د،
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245270/د،
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
23
د (دال)، حرف دهم از الفبـای فارسی، هشتم از الفبـای عربی و ابتثی، و چهارم از الفبای ابجدی. این حرف از حروف مشترک بین زبان فارسی و عربی است و در کتابهای لغت به نامهای دال، دال ابجد، ذال غیرمنقوطه، دال بینقطه و دال مهمله آمده است و بهصورت «د» و «ـد» نوشته میشود، مانند در و بد (معین؛ لغتنامه ... ؛ برهان ... ؛ نفیسی؛ مشکور، 12). نشانۀ آن در الفبای آوانگاری d است (باقری، تاریخ ... ، 12، 126).در کتابهای لغت، صرفونحو عربی، دستور زبان فارسی و زبانشناسی ویژگیهای گوناگونی برای «د» برشمردهاند و آن را در ذیل این گروهها وصف کردهاند: 1. حرف جدا: زیرا در نوشتن به حرف پس از خود نمیپیوندد (مشکور، همانجا)؛ 2. ملفوظی: زیرا سهحرفی است و حرف اول آن در آخر تکرار نمیشود: دال (برهان، دیباچه، «یب»؛ فرهنگ ... ، 1 / 24)؛ 3. مصمّته: زیرا با تأنّی از محل خروج خود ادا میشود؛ 4. منفتحه و استفال: زیرا هنگام ادای آن زبان از کام بالا دور میشود؛ 5. نِطعیه: زیرا هنگام تلفظ روی سر زبان با گوشت پشت دندانهای بالا متصل، و هوا حبس و بهناگهان بیرون داده میشود؛ 6. شدت یا شدیده: هنگام ادای آن صوت بهسبب شدت و قوت حبس میگردد و تا محل و مخرج آن در هم نشکند، صوت خارج نمیشود؛ 7. قلقله: بهجهت داشتن صفت جَهر و شدت در حالت سکون به حرکت و جنبش در مخرج نیاز دارد تا تلفظ شود؛ 8. مجهوره: زیرا هنگام تلفظ، آوایی بلند و آشکار دارد و در ذات و نفس خود دارای قوت است (پورفرزیب، 47، 49-53؛ انیس، 21-23، 48، 107، 132، 156، 183؛ سکاکی، 11؛ سمیعی، 258؛ لغتنامه).«د» در امتیازبندی درسهای دانشگاهی نمایندۀ مرتبۀ چهارم و معادل 10 تا 99 / 11 است (انوری) و در کتابهای جغرافیای قدیم رمز بلد و در کتابهای حدیث رمز ابوداوود، صاحب سنن ( لغتنامه).
زبـانشناسان آن را از صامتهای واکدار ساده، دندانی، انسدادی، آنی، مفرد و آوایی میدانند و معتقدند حدوث «د» لحظهای است که فاصلۀ میان زمان حبس نفس یا رهاکردن است و هنگام ادای آن نفس پیش از آنکه به مخرج برسد، لرزۀ صوتی دارد (ابنسینا، مخارج ... ، 8، 19؛ هال، 81، 91؛ خانلری، تاریخ ... ، 1 / 44، 46، 51، 255، دستور ... ، 36، وزن ... ، 129؛ ارانسکی، 41، 54؛ ابوالقاسمی، 21؛ فهمی، 135؛ باقری، مقدمات ... ، 101؛ ابنمنظور).صامت «د» در فارسی باستان معادل هندواروپاییd و dh، و در برخی از زبانهای باستانی، ازجمله اوستایی، معادل z است. در برخی از نسخههای کهن گاه بانقطه یعنی بهصورت «ذ» و گاه بدون نقطه دیده میشود و احتمال میرود این اختلاف ناشی از تفاوت چگونگی تلفظ در نواحی مختلف باشد، مانند خدای که خذای کتابت شده است، و گاه نیز بهجای ذال، دال دیده میشود، مانند پذیرا که پدیرا کتابت شده است (خانلری، دستور، 12 بب ؛ باقری، واجشناسی ... ، 116).در قدیم در زبان دری اگر ماقبل این حرف ساکن و غیر حروف علّه (یعنی غیر از و، ا، ی) بود، دال، وگرنه ذال تلفظ میشده است، اما امروز این قاعده رعایت نمیشود (نک : ابنیمین، 341؛ ظهیر، 396؛ برهان، دیباچه، «یج»؛ فرهنگ، 1 / 25-26؛ ابونصر، 108).در موارد متعدد، صامت دندانی آوایی «د»، چنانکه در فارسی دری است، در متون این دوره بهصورت دندانی بیآوای «ت» ثبت شده است که اصل تلفظ در دورههای پیشین بوده، و این ابدال تنها در موردی انجام میگرفته که ماقبل آن مصوتی قرار داشته است. در بیشتر نسخهها «ت» در چنین وضعی به «ذ» که آن را ذال معجم خواندهاند، بدل شده است. باید در نظر داشت که «ذ» مرحلۀ میانی تبدیل «ت» به «د» بوده است: گنبت / گنبد (خانلری، همان، 36).د=d از دورۀ باستان تا دورۀ میانه تحولاتی را پشتسر گذاشته است، ازجمله:1. در ایران باستان معمولاً اگر در آغاز واژه قرار بگیرد، در اوستایی به z تبدیل میشود و در فـارسی باستان و فارسی میانـه بدون تحول باقی میماند، مانند: اوستایی: zasta؛ فارسی باستان: dasta؛ فارسی میانه:dast = دست. اما برخی از واژهها که صوت فارسی باستان آنها با د=d آغاز میشود، در فارسی میانه و فارسی نو با z آغاز میشود، زیرا صامتهای g و gh هندواروپایی اگر پیش از واکهها و صامت l و یا نیمواکۀ r باشد، در فارسی باستان به d، و در اوستایـی و برخـی از زبانهای شرقی دورۀ باستـان به z تبدیل میشود، مانند دریا: draya- / ĝreion- / zrayā. میتوان چنین نتیجه گرفت که واژههایی که در فارسی باستان با d و در دورۀ میانه و فارسی نو با z آغاز میشوند، گونهای بازمانده از تلفظ شرقیاند.2. اگر صوت د=d در میان یا پایان واژهای باشد و واج کناری آن یکی از واجهای ž، z، و n باشد، در آن تحولی رخ نداده، و بی تغییر به فارسی نو رسیده است، مانند: اوستایی: dužd؛ فارسی میانه: duzd؛ فارسی نو: dozd = دزد.3. د=d فارسی باستان اگر در میان یا پایان واژه در کنار واکه قرار بگیرد، در دورۀ میانه و دورۀ جدید به ه =h بدل میشود، مانند: فارسی باستان: māda؛ فارسی میانه: mād؛ فارسی نو: māh = ماه.4. واج د=d فارسی باستان که در میان یا پایان واژه قرار گرفته است، گاه در دورۀ میانه و فارسی نو به y بدل شده است، مانند: فارسی باستان: mūda؛ فارسی میانه: mōy؛ فارسی نو: mūy / mu = مو / موی.5. گاه د=d که صورت تحولیافتۀ t باستان است، در فارسی جدید به ر=r بدل شده است، مانند اسفندیار که اسفنددات نیز ضبط شده، و صورت ارمنی آن spandiat است. در این تحول جزء dāta به dād بدل شده، و با تبدیل d به y بهصورت yād، و سپس با تبدیل d به r پایانی d بهصورت yār درآمده است.6. تبدیل ت=t باستان به د=d موجب شده است تا تکواژ تن =tan که در دورۀ میانه علامت مصدر بوده است، در فارسی نو به دو صورت تن =tan و دن = dan درآید، زیرا اگر این تکواژ مصدرساز به ریشۀ فعلی افزوده شود که به مصوت یا به یکی از دو صامت «ن» یا «ر» ختم شده باشد، مطابق این قاعده، واج نخستین این تکواژ یعنی «ت» به «د» بدل میشود و بدین ترتیب یک علامت مصدر به دو گونه تکواژ تبدیل میگردد، مانند: bortan ← bordan = بردن.7. گاه صوت د=d به ل=l بدل شده است، مانند: فارسی باستان: bunadāti؛ فارسی میانه: bundāt؛ فارسی نو: bonlād = بنلاد. در مواردی د=d هم بهصورت اصلی خود یعنی د=d و هم بهصورت y و l به کار میرود، مانند: فارسی باستان: bunadāti؛ فارسی میانه: bundāt؛ فارسی نو: bondād / bonyād = بنیاد / bonlād = بنلاد.8. در برخی موارد د=d هم بهصورت h و هم بهصورت y در فارسی نو دگرگون شده است، مانند: اوستایی: xšaodraka؛ فارسی میانه: šōd؛ فارسی نو: šūy / šū / šōhar = شوهر / شو / شوی.9. اگر د=d باستانی پیش از اصوات y، m، و n باشد، معمولاً در فارسی میانه و نو حذف میشود (سنسکریت: madgú ← may = مـاغ)، مانند: فـارسی باستان: nišadman-؛ فارسی میانـه: nišēm؛ فـارسی نو: nešīm = نشیم؛ یا: اوستـایی: skand-؛ فـارسی میانـه: škēn-؛ فارسی نو: šekan- = شکن.10. اگر د=d در کنار واج دندانی قرار بگیرد، ممکن است به س=s که واج صفیری است، بدل شود، مانند: فارسی باستان: band؛ فارسی میانه: bastan؛ فارسی نو: bastan = بستن. این دگرگونی اغلب موجب اختلاف تلفظی مادههای مضارع و ماضی میشود، چنانکه هرگاه واج پایانی ریشۀ فعل د=d و یا معادل اوستایی آن z باشد، مادۀ ماضی آن به st=ست ختم میشود و مادۀ مضارع آن به ه =h یا ی=y، مانند: فارسی اوستایی: garəz؛ فارسی باستان: grad؛ فارسی میانه: griy-؛ فارسی نو: gery = گری؛ نیز: فارسی باستان: rad-؛ فارسی میانه: rast؛ فارسی نو: rast- = رست؛ نیز: فارسی میانه: rah-؛ فارسی نو: rah- = ره.11. هرگاه د=d در مجاورت ر=r قرار بگیرد، ممکن است هر دو به یک واج ل=l بدل شوند و اگر در واژهای این دگرگونی رخ دهد، اغلب صورت اصلی آن نیز بهموازات شکل تحولیافته در زبان به کار میرود، مانند: فارسی باستان: sara-dāra؛ فارسی میانه: sardār؛ فارسی نو: sardār = sālār / سالار = سردار (نک : خانلری، تاریخ، 1 / 348- 349، 354؛ باقری، واجشناسی، 116 بب ، 130، تاریخ، 133-136، 154-155، 194، 197، 202-206).«د» ماقبل مفتوح بهعنوان شناسۀ سومشخص مفرد در فعلهای مضارع به کار میرود و در فارسی میانه و فارسی دری نیز بهعنوان شناسه رواج داشته است (ابوالقاسمی، 274). گاه د=d به شکل زائد در آخر برخی از واژهها ذکر میشود، مانند شفتالود / شفتالو؛ گاه نیز از آخر واژه حذف میشود، مانند: رهاور / رهاورد؛ و در واژههایی مانند بدین و بدان به جای همزه مینشیند و گفتهاند این تبدیل برای زینت صورت میگیرد ( لغتنامه؛ آنندراج؛ شریعت، 41).با توجه به آنچه گفته شد، «د» یا بهعلت تاریخی و یا بهعلت تعریب گاه بهجای حروف دیگر به کار رفته است، مانند: ب: دالان / بالان؛ ت: بافد / بافت؛ ث: تود / توث؛ ج: ابد / ابج؛ چ: کودک / کوچک؛ ذ: استاد / استاذ؛ ز: سرخمرد / سرخمرز؛ ش: گوداب / گوشاب؛ ط: نمد / نمط؛ گ: آوند / آونگ؛ ل: دغ / لغ؛ و: بید / بیو؛ ه : تبرزد / تبرزه؛ ی: ماده / مایه ( لغتنامه؛ آنندراج؛ نفیسی؛ خانلری، دستور، 34-36؛ بهار، 1 / 204؛ برهان، دیباچه، «یج»؛ آقاشریف، 244-246؛ اخوان، 46).
در حساب جمّل برابر با عدد 4، در حساب ترتیبی معادل عدد 10، و در نجوم علامت عطارد و رمز برج اسد است ( لغتنامه؛ آنندراج؛ سمیعی، 265، 272؛ همایی، 41؛ قس: ابنسینا، کنوز ... ، 10، که آن را به مشتری منسوب کرده است؛ همایی، 49، 51-53، که با توجه به دوایر مختلف در تقسیم حروف ابجد آن را به مشتری، ثور، سرطان و عقرب نسبت داده است). همچنین «د» را از حروف ترابیه یا ارضیه یعنی از حروف خاکی و مجزوم میدانند، زیرا در علوم غریبه از حروف ارضی باردِ یابس یا به عبارت دیگر خاکی، سرد و خشک است و برخی از علمای این دانش به اعتبار اینکه کرۀ زمین را ساکن میدانستند، «د» را بهسبب انتساب به خاک مجزوم میشمردند ( لغتنامه؛ برهان، ذیل هفت حرف خاکی؛ قس: ابنسینا، همان، 8، که «د» را آبی دانسته است؛ نیز نک : همایی، 47، 51-52).
«د» در شعر فارسی از جهت خمیدگی و انحنای آن مورد توجه قرار گرفته است: «گرداند او به دست شب و روز و ماه و سال / چون دال منحنی الف مستقیم ما» (سنایی، 63؛ نیز نک : فرخی، 217)؛ یا در تشبیه زلف: «مکن آن زلف را چو دال مکن» (سنایی، 474، نیز نک : 391؛ دهلوی، 206)؛ و در تشبیه قد و پشت خمیده: «قدّ فلکها چو دال از پی تعظیم تو ست» (صائب، 774؛ نیز نک : سنایی، 104، 195؛ مهدوی، 20-23).
آقاشریف، احمد، اسرار و رموز اعداد و حروف، تهران، 1383 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ ابنسینا، کنوز المعزمین، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1331 ش / 1371 ق؛ همو، مخارج الحروف، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1348 ش؛ ابنمنظور، لسان؛ ابنیمین، محمود، دیوان، به کوشش حسینعلی باستانی راد، تهران، 1344 ش؛ ابوالقاسمی، محسن، تاریخ زبان فارسی، تهران، 1386 ش؛ ابونصر فراهی، مسعود، نصاب الصبیان، به کوشش محسن ادیبالعلمای تبریزی، تهران، 1373 ق / 1332 ش؛ اخوان زنجانی، جلیل، پژوهش واژههای سریانی در زبان فارسی، تهران، 1369 ش؛ ارانسکی، ی. م.، زبانهای ایرانی، ترجمۀ علیاشرف صادقی، تهران، 1378 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ انیس، ابراهیم، اصوات اللغویة، قاهره، 1990 م؛ باقری، مهری، تاریخ زبان فارسی، تهران، 1381 ش؛ همو، مقدمات زبانشناسی، تهران، 1388 ش؛ همو، واجشناسی تاریخی زبان فارسی، تهران، 1380 ش؛ برهان قاطع؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1386 ش؛ پورفرزیب، ابراهیم، تجوید جامع، تهران، 1377 ش؛ خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، تهران، 1377 ش؛ همو، دستور تاریخی زبان فارسی، به کوشش عفت مستشارنیا، تهران، 1388 ش؛ همو، وزن شعر فارسی، تهران، 1373 ش؛ دهلوی، امیر خسرو، دیوان، به کوشش م. درویش، تهران، 1343 ش؛ سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ سمیعی، کیوان، تحقیقات ادبی یا سخنانی پیرامون شعر و شاعری، تهران، 1361 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش پرویز بابایی، تهران، 1375 ش؛ شریعت، محمدجواد، دستور زبان فارسی، تهران، 1384 ش؛ صائب تبریزی، کلیات، تهران، خیام؛ ظهیر فاریابی، طاهر، دیوان، به کوشش تقی بینش، مشهد، 1337 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش علی عبدالرسولی، تهران، 1311 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ فهمی حجازی، محمود، علم اللغة العربیة، ترجمۀ حسین سیدی، تهران، 1379 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مشکور، محمدجواد، دستورنامه، تهران، 1368 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1381 ش؛ مهدوی، ملیحه، «درآمدی بر تشبیهات حرفی»، فصلنامۀ یگانه، تهران، 1377 ش، س 3، شم 9؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ هال، رابرت ا.، زبان و زبانشناسی، ترجمۀ محمدرضا باطنی، تهران، 1363 ش؛ همایی، جلالالدین، مقدمه بر کنوز المعزمین (نک : هم ، ابنسینا).
ملیحه مهدوی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید