خواطر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245132/خواطر
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
23
خَواطِر، اصطلاحی در عرفان اسلامی که بر گونهای از واردات قلبی دلالت دارد.خواطر (جمع خاطر، از ریشۀ خطر) در لغت به معنای اموری است که بر قلب وارد، و سپس بهسرعت زایل شود. خطور نیز صورت دیگری از این کلمه، و به معنای مرور و گذشتن فکر از قلب (یا ذهن) است. واژۀ خاطر و صورت جمع آن یعنی خواطر پیشینۀ قرآنی ندارد و تنها در احادیث نبوی یافت میشود که برخی از آنها نیز بهواسطۀ صوفیۀ متقدم همچون حسن بصری نقل شدهاند (تهانوی، 1 / 752؛ ابنبابویه، 1 / 90). بر همین اساس، چنین به نظر میرسد که این واژگان از طریق احادیث به ادبیات تصوف راه یافته باشد.به باور بسیاری از عرفا، مبدأ همۀ خواطر خداوند است و هدف از القای آنها میتواند امور گوناگونی چون رفع غفلت، تربیت، اکرام، فهم غیوب، الزام، آزمایش، فریب، حجت و یا محنت باشد (کلابادی، 152؛ روزبهان، شرح ... ، 268، 549؛ مستملی، 513؛ غزالی، منهاج ... ، 46؛ ابنعربی، الفتوحات ... ، 2 / 565)؛ ازاینرو، خواطر در صورتهای بسیار متنوعی رخ مینمایند و ممکن است در قالب القائات، الهامات، تحریکات، واقعهها، اشارات و واردات مختلفی باشند که به شکل دیدن صور متجسد، شنیدن خطاب، احساس لمس و مس (لمه) و حرکتی خفی در دل ــ خواه در خواب و خواه در بیداری ــ ظاهر میشوند (سراج، 342؛ کلابادی، غزالی، همانجاها؛ یواقیت ... ، 72؛ صدرالدین، 38، 40؛ نسفی، 244؛ عزالدین، 104؛ آملی، 456؛ نراقی، 125، 129).صوفیان مقصد و محل ورود خواطر را مراتب دل انسان میدانند و خواطر را به تصاویر گوناگونی تشبیه میکنند که پیوسته از برابر آینه (آینۀ دل) میگذرند. برایناساس، بسته به اینکه دلِ انسان متصف به صفات حسنه یا خبیثه و حامل هریک از آنها باشد، هر صفتی محل ورود خاطر همسنخ خود میشود. چگونگی آثاری که هر خاطر در انسان ایجاد میکند، مبنای تعیین ماهیت و تقسیمبندی خواطرِ گوناگون و متکثر است. در این زمینه، بیشتر صوفیه خواطر را به 4 گروه ربانی، ملکی، نفسانی، و شیطانی تقسیم میکنند:1. خواطر ربانی (حقانی، رحمانی، صدق، و سبب اول)، نوعی علم لدنی و ازلی است که خداوند آن را از غیب و بدون واسطه در دل اهلِ قرب و حضور استوار میکند. قوت غلبۀ خاطر حقانی از همۀ خواطر دیگر بیشتر است و ثبات نسبی دارد؛ ازاینرو، هیچ چیز مانع آن نمیشود، قابل تکذیب و موضوع تردید نیست و دیگر خواطر را از میان میبرد (نجمالدین، 138؛ ابنعربی، تجلیات ... ، 284؛ عزالدین، 104- 105؛ جرجانی، 101؛ شاهنعمتالله، 4 / 159).
خواطر ربانی دارای هیبت فراوان، و خاص عارفاناند و از جملۀ نشانههای آنها این است که انسان را از غیر خداوند
بیشتر مردم این شهرستان اهل سنتاند و به زبان فارسی با گویش خراسانی گفتوگو میکنند ( فرهنگ جغرافیایی آبادیها ... ، 55 / 39). رشتهکوههای باخرز که ارتفاع کوههای آن گاه به بیش از 500‘2 متر میرسد، این شهرستان را از شهرستان تایباد، و کوه شاهنشین، آن را از شهرستان گناباد جدا میکند (همان، 55 / 38؛ جعفری، کوهها ... ، 89، 357). رودخانههای این شهرستان، که در گویش محلی کال شور نامیده میشوند، بیشتر فصلی و شور است. مهمترین رودخانههای این شهرستان کالشور است که شهرستان خواف را از شهرستان قائنات جدا میکند. قناتهای متعدد، چاههای عمیق و چشمهها آب شرب مورد نیاز شهرستان خواف را تأمین میکنند (جعفری، دایرةالمعارف ... ، 482؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیها، همانجا). دشتهای زوزن، دوکوه، باغبخشی، قطارگز، خوشابه و مژنآباد، زمینهای هموار شهرستان خواف را تشکیل میدهد. همچنین در منتهاالیه جنوب خاوری این شهرستان نمکزار خواف قرار دارد. حوضۀ آبریز این نمکزار در شرق کشور از نظر وسعت، دومین حوضۀ آبریز شرق ایران به شمار میرود (همانجا؛ فرهنگ جغرافیایی رودها ... ، 5-6 / 11). آبوهوای این شهرستان گرموخشک است. بادهای موسمی 120روزه که در این شهرستان میوزد، گاه لطمات جبرانناپذیری به بار میآورد («جغرافیا ... »، بش ؛ جعفری، همانجا). اقتصاد این شهرستان برپایۀ کشاورزی، دامداری و قالیبافی استوار است. پسته، زعفران و زیره ازجمله محصولات مهم این منطقه به شمار میروند. معادن مس، آهن، سرب و خاک نسوز در اکثر نقاط کوههای شمالی شهرستان خواف وجود دارد («صنایع ... »، بش ؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیها، 55 / 38، 39). از آثار تاریخی شهرستان خواف به این موارد میتوان اشاره کرد: مدرسۀ غیاثیۀ خرگرد که در زمان شاهرخ تیموری بنا شد؛ مسجد ملک زوزن که در 615 ق ساخته شد؛ مسجد جامع سنگان متعلق به اوایل سدۀ 7 ق؛ و مسجد گنبد سنـگان، متـعلق به دورۀ سلجوقیان (همانجا؛ خراسان ... ، 84-85). شهر خواف، مرکز این شهرستان، در °60 و ´8 طول شرقی، و °34 و ´34 عرض شمالی و در ارتفاع 970متری از سطح دریا واقع است. این شهر در سرشماری 1390 ش دارای 444‘28 تن جمعیت بوده است (پاپلی، 228؛ «درگاه»، بش ). از پیشینۀ تاریخی خواف در دورۀ پیش از اسلام اطلاع چندانی در دست نیست؛ اما با توجه به آنکه تقسیمات کشوری ساسانیان تا سدههای نخستین اسلامی حفظ شده بود، میتوان گفت که خواف در دورۀ پیش از اسلام از رستاقهای کورۀ نیشابور به شمار میرفته است (نک : ادامۀ مقاله). منابع سدههای نخستین اسلامی نیز اطلاعات چندانی دربارۀ این ناحیه به دست نمیدهند. به گزارش بلاذری، در 30 ق / 651 م، عبدالله بن عامـر کُریز سـپاهیانی برای فتح خراسان گسیل داشت و خواف به همراه نیشـابور و تختـگاه آن توسط اعراب فتح شد (ص 568). در این هنگام عدهای از اهالی، منطقه را ترک کردند و به نوشتۀ مؤلف قصۀ سنجان آنان قریب به یکصد سال در کوهها پناه گرفتند و سرانجام در اواخر سدۀ 1 ق به هند کوچ (بهمن کیقباد، 29)، و در آنجا شهری به نام سنجان بنا کردند که در نزدیکی گجرات قرار داشت (یاقوت، 3 / 160). جغرافینویسان نخستین سدههای اسلامی، خواف را منطقهای بر سر راههای اصلی خراسان و رستاقی کوچک از توابع نیشابور به مرکزیت سلومک یاد کردهاند که دارای خزانه و منبر بوده و بهسبب وجود منابع آبی، کشاورزی در آنجا رونق داشته است. از تولیدات مردم این سرزمین به انگور و کرباس اشاره رفته است (ابنرسته، 171؛ مقدسی، 300، 319؛ حدود ... ، 91؛ ابنحوقل، 2 / 455؛ اصطخری، 256؛ سمعانی، 2 / 411). در نیمۀ اول سدۀ 2 ق / 8 م، بهآفرید (ه م) از اهالی زوزن خواف، آیینی نو آورد که برپایۀ باورهای دینی ایرانیان پیش از اسلام بود. بسیاری از زردشتیان و مسلمانان، بهویژه اهالی خواف، بست و زاوه به آیین او درآمدند. در این هنگام گروهی از موبدان زردشتی که از بالاگرفتن کار او نگران شده بودند، نزد ابومسلم از بهآفرید شکایت کردند. به روایتی، ابومسلم یکی از سرداران خود به نام عبدالله شعبه را به همراه 000‘10 سپاهی برای سرکوب بهآفل میدهند،
یا با ورود خاطری دیگر زایل میگردند (سراج، 342؛ روزبهان، همان، 170، شرح، 549؛ مولوی، 206؛ عبدالرزاق، اصطلاحات ... ، 30؛ نراقی، 125). این تکرر موجب آن میشود که خواطر تجلیات متفاوتی داشته باشند. نظر به غیراختیاریبودن خواطر نفسانی و شیطانی، ظهور و عوارضشان را مشمول مؤاخذه ندانستهاند، اما چنانچه مقدمات آنها بهعمد فراهم شده باشد، گناه به شمار میروند. همچنین باید افزود که با رسیدن عارف به مقام فنا، خواطر بهکلی منقطع میشوند (غزالی، احیاء ... ، 3 / 41؛ ابنعربی، الفتوحات، 2 / 565؛ عزالدین، 105؛ نراقی، 131).
مرید با خلوتگزینی و چلهنشینی آموزشهایی را دربارۀ خواطر از مرشدش دریافت میکند که نخست متمرکز بر حلالخواری بهعنوان پیششرط شناخت خواطر، و غسلکردن پس از ظهور هر خاطر نفسانی است (محمد بن منور، 153؛ مستملی، 513؛ یواقیت، همانجا؛ سهروردی، 459؛ علاءالدوله، «ما لا بد ... »، 97؛ نجمالدین، 220؛ نسفی، 105). سپس سالک یاد میگیرد که با استفاده از روشهای گوناگونی چون استمداد از تجلیات الٰهی و یا روح پیامبر (ص)، رجوع به امام معصوم (ع) (در تشیع) و یا شیخ و مرشد، سنجیدن خواطر با میزان شرع، اعمال سلف و صالحان و یا نور عقل میان خواطر تمایز قائل شود و آنها را بشناسد. در روشی دیگر، از مرید خواسته میشود که خواطر را بر نفس عرضه کند. اگر نفس از آن خاطر متنفر باشد، خیر است و اگر به آن مایل باشد، خاطر شر است (غزالی، منهاج، 47؛ آملی، 456؛ علاءالدوله، همان، 99، «فتح ... »، 122-123؛ صدرالدین، 38).
در مراتب بالاتر، مرید روشهایی را برای ثبتوضبط خواطر رحمانی، و نفی خواطر شیطانی میآموزد که عبارتاند از: توجه به محبت الٰهی، التزام به ذکر (بهویژه نماز)، همنشینی با پیشروان سلوک، مراقبه و تهیکردن ذهن از افکار بیفایده، یادآوری قدرت خداوند و ضعف مخلوقات، تأمل در عاقبت امور و پاداش و عذاب اخروی آنها، و درنهایت، رسیدن به یقین حاصل از شهود (محاسبی، 109؛ روزبهان، عبهر ... ، 99، 119؛ نجمالدین، همانجا؛ نسفی، همانجا، نیز 452؛ علاءالدوله، «ما لا بد»، 97؛ نراقی، 132، 136، 138).
آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن، تهران، 1368 ش؛ ابنبابویه، محمد، الخصال، ترجمۀ احمد فهری، تهران، علمیۀ اسلامیه؛ ابنعربی، محییالدین، تجلیات الالٰهیة، به کوشش عثمان اسماعیل یحیى، تهران، 1988 م؛ همو، الفتوحات المکیة، بیروت، 1296 ق؛ ابوطالب مکی، محمد، قوت القلوب، قاهره، 1310 ق؛ استخری، احسانالله علی، اصول تصوف، تهران، 1338 ش؛ تهانوی، محمداعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش رفیق عجم، بیروت، 1996 م؛ جرجانی، علی، التعریفات، بیروت، 1990 م؛ خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیة، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، 1362 ش؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1360 ش؛ همو، عبهر العاشقین، به کوشش هانری کربن، تهران، 1337 ش؛ همو، مشرب الارواح، به کوشش نظیف محرم خواجه، استانبول، 1973 م؛ سراج، عبدالله، اللمع فی التصوف، به کوشش ر. ا. نیکلسن، لیدن، 1914 م؛ سهروردی، عمر، عوارف المعارف، بیروت، 1966 م؛ شاهنعمتالله ولی، رسالهها، به کوشش جواد نوربخش، تهران، 1357 ش؛ صدرالدین قونوی، محمد، مصباح الانس، ترجمۀ امیرحمزه فناوری، به کوشش محمد خواجوی، تهران، 1374 ش؛ عبادی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفینامه)، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1347 ش؛ عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، ترجمۀ محمد خواجوی، تهران، 1342 ش؛ همو، شرح منازل السائرین، به کوشش محسن بیدارفر، قم، 1372 ش؛ عزالدین کاشانی، محمود، مصباح الهدایة، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1367 ش؛ علاءالدولۀ سمنانی، احمد، «فتح المبین»، «ما لا بد منه فی الدین»، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1369 ش؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دار المعرفة للطباعة و النشر؛ همـو، منهاج العابدین، تـرجمۀ عمر بن عبدالجبـار سعدی ساوی، به کـوشش احمد شریعتی، تهران، 1359 ش؛ کلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، به کوشش عبدالحلیم محمود، بیروت، 1980 م؛ محاسبی، حارث، الرعایة لحقوق الله، به کوشش مارگارت اسمیث، لندن، 1940 م؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، 1366 ش؛ مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف، تلخیص احمدعلی رجایی، تهران، 1349 ش؛ مولوی، فیه ما فیه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1369 ش؛ نجمالدین کبرى، فوائح الجمال و فواتح الجلال، به کوشش یوسف زیدان، قاهره، 1993 م؛ نراقی، احمد، معراج السعادة، قم، 1371 ش؛ نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، به کوشش ماریژان موله، تهران، 1359 ش؛ یواقیت العلوم و دراری النجوم، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش.
علیرضا ابراهیم
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید