صفحه اصلی / مقالات / داغ و داغ گذاری /

فهرست مطالب

داغ و داغ گذاری


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 29 آبان 1400 تاریخچه مقاله

داغْ وَ داغْ‌گُذاری، نشان و اثر سوختگی باقی‌مانده از ابزار آهنی مانند سیخ، میل، سوزن، درفش و میخِ تفته یا سنگِ گداخته بر روی پوست بدن انسان یا حیوان. علامت سیاه پدید‌آمده بر پوست بدن انسان را «داغ»، و عمل سوزاندن پوست و علامت‌گذاشتن روی پوست بدن انسان یا حیوان با ابزاری تفته به‌منظور درمان بیماری، شکنجه، و نیز تعیین شناسۀ مالکیت بر انسان در نظامهای بـرده‌داری و اربـاب ـ رعیتی، یـا بـر حیـوان، به‌ویژه در دام‌پروری را «داغ‌گذاری» می‌نامند. علامت سیاهی را نیز که از جای مُهر بر روی پیشانی مسلمانان (مردان) در اثر سجدۀ فراوان ایجاد می‌شود، اصطلاحاً «داغِ مُهر» می‌گویند. خداوند در قرآن کریم به این نوع داغ بر پیشانی اشاره کرده است (فتح / 48 / 29؛ نیز نک‍ : ابوالفتوح، 17 / 349). همچنین کسی را که جلو سرش مو نروییده باشد و گویی آنجا را داغ کرده باشند، «داغ‌سر» می‌گفته‌اند (هدایت، 365).
ابزار آهنی گداختۀ مخصوص داغ‌گذاری را در زبان و ادبیات فارسی، «داغ»، «داغی»، «داغ‌کُن» یا «داغ‌زن» (در عربی: مکواة، مَیسَم)، و در زبان برخی عشایر مانند عشایر افتری «داغی» (شاه‌حسینی، افتر ... ، 62)، بختیاری «هَلکن داغ» (دیگار، 65-66)، قشقایی و مردم تُرک‌زبان «داغما» (کیانی، 52)، و عشایر ارشلوی بچاقچی «سُمَ» (سُمه، برگرفته از سِمَۀ عربی) می‌نامند. برای نشان‌دادن چهارپایِ از‌کار‌افتاده و بی‌مصرف، و سلب مالکیت از آن چهارپا و دام، همچنین برای انگشت‌نمایِ عام و خاص کردنِ فرد خلاف‌کار، به آنها علامتی می‌زدند که به «داغِ باطله» یا به ‌اصطلاح شتـردارانِ کویـر‌نشیـن ایـران «بـاطل‌داغ» معـروف بـود (بلوکباشی).
فعلهای ترکیبی دیگری نیز مانند «داغ‌‌نهادن»، «داغ‌کردن»، «به‌داغ‌رساندن» و «داغ‌زدن» برای عمل داغ‌گذاشتن به کار می‌رود. شکنجه‌دادن انسان با داغ را «داغ‌کردن» یا «داغ و درفش‌ کردن»، انداختن نقش‌ونگار با داغ بر روی چرم را «داغی‌زدن»، و آرم و نشان و نام کارگاههای تولیدی با داغ بر کف کفش را «داغی‌زده» می‌نامند (برای این اصطلاحها، نک‍ : آنندراج، انوری، ذیل داغ؛ نجفی، ذیل داغ‌کردن؛ مدرسی، 250-251؛ میرزایی، 79). به نشانی‌ای که گازُران (جامه‌شویان) با داغ بر کنار پارچه‌های خود می‌گذاشتند تا پارچه‌هایشان هنگام شستن با یکدیگر عوض نشوند، و همچنین به داغی که با هیچ‌چیز از میان نمی‌رفت، «داغِ گازران» می‌گفتند (برهان ... ، ذیل واژه).
عشایر برخی از مناطق ایران برای داغ‌زدن دامهای خود، مراسم خاصی را به‌اشتراک، در مراتع ییلاقی برپا می‌کردند که آن را افتریها «وَرویلاچ» (شاه‌حسینی، همانجا)، و شاهسونها «داغلاماق» می‌نامیدند (عزیزی، 263).
در جوامع عربی، به‌ویژه در میان قبایل بادیه‌نشین شتردار، داغ و داغ‌گذاری بسیار تداول داشته است. کاربرد واژه‌هایی مانند «وَسم» و «سِمَه» (داغ)، و «وَسَمَ» (داغ‌زدن، علامت‌گذاشتن)، و «کَیّ» و «کَیَّه» (داغ و داغ‌زدن) و «مَیسَم» و «مکواة» (ابزار داغ یا داغ‌کُن) از جملۀ اصطلاحهایی بوده که در میان عربها به کار می‌رفته است (تاج ... ، 9 / 92-93، 10 / 319؛ ابن‌جُزَی، 264؛ زمخشری، 1 / 400؛ نیز نک‍ : آذرنوش، 948، 1208).

داغ‌درمانی

الف ـ در پزشکـی

داغ‌کـردن برای درمـان برخـی از زخمها و جراحات و دردها در پزشکی پیشینۀ بسیار دراز دارد. در یونان قدیم، ایران باستان و در میان اقوام سامی، به‌ویژه قبایل عرب تا صدر اسلام و در زمان حیات پیامبر اکرم (ص)، داغ‌درمانی از شیوه‌های معمول بوده، و در دوره‌های اسلامی نیز این شیوه مراحل ترقی و کمال را پیموده است (محقق، 392). امروزه داغ‌کردن در برخی از نواحی دنیا به‌خصوص برای درمان بیماری سیاتیک و
 پاره‌ای دردهای شکم رواج دارد (جانستن، 37، حاشیه). عمل داغ‌کردن هنوز هم در برخی از جوامع اسلامی و سرزمینهای خاورمیانه، و در میان مردم روستایی و عشایری ایران به کار می‌رود (بلوکباشی).
داغ‌کردن در مواقع مختلف، به‌ویژه پس از بریدن رگ یا قطع دست و پا، یکی از روشهای چشمگیر درمان در پزشکی اسلامی از زمان حیات پیامبر (ص) بوده است. ابن‌قتیبه داغ‌کردن رایج در آن دوره را دو نوع یاد می‌کند: یکی، داغ‌کردن در هنگامی که به سلامت شخص زیان نرساند و او را بیمار نکند؛ دیگر، داغ‌کردن در زمانی که زخم کسی چرک کرده است، یا دست و پای کسی را قطع کرده، و مطمئن باشند که از این راه بهبود می‌یابد (نک‍ : ‌ابن‌قیم، 65-66). به‌نوشتۀ ابن‌قیم در الطب النبوی، پیامبر اکرم (ص) از 3 طریق متداولِ نوشیدن عسل، حجامت‌کردن با نیشتر و داغ‌کردن با آتش، در شفای بیماران، طریق داغ‌کردن را برای امت خود نهی کرده بودند، و آن را فقط در مواقع بسیار ضروری و آخرین روش درمان جایز می‌دانستند. با‌این‌حال، بنابر حدیثی از جابر بن عبدالله در صحیح، پیامبر (ص) طبیبی را برای قطع رگ اُبَی بن کعب و داغ‌کردن جای بریدگی آن فرستادند؛ همچنین هنگامی که تیر به رگ میانی بازوی سعد بن مُعاذ خورده بود، آن را با سر‌نیزه داغ کردند؛ وقتی هم که رگ داغ‌کردۀ او ملتهب شد، دوباره آن را داغ نهادند (همو، 52، 64، برای اطلاع بیشتر، نک‍ : 52-53، 64-66؛ نیز نک‍ : محقق، همانجا).
وقتی طبیبان تشخیص می‌دادند که روش دارو‌درمانی و راههای دیگر معالجه در بهبود بیماریهای خاص مؤثر و سودمند نمی‌افتد و پاسخ نمی‌دهد، به روش داغ‌گذاری که بسیار دردناک و رنج‌آور بود، روی می‌آوردند و آن را آخرین روش درمانی بیمار تشخیص می‌دادند. مَثَل عربی «آخر الدّواءِ الکَیّ»، اشاره به این موضوع دارد و حافظ (1 / 860) نیز با تمثل به این مثل: « ... / علاج کی کنمت آخر الدوا الکی» از شیوع سنّت «کَیّ»، به‌مثابۀ آخرین راه درمان بیماری جسمی و روانی در میان ایرانیان یاد می‌کند (برای اطلاع بیشتر، نک‍ : محقق، 391-394).
پیشینۀ روش درمان با داغ در ایران، به دورۀ باستان باز‌می‌گردد. درآن دوره، پزشکی به دو بخش روان‌پزشکی و تن‌پزشکی تقسیم می‌شد. در تن‌پزشکی یکی از 6 روش درمانی، داغ‌درمانی بود که به آن در زبان پهلوی «داغ‌بشازیشنیه dāg-bēšāzišnīh» می‌گفتند (صبوری، 13، 78، 84). بنا‌بر نوشتۀ دینکرد، برای راستی‌آزمایی و آزمایش اعتقادات دینی شخص، بر روی سینۀ او روی گداخته می‌ریختند ( ارداویراف‌نامه، 43). در متون کهن پزشکی ایران، به شیوع داغ‌کردن در میان پزشکان ایرانی اشاره شده است. ابن‌سینا فصل سی‌ام از فن چهارم کتاب اول قانون را به درمان بیماریهای خاص و برخی دردها با روش کَیّ (داغ‌کردن) اختصاص داده است (1 / 219-220). رازی (نک‍ : مَن لا یحضره ... ، 60، 67) درمان شعیره (گل‌مژه) را از راه داغ‌کردن با شمع ذوب‌شده، و تسکین و فروکش درد دندان را با میله‌ای نازک و گداخته ذکر می‌کند. در بیماریهایی که بریدن رگها لازم می‌شد، پس از عمل بریدن، سر رگها را برای بند‌آمدن خون، داغ می‌کردند. شیوۀ بریدن رگ و داغ‌کردن در جاهای مختلف متفاوت بوده است. جرجانی (کتاب 3 / 232-234، 239) چگونگی تفاوت این عمل را در شهرهای بغداد و بصره توضیح می‌دهد. اخوینی بخاری در هدایة المتعلمین به شیوۀ داغ‌کردن اشاره کرده است، اما این عمل را در برخی از موارد جایز نشمرده، و نوشته است که چنانچه تنۀ سرطان را ببُری یا داغ کنی، هرگز بِه نشود و بیم مرگ بیمار خواهد بود (ص 606).
در دانشنامۀ حکیم میسری (تألیفی از سدۀ 4 ق / 10 م)، به معالجۀ برخی از بیماریها و آسیبهای چشمی در کحالی، مانند روییدن موی در گوشۀ چشم، ناراحتی چشم در اثر پلک و فزونی مژگان و ناسور‌شدن گوشۀ چشم با داغ‌کردن اشاره شده است (ص 64-65، 74). در عرایس الجواهر (تألیف: 700 ق / 1301 م)، سوزاندن و داغ‌کردن عضوی از بدن بـا میل زر بهترین روش در بهبود هرچه زودتر جراحت و پیشگیری از عفونت و ریم (چـرک) دانسته شده است (نک‍ : ابوالقاسم، 217).
در دورۀ صفوی میل‌زدن و داغ‌کردن با آهن تفته در درمان برخی بیماریها ازجمله دندانِ کرم‌خوردۀ دردناک (بهاءالدوله، 286)، غده‌های متورم، و از‌بین‌بردن ریشۀ باقی‌مانده از غده‌های سلی و گوشت زیادی از هر نوع، و بندآوردن خون‌ریزی موضعی بسیار رایج بوده است (الگود، 140, 143). به‌ گفتۀ شاردن کمتر مرد ایرانی دیده می‌شد که چند داغ ‌سوختگی در بازو، تهیگاه، زیر زانو و گردن نداشته باشد. این شیوۀ داغ‌کردن برای حیوانات هم به کار می‌رفته است (V / 191). فصل بیست‌و‌چهارم طب اکبری، نوشته‌ای از دورۀ صفوی، به شرح منافع کیّ و بیماریهایی که با داغ‌کردن علاج می‌شوند، اختصاص داده شده است. در این مبحث، 16 نوع مرض که با داغ‌کردن بهبود می‌یابند، مانند درد چشم، درد سر، درد شقیقه، ضیق‌النفس، جذام و جز آنها برشمرده شده‌اند و طریق داغ‌کردن هریک از آنها نیز آمده است (برای این امراض و طریق درمان هریک، نک‍ : شاه‌ارزانی، 2 / 1307-1310).
پولاک، طبیب اتریشی ناصرالدین شاه و معلم طب در ایران، نتیجۀ داغ‌کردن را مثبت ارزیابی می‌کند و آن را دارای ارزش پزشکی بالایی می‌داند. او می‌نویسد اطبای ایرانی چشم‌درد و سردرد را با داغ‌کردن پیشانی، شقیقه‌ها و پشت سر؛ دردهای سینه را با داغ‌نهادن بر زیر ترقوه؛ سیاتیک را با داغ‌کردن استخوان ساق پا؛ و امراض شکمی، طحال و کبد را با داغ‌کردن همین موضعها درمان می‌کردند (ص 241). شلیمر از انواع داغها که در پزشکی ایران به کار می‌رفته، از‌جمله «داغ دوایی»، «داغ فتیله‌ای» و «داغ نخود» را نیز نام می‌برد (ص 118, 288, 377).
تاورنیه در سفرنامه‌اش از رسم داغ‌کردن در هند یاد می‌کند و می‌نویسد: برای درمان درد قولنج، یک مفتولِ در‌آتش‌گداخته را بر پاشنۀ پا می‌گذاشتند و پوست پاشنه را تا رسیدن به گوشت می‌سوزاندند و درد تسکین می‌یافت (I / 637). جواد علی در المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام می‌نویسد که اعراب از شیوۀ درمانی با کیّ در معالجۀ بیماریهای بی‌شمار بهره می‌برده‌اند که «رَثْیَه» (رماتیسم، ورم مفاصل، و نقرس)، «جُروح» (بریدگیها)، «قُروح» (زخمها، مخصوصاً زخم سلاح)، «جع الرأس» (سردرد) و «جع المفاصل» (درد مفصلها) از آن جمله بوده است. همو می‌افزاید که برای معالجۀ استسقا (تشنگی بسیار)، شکم بیمار را داغ می‌کردند (8 / 392-393). رازی نیز در الحاوی (1 / 244) در درمان امراض سر، آخرین علاج را داغ‌کردن پوستۀ سر دانسته است.
در زمان کنونی، پژوهشگران در پژوهشهای میدانی خود در مناطق مختلف ایران، به شماری از روشهای داغ‌گذاری برای برخی امراض و دردها اشاره کرده‌اند. داغ‌کردن با عقیق گداخته و اسپند سوخته یکی از روشهای اعتقادی مردم در درمان برخی از بیماریها بوده است. برای نمونه، در خراسان و سیرجان نوزاد و کودکی را که بـه اصطلاح محلی به بیماری «چار / چهار فَرق» دچار می‌شد، یعنی زیاد می‌گریست و نفس‌تنگی می‌آورد و سرش را نمی‌توانست استوار نگه دارد، با عقیق یا «چوب دشتی» (اسپند) 4 طرف سرش را داغ می‌کردند (شکورزاده، 157؛ بختیاری، 282؛ مؤیدمحسنی، 141). در بافق برای بهبود سر‌درد، سر بزرگ‌سالان را با میخ گداخته، و سر کودکان را با عقیقْ داغ می‌کردند. پرنور‌شدن دید چشم را با عقیق، و جای نیش مارزدگی را با میخ داغ یا مهرۀ عقیق‌ داغ علاج می‌نمودند (جانب‌اللٰهی، «طب ... »، 122-123).
در تایباد و باخرز بیماریها و دردهایی مانند تَرَک‌خوردن پاشنۀ پا، «دانه‌مرغی» (دانه‌های چرکین روی بدن)، دندان‌درد، سالک و کچلی را با پیه سوختۀ بزغاله، تریاک یا شیرۀ داغ‌شده، میلۀ آهنی تفته، و پِهِن ‌سوخته داغ می‌کردند (مشایخی، 79، 81-84). اقوام عرب‌زبان خوزستان باد اوریون، سیاه‌زخم، «عِرجِنسَه» (درد پا، شاید بیماری فلج و بی‌حسی پا)، «ابودَمقا» (تیفوئید، حصبه) و مانند آنها را با داغ‌کردن بهبود می‌بخشیدند (برای چگونگی درمان، نک‍ : پورکاظم، 219-222؛ برای داغ‌درمانی شماری از بیماریها و دردها در نواحی مختلف، به‌ویژه سیستان و بلوچستان و بندرعباس، نک‍ : جانب‌اللٰهی، پزشکی ... ، 221-223). در الموت، خالهای کبودی را که روی پیشانی، کنار چشم، و روی بدن ظاهر می‌شوند، می‌سوزانند و با یک سکۀ نقره، «نقره‌داغ» می‌کنند (عسگری، 1 / 186). در سنگسر، شکستگی سر را «لَمه‌داغ» (نمد‌داغ)، و زخم ناشی از نیش گرگ را «سنگ‌داغ» می‌کنند (اعظمی، 56). اقوام لک ساکن در شمال غربی و غرب استان لرستان، ورم چرکین و دردآلود لثۀ دندان را با خمیر داغ آمیخته با نمک، و دل‌درد را با خاکستر داغ آمیخته با نمک التیام می‌بخشیدند (رضایی، 78).
در بندرعباس و جزیرۀ قشم، برای درمان بادزدگی نوزادان و کودکان، و دورکردن «ام صبیان» (ه‍ م، نوعی باد ـ جن) از درون آنها، میان دو ابرو و شقیقه‌های راست و چپ کودک را با پارچۀ آهار‌داری که با گره‌زدن به‌صورت دکمه درآورده‌اند و در آتش گذاشته‌اند تا به دود بیفتد، داغ می‌کنند (ساعدی، 121).

اقسام داغ‌کُن در پزشکی

داغ‌کُن یا داغ‌زن از ابزار عمومی پزشکان دورۀ اسلامی در کار جراحـی بوده است. ایـن داغ‌کُنها از لحاظ نوع کاربرد و شکل، اقسام مختلف داشتند. ابوالقاسم زهراوی، پزشک و جراح و داروشناس اسلامی، در کتاب التصریف، باب نخست از مقالۀ سی‌ام کتاب را به عمل داغ‌کردن اختصاص داده است که ضمن برشمردن سود و زیانهای عمل داغ و ترجیح این عمل با ابزار زرین بر ابزار آهنین، مواقع لازم در اقدام به این عمل یا پرهیز از آن را شرح می‌دهد. زهراوی صورتی از اقسام مکواة در پزشکی را با نام و شکل هر‌یک از آنها، در کتابش می‌آورد: مکواتهای زیتونی، میخی، تیغی، دو‌تیغه، میان‌تهی و مانند آنها از جملۀ داغ‌کُنهایی است که پزشکان به کار می‌برده‌اند. یک نوع داغ هم به نام مکواة عدسی، مخصوص دندان‌پزشکان بود که برای درد دندان به کار می‌رفت (2 / 463-476: انواع مکواتها؛ نیز نک‍ : محقق، 380-381، 393؛ نیز نک‍ : اشکال دو مکواة در همین مقاله).
پزشکان برای داغ‌کردن هر عضوی از بدن نیز داغ‌کن مخصوصی به کار می‌گرفتند. شیزری، دانشمند سدۀ 7 ق / 13 م، از دو نوع داغ‌کن به‌نام «مَکاوی الطحال» و «مَکاوی الرأس» نام می‌برد که مخصوص درمان بیماریهای طحال و سر بوده است (نک‍ : محقق، 367- 368).

ب.ـ در دام‌پـزشکی

داغ‌کـردن از روشهای بسیـار متـداول در بیطاری قدیم برای مداوای برخی از امراض چهارپایان، دامها و پرندگان در جهان اسلام بوده است. با عمل داغ معمولاً خون را در یک نقطه از بدن حیوان جمع، یا از نقطه‌ای دور می‌کردند. در متون عربی و فارسی، به‌ویژه در برخی از کتب مربوط به خَیل و فَرَس‌نامه‌ها، به معالجۀ مرضهایی مربوط به چهارپایان از اسب، استر و شتر گرفته تا گاو و گوسفند با عمل داغ اشاره، و مواقع و روش و چگونگی آن توضیح داده شده است. در سرزمین مصر، در قرون میانه داغ به کار می‌رفته است. ابوبکر مُنذِر، سر‌جراح بیطاری دربار سلطان محمد بن قَلاوون (سل‍‌ 678- 689 ق / 1279-1290 م)، فصلی کامل از کتاب کامل الصناعتین البَیطرة و الزرطفة را که دربارۀ دام‌پزشکی و شناخت اسب و چهارپا ست، به موضوع داغ اختصاص داده، و انواع مختلف داغ‌کردن را بنابر سنت معمول محلیِ سوری، شوشتری، هندی، یونانی و مغربی توضیح داده است (نک‍ : سجادی، 565؛ برای نمونه در ایران، نک‍ : فخر مدبر، 199؛ دو فرس‌نامه ... ، 109-110).
یکی از شیوه‌های کاری بیطاران ایرانی از قدیم، درمان برخی از بیماریهای چهارپایان از طریق داغ‌کردن بوده است. برای نمونه، در دورۀ صفوی معمولاً ورم مفاصل، و درد پا و سم اسب، استر، شتر و خر را از این راه علاج می‌کردند (شاردن، III / 375-376؛ پولاک، 114, 241-242). شیوۀ داغ‌کردن در معالجۀ پرندگان شکاری نیز به کار می‌رفت. در بازنامۀ ناصری آمده است که وقتی کام قوش ورم می‌کرد و سخت قرمز می‌شد، به‌طوری‌که دیگر نمی‌توانست دهانش را بگشاید، آن را با سوزن جوال‌دوز داغ می‌کردند؛ همچنین دماغ قوشهای سیاه‌چشم گیرندۀ شکارهای کلان را داغ می‌کردند: قوش سیاه‌چشم را داغ دماغ لازم است / تا بستاند از نفس داغ تو را ز آهوان (نک‍ : حسام‌الدوله، 218، 249-250).
در میان عشایر نیز داغ‌کردن چهارپا برای بهبود برخی از بیماریها رسم بود؛ مثلاً اگر شتری در ایلسون (شاهسون) به بیماری «سَهَنگ» (نام محلیِ نوعی حالت دیوانگی) دچار می‌شد، گردنش را داغ می‌کردند (جانب‌اللٰهی، «نگاهی ... »، 411).
قبایل گاوچران عرب هومر در سودان برای درمان و بهبود بیماری گاو‌ها، یا دور‌کردن بیماری از آنها، بر گاوهایشان داغهایی می‌زدند که متفاوت با داغهای معمولی و درشت‌تر از آنها بود. این نوع داغها از روی نقش آنها و موضعی از اندام حیوان که داغ بر آن قرار داشت، از انواع داغهای دیگر به‌آسانی تشخیص داده می‌شدند (کانیسن، 208).

داغ‌گذاری به نشانۀ تملّک

الف ـ بر انسان

در گذشته پادشاهان و اربابان، بندگان و غلامان خود را داغ می‌کردند و نشان می‌گذاشتند تا تملک بر آنها مشخص باشد. سنایی به داغ‌کردن بندگان درگاه شاهان برای درامان‌بودن آنها از هر نوع گزند و آسیب اشاره دارد: بندۀ خاص ملک باش که با داغ ملک / روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس (ص 307)؛ حافظ نیز در این بیت: به داغ بندگی مردن درین در / به جان او که از مُلک جهان به (1 / 838)، داغ بندگی و غلامی را حتى بر پادشاهی جهان ترجیح داده است. بلاذری در فتوح البلدان به داغ‌کردن روی دست سکّه‌زنانی که برای حجاج ابن یوسف سکه ضرب می‌کردند، اشاره می‌کند و سبب آن، شناخته‌شدن آنها به هنگام خرج‌کردن سکه‌ها بود (ص 376، حاشیۀ 3).
این داغها را بر جاهای مختلفی از بدن غلامان، بردگان و بندگان می‌زدند که ران: «جز به نام تو داغ بر ران نیست / ... » (خاقانی، 470)، و سُرین یا کپل در این مثلها: «داغ به سرین داشتن» و «داغ بر سرین بودن» (دهخدا، 2 / 770؛ نیز نک‍ : ‌لغت‌نامه ... ، ذیل داغ) از موضعهای عمومی‌تر بوده‌اند.

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: