خیزران
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 11 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245262/خیزران
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
23
خِیْزَران، همسر مهدی عباسی و مادر هادی و هارون، هر 3 از خلفای عباسی. پدرش عطا و برادرش غطریف نام داشتند و بنابر بعضی روایتها از نزدیکان به دستگاه مهدی عباسی بودهاند (یعقوبی، 2 / 342). او را جرشیـه خواندهاند ــ منسوب به جـرش ــ و به روایتی اصلاً یمنینژاد بوده است (خطیب، 14 / 430؛ ابناثیر، 6 / 106؛ بلاذری، انساب ... ، 3 / 315). در 159 ق / 776 م مهدی عباسی کنیز خود، خیزران را که مادر پسر او بود، آزاد، و با او ازدواج کرد (طبری، 8 / 121؛ ابناثیر، 6 / 40).خیزران زنی سلطهجو بود، و بهویژه در ایام خلافت پسرش هادی، در امور سیاسی دخالت بسیار میکرده است (هندوشاه، 132-133). در روایتی آوردهاند که روزی مهدی عباسی به داخل حرم رفت و پس از مدتی ترشروی بازگشت؛ وقتی علت را از او جویا شدند، گفت: خیزران مرا کتک زد و جامهام را درید، حالآنکه من او را از بردهفروشی خریدم و دو پسرش را ولیعهد کردم (خطیب، 14 / 431). چیرگی او بر بعضی امور، ارتباطی نزدیک با دستهای از رجال بلندپایه را میطلبید؛ ازهمینرو با خاندان برمکیان و نیز مهلّبیان که پیش و پس از این تاریخ نقشهای بزرگ در امور سیاسی و نظامی قلمرو خلافت داشتند، ارتباط برقرار کرده بود (ابوالفرج، 4 / 58).پس از مرگ مهدی عباسی، لشکریان آشوبی در بغداد پدید آوردند و هارون مادر خود خیزران را برای مشاوره نزد یحیى برمکی ــ دیوانسالار برجستۀ اوایل عصر عباسی و از نزدیکان خیزران ــ فرستاد (طبری، 8 / 187- 188؛ ابناثیر، 6 / 88). خیزران وقتی که فضل بن یحیى در 148 ق، یک هفته پیش از تولد رشید، زاده شد، به او شیر داد و فضل و هارون برادران رضاعی شدند (همو، 5 / 585-586).پس از مهدی پسرش هادی به خلافت رسید. خیزران در زمان خلافت پسرش نیز بهرغم مخالفتهای هادی، در امور دخالت میکرد. هادی میخواست بهاستبداد و بدون نظر مادرش امور را اداره کند؛ درحالیکه بسیاری از رجال دولت به خانۀ خیزران رفتوآمد داشتند و هادی که از این موضوع بسیار خشمگین بود، گفت فرماندهان و کارگزارانی را که نزد خیزران روند، خواهد کشت و اموالشان را مصادره خواهد کرد، و مادرش را توصیه کرد به جای دخالت در امور، به خواندن قرآن مشغول شود (ابناثیر، 6 / 99- 100)؛ همین نزاع بین آنها و اینکه هادی برادرش هارون را از ولایتعهدی عزل، و پسر خود را ولیعهد کرده بود، سبب شد تا بنابر آنچه در بعضی منابع آمده است، هادی به دست کنیزکانی که خیزران به او داده بود، به قتل رسد (طبری، 8 / 205 بب ؛ گردیزی، 42؛ ابناثیر، 6 / 100؛ ذهبی، 40؛ قلقشندی، 1 / 190). ابنغسان آورده است که همان شب که قرار بود یحیى برمکی به دستور هادی کشته شود، خلیفه درگذشت. از روایت او برمیآید که گویا خیزران در قتل خلیفه دست داشته است. جهشیاری نیز بر آن است که آن زمان که هادی میخواست یحیى را به قتل رساند، یکی از وزرا از خلیفه خواست تا یحیى را یک شب به او ببخشد و هادی نیز پذیرفت و یحیى را به زندان بردند تا فردا مجازاتش کنند؛ اما همان شب خلیفه درگذشت. روایت جهشیاری نیز میتواند اتهام خیزران به قتل هادی را تقویت کند (نک : سجادی، 60).روایت رایجتر میگوید: در 170 ق هادی بیمار شد و چون پیش از آن پسر خود را ولیعهد کرده بود، خیزران از یحیى برمکی که در آن زمان به روایتی در زندان بود، خواست که خود را برای اعلام و تثبیت خلافت هارون آماده کند. چون بیماری هادی شدت گرفت، یحیى کاتبان را گرد آورد و از سوی هارون کارگزاران حکومت را از وفات هادی و خلافت هارون آگاه کرد و همه را بر مناصب خود ابقا گردانید. اندکی بعد که هادی بمرد، آن نامهها فرستاده شد (ابناثیر، 6 / 98- 99).گفتهاند وقتی که هارون به خلافت رسید، به یحیى برمکی دستور داد که هیچ کاری را بدون مشورت با خیزران انجام ندهد؛ بنابراین در همۀ امور با خیزران مشورت میشد و نظر او مقبول و مجرى بود (ابنکثیر، 10 / 132). برمکیان از این تاریخ بیش از پیش به خیزران، که با وجود آنان در بعضی امور دخالت مستقیم داشت، نزدیک شدند؛ چنانکه آوردهاند وقتی خیزران درگذشت، هارونالرشید، فضل ربیع، از دیوانسالاران برجسته و برکشیدۀ یحیى برمکی را به خود نزدیک گردانید و خاتم خود، یا ریاست دیوان خاتم را، از جعفر برمکی گرفت و به فضل ربیع داد و تصریح کرد که خیزران او را از عنایت به فضل بازمیداشته است (ابناثیر، 6 / 119).خیزران افزونبر سیاست، در امور عمرانی نیز نقش داشت. او زنی ثروتمند بود و سالانه از مقرری املاکش درآمد بسیار داشت (ابنکثیر، 10 / 134؛ مسعودی، 3 / 349) و نهر معروف به «محدود» در عراق را بازسازی کرد و آن را «ریان» نامید (بلاذری، فتوح ... ، 2 / 336)، و نیز یکی از چشمههای واقع در مسیلهای مکه را در رحبه، که آن را جعفر بن یحیى برمکی به اقطاع او داده بود، حفر کرد (ازرقی، 2 / 95). خیزران اولین کسی بود که حجرۀ قبر پیغمبر (ص) را با پارچه پوشاند و بعد از او این کار سنت پادشاهان و سلاطین شد (کردی، 1 / 244).در منابع از دو بنا با نام «دارالخیزران» در مکه یاد شده است: یکی خانۀ محمد بن یوسف ثقفی که پیامبر (ص) در اتاقی از آن خانه زاده شد و در زمان هجرت آن خانه را عقیل بن ابیطالب در اختیار گرفت تا اینکه پسر عقیل آن را از محمد بن یوسف خرید. وقتی که خیزران برای فریضۀ حج به مکه رفته بود، آن اتاق را به مسجد تبدیل کرد و از خانۀ محمد بن یوسف جدا گردانید و به «دارالخیزران» شهرت یافت (ازرقی، 2 / 198؛ طبری، 2 / 156؛ ابناثیر، 1 / 458؛ فاسی، 8 / 214؛ کردی، 2 / 91)؛ دیگری خانهای نزدیک کوه صفا به نام «دارالارقم» که بعدها به «دارالخیزران» معروف شد. دارالارقم محلی است که پیامبر (ص) در اوایل بعثت، در آنجا مردم را مخفیانه به اسلام دعوت میکرد و عمر بن خطاب آنجا اسلام آورد. به روایت ابنکثیر (10 / 134) خیزران این خانه را خرید و به مسجدالحرام افزود. بعضی محققان به استناد آنکه فاصلۀ دارالخیزران تا مسجدالحرام بیش از 100 ذرع بوده است (نک : ازرقی، 2 / 200)، افزودن آن به مسجدالحرام را غیرممکن دانسته، و صحت روایت ابنکثیر را رد کردهاند (کردی، 2 / 83-85).گفتهاند خیزران نزد امام اوزاعی علم آموخته بود و از مهدی عباسی حدیثی مسند روایت کرده است و از او نیز روایت کردهاند (ابناثیر، 6 / 99؛ خطیب، 14 / 430-431). او با زن مروان بن محمد ــ آخرین خلیفۀ اموی ــ که بـه او پناه آورده بود، بسیار بهنیکی رفتار کرد و مهدی را واداشت که با مهربانی با او رفتار کند (مسعودی، 3 / 325).خیزران در 173 ق / 789 م در دوران خلافت هارون درگذشت و به دستور خلیفه در مقابر قریش دفن شد (خطیب، 14 / 431-432؛ ابناثیر، 6 / 119؛ قلقشندی، 1 / 197؛ قس: ابنعماد، 1 / 280).
ابناثیر، الکامل؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، به کوشش علی محمد معوض و دیگران، بیروت، 1415 ق / 1994 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1992 م؛ ازرقی، محمد، اخبار مکة، به کوشش رشدی صالح ملحس، مکه، 1408 ق / 1988 م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1417 ق؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1957 م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام (حوادث سالهای 161-170 ق)، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1411 ق / 1990 م؛ سجادی، صادق، تاریخ برمکیان، تهران، 1385 ش؛ طبری، تاریخ؛ فاسی، محمد، العقد الثمین، به کوشش محمود محمد طناحی، قاهره، 1388 ق / 1969 م؛ قلقشندی، احمد، مآثر الانافة، به کوشش عبدالستار احمد فراج، بیروت، عالم الکتب؛ کردی مکی، محمد طاهر، التاریخ القویم، بیروت، 1420 ق / 2000 م؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1333 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، 1417 ق / 1997 م؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1357 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش عبدالامیر مهنا، بیروت، 1413 ق / 1993 م.
عطیه میرزایی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید