داوود ظاهری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245484/داوود-ظاهری
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
23
داوودِ ظاهِـری، ابوسلیمان داوود بن علی بن خلف اصفهانی (ح 200-270 ق / ح 816-884 م)، فقیه و بنیانگذار مذهب ظاهریـه که از بغداد نشئت گرفت و در نواحی مختلف جهان اسلام از درۀ سند تا اندلس پیروانی یافت.تولد او را بهاختلاف در 200 ق (خطیب، تاریخ ... ، 8 / 375)، 201 ق (ابونعیم، 1 / 313) و 202 ق نوشتهاند (ابواسحاق، طبقات ... ، 92). شهرت او به اصفهانی، مربوط به خاستگاه تبارش بود (خطیب، همان، 8 / 369؛ ابواسحاق، همانجا) و سخن ابنحزم اندلسی که این نسبت را بهسبب اصفهانیبودن مادر وی دانسته است (نک : ذهبی، سیر، 13 / 98)، در منابع دیگر تأیید نمیشود. حتى ابونعیم اصفهانی بهعنوان مورخ اصفهان، اصفهانیبودن او را به آن ناحیه بازگردانده، و اصل وی را از شهر کاشان دانسته است (1 / 312؛ نیز نک : سمعانی، عبدالکریم، 4 / 99). ابنحزم اندلسی، از پیروان مذهب داوود، با تکیه بر تبار ایرانی وی و با تمسک به حدیث «اگر علم در ثریا بود»، داوود را مصداقی از این حدیث شمرده است ( الاحکام، 6 / 854).داوود در کوفه به دنیا آمد و در بغداد پرورش یافت (ابواسحاق، همانجا؛ ابنخلکان، 2 / 257). خاندان وی اهل دانش بودند؛ پدرش علی بن خلف قاسانی از شاگردان سفیان بن عیینه بود و دبیری عبداللٰه بن خالد قاضی اصفهان را بر عهده داشت (ابونعیم، 2 / 7؛ سمعانی، عبدالکریم، 4 / 100). ابنحزم میگوید پدر داوود مذهب حنفی داشت (نک : ذهبی، همانجا)، اما قابل تکیه نیست. به گفتۀ ذهبی، وی به حیث خاندان از موالی خلیفه مهدی عباسی بود (همان، 13 / 97)، اما چنین مینماید که این سخن باید حاصل خلط او با داوود مولیالمهدی باشد که حوض داوود محلهای در بغداد منسوب به او ست (یاقوت، ذیل محل).داوود زندگی خود را در بغداد گذرانید (ابونعیم، 1 / 313) و خانهاش در محلۀ قطیعةالربیع بود (خطیب، همان، 8 / 371). او در دهۀ دوم زندگی خود، در مراکز علمی عراق به استماع حدیث پرداخت. مشایخ بصری او که بیشتر در منابع از آنها یاد میشود، عبداللٰه بن مسلمۀ قَعنَبی (د 221 ق / 836 م)، محمد بن کثیر عبدی (د 223 ق)، سلیمان بن حرب واشِحی (د 224 ق)، عمرو بن مرزوق باهلی (د 224 ق)، و مُسَدِّد بن مُسَرهَد (د 228 ق) بودند (همان، 8 / 369). مشایخ کوفی وی را تنها منابع معدودی ذکر کردهاند که از آن جمله محمد بن عبداللٰه بن نُمیر (د 234 ق / 848 م) و ابوبکر ابنابیشیبه (د 235 ق) را میشناسیم (ابونعیم، همانجا). وفات مشایخ نشان میدهد که تحصیل حدیث او در بصره باید پیش از زادگاهش کوفه بوده باشد. وی پس از بازگشت به بغداد، از برخی محدثان آن شهر، چون عبیداللٰه بن عمر قَواریری (د 235 ق / 849 م) نیز حدیث شنیده (ذهبی، همان، 13 / 98)، اما بیشتر به مباحث فقهی و عقلی روی آورده است. دراینباره، در حیطۀ فقه مؤثرترین استاد او ابوثور ابراهیم بن خالد کلبی (د 240 ق / 854 م) بود (ابواسحاق، همانجا)، فقیهی مستقل از شاگردان شافعی که پیروانی به گرد مذهب خود آورده بود (نک : ه د، 5 / 288). وی خود خاطراتی از حضور در مجلس ابوثور نقل میکند (مثلاً عبادی، 68) و مَرّوذی او را از «غِلمان ابوثور» شمرده است (نک : ذهبی، همان، 13 / 103).دو تن از دیگر شاگردان شافعی که داوود به محفل آنان حاضر میشد، دارای گرایشهای مشهودی کلامی بودند. نخست احمد بن یحیى، معروف به ابوعبدالرحمان شافعی (د پس از 230 ق) که به عقاید معتزله گراییده بود (خطیب، همان، 5 / 200-201؛ ابنمرتضى، 138) و گفتهاند که داوود از او دانش آموخت (ذهبی، همان، 10 / 555)؛ دیگری حسین کرابیسی (د 256 ق / 870 م) است که او را شاگـرد حفص الفرد، متکلم معتزلـی ـ جبری شمردهاند (خطیب، همان، 13 / 471). کرابیسی خود نیز از سویی قائل به جبر بوده (ابنندیم، 230)، و از سوی دیگر، در مباحث صفات مانند خلق قرآن، بهعنوان حد واسطی میان قول معتزله و اصحاب حدیث، نظریۀ لفظ را طرح کرده بود (اشعری، 602؛ نیز نک : فاناس، IV / 210). منابع کهنْ بیشتر از مصاحبت و همنشینی داوود با کرابیسی سخن گفتهاند (مثلاً ابنخلاد، 448)، اما منابع متأخر به صراحت آن را در حد شاگردی وی شمردهاند (ابنتیمیه، 12 / 573). در اینجا، همچنین باید به سخن ابوطاهر ذُهلی اشاره کرد که معتقد بود داوود علم کلام را از ابنکلاب آموخته بود (ذهبی، سیر، 11 / 174؛ نیز نک : فاناس، IV / 223)، یعنی چهرهای نزدیک به کرابیسی که بهعنوان برجستهترین پیشاهنگ کلام اهل سنت و جماعت، پیش از اشعری شناخته شده و دربارۀ خلق قرآن، نظریهای میانی ارائه کرده است (نک : ه د، 4 / 519).تنها سفر مهم او به خراسان در زمان حیات اسحاق بن راهویه، یعنی پیش از 238 ق / 852 م بود که با توجه به سن او و نیز گزارشهای رسیده، بیشتر جنبۀ معرفی افکار بوده و کمتر جنبۀ تحصیل داشته است (خطیب، تاریخ، 8 / 369). رابطۀ او با اسحاق گاه در حـد دانشآموزی ــ بهخصوص استماع مسند وتفسیر او ــ (همانجا؛ ذهبی، همان، 13 / 98، 103) و گاه در حد مناظره است (خطیب، همان، 8 / 370-371)، اما در رویارویی با عالمان جوانتر نیشابور تنها مباحثه و مناظره دیده میشود (مثلاً ابنعساکر، 58 / 93). روایتهای رسیده نشان میدهد که وی در مسیر بازگشت، چندی در ری توقف کرده و در آنجا با کسانی چون ابوزرعۀ رازی و ابوحاتم رازی مواجهه داشته است (ابنابیحاتم، الجرح ... ، 1(2) / 410؛ خطیب، همان، 8 / 373).با رسیدن به بغداد، داوود تدریس افکار خود و تصنیف کتب را آغاز کرد و تا پایان عمر دوام بخشید (نک : همان، 8 / 369). وی در ذیقعدۀ 270 (همان، 8 / 375؛ ابنخلکان، 5 / 257) یا به قول ابنکامل، در رمضان آن سال (همانجا؛ ابنجوزی، المنتظم، 12 / 238) درگذشت و در مقبرۀ شونیزیه (ابواسحاق، طبقات، 92)، یا در منزلش (خطیب، همانجا) به خاک سپرده شد (نیز نک : ابنخلکان، همانجا).داوود را در سلوک شخصی، فردی صادق، متواضع، پرهیزکار همراه با زندگی زاهدانه گفتهاند (خطیب، همان، 8 / 369، 371؛ ابنندیم، 271)، و از نظر شخصیت فکری، گفتهاند عقلش بر علمش بیش بود (خطیب، همانجا)، البته عقل در اینجا به معنای عرفی مقصود بوده است. به قول خود، در پی ماجرایی، قسم یاد کرده بود که هرگز دانش کسی را خوار نشمارد (نک : همان، 14 / 410). او باور داشت که باید سخنان مختلف را شنید و سخن کوتاهی از او نقل میشد: «بهترین سخن آن است که بدون اذن، [خود] به گوشت راه یابد» (همان، 8 / 372). داوود طبع شعر هم داشت، هم شعر میگفت و هم به اشعار پیشینیان علاقه داشت (همان، 8 / 373- 374).
پیشتر به مشایخ او در حدیث اشاره شد که برخی از آنان بزرگترین محدثان عصر خود بودند، بااینحال، شواهد نشان میدهد که وی با محدثانِ آشتیجو با عقل و تدوین مصاحبت داشته و به محدثان پرهیزنده از تفکر رغبتی نداشته است. بیوجه نیست که او در بغداد، بهترین موقعیت را برای حدیثشنیدن از کسانی چون احمد بن حنبل (د 241 ق / 855 م) و همگنان او در اختیار داشت، ولی حتى قبل از آنکه عقایدی ابراز کند و احمد بر او خشم گیرد (نک : همان، 8 / 374)، هرگز در درس او حاضر نشد. استفادۀ او از نقاد حدیثی چون یحیی بن معین (د 233 ق) نیز بسیار حداقلی است (مثلاً نک : قرطبی، 10 / 157).داوود نسبت به نصوص حدیثی توجه ویژهای داشت و ناظران دربارۀ کتب فقهی و اصولی او اذعان داشتهاند که احادیث فراوان در برگبرگ آثار او نقل میشده است (خطیب، تاریخ، 8 / 370). اینکه با وجود فراوانی مرویات او، خطیب بغدادی و دیگران اشاره دارند که روایت از او بسیار نادر است (همانجا)، حکایت از بدگمانی اصحاب حدیث نسبت به او و کوشش برای پیرایش آثار خود از روایات وی دارد. در منابع از این احادیث مسنَد نادر، نمونههایی بر جای مانده است (مثلاً نک : دارقطنی، 3 / 259؛ خطیب، همانجا؛ مرشد، 1 / 34؛ ابنجوزی، الموضوعات، 2 / 236؛ ابنعساکر، 4 / 49؛ سبکی، طبقات ... ، 2 / 287- 289). ابوالفتح ازدی، از نقادان رجالی اهل سنت میگوید که اصحاب حدیث «او را ترک کردهاند» (نک : ذهبی، میزان ... ، 2 / 14)، ولی وجهی برای ترک، ذکر نکرده است. ابنحجر عسقلانی در یک نگاه جمعی به منابع رجالی، پس از ستایش داوود یادآور میشد که احدی از نقادان، او را به کذب یا تدلیس متهم نکرده است (2 / 423). ابنابیحاتم رازی هم که بهشدت به داوود تاخته و او را گمراه و بدعتگذار خوانده، بر او خردۀ کلامی دارد و اشکالی به صحت حدیث او وارد نساخته است (نک : همانجا).فرای نقل، براساس گزارشها، داوود بهعنوان یک فقیه و عالم عقاید، در نقد حدیث نگاهی سختگیرانه داشته است. ابوحاتم رازی کتاب البیوع او را دیده که در آن داوود، اصحاب حدیث را بهسبب کثرتطلبی در نقل حدیث و بیمبالاتی در محتوا نکوهش کرده، و مواضع او چنان ابوحاتم را برآشفته که رسالهای در حدود 50 برگ در رد وی نوشته است (همانجا). ابوبکر ابنابیعاصم (د 287 ق / 900 م) باز از معاصران داوود، کتابی در رد او نوشته که موضوع آن 40 حدیثِ ثابت از دیدگاه او ست که داوود صحت آنها را نفی کرده است (ذهبی، سیر، 13 / 431). بااینهمه، ابنسریج از داوود نقل میکند که وی اجر اصحاب حدیث را بیشتر از فقها میدانست، ازآنرو که «همت آنان مصرف ضبط ریشهها ست» (خواجه عبداللٰه، 3 / 26). تجلیل وی از جایگاه ابوعبداللٰه بوشنجی، محدث خراسان آنگاه که در محفل داوود حاضر شد، شاهد دیگری بر حسن نظر او نسبت به محدثان دقیق بوده است (نک : ذهبی، تذکرة ... ، 2 / 658).در میان کسانی که از داوود روایت حدیث داشتهاند، نام کسانی چون پسرش ابوبکر محمد بن داوود، زکریا بن یحیى ساجی، یوسف بن یعقوب داوودی و عباس بن احمد مذَکِّر دیده میشود (خطیب، همانجا).
بخش مهمی از تحصیل داوود در دورهای پیش از خلافت متوکل (232-247 ق / 847-861 م) گذشت که افکار معتزله از سوی خلافت عباسی مورد حمایت قرار داشت و بیدرنگ پس از بهقدرترسیدن متوکل، شرایط کاملاً برضد معتزله و تاحدی دیگر جریانهای کلامی شد. شکلگیری شخصیت داوود در چنین موقعیتی بود که به عالمی دینی چون او اجازه نمیداد نسبت به مسائل و مذاهب کلامی حسّاس نباشد و بهآسانی از کنار چالشهای اعتقادی عصرش عبور کند.در میان عقاید داوود، آنچه منابع اهل سنت بر آن متمرکز شدهاند، دیدگاه او دربارۀ خلق قرآن است، مسئلهای که از زمان مأمون حتى جنبۀ سیاسی یافته بود و دو تن از کسانی که استاد داوود در کلام شناخته شدهاند، یعنی ابنکلاب و حسین کرابیسی در باب آن نظریهای داده بودند و حتى برخی از محدثان معاصر وی مانند بخاری صاحب صحیح نیز در آن مسئله به دنبال یافتن یک موضع میانه بود (نک : ه د، 11 / 459). این اندازه روشن است که داوود نخستینبار رأی خود دربارۀ خلق قرآن را در سفر نیشابور آشکار ساخته است و ازآنجاکه سخن وی در این سفر تنها از طریق منقولات در اختیار ما ست و اینکه لازمۀ درک دقیق موضع وی، دراختیارداشتن عین الفاظ او ست، عملاً ممکن نیست تا بهدقت موضع او دراینباره تعیین گردد. محمد بن یحیى ذُهلی در نامهای به احمد بن حنبل نوشت: داوود در شهر ما گفته که «قرآن مُحدَث» است (نک : خطیب، تاریخ، 8 / 374) و دقیقاً همین عبارت سخنی است که مروذی به نقل از برخی شاهدان عینی مجلس نیشابور نقل کرده است (ذهبی، سیر، 13 / 103)، اما داوود خود در بغداد معتقد بود که ذهلی و دیگران نظریۀ او را درست نقل نکردهاند (خطیب، همانجا). نقل محمد بن حسن ابنصبیح یک فقره افزوده دارد، مبنیبر اینکه «قرآن محدث، و لفظ من به (هنگام قرائت) قرآن مخلوق است» (ذهبی، همانجا). فقرۀ دوم بهصراحت همراهی با حسین کرابیسی را نشان میدهد. ابوعبداللٰه وراق، از شاگردان داوود با تفصیل بیشتری دیدگاه او را آورده است؛ از داوود دربارۀ قرآن پرسیدند و او گفت: «آن قرآن که خداوند میگفت، جز پاکان آن را مسّ نمیکنند» (واقعه / 56 / 79) و «در نبشتهای فروپوشیده است» (واقعه / 56 / 78)، غیر مخلوق است و اما این قرآن که پیش روی ما ست و حائض و جُنُب آن را لمس میکنند، آن مخلوق است (لالکایی، 2 / 360؛ خطیب، همان، 8 / 373). در نقل ابوعلی قوهستانی از اسحاق، روشن است که اسحاق مایل نبوده الفاظ خاصی را به داوود نسبت دهد و تنها میگفت: فلانی را در باب قرآن «نظر ثالثی است که نظری خطا ست». وقتی بهاصرار از او پرسیدند که آن نظر چیست؟ باز بهاجمال پاسخ داد که به «لفظ» قائل شده است، و این قوهستانی است که در تفسیر آن میگوید، مقصودش این بود که «لفظ من به (هنگام قرائت) قرآن مخلوق است» (لالکایی، 2 / 356).ابوالحسن اشعری دیدگاه داوود را در این حد که «کلام خدا محدث و غیر مخلوق است»، فشرده ساخته (ص 583) و مؤلفان بعدی هم بهسادگی همین صورتبندی یا حتى تنها فقرۀ اول آن را نقل کردهاند (مثلاً ذهبی، همان، 13 / 101). اگر نقل اشعری را که نسبت اقوال با یکدیگر را بهدقت بررسی کرده است، مبنا قرار دهیم، باید گفت داوود مایل بوده است با فاصلهگرفتن از معتزله، از کاربرد تعبیر مخلوق برای کلام خدا پرهیز کند و درعینحال با تکیهبر محدَثبودن کلام خدا و با استفاده از فاصلۀ ظریف میان احداث و خلق، قدیمبودن را از کلام خدا سلب کند. اشعری که به مسئلۀ لفظ کاملاً توجه داشته و خود نظریۀ ویژهای در این باب دارد، به قولی از داوود در باب لفظ اشاره ندارد و چنین مینماید این نسبت به وی، ناشی از تأویل شنوندگان، و نه تصریح داوود باشد. یوزف فاناس او را در شمار کسانی قرار داده که به دنبال یک نظریۀ حد وسط بودند و به فهرست واقفه ملحق کرده است (IV / 223؛ برای تحلیل نظریههای رقیب، نک : ولفسن، 235 ff.).هرچه بود، نظر داوود دربارۀ لفظ که در نیشابور ابراز شده بود، بهشدت نظر مخالف اهل سنت را برانگیخت. گـویند اسحاق وقتی سخن داوود را شنید، به او حمله کرد و به انکار او برخاست (نک : ذهبی، میزان، 2 / 15)، اما محدثان جوانتر همانند آنچه با بخاری کردند، اقدام به جوسازی بر ضد داوود نمودند. به گفتۀ ابوزرعۀ رازی، وقتی او نیشابور را ترک میکرد، شیوخ محدثان نیشابور ماوقع را به ابوزرعه در ری نوشتند، اما وی از بیم عواقب آن، مضمون نامه را نهان داشت (خطیب، تاریخ، 8 / 373). محمد بن یحیى ذهلی هم نامهای به احمد بن حنبل در بغداد نوشت و گزارشی از عقیدۀ داوود، آنگونه که خود فهمیده بود، داد (همان، 8 / 374). اما در این میان، برخی محدثان جوان هم مانند مسلم بن حجاج نیشابوری صاحب صحیح، با نظریۀ داوود احساس قرابت میکردند و دفاعنکردن آنان از موضع مخالف داوود، کسانی چون ذهلی را خشمگین کرده بود (ابنعساکر، 58 / 93). مخالفان داوود نیز همرأی نبودند؛ برخی چون احمد بن حنبل دیدگاه او را بدعت مینامیدند (خطیب، همان، 8 / 373)، برخی چون عبدالرحمان بن خِراش بغدادی او را کافر میشمردند و برخی چون ابوزرعۀ رازی معتقد بودند برای داوود بهتر بود در حد دیگر محدثان سخن گوید و پای از محدودۀ عقاید مقبول فراتر نگذارد (نک : همانجا).اقوالی که دربارۀ کلیت اندیشۀ عقایدی داوود نقل میشود، با عقلگرایی معتزله و نزدیکان به ایشان فاصلهای آشکار دارد. ازجمله اینکه گفته است: «من خدا را با اخبار شناختم» (جصاص، 3 / 380) و نقلی که باقلانی از وی در تصویب اقوال مجتهدین حتى در اصول دین ــ البتـه در آنچه تأویلپذیـر باشد ــ داشتـه است (زرکشی، 4 / 525). در کتب داوود این مبنا مشهود بوده است که با حجت عقول نمیتوان امری از امور دین را اثبات نمود (جصاص، 3 / 369؛ زرکشی، 1 / 30).برخی نقلیات نشان میدهد تکیۀ وی بر ظاهر نصوص، حتى در مباحث اعتقادی نیز دیده میشد، ازجمله در فهم حدیث عذابشدن میت با گریۀ اطرافیانش (بخاری، 1 / 432؛ مسلم، 2 / 638)؛ گویی باور داشت که در صورت گریۀ اطرافیان، روح میت مورد عذاب الٰهی قرار خواهد گرفت (قرطبی، 10 / 231)؛ اگر این نقل صحیح باشد، باید گفت قائل آن از اصول عدلیه فاصله گرفته است. با توجه به مجموع این دادهها، سخن ابنمرتضى که در طبقات معتزله، داوود را در شمار اهل عدل شمرده است (ص 138)، بهشدت جای تأمل دارد. بههرحال، برخی از دیدگاههای داوود در باب شریعت، بهخصوص تکیۀ او بر نفی قیاس و رأی (نک : ادامۀ مقاله)، نشان میدهد نگاه وی به شریعت کمینهگرا بوده و او از این جهت در کنار متکلمان متقدم معتزله، بهخصوص کسانی چون جعفر بن مبشر قرار گرفته است (نیز نک : فاناس، IV / 66)؛ شاید همین ویژگیها زمینۀ پندار ابنمرتضى را فراهم آورده است.گفتهاند ابوسعید برذعی، شیخ حنفیان بغداد که بر مذهب معتزلی بود، با داوود مناظره داشت (ذهبی، تاریخ ... ، 23 / 528)؛ البته قطعههای نقلشده از مناظره فقهی و نه کلامی است (سبکی، رفع ... ، 4 / 499). ضمناً روایتی به نقل از داوود در دست است که قول به خلق قرآن کریم از سوی بشر مریسی، عالم حنفی اعتزالگرای عراق را به نقد گرفته است (خطیب، همان، 13 / 446). این شواهد حکایت از آن دارد که داوود نسبت به محافل حنفیِ عدلگرا که در بغداد آن روز قوتی داشتند نیز موضع مخالف داشته است.برخی از جناحهای مختلف مایل بودند دانش کلامی داوود را انکار کنند و این باید در پیوند با نگرش او به نسبت عقل با دین بوده باشد که اشاره شد؛ دراینمیان قاضی محاملی (د 330 ق / 942 م) از موضع اصحاب حدیث (ابنندیم، 288)، او را بدون توضیح «جاهل به کلام» دانسته است (خطیب، همان، 8 / 374؛ برای توجیه، نک : ذهبی، میزان، 2 / 16) و ابوالعباس ناشئ اکبر بهعنوان شاعری علاقهمند به کلام و فرق (نک : مسعودی، 3 / 453) و معتزلیِ گراینده به فلسفه (ابنندیم، 217، 401)، هجویهای در جهل مرکب او سروده است (خطیب، همانجا).در سدههای بعد، همچنان برخورد دوگانه با شخصیت عقایدی داوود دیده میشود. شهرستانی، احمد بن حنبل و داوود را بهعنوان دو شخصیت اصلی یاد کرده که بر روش سلف اصحاب حدیث و در راه سلامت عقاید بودند و قول آنها این بود: به آنچه در کتاب و سنت وارد شده، ایمان داریم و متعرض تأویل نمیشویم (1 / 95). همراستا با آن، نقل خواجه عبداللٰه انصاری است که جملۀ «علیکم بدین العجائز» (بر شما باد دینداری پیرزنان) را بهعنوان سخنی حکمتآموز از داوود نقل کرده است (5 / 29)، سخنی که گاه به پیامبر (ص) نسبت داده شده و نقادان آن را موضوع شمردهاند (صغانی، 52) و گاه از عالمان دیگر اهل سنت، چون ابوالمعالی جوینی (نک : ابنجوزی، المنتظم، 16 / 245) و ابونصر رامشی (همان، 17 / 38) نقل شده است.بااینهمه، برخی از مؤلفان که شاید به عقاید داوود آگاهتر بودند، مایل نبودند نام او را در عقاید، در شمار پیشوایان اهل سنت جای دهند. ازجمله ابنابیحاتم رازی (د 327 ق / 938 م) در عقاید بر پیروی کسانی چون مالک و اوزاعی و لیث و سفیان و حماد بن زیاد تأکید کرده، به ترک نظر در «کتب کراریس» و اجتناب از اصحاب آن مانند داوود اصفهانی دعوت میکنند (لالکایی، 1 / 180)؛ ظاهراً مقصود از کتب کراریس، کتب درایی است که مضامینی فراتر از حدیث دارند. ابومنصور بغدادی (د 429 ق / 1037 م) در نامبری از رجال اهل سنت که عقیدۀ سنی بدانان منسوب است، در کنار شماری از نامها چون مالک بن انس و احمد بن حنبل، بهجای آنکه از داوود نام برد، تعبیر «اهل ظاهر» را ترجیح داده است (ص 34-36، 277).گفتنی است ابوالقاسم بلخی از داوود جَوارِبی اقوال غریبی در باب تشبیه و تجسیم نقل کرده (اسفراینی، 120؛ شهرستانی، 1 / 96-97؛ فاناس، II / 432-434) که در نقل علامۀ حلی بهطور مطلق به فردی به نام داوود نسبت داده شده (ص 38) و در آثار برخی از متأخران امامیه به تصور اینکه داوود منصرف به داوود ظاهری است، به خطا به داوود ظاهری نسبت داده شده است (صیمری، 120؛ قمی، 659-660).درمجموع باید گفت انتساب برخی از دیدگاههای مشبهه به داوود، حاصل خلط او با دیگران است و کوشش در جهت عقلستیز نشاندادن او نیز جنبۀ مبالغه دارد. اما این اندازه میتوان اظهار داشت که داوود در کنار کسانی چون ابنکلاب، حسین کرابیسی و حارث محاسبی، و بعدها ابوالحسن اشعری، میتواند در شمار آن گروه از عالمان اهل سنت شمرده شود که به دنبال جستن راهی میان اندیشۀ کلامی و باورهای سنتی اهل سنت و جماعت بودند (دربارۀ آنان، نک : فاناس، IV / 199 ff.). حتى آنانکه دانش کلامی داوود را انکار کردهاند، تلویحاً تأیید کردهاند که داوود در مناقشات کلامی وارد میشده است و روایات ناظر به مناظرات وی و نیز عناوین آثار ازدسترفتۀ وی، درگیربودن او با علم کلام را تأیید میکند. اینکه اصحاب حدیث نسبت به پذیرش شخصیت او مقاومت نشان میدادند نیز برآمده از همین ویژگی کلامی او بود که وی را از جویندگان حدیث صرف، متمایز میساخت.در پیوند میان اندیشۀ کلامی و فقهی داوود باید گفت دیدگاههای فقهی داوود ریشه در اندیشه دارد و نه سطحینگری، و نباید ظاهرگرایی در فهم نصوص را به معنای سطحینگری و حشویگری تلقی کرد. دقیقاً ازهمینرو ست که برخی از اندیشمندان بزرگ در سدههای بعد که بههیچرو نسبت سطحیبودن به آنها نمیتوان داد، همچون ابنعربی و ابنحزم (ه مم) در فقه، مذهب داوود ظاهری را برگزیده بودند (گلدسیهر، 185 ff.).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید