید بکری، عبداللٰه، المسالک و الممالک، به کوشش دوسلان، بغداد، 1857 م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ الاستبصار فی عجائب الامصار، به کوشش سعد زغلول عبدالحمید، بغداد، دار الشئون الثقافیة العامه؛ اسماعیل، محمود، الخوارج فی المغرب الاسلامی، بیروت / قاهره، 1976 م؛ بنعربی، صدیق، المغرب، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ بیذق، ابوبکر، اخبار المهدی ابن تومرت و ابتداء دولة الموحدین، به کوشش لوی پرووانسال، پاریس، 1928 م؛ حجی، محمد، جولات تاریخیة، بیروت، 1995 م؛ الحلل الموشیة، به کوشش سهیل زکار و عبدالقادر زمامه، دارالبیضاء، 1399 ق / 1979 م؛ دبوز، محمد علی، تاریخ المغرب الکبیر، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ ژولین، ش. ا.، تاریخ افریقیا الشمالیة، من الفتح الاسلامی الى سنة 1830 م، ترجمۀ محمد مزالی و بشیر بن سلامه، تونس، 1983 م؛ سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء، 1376 ق / 1956 م؛ عبدالحمید، سعد زغلول، تاریخ المغرب العربی، اسکندریه، 1979 م؛ عبیدی، ابراهیم، دراسات فی تاریخ المغرب الحدیث و المعاصر، بغداد، 1422 ق / 2001 م؛ عنان، محمد عبدالله، دول الطوائف، قاهره، 1380 ق / 1960 م؛ همو، عصر المرابطین و الموحدین فی المغرب و الاندلس، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ همو، نهایة الاندلس، قاهره، 1386 ق / 1966 م؛ لئون افریقی، حسن ابن محمد وزان، وصف افریقیا، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت، 1983 م؛ معلمة المغرب، رباط، 1421 ق / 2000 م؛ مونس، حسین، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ همو، فجر الاندلس، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ هنین، خورخـی دی، وصف الممالـک المغربیة، تـرجمۀ عبدالواحد اکمیر، ربـاط، 1997 م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Abun-Nasr, J. M., A History of the Maghrib, Cambridge, 1971; Laroui, A., The History of the Maghrib, tr. R. Manheim, New Jersey, 1977; Lévi-Provençal, E., Documents inédits d’histoire Almohade, Paris, 1928; Morsy, M., North Africa 1800-1900, London / New York, 1984.
نوشین صاحب
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید