خوقند، خانات
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245186/خوقند،-خانات
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
23
خوقَنْد، خانات، نام سرزمین و سلسلهای از خوانین در شرق ماوراءالنهر که سرانجام به دست روسیه برافتاد.
شهر خوقند (ه م) واقع در درۀ فرغانه، در سدۀ 12-13 ق / 18- 19 م پایتخت یکی از خاننشینهای ازبک بوده است. حکومتی را که در دورههای بعد به نام خانات خوقند شناخته شد، شاهرخ، یکـی از سران طایفۀ ازبکـی مینغ (مینگ)، بنیـان گذارد. در 1171 ق / 1758 م، چین حکومت قالمیقها (کالموکها؛ در جنوب شرقی قرقیزستان کنونی) را متلاشی کرد و قلمرو خود را تا فرغانه گسترش داد. ناربوتا بک که دو دهه پس از شاهرخ زمامدار خوقند شد، با چین روابط دوستانه، و در شمال غربی با خانات بخارا معارضه داشت. در دهههای آغازین سدۀ 13 ق، عالِم و عمر، پسران ناربوتا که مؤسسان اصلی حکومت خانات خوقند به شمار میروند، این حکومت را توسعه دادند. عالم خان پیوسته میکوشید نیروی خاندانهای بـزرگ ازبک و نفوذ درویشان (نک : ه د، 15 / 440) را در هم شکند؛ ازاینرو، از برادر خود عمر ــ که پس از او به حکومت رسید ــ کمتر برای فرهنگ و عمران کوشید. محمدعلـی، پسر عمـر، در نخستین دهـه از حکومت خـود (1237- 1258 ق / 1822-1842 م) قلمرو خوقند را تا حدودی قابل ملاحظه گسترد. بخشی از دورههای حکومت خانهای بعدی، مانند شیرعلی تا مَلّا، به آشوبها و منازعات خونین میان ازبکها با طوایفی مانند سارتهای (یکجانشینان) فارسیزبان گذشت.رخداد مهم بعدی در تاریخ خانات، مقاومت شهر تاشکند (تاشکنت) در برابر حملۀ روسیه بود. گذشتهازاین جنگهای خانات خوقند و بخارا، طرفین را بهتدریج تضعیف، و موقعیت روسیه را تقویت کرد. بریتانیا نیز بهسبب استیلا بر شبهقارۀ هند به منطقه توجه و علاقه داشت و از استیلای روسیه بر منابع ارضی، نیروی انسانی، راههای بازرگانی و موقعیت نظامیِ ماوراءالنهر و افغانستان که از یک سوی دروازۀ شبهقاره به شمار میرفت، نگران بود. در اواخر سدۀ 13 ق، سرانجام روسیه تمام خانات خوقند را تصرف، و دولت آن را منقرض کرد (نک : پاوالوی، 166؛ نیز دنبالۀ مقاله).حکومت خانات خوقند فرود و فراز بسیار داشت و بیشتر اوقات، دولتمردان نیرومند داخلی یا حامیان خارجی، هریک از خانها را بر تخت مینشاندند و پیوسته در حال اتحاد یا دشمنی با اقوام دیگر، و باجخواهی یا باجدهی بودند؛ چه، امرای این سرزمینها طبیعتاً تمایلات تجزیهطلبانه داشتند. خانهای خوقند مانند دیگر سلاطین سرزمینهای اطراف سیحون و شمال خراسان بزرگ، غالباً در تدبیر سیاسی ناتوان بودند و ازاینرو، مردم خود را درگیر آشفتگیهایی دیرپا میکردند. ریشه و پیشینۀ این رفتار، اتحادهای منتج از نیازمندی معیشتی و حمله به کانونهای ثروت بود، و چنانکه اشاره شد، در خارج از مرزها چندینبار به جنگ با بخاراییها و روسها و دیگران پرداخته بودند. بدینسان تاریخ 200سالۀ خود را بیش از هرچیز، به چهرۀ گاهشمار جنگی مبدل ساختند.شهر خوقند پس از سقوط تیموریان در 916 ق / 1510 م، به درون سرزمین اصلی، یعنی مرزهای ایران، بازنگشت؛ اما پاشینو که در نیمۀ دوم قرن 13 ق خوقند را دیده است، شیوۀ زندگی مردم را همچنان ایرانی دیده است. بااینکه آداب و رسوم مذهبی و قومی ساکنان خانات خوقند نشان میداد که این نقطه در معبر فرهنگهای گوناگون واقع است، اما به اندازۀ شهری مانند بخارا (ه م) اهمیت مدنی و مذهبی نیافت. خانات خوقند قلمروی دوزبانی، و ادبیات آن بیشتر تاجیکی و سپس ترکی، و زبان دفتری و اداری آن نیز تاجیکی بود (نک : پاشینو، 136؛ برگل، «آسیا ... »، 195). از نظر اداری و اقتصادی، در این کشور خانسالاری برقرار، و رفتوآمد کاروانهای بازرگانی در آن در نخستین دهههای حکومت خانات کم بود. مردم اوضاع مالی مناسبی نداشتند، و درمجموع کسبوکار رشدی کند داشت (نک : همانجا؛ پاشینو، 137). پیش از آن، وقتـی که درۀ فرغانه و نواحی اطراف آن جزو دولت تیموری بود، اوضاع و احوال بهتر از این نبود، اما از دورۀ استقلال خوقند، یعنی اواسط تاریخ سلسله، میتوان قدری پیشرفت و آبادی مشاهده کرد. در این زمان خوقندیان از آبها و اراضی به اشکال گوناگون بهـره میبردند، چنانکـه وضعیت زمین و آب در ایام عمر خان خوقندی بهبود قابل توجه یافت. همچنین خوقندیان گاه بـه استخـراج معـدن میپـرداختند و از طلا، نفت، روی و جـز آن بهرههایی حاصل میکردند (نک : بارتولد، 193؛ اسکایلر، 203؛ نیز دنبالۀ مقاله).
خوقند در غرب درۀ پهناور و حاصلخیز فرغانه واقع است و پیش از سدۀ 12 ق / 18 م مرکز حکومتی نبوده است و در دورۀ خانات شهرهای مرغینان، اوش، نمنگان، آلمالیق، تاشکند و جز آن، از نقاط مهم قلمرو آنان به شمار میرفت (بـرگل، همانجا، «خانات ... »، 430؛ گالیتسکی، 41؛ «اطلس ... »، 85). از پایان قرن 11 ق / 17 م، بیشینۀ فرغانه در اختیار شیوخ نقشبندی یا خوجه (خواجه)های دهکدۀ چاداک در بخش شمالی دره، در شرق منطقۀ خجند و حوزۀ طایفۀ ازبکی یوز قرار داشت (نک : برگل، «آسیا»، نیز بارتولد، همانجاها؛ قس: بخاری، 95). لفظ «ازبکی»، بعد از نابودی حکمرانی شیبانیان، یعنی از قرن 10 ق / 16 م به بعد، بر غالب جمعیت خانات خیوه و بخارا و خوقند اطلاق میشد. ازاینپس رهبران قبیلۀ ازبکی مینغ (مینگ) یا مین که احتمال داده شده است از پشت چنگیز و تیمور باشند (نک : وامبری، 424؛ ویلر، 10, 37, 78؛ هاییت، 33)، در بخش غربی فرغانه و شرق خجند بهتدریج توانمند شدند و سلطۀ خود را بر تمامی فرغانه گستردند. درواقع خوقندیان شجرهای ساختند کـه نسب آنها را به بابر و از این طریق به چنگیزیان میرساند تا برای ازبکان مقبولیت داشته باشند (برگل، همانجا؛ EI2، ذیل خوقند).ضعف سلطۀ سلسلۀ جانیان (خانات استراخان) بخارا (حک 1007- 1199 ق / 1598-1785 م) در مناطقی مانند فرغانه فرصتهای بیشتری برای خیزش دیگران پدید آورد. بدین ترتیب طایفۀ مینغ بهتدریج فرغانه را مالک شد و آن را کانون حضور خود قرار داد. یکی از سران مینغ به نام شاهرخ بک (د ح 1128 ق / 1716 م) که پیشتر بر گوشهای از منطقهای به نام فرمانیه فرمان میراند، احتمالاً از اواسط دهۀ 1110 ق به تاختوتاز آغازید و سرانجام در 1121 ق / 1709 م مشایخ مزبور را برانداخت و خـود نیرویی گرفت (برگل، همانجا؛ بارتولد، «فرغانه»، 536).شاهرخ بهاینترتیب منطقـهای نسبتـاً کوچک در درۀ فرغانه را مأوای استقلال خود ساخت و نخستین خشت خانات خوقند را ــ که بهندرت مملکت اندیجان نیـز خوانده شده است ــ استـوار گردانید (هاییت، همانجا؛ «اسناد ... »، 97). شاهرخ قلعهای ساخت و به احتمال زیاد، شهر خوقند که سالها بعد آباد شد و اهمیت یافت، در جای آن قلعه قرار گرفت. او در آن زمان دختر خود را به تزویج آکبوتوی قرقیز، زمامدار خودمختار خجند، درآورد (کننساریف، 21-22؛ بارتولد، «خوقند»، 462 ؛ EI2، همانجا) و متقابلاً برای گسترش استیلای خود از مساعدت آکبوتو بهرهمند شد. برادر او تا 1147 ق / 1734 م در بارگاه آکبوتو به سر میبرد. باید دانست که قرقیزها خود پیوسته در پی ایجاد مملکتی قرقیزی بودند (کننساریف، 8، 24).از میان 3 پسر شاهرخ، عبدالرحیم (او را ابورحیم و محمدرحیم هم خواندهاند) و عبدالکریم (یا ابوکریم) و شادی، دو تن نخست پس از پدر به حکومت رسیدند. عبدالرحیم از تاریخی نامعلوم در حدود نیمۀ دهۀ 1120 ق تا 1147 ق فرمان راند (حکیمخان، 2 / 376-377؛ کننساریف، 24-26). قدرتیافتن خانات خوقند در این زمان با ضعف خانات بخارا نیز نسبت داشت. در دورۀ زمامداری عبدالرحیم، مرغیلان و خجند و مانند آنها به قلمرو خانات خوقند اضافه گشت. پسازآنکه استقرار عبدالرحیم در قورغان در 1145 ق / 1732 م تمهیدی برای تختگاهشدن خوقند گردید، مرگ او بر اثر بیماری فرارسید (نک : حکیمخان، همانجا؛ خدایار، 72؛ هاییت، 34).در 1153 ق / 1740 م عبدالکریم در شهر خوقند به حکومت نشست، اگرچه اندیجان و اخسیکث ــ بهترتیب واقع در شرق و غرب خوقند ــ از آن بزرگتر بودند. او کوشید جنوب سرزمینهای قراقرقیز را به قلمرو خود بیفزاید (برگل، «آسیا»، 195؛ گالیتسکی، 42). در ربع سوم سدۀ 12 ق، صحرانشینان مغولتبار قلمیق / قالمیق / قالموق (ختایی) چند بار به خوقند یورش بردند، اما نتوانستند شهر را بگشایند. خوقندیان به امر عبدالکریم دژ اسکیاورده را ساختند. او برای توسعۀ کشاورزی نیز کوششهایی کرد (نک : حکیمخان، 2 / 377- 378؛ یوسفف، 334؛ EI2، همانجا).پس از درگذشت عبدالکریم فرزند او، ایردِنا بک، به سلطنت رسید (نک : حکیمخان، 1 / 218 بب ، 2 / 379-380؛ گالیتسکی، 38). او در جنگهای زمان عبدالکریم فرمانده بود. چون بر اثر نابودی دولت قبیلهای قالمیق به دست چین، مرزهای این امپراتوری در 1171 ق / 1758 م تا فرغانه بسط و توسعه یافته (نک : بارتولد، حکیمخان، همانجاها؛ طوغان، I / 209؛ EI2، ذیل خوقند)، و حدود و ثغور جنوب خاوری خانات همواره در معرض تهدید چین بود، ایردِنا ناچار از در سازش با چینیان و تابعیت و خراجگزاری آنان درآمد. در 1172 ق، سلسلۀ جانیان (استراخان) بخارا، خاننشین خوقند را به رسمیت شناخت. ایردِنا بک همچنان به توسعۀ مرزهای خانات ادامه داد (نک : هاییت، بارتولد، همانجاها؛ گالیتسکی، 42).زدوخورد طوایف قرقیز در منطقۀ اوش در 1175 یا 1176 ق / 1761 یا 1762 م، فرصتی به دست ایردِنا داد تا به آن منطقه یورش برد. او پس از این یورش و فراغت از کار اوش، از همانجا عازم تصرف خجند شد. حاجی بک، فرمانفرمای قرقیز اوش، از جانب خاور به خوقند تاخت و مغلوب و اسیر شد. قرقیزها کوشیدند که حاجی بک را در کنف حمایت قرار دهند، ولی حتى با کمکگرفتن از همپیمانان خود نتوانستند پایداری کنند. بدینترتیب حاکم خوقند موفق شد حملۀ طوایفی مانند آدیغنه و ایچقیلیق را که هواخواه و رهرو حاجی بک بودند، دفع کند. ایردِنا برای حمله به قرقیزها، راهزنی برضد کاروانهای بازرگانی را دستاویز حملات خود قرار داد (همانجا؛ EI2، همانجا).اوش ملکی متعلق به اندیجان یا خوقند شمرده میشد و ایردِنا مدعی بود که از دیرباز از آن خوقندیان بوده است. بااینکه قرقیزها پس از شکست به کوهستان گریختند، ایردِنا از تعقیب آنها و ادامۀ جنگ دست نکشید. خوقندیان بار دیگر به قراقرقیز نیز یورش بردند و ایردِنا با وجود موفقیتهایی که در این درگیریها به دست آورد، نتوانست قرقیزها را بهطور مطلق وادار به اطاعت کند. البته واکنش قرقیزها تنها در آن حد بود که هر از گاهی از گوشهوکنار غوغایی بینتیجه برپا کنند (نک : بارتولد، «خوقند»، 462؛ گالیتسکی، همانجا).از شواهد تاریخی چنین برمیآید که ایردِنا از احمد شاه درّانی افغانی، احتمالاً برای تشکیل اتحادی بزرگ، کمک خواسته بود، اما این درخواست حاصلی نداشت. بااینکه در 1176 ق / 1762 م احمد شاه درانی در منطقۀ پیرامون شهر حضرت یا ترکستان و میان تاشکند و خوقند مستقر شده بود (نک : هاییت، بارتولد، طوغان، همانجاها)، چندی نگذشت که مواضع خود را رها کرد و بازگشت. ایردِنا درگذشت و بین رجال اختلافی درگرفت که منجر به دستبهدستشدن حکومت گردید. یکی از کسانی که در این دوره چند صباحی سلطنت کرد، شاهرخ (دوم) نام داشت (بارتولد، همانجا؛ حکیمخـان، 2 / 385). پس از او، نـاربوتا بک، نـوۀ عبدالکریم، بـه حکومت نشست (برگل، «آسیا»، 195؛ EI2، همانجا). گفتهاند که دورۀ او (ح 1185- ح 1213 ق / 1771- 1798 م) سرآغاز یکپارچگی فرغانه تحت حکومت طایفۀ مینغ بود. حکومت خوقند در این دوره به اتحاد و ثباتی نسبی رسید و همین سبب شد که مردم از کاشغر و شهرهای ماوراءالنهر به آنجا روی آورند. در این دوره چینیان فرمانروای خـوقند را بهعنـوان «خـان» میشناختند؛ چـه، در اوان حکـومت ناربوتـا، قرقیزها یک درجـهدار روس را به نـام فیلیـپ یفرمف محبوس کردند و سپس در بخارا بهعنوان برده فروختند، و او که در 1196 ق / 1782 م از طریق هند و انگلیس به روسیه بازگشته بود، گفته بود که چینیان ناربوتا را خان خطاب میکردند. ناربوتا و خانات خوقند اسماً تحتالحمایۀ چین بودند و ناربوتا این تحتالحمایگی را اعلان کرده بود (حکیمخان، 2 / 383؛ بارتولد، همان، 462-463؛ طوغان، I / 209؛ برگل، «خانات»، 430).قرقیزها که کماکان در سمت جنوب با خوقندیان حد و مرز مشترک داشتند، در حدود سال 1190 ق / 1776 م، با بازرگانان خانات دادوستد غیرنقدی آغازیده بودند. بااینحال، چندی بعد ناربوتا به کتمنتپه و دیگر سرزمینهای قرقیزنشین قشون کشید و قلمرو خود را در حوالی اوش وسعت بخشید. او با خانهای حاکم بر بخارا نیز دشمنی میورزید (گالیتسکی، 43؛ بارتولد، همان، 463). در زمان وی بنایی ــ احتمالاً یک گلدسته ــ به ارتفاع 84 متر در بازار شهر ساخته شد که گفتهاند از حدود مسافت 48کیلومتری دیده میشد. در این میان، میر عبدالکریم بخاری ناربوتا را فردی «سادهلوح» وصف کرده است (ص 94؛ نیز نک : EI2، ذیل خوقند).تأسیسکنندگان اصلی حکومت و شهر خوقند، درواقع فرزندان ناربوتا هستند. عالم خان (حک 1213 یا 1215- ح 1225 ق / 1798 یا 1800-1810 م)، پسر و جانشین ناربوتا، نخستین حاکم مینغ بود که ملقب به خان شد؛ با وجود این، تاریخ سلسله در این دوره به اندازۀ مطلوب روشن نیست، چنانکه تعیین سالشمار حکومت عالم و عمر هنوز دشوار است. از زمان محمدعلی بهبعد، تاریخ خانات خوقند تا حدی روشنتر از ادوار گذشته است (برگل، «آسیا»، همانجا؛ بخاری، 94 بب ؛ EI2، همانجا).در طول حکومت عالم بک، قلمرو خانات خوقند از ثبات بیشتری برخوردار شد. بنابـر سندی که از 1213 ق / 1798 م باقی مانده است، عالم ابتدا عامل و تابع خانی دیگر محسوب میشد و بدینسان حکومت او از آغاز استقلال نداشت. عالم برادر خود، رستم، و کسانی دیگر از اقوام خود را کشت و از سر راه سلطنت برداشت. او به نام خویش سکه زد و خود را رسماً خان خواند و این لقب را جایگزین لقب بک گردانید (بارتولد، «خوقند»، همانجا؛ بخاری، 94). باایناحوال، سرگذشت خوقند در این دوره مبهم است و گاه تاریخنگار را از پیجویی فرجام وقایع بازمیدارد.عالم خان در اوایل دهۀ 1220 ق شهرهای ترکستان را همراه با بخشهایی از صحرای قرقیز، جزو قلمرو خوقند گرداند. در 1224 ق / 1809 م، تاشکند که از نظر بازرگانی و نظامی مهم بود، به کشور خانات اضافه شد (نک : بارتولد، نیز EI2، همانجاها). در اختیار داشتن تاشکند برای خانات خوقند اهمیت و امتیاز بسیار داشت، زیرا این شهر بهسبب تجارت با روسیه رشدی سریع یافته بود و از نظر سوقالجیشی راه آن به روی قرقیزها بسته، و برعکس حمله از تاشکند به سوی استپ قرقیزنشین بیشتر میسر بود. عالم که در واکنش به حملات برخی از قبایل، ابتکار عمل نظامی را در دست گرفته بود، علاوهبر تاشکند، خجند را نیز گرفت و سرزمینهای خانات را همچنان گسترش داد (کننساریف، 30؛ برگل، همان، 197؛ نیز نک : بنیگسن، 19).او بر قدرت خوقند تا آنجا افزود که نیرویی برابر با خانات بخارا یافت (نک : بخاری، کننساریف، بارتولد، همانجاها؛ نیز دنبالۀ مقاله). تاشکند بهصورت پایگاهی برای حمله به قبایل قبچاق درآمد و آنگاه عالم به حکومت بخارا نیز تاخت؛ اگرچه در نخستین حمله پیروزی به دست نیاورد و عقب نشست (نک : بخاری، همانجا، 97؛ اسکایلر، 55؛ هاییت، 40؛ قس: سامی، 22؛ بخارایی، 74-75). پس از آن، خانات خوقند و بخارا و خیوه و مانند آنها پیوسته بر یکدیگر تاختند، و درنتیجه طی زمانی دراز خود را ناتوان و فرسوده کردند (نک : حکیمخان، جم ؛ بخارایی، 76-77؛ بارتولد، 19، نیز «خوقند»، 463).منحنی جنگوگریز پرنوسان بود، و عالم مهارسازی ناآرامی قبایل داخلی را ادامه داد و در شمال غربی فرغانه قزاقها را سرکوب کرد. همچنین در سرکوبی ازبکهای معاند کوشید و دیگران را نیز در داخل و خارج با شدت عمل بر جا نشاند (نک : یوسفف، 334؛ بخاری، بارتولد، همانجاها؛ حکیمخان، 1 / 91-92). قزاقها به روسیه روی بردند و نیز طالب رابطۀ مالی با روسها شدند. عالم در سرکوب داخلی حتى از ضرورتهای کاذب و انگیزههای خاص بینیاز شد و ستمگریها را کمتر از اسلاف و اخلاف خود به نمایش نگذارد و خونریزیهایش او را به «عالم ظالم» ملقب ساخت. سرانجام خود در حدود سال 1225 ق / 1810 م کشته شد (نک : لوین، 316؛ بخاری، 96، 99؛ برگل، «آسیا»، 196).پس از عالم برادرش عمر یا محمدعمر رشتۀ امور را در دست گرفت. او پیشتر و در ایام غیبت عالم خان، به پایمردی تنی چند از رجال حکومت که طالب زمامداری عمر بودند، بر تخت نشست. عالم از پیوستن قشون به عمر مطلع شد و بااینکه تنها 300 سوار داشت، به سوی تختگاه خود شتافت. این سواران نیز خود به عمر پیوستند و او تنها ماند (نک : بخاری، 94، 97- 98؛ EI2، ذیل خوقند). عالم پسر خود شاهرخ را بهرغم دشمنی با امیر حیدر بخاری، نزد او گسیل داشت، بار و اثاث و خانوادۀ خود را نزد خوجهها نهاد و خود را با 20 تن به چشمانداز خوقند رساند تا شاید عزم تسخیر شهر کند. دیوانبیگی محمدظهور از او خواست که از خجند مدد خواهد، اما عالم به سوی شهر رفت و پیش از آنکه برسد، خوقندیان آمدند و او را با اسلحۀ گرم کشتند (بخاری، 97- 99). عمر خان شد و روشی متفاوت در کشورداری پیش گرفت که سبب پایداری ملک خوقند شد (بارتولد، EI2، همانجاها). ابتدا صلاح کار را در این دید که آشفتگیهای دورۀ قبل را سامان دهد و ازاینرو اموال مصادرهشدۀ بعضی از رجال را به آنان بازگرداند؛ اما در طول حکومت خود با ملایان، مشایخ، صوفیان و اشراف مقابله میکرد، و در مقابل، اهل علم و ادب را گرامی میداشت و خود شعر میسرود. او خود را امیرالمسلمین یا امیرالمؤمنین میخواند. مسجد جمعۀ خوقند به امر وی، در 1231 ق / 1816 م ساخته شد (نک : همانجاها؛ بخاری، 94-95، 100).در همان سال، حضرت و جلگههایی خشک از توابع فرغانه به تصرف افراد عمر درآمد. ترکستان از نظر آب و آبیاری بسیار غنی بود و خانات برای بهبود وضع آبیاری خود و ترویج کشاورزی و آبادانی، درصدد بازپسگیری راه بازرگانی شرق با چین بودند (نک : پاشینو، 226؛ برگل، همان، 197، «خانات»، 430؛ لوی، 28؛ دربارۀ اهمیت خاص آب در ماوراءالنهر، نک : فروغی، سراسر مقاله).در دهۀ 1230 ق، عمر قصد جنگ با حیدر منغیتی، امیر بخارا کرد؛ اما جنگی درنگرفت و کار به مصالحه انجامید. آنگاه پیش از آغاز فصل سرما در 1236 ق / 1821 م، بیک نظربیک، زمامدار قرقیزی و قتلغی خود را مأموریت داد تا قبیلۀ ساریبَگیش را به پیروی از خانات خوقند وادارد؛ ولی این قبیله خود کاشغر و اوش را رها کرده بودند (نک : گالیتسکی، 43؛ حکیمخان، 1 / 324؛ بخاری، همانجا؛ طوغان، I / 216). عمر صحرای قرقیز را از خان بخارا ستاند، و بلافاصله پس از تصرف دشت قبچاق، گسترهای از دلتای سیردریا در غرب تا رود ایلی در شرق، به قلمرو خانات ملحق شد. افزایش نیروهای تاراجگر عمر، پیشروی آنان در سرزمینهای رقبای قرقیز و پیروزی در جنگ با آنان، زمینه را برای توسعۀ تجارت خانات خوقند در منطقه مهیا کرد. در این زمان امرای مناطقی مانند درواز و قراتگین و روشان در جنوب، تابع و فرمانبردار خوقندیان شدند (نک : برگل، «آسیا»، همانجا؛ گالیتسکی، 44؛ بارتولد، «خوقند»، 463-464). حضور نظامی قبچاقها در خوقند به اندازۀ خود ازبکها اهمیت یافت (نک : یوسفف، 334؛ برگل، همانجا؛ حکیمخان، 1 / 250؛ بارتولد، همان، 463). در نیمه سدۀ 13 ق، جماعاتی مانند کوهستانیها، تاجیکهای فارسیزبان، گروههای ازبک و جز آنان در فرغانه اسکان یافتند. کوچنشینهایی مانند قبچاقها و قرقیزها بیشتر در مرکز و شمال قلمرو حضور داشتند. بعد از پیوستن بخشهای جنوبی دشت قبچاق و سرزمینهای قرقیز به خانات خوقند، بر شمار آنان افزوده شد و خوقندیان آنان را زیر سلطه گرفتند. قشون کوهنشینان و صحرانشینان که از زمان عالم خان تشکیل شده بود، همچنان در خدمت خانات خوقند بود (برگل، همان، 196-197؛ بارتولد، همان، 463-464). احداث مسجد جمعـه، مدرسۀ بـزرگ و چنـد بنـای عمومـی، و بهبـود نظامهای بهداشتی و آبیاری از کارهای قابل ملاحظه در حکومت عمر و جانشین او محمدعلی بود. درباریان و تجار خانههایی بزرگ برای خود ساختند و این روال در دورۀ خراجگزاری خانات به روسیه نیز ادامه یافت. خانات خوقند عواید گمرک «آلْتیشهر» را در اختیار گرفتند و از مرزهای فلات پامیر عبور کردند (نک : زیمال، 195؛ حکیمخان، یوسفف، همانجاها).بهطورکلی باید گفت در دورۀ عالم و عمر اقتدار حکومت مرکزی با استبداد و تمامیتخواهی ملازمۀ بیشتری یافت، و از سویی ساختار ادارۀ خانات بهتدریج از ساختاری ابتدایی بیرون رفت و قدری پیچیده شد. در این ساختار، نقش ازبکها کاهش، و نقش تاجیکهای وفادار به خان افزایش یافت. علاوهبراین، رویکردِ قبایل ساکن فرغانه به تمرکزیافتن، خصوصاً در دورۀ عالم و عمر بیشتر بود و همین تحققبخشیدن به برقراری حکومت متمرکز نیز به انگیزههای خانات برای جنگ با قبایل مخالف افزوده شد (نک : برگل، همان، 196). این اوضاع و احوال، از بیثباتی عمومی ماوراءالنهر در این ادوار قدری بهتر مینمود.وجود سربازان پیادۀ مجهز به اسلحۀ گرم و توپخانهای نیمهمجهز را، از جملۀ تشکیلات نظامی در حکومت این دو برادر برشمردهاند. عالم و عمر فرماندهی جنگجویان را شخصاً تعیین میکردند، و افزونبر قشونی که در جای خود یک ارتش رسمی محسوب میشد، نوعی نیروی داوطلب عشایری نیز بدانها پیوستند. همچنین خـانات از میـان کوهنشینـان تـاجیک موسوم بـه غالچا و مزدوران افغانی، نیرویی در اختیار داشتند. بردگان آنها علاوهبر کارهای نظامی، در ادارۀ حکومت نیز بهتدریج مداخله میکردند. افزونبراین، در این ادوار سیاست خانات خوقند تفاوتهایی با شیوههای خانات بخارا و خیوه داشت؛ مثلاً شاید رفتار فرمانروایان خوقند با قبایل خودمختار ترکمن و ازبکان آرال و جز آنان، به اندازۀ همتایان بخارایی خشن نبود (نک : همانجا).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید