صفحه اصلی / مقالات / دارمی، ابومحمد عبدالله /

فهرست مطالب

دارمی، ابومحمد عبدالله


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

دارِمی، ابومحمد عبدالله بن عبدالرحمان تمیمی سمرقندی (181-255 ق / 797- 869 م)، محدث و فقیه ماوراءالنهر و صاحب سنن، یکی از جوامع مهم حدیثی نزد اهل سنت. دارمی نسبت ولاء به بنی دارم بن مالک داشته، و خاستگاه وی سمرقند بوده است (سمعانی، 2 / 441؛ ذهبی، سیر ... ، 12 / 224). آن‌‌گونه که از او نقل شده، در سال وفات ابن‌مبارک، عالم و محدث مشهور خراسان، یعنی در 181 ق به دنیا آمده بود (همان، 12 / 228).
به‌رغم شهرت اثر دارمی، آگاهی چندانی از شرح حال وی در دست نیست، و منابع تنها به پر‌سفر‌بودن او برای کسب حدیث تصریح کرده‌اند. دارمی افزون‌بر شهرهای ماوراءالنهر و خراسان، در حجاز، عراق، شام و مصر نزد استادان و مشایخ حدیث حضور یافت و از دانش ایشان بهره برد. با بررسی فهرست مشایخ، و زمان درگذشت آنها، می‌توان به آگاهیهایی جانبی به‌ویژه دربارۀ مسیر سفرهای وی دست یافت.
دارمی در خراسان نزد استادانی همچون نَضر بن شُمَیل (د ذیحجۀ 203 / ژوئن 819) حدیث شنیده است. اما استماع او از برخی استادان خراسانی مانند نُعَیم بن حَمّاد (د 209 ق / 824 م) احتمالاً در محل مهاجرت وی، در عراق یا مصر صورت گرفته است. گویا در اواسط همان دهه راهی عراق شده، و پیش از 206 ق / 821 م در آن دیار بوده است، و از محدثان درگذشته در 206 ق عراق همچون بِشر بن عمر زَهرانی (با 7 روایت در سنن، دارمی، 1 / 350، 2 / 166، جم‍‌ )، وهب بن جریر (با 24 روایت مستقیم از او در سنن، همو، 1 / 79، 172، جم‍‌‌ )، و یزید بن هارون واسطی (با بیش از 180 روایت در سنن، همو، 1 / 32، 62، جم‍‌ ) استماع کرده است. او در شهرهای مختلف عراق همچنین از کسانی چون جعفر بن عون کوفی (د 207 ق)، ابوسهل عنبری (د 207 ق)، ابوالنضر هاشم بن قاسم (د 207 ق)، سعید بن عامر، ابوزکریا بکری، اسود بن عامر شاذان (همگی: د 208 ق / 822 م)، و نیز ابوالولید طیالسی و حَجّاج بن منهال از مشاهیر آن دیار حدیث شنیده است. پیش از 212 ق سفری به سرزمینهای شام نیز داشته، و در آنجا از کسانی چون محمد بن یوسف فِریابی (د 212 ق / 827 م)، ابومُغیرۀ خَولانی (د 212 ق)، و نیز ابومُسهِر غَسّانی و آدم بن ابی‌اِیاس حدیث شنیده است. وجود نام کسانی در میان مشایخ وی مانند عبدالله بن زبیر حُمَیدی، شیخ‌الحرم (د 219 ق / 834 م) و ابن‌ابی‌مریم مصری (د 224 ق / 839 م) نشان‌دهندۀ حضور وی در حجاز و مصر است.
می‌دانیم که در خلافت مأمون، در عراق و به‌ویژه در بغداد، آزمون عقیدۀ محدثان دربارۀ مسئلۀ خلق قرآن یا به‌اصطلاح «مِحنه»، یکی از مهم‌ترین رخدادهای آن عصر به شمار می‌رود، که برخی از محدثان را با دشواریهایی مواجه نمود. اینکه نام وی در منابع مربوط به محنه وارد نشده، می‌تواند تأییدی بر یادکرد پیشین، مبنی‌بر حضور وی در اواخر دهۀ 20 سدۀ 2 ق در حجاز باشد. به نظر می‌رسد گروه دوم از مشایخ خراسانی وی را متأخران، یعنی درگذشتگان دهۀ 30، در بر می‌گیرند؛ کسانی ازجمله صَدَقة بن فضل، ابوعُبید قاسم بن سلّام، و محمد بن سلّام بَیکندی (برای مشایخ، نک‍ : مزی، 15 / 210-213؛ ذهبی، تذکرة ... ، 2 / 535؛ برای تکمیل، نک‍ : دارمی، 1 / 278، جم‍‌ ).
راویان دارمی را گروه بزرگی از مشایخ طراز اول سدۀ 3 و 4 ق تشکیل می‌دهند که در منابع برخی از صاحبان صحاح همچون مسلم، ابوداوود، و ترمذی در کتب سته از او نقل مکرر دارند (مسلم، 1 / 11، 20، جم‍‌ ؛ ابوداوود، 1 / 362، 525، جم‍‌ ؛ ترمذی، 1 / 228، 309). به‌علاوه از بزرگانی مانند بخاری، ابوزُرعۀ رازی، ابوحاتم رازی، بَقیّ بن مَخلَد، عبدالله بن احمد بن حنبل، محمد بن یحیى ذهلی و جعفر بن محمد فریابی نیز یاد شده است (ابن‌ابی‌حاتم، 2(2) / 99؛ اصفهانی، 4 / 1329، 1335، جم‍‌ ؛ خطیب، 10 / 31؛ ابن‌عساکر، 29 / 315؛ مزی، 15 / 213).
از نظر گرایشها، توجه ویژۀ دارمی به مباحث زهد و اخلاق قابل توجه است. سنن دارمی به‌عنوان قدیم‌ترین سنن برجای‌مانده که مبتنی بر ابواب فقه تدوین شده، پیش از باب فرائض، بخشی را به مبحث «رقائق» مختص گردانده است. مشخص است که موضوع رقائق و مباحث پیرامونی آن در مبحث عام اخلاق و زهد جای می‌گیرد، و نه در شمار مباحث فقهی. براساس آنچه در منابع دربارۀ زهد و پارسایی او بیان شده، و مخصوصاً اینکه به‌رغم دعوت وی به قضا، از آن پرهیز کرده، و عملاً پس از یک داوری، از قضا دست کشیده (خطیب، 10 / 29)، گرایشهای زهدگرایانۀ وی قابل درک است.
با بررسی باب رقائق سنن دارمی، باید گفت: مؤلف در مواجهه با مباحث مختلف، با رعایت اعتدال میان خوف و رجا، در مجموع رجا را بر خوف غالب دانسته است؛ از نشانه‌های آن، نوع برخورد وی با مسئلۀ بهشت و جهنم در این دست روایات است که مؤلف بدنۀ اصلی این‌گونه روایات، و ورود به مبحث را بر بهشت نهاده است. همچنین اینکه وی تنها با ذکر دو روایت، یکی سلبی و یکی اثباتی، از موضوع پراهمیت آن عصر در زمینۀ قُصّاص و نحوۀ مواجهه با آنان عبور کرده هم بسیار شایان توجه می‌نماید (2 / 319). پرداختن مؤلف به لایه‌ها و سطوح مختلف اخلاق دینی، که در آن عصر به آهستگی در مسیر تدوین بود و به‌عنوان پله‌های سیر‌و‌سلوک معنوی شناخته می‌شد، در همین روند شکل گرفته است؛ اعتباربخشی به مواردی همچون صمت، توبه، و حسن خلق از این دست است.
دارمی را در حیطۀ عقاید و فقه، باید از پیروان مکتب اسحاق ابن‌راهویه دانست. وجود 30 روایت از اسحاق در سنن، بیانگر توجه او به آموزه‌های اسحاق است. پیرامون مکتب اسحاق باید گفت که در سدۀ 3 ق، محافل اصحاب حدیث، در دو سوی اندیشه‌های متقابل احمد بن حنبل و اسحاق ابن‌راهویه جای می‌گرفت. روی‌هم‌رفته به‌عنوان شناسۀ اصلی مکتب اسحاق، اعتدال و توسع نسبی وی نسبت به احمد از مهم‌ترین موارد است (برای توضیحات کامل، نک‍ : ه‍ د، 9 / 118).
گرایش دارمی به اسحاق، و دور‌شدن از احمد بن حنبل، زمانی بیشتر مشخص می‌شود که می‌بینیم وی در سنن، یک بار موضعی در ارتباط با مسئله‌ای در فقه عبادی، گرایش فقهی خود را در تقابل با نظر احمد معرفی کرده (1 / 295)، و همچنین در کل سنن، تنها یک حدیث در موضوع نماز در منا از او روایت کرده است (2 / 55). با توجه به اینکه دارمی و احمد را باید معاصر و در یک طبقۀ رجالی قرار داد، و از حضور وی نزد احمد هم آگاهیم، به‌هرحال احمد از جایگاهی برخوردار بوده است که روایت دارمی از او می‌تواند متصور باشد. آن‌گونه که پیش‌تر بیان شد، دارمی حدود سال 206 ق به بعد در عراق استماع حدیث می‌کرده، و حتى بی‌شک پیش از درگذشت اسود بن عامر شاذان در 208 ق در بغداد بوده است (برای دو روایت از وی، نک‍ : 1 / 135، 201). از ‌طرفی می‌دانیم که احمد بن حنبل به‌دلیل بروز مشکلاتی در بغداد مربوط به قضیۀ محنه در 218 ق به بعد، چه به‌اجبار و چه به‌اختیار، عملاً مجلس درسی نداشته است (ه‍ د، 6 / 719). اما چنان‌که مشخص است، در این بازۀ زمانی ده‌ساله، که دارمی دست‌کم زمانهای بسیاری از آن را در عراق حضور داشته، چندان رغبتی به حضور گسترده در مجلس او نداشته است؛ احمد بن حنبل هم اشارۀ کوتاهی به این مطلب دارد که کسانی ازجمله دارمی زمان کوتاهی را نزد او بوده‌اند (خطیب، 10 / 32؛ ابن‌ابی‌یعلى، 1 / 200).
در بررسی گرایش اصحاب حدیثی دارمی در میان دو مکتب احمد و اسحاق، به‌عنوان مؤید باید به مواجهۀ وی با موضوع تدوین اشاره کرد. برخلاف احمد که با تدوین آثار فقهی مخالف بود و سبک و سیاق مسندنویسی را مورد عنایت تام قرار می‌داد، تدوین و تألیف کتابی باب‌بندی‌شده در قالب سنن از شاخصه‌های مکتب اسحاق به شمار می‌رود (نک‍ : ابن‌ندیم، 286؛ نیز ه‍ د، همانجا). لذا مشاهده می‌کنیم که دارمی، به‌عنوان کسی که باید وی را متعلق به مکتب اعتدال‌گرای اسحاق در محافل اصحاب حدیث در نظر آورد، اقدام به تدوین سنن می‌کند و مواضع خویش را در مقدمه به‌تفصیل بیان می‌دارد (دارمی، مقدمه). به نظر می‌رسد که مؤلف آگاهانه، بخش آخر مقدمه را به رسالۀ عباد بن عباد خواص شامی اختصاص داده است. فارغ از آنکه رساله دربردارندۀ نگاهی کاملاً موسع و دارای تسامح بسیار در مبحث علم و کسب علم، آن هم از منظر عابدی اهل ذوق، تقشف و محبت است، باید توجه داشت که حفظ و اتقان شخص عباد خواص در محافل حدیثی، به‌شدت مورد انتقاد قرار دارد و عملاً روایات وی متروک دانسته شده است (شاید سمعانی، 2 / 411). دارمی هم البته با دقت، به‌عنوان یک محدث، در متن سنن هیچ روایتی از او را نیاورده، اما تخصیص لُبّ ‌کلام خویش در بخش نهایی مقدمه، و اختصاص‌دادن بخش نهایی مقدمه به متن رسالۀ عباد خواص قابل توجه است (1 / 160-163). از موارد یادکردنی در رساله، التفات مؤلف به موضوع عقل است. بخش اخیر رساله هم یادکردنی است که موافق با نظر دارمی، اشاراتی به اصالت ظواهر کتاب به جای تأویل و تفسیر آن دارد.
دارمی عالمی فقیه و محدث بود. وی در روایات فقهی سنن به‌جز بسیاری دقتها و ظرافتها (2 / 280، 406)، به‌ویژه دقت در ظرایف مسائلی که در فضای روابط اجتماعی جای می‌گیرد (2 / 143)، و بیان اختلاف آراء بزرگان در احادیث (1 / 217، 391)، در مواردی نیز، هرچند اندک، به بیان آراء خاص و مرجحات فقهی خویش پرداخته است (برای نمونه، نک‍ : 1 / 191، 283، 297، 355، 364، 385، 2 / 15، 102)؛ مرجحاتی که گاه به‌وضوح از موضع اهل حجاز (مقصود در آن عصر، مالکیان) دور (نک‍ : 2 / 13)، و به اهل عراق (در آن عصر، حنفیان) نزدیک شده بود (نک‍ : 1 / 223، 307، نیز 384). در مواجهه با احادیث، فارغ از مفاهیم فقهی آنها، به‌عنوان یک محدث، دارمی هم در برخورد با اسانید و هم در برخورد با متون روشی نقادانه دارد. او همچون یک رجالی، در صورت لزوم به بیان اطلاعات رجالی راویان پرداخته (برای نمونه، نک‍‌ : 1 / 173، 198، 211، 254)، و گاه افتادگیهای سند حدیث را بیان کرده است (2 / 410). در مواجهه با متن، دارمی ضمن بررسی معانی و غریب احادیث (1 / 4، 29، 91، 251، جم‍ ‌)، گاه به صحت حدیث با دیدۀ شک نگریسته، و با بیان مشکل موجود در آن، به نقد پرداخته است (1 / 230، 2 / 424)، و روایت اصح، و یا درست آن را مبتنی بر اندیشۀ فقهی‌اش ذکر می‌کند (1 / 170، 2 / 20، 99).

سنن دارمی

بررسی جایگاه دارمی در تاریخ فرهنگ اسلامی و تاریخ حدیث، مستلزم بررسی توأمان مؤلف و کتاب او است. در تـاریخ علم حدیث دو موضوع تـألیف سنن و جایگاه آن در میان صحاح سته بسیار حائز اهمیت است؛ اما واقعیت این است که تدوین سنن توسط دارمی موضوعی است، و قرارگیری آن درمیان صحاح، موضوعی دیگر. دربارۀ موضوع اول یعنی تدوین سنن، شایان ذکر است که سنن دارمی از قدیم‌ترین نمونه‌ها در نوع خود در میان مسانید و سنن و مجموعۀ جوامع حدیثی است که بر جای مانده است. سنن دارمی زمانی تدوین یافته است که هنوز آثـاری همچون صحیح بخـاری و مسلم و نمونه‌های مشابه مدون نشده بود، و از سویی، این زمانی است که هیچ تفکیک و تدقیقی در جداسازی این مجموعه‌ها در میان نبوده است. شاید به همین دلیل هم هست که در برخی از منابع، در بیان و نام‌بردن از اثر وی، آن را به‌صورت مسند، سنن، و جز آن یاد کرده‌اند. دارمی ادامه‌دهندۀ حرکتی بود که استادش، ابن‌راهویه، با تدوین سنن آن را آغاز کرده بود (ابن‌ندیم، 286)؛ اینکه به هر دلیلی سنن ابن‌راهویه امکان آن را نیافت تا در محافل آن زمان مورد عنایت قرار گیرد و رواجی یابد، البته مبحثی است؛ اما برخلاف آن، سنن شاگردش، دارمی، این امکان برایش مهیا شد. بدین‌ترتیب عملاً سبک مدون‌نویسی اسحاق، و شاگردش، دارمی، زمینه‌ساز تألیف آثاری از نوع سنن و صحیح گشت که در آنها طبقه‌بندی و تبویب موضوعی، مسیر تفکیک مسائل و مباحث فقهی روایی را منجر شد. سخن از سنن، سخن از مجموعه‌‌ای در فقه روایی مشتمل بر حدود 546‘3 حدیث در ابواب مختلف است که دربردارندۀ مباحث و موضوعاتی مختلف، بیشتر در علم فقه است.
در مروری بر صحاح سته پیرامون سبک بیان و چگونگی ورود به مطالب و خروج از آن، ملاحظه می‌کنیم که ابوداوود، ترمذی و نسایی بدون هیچ مقدمه‌ای، مستقیم وارد مباحث و کتابهای فقهی و ابواب آنها می‌شوند. بخاری و مسلم هر‌کدام با مقدمه‌ای به شیوۀ اعتقادنامه، با آغاز سخن با مبحث کلامی ایمان، به موضوع فقه می‌نگرند (بخاری، 1 / 7 بب‍ ؛ مسلم، 1 / 28 بب‍‌ ). ابن‌ماجه با تمرکز بر اتباع سنت و دوری‌جستن از بدعت و رأی و قیاس، روش صحابه و تابعان را پذیرفته، و بر آن متمرکز شده است (1 / 3 بب‍‌ ). در میان این آثار، بخش مقدمۀ سنن دارمی را بیشتر باید در قالب عقیده‌نامه‌ای دانست که سخن را با اصالت‌دادن به عقل و دوری از جهل آغاز کرده است و با تمرکز بر جایگاه نبی اکرم (ص)، مسیر سخن را به سوی تبعیت از سنت سوق می‌دهد. وی با نقد رأی و قیاس، و سپس اعتباردهی به علم در مقام حدیث، علو اسانید را نه از منظر طبقات رجالی، بلکه از منظر روایت از ثقات ارزش‌گذاری می‌کند.
مؤلف در این اثر در برخی موارد، به‌جز اسانید روایت اصلی که بیان داشته، به طرق روایی دیگری هم اشاره کرده است (برای نمونه، نک‍ : 1 / 178، 291، 317). به‌جز قسمت اصلی، بخش مقدمۀ سنن دارمی افزون‌بر بیان آراء و عقاید وی در مباحث دانش حدیث، اثری متقدم، و پیش‌زمینه‌ای برای دانش «مصطلح الحدیث» نیز به شمار می‌رود. تبیین معانی مباحثی ازجمله علم (علم حدیث)، فراگیری، و چگونگی فراگیری و کیفیت مواجهه با آن و موضوعاتی از این دست، مسائلی است که پیش‌زمینۀ مباحث این دانش به شمار می‌رود. در داخل متن سنن هم مؤلف ضمن بیان مطالب اصلی خویش، گاه در صورت لزوم و البته بسیار حداقلی (نک‍ : عبدالمجید، 296)، دربارۀ رجال آمده در سند، مطالبی را در زمینه‌هایی همچون علم رجال، جرح و تعدیل، و بیان مواضع تاریخی بیان کرده است (برای نمونه، نک‍ : 1 / 170-171، 289، 319؛ برای رواج روایات او، نک‍ : نووی، 1 / 17، 56، جم‍‌ ؛ ابن‌حجر، 1 / 117، 141، 148، جم‍‌ ؛ عینی، 1 / 298، 2 / 24، 42، جم‍ ؛ سیوطی، الدیباج ... ، 1 / 228، 6 / 37، جم‍‌ ؛ مبارکفوری، 1 / 79، 2 / 39، جم‍‌ ؛ عظیم‌آبادی، 1 / 10، 49، 92، جم‍ ‌).
پس از بررسی تدوین سنن، باید به جایگاه آن در میان کتب صحاح پرداخت. جریان شکل‌گیری اندیشه‌ای که آن را تحت عنوان صحاح می‌شناسیم، از سدۀ 4 ق آغاز گشت و پاکتچی با کندوکاوی در جوامع حدیثی اهل سنت به‌تفصیل به بررسی این روند در بستر تاریخی و جغرافیایی شرق و غرب اسلامی پرداخته است (نک‍ : 2 / 21 بب‍‌ ). در اینجا بدون قصدی برای بررسی و بیان چیستی، چرایی و چگونگی شکل‌گیری اندیشه‌ای که مبتنی بر آن کتب یا صحاح اربعه، خمسه و درنهایت صحاح یا کتب سته رواج یافت، سخن از الحاق سنن دارمی به این مجموعه‌ها ست. مبتنی بر پژوهشهای وی، طی سده‌های 4، 5 و 6 ق، در دو سوی سرزمینهای اسلامی، افزون بر صحیح بخاری، صحیح مسلم، و سنن ابوداوود، به‌تناوب و براساس گزارشها و رویکردهای مختلف، 3 کتاب از میان سنن سنایی، سنن ترمذی، الموطأ مالک، و سنن ابن‌ماجه تشکیل‌دهندۀ کتب سته بودند. این در حالی است که در اواخر سدۀ 4 ق / 10 م ابن‌منده (د 395 ق / 1005 م) عالم اصفهانی، در کنار «امامان چهارگانه‌ای که به تدوین صحاح پرداخته بودند»، در رتبۀ بعد، 4 کس از محدثان را نام برده، و تصانیف آنها را به 4 نفر اول ملحق کرده است که آنها عبارت‌اند از: دارمی، ترمذی، ابن‌خزیمه و ابن‌‌ابی‌‌عاصم. بخش دوم از این سخن ابن‌منده به‌هرروی چندان مورد عنایت عالمان عصر وی قرار نگرفت تا سبب رواج آن 4 کتاب دوم گردد و عملاً سنن دارمی از مجموعۀ مورد بررسی عالمان برای گزینش صحاح خارج گشت. به‌جز رواج متعارف سنن دارمی به عنوان کتابی حدیثی، هرگز تا سدۀ 7 ق / 13 م این امکان را نیافت تا در شمار صحاح جای یابد. در این سده، نقلی از عبدالعظیم مُنذِری (د 656 ق / 1258 م) بیانگر اشارۀ او در الحاق سنن دارمی به صحاح سته است که از سوی صلاح‌الدین علایی و علاء‌الدین مُغُلطای بیان شده است. تألیف کتاب انوار اللمعة فی الجمع بین الصحاح السبعة توسط تاج‌الدین ساوی، عالم اهل ری (د ح 650 ق / 1252 م) نیز در این سده بسیار حائز اهمیت است. سنن دارمی که تا این سده به‌هیچ‌روی در میان صحاح شمرده نمی‌شد، در سدۀ بعد از آن یعنی در 730 ق / 1330 م، زمان تألیف تاریخ گزیده توسط حمدالله مستوفی، رسماً به‌عنوان هفتمین از صحاح شمرده شده است (حمدالله، 629-630).
در سدۀ 8 ق / 14 م همچنین صلاح‌الدین علایی و علاء‌الدین مغلطای که هرکدام الحاق سنن دارمی به صحاح سته را به منذری منسوب داشته بودند، خود در آثارشان یعنی کتاب المختلطین و اکمال تهذیب الکمال همین رویه را در پیش گرفتند و سنن دارمی را هفتمینِ صحاح خواندند. بدین ترتیب بود که در سده‌های بعد همانند برخی دیگر از کتابهای صحاح، سنن دارمی هم، هرچند در رتبۀ دوم، در مجموعۀ صحاح پذیرفته شد (برای توضیحات، نک‍ : پاکتچی، 2 / 32-34؛ نیز صالح، 298 بب‍ ؛ قاسمی، 241-242). اگرچه نباید دچار مبالغه شد؛ چون حتى در برخی آثار معاصرانی که در آنها به مصطلح الحدیث و به‌تبع آن، تدوینهای سده‌های 3 و 4 ق پرداخته می‌شود، گاه جای خالی سنن دارمی به چشم می‌خورد و عملاً در نظر ایشان، لزومی برای یادکرد سنن وی در کنار نمونه‌های مشابه وجود ندارد (برای نمونه، نک‍ : ابوشهبه، 69-70)؛ یا همچون سماحی که هنگام سخن از سنن‌نویسی، سنن دارمی را، با اقل مرتبت، آن هم در کنار مسند احمد، گنجانده است (ص 58).
در منابع متقدم هنگام سخن از آثار دارمی، غالباً وی را مؤلف مسند یا جامع گفته‌اند (برای نمونه، نک‍ : ابن‌عساکر، 29 / 319؛ مزی، 15 / 216؛ ذهبی، تذکرة، 2 / 535، سیر، 12 / 228)؛ حتى در طی دوره‌های میانه سردرگمی در نام آن سبب شده بود تا کسی مانند بدرالدین عینی کتاب دارمی را گاه مسند، زمانی سنن و یا صحیح بنامد (نک‍ : 2 / 42، 9 / 9، 156). می‌توان درک کرد که این‌گونه نام‌بردن به‌دلیل عدم تفکیک گونه‌های مختلف تدوین حدیث بوده است؛ البته آنها که با دقت بیشتری مطالب را بیان می‌داشتند، به این نکته تصریح کرده‌اند که کتاب وی اگرچه مسند است، اما بر قاعدۀ مسانید تدوین نگشته، بلکه تبویب شده است (سیوطی، تدریب ... ، 1 / 189-190؛ نیز نک‍ : کتانی، 32). یعنی به این تفاوت حائز اهمیت که باب‌بندی است، توجه کرده‌اند؛ این در حالی است که اگرچه در برخی از نسخه‌های خطی کتاب سنن آمده، اما غلبۀ نامبری با مسند است (نک‍ : GAS, I / 114). همین شهرت، حتى به‌نادرست، سبب شده است تا در نسخه‌های چاپی از این کتاب کماکان بر روی صفحۀ عنوان، گاه نام مسند به چشم بخورد. سنن بارها به چاپ رسیده، که انتشار آن در کوانپور (1293 ق)، حیدرآباد (1309 ق) و دمشق (1349 ق) از آن جمله است. این کتاب توسط فواز احمد زمرلی و خالد السبع علمی تصحیحی انتقادی، و در کراچی (1407 ق) چاپ شده است؛ نیز حسین سلیم احمد دارانی با مقدمه‌ای مفصل آن را در ریاض (1420 ق) منتشر کرده است.
توجه به سنن دارمی سبب تدوین آثاری گشته است که از آن جمله باید به شرح ابوعاصم نبیل بن هاشم غمری با عنوان فتح المنان اشاره کرد که در 1419 ق، در مکه / بیروت انتشار یافته است. شاگرد دارمی، ابوعمران عیسی بن عمر سمرقندی، نیز ثلاثیاتِ سنن را گزینش کرده، که نسخه‌هایی از آن در کتابخانه‌های دمشق و ترکیه موجود است (GAS, I / 115). علی ‌رضا عبدالله و احمد بـرزه در مجموعـه‌ای تحت عنـوان الثلاثیـات، این استخراجهـا را گردآوری کرده، و در بیروت (1406 ق) چاپ کرده‌اند؛ سزگین نسخه‌هایی تحت عنوان جزء فیه موافقات مسند الدارمی را در برخی از کتابخانه‌های جهان معرفی کرده است (GAS، همانجا). صالح احمد شامی با اعتباری که به سنن دارمی در شمار صحاح داده، در ضمن کتاب زوائد السنن علی الصحیحین (چ دمشق، 1418 ق) روایات آن را آورده است. بشار عواد معروف نیز در المسند الجامع، ضمن گردآوری روایات صحاح، روایات صحیح سنن دارمی را آورده است. مصطفى ابوزید رشوان در زوائد رجال سنن الامام الدارمی علی الکتب السنة (چ قاهره، 1429 ق) رجالی را که در سنن آمده، اما در صحیحین بخاری و مسلم نیست، نام برده است. احمد عبدالقادر رفاهی در کتاب فهرس احادیث و آثار سنن الدارمی (بیروت، 1409 ق) فهرستی برای احادیث مندرج در سنن وی تهیه کرده است.

مآخذ

ابن‌ابی‌حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1371 ق / 1952 م بب‍‌ ؛ ابن‌ابی‌یعلى، محمد، طبقات الحنابلة، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن‌عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت / دمشق، 1415 ق / 1995 م؛ ابن‌ماجه، محمد، سنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1952-1953 م؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان، سنن، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، 1410 ق / 1990 م؛ ابوشهبه، محمد، الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث، قاهره، عالم المعرفه؛ اصفهانی، اسماعیل، دلائل النبوة، به کوشش مساعد بن سلیمان راشد حمید، ریاض، 1412 ق؛ بخاری، محمد، صحیح، استانبول، 1315 ق؛ پاکتچی، احمد، پژوهشی پیرامون جوامع حدیثی اهل سنت، تهران، 1391 ش؛ ترمذی، محمد، سنن، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ دارمی، عبدالله، سنن، دمشق، 1349 ش؛ ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، 1388 ق / 1968 م؛ همو، سیر؛ سماحی، محمد، غیث المستغیث، قاهره، دار العهد الجدید للطباعه؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ سیوطی، تدریب الراوی، به کوشش نظرمحمد فاریابی، بیروت، 1415 ق؛ همو، الدیباج على مسلم، به کوشش ابواسحاق حوینی اثری، خُبَر، 1416 ق / 1996 م؛ صالح، صبحی، علوم الحدیث و مصطلحه، دمشق، 1379 ق / 1959 م؛ عبدالمجید، عبدالمجید محمود، الاتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فی القـرن الثـالث الهجری، قـاهره، 1399 ق / 1979 م؛ عظیم‌آبـادی، محمد، عون المعبود، بیروت، 1415 ق / 1995 م؛ عینی، محمود، عمدة القاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ قاسمی، محمد جمال‌الدین، قواعد التحدیث، قاهره، 1380 ق / 1961 م؛ کتانی، محمد، الرسالة المستطرفة، به کوشش زمزمی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ مبارکفوری، محمد عبدالرحمان، تحفة الاحوذی، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ مـزّی، یوسف، تهذیب الکمال، بـه کوشش بشار عـواد معروف، بیروت، 1406 ق / 1985 م؛ مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دارالفکر؛ نووی، یحیى، شرح صحیح مسلم، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ نیز:

GAS.

فرامرز حاج‌منوچهری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: