خلیل بن احمد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 22 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240866/خلیل-بن-احمد
پنج شنبه 4 اردیبهشت 1404
چاپ شده
22
خَلیلِ بْنِ اَحْمَد، ابوعبدالرحمان خلیل بن احمد فَراهیدی (فُرْهُودی) اَزْدی بصری، دستوردان و فرهنگنویس مشهور، و بنیانگذار دانش آواشناسی و عروض عربی.
منابع ادبی پیش از سدۀ 4 ق / 10 م، تنها به نام خلیل و پدرش احمد اشاره کردهاند و دیگر افراد تبار او را فرو نهادهاند. در کتاب العین غالباً هر دو، یعنی خلیل و خلیل بن احمد، یافت میشود؛ اما سیبویه در الکتاب تنها به نام خلیل بسنده کرده است. یغموری (ص 56) صراحتاً بیان میکند که در نسب خلیل، افزون بر نام پدرش چیز دیگری نیافته است. او همچنین میافزاید که پس از پیامبر (ص)، نخستین کسی که احمد نامیده شد، پدر خلیل بود (همانجا؛ نیز نک : تالمن، 14-15). زبیدی (ص 43) دو نام دیگر ( ... عمرو بن تمیم) بر تبارنامۀ او افزوده است. شرححالنویسان بعدی نیز از او پیروی کردهاند (مثلاً نك : یاقوت، 3 / 1260؛ ابنخلکان، 2 / 244؛ یمانی، 114؛ ذهبی، 7 / 431؛ صفدی، 13 / 385؛ سیوطی، بغیة ... ، 243؛ نیز تالمن، 3). ابوطیب لغوی (ص 28) پس از نیای چهارم او، چند نام دیگر میآورد و سرانجام نسبش را به نصْر (یا مُضَر) میرساند (نک : یاقوت، همانجا)؛ برخی دیگر از منابع از او تبعیت کردهاند (مثلاً نک : یغموری، همانجا). قفطی (1 / 341) نیز الغَوْث را در انتهای نسب او میافزاید و مینویسد: گفته شده که وی منسوب است بـه فُرهُود بن شَبابة بن مالک بن فَهْم (نیز نک : ابندرید، 499). طولانیترین نسبنامۀ خلیل را نِشْوان حمیری (د 573 ق / 1177 م) در کتاب الحور العین (ص 112) ارائه کرده است و پس از نیای چهارم، 12 نام که آخرینشان ازد است، بر نسب پیشین افزوده است. معروفترین کنیۀ خلیل، ابوعبدالرحمان است که ظاهراً نخستینبار در التاریخ الکبیر بخاری (2(1) / 200) ذکر شده است. كنيۀ دیگر او ابوالصفا ست که در کتاب العین (خلیل بن احمد، 5 / 5) مییابیم. گفتنی است نسبت او نیز فراهیدی است که به شکلهای مختلف فِرْهَوْدی، فُرْهُودی، و فَرْهُودی نیز نقل کردهاند (نک : ابنسلام، 33؛ ابنندیم، 48؛ تالمن، 4؛ بروینلیش، 60). به گفتۀ اخفش (نک : مبرد، الکامل، 3 / 233) فراهیدی منسوب است به فراهید، شاخهای از قبیلۀ یَحْمَد، که خود شاخهای از قبیلۀ ازد (ازد عُمان) است. یاء نسبت از نظر اخفش (نک : همانجا) برای نسبت قبیلهای، تنها به شکل جمع (= فراهید) میپیوندد. بااینهمه، مبرد خود انتساب به شکل مفرد یعنی فُرْهُود (فَرْهُود یا فِرْهَوْد = شیر جوان) را پذیرفته است (نک : الفاضل، 5؛ نیز قفطی، ابوطیب، سیوطی، همانجاها).
گزارشها دربارۀ نژاد خلیل گوناگون و متضاد است و برپایۀ آنها نمیتوان به نتیجهای قطعی دست یافت. یاقوت (3 / 1260- 1261) گفتهای را مبنی بر ایرانیبودن خلیل نقل کرده، و آن را درست پنداشته است و در توضیح میگوید: اگر خلیل از نژاد عرب بود، نسب او نزد دانشمندانی که انساب گمنامان را ثبت کردهاند، مخفی نمیماند. او سپس برای اثبات اصالت ایرانی خلیل، عبارتی را از حمزۀ اصفهانی (د ح 351 ق / 962 م) در کتاب الموازنة بین العربیة و العجمیة (دربارۀ این کتاب، نک : ه د، حمزۀ اصفهانی) نقل میکند که در آن از خلیل بهعنوان دانشمندی ایرانی یاد شده است. در این سند، توضیح داده شده است که فراهیدِ یمن فرزندان سربازان ایرانی بودند که در فتح یمن در زمان خسرو انوشیروان مشارکت داشتند. نیای خلیل در میان آنان بود که از سوی وهرز، فرمانده سپاهیان ایرانی، به مدیریت سپاه برگزیده شد. آنان سپس با قبایل ازد رابطۀ خویشاوندی برقرار کردند. تالمن (ص 6) دراینباره میگوید: با آنکه در عبارت حمزۀ اصفهانی تردیدی نیست، اما معلوم نیست چرا وی در کتاب خود، التنبیه على حدوث التصحیف، به این نکته هیچ اشارهای ندارد. گفتنی است حمزه رابطۀ ویژۀ شاگردی و استادی میان سیبویه و خلیل را به سبب همین همنژادی دانسته است (نک : یاقوت، 3 / 1261). با این همه، ابوطیب (ص 28) بر نژاد عربی خلیل تأکید کرده است (کان من انفسهم، صحیح النسب، معروف الاهل)؛ البته به گفتۀ ابنابیحاتم نیز اشاره میکند که اعتقاد دارد خلیل از فراهید یمن است (نک : همانجا). اما ابوهلال عسکری (د 395 ق / 1005 م) ضمن آنکه او را عرب خالص معرفی کرده، برپایۀ یک سند مجهول مینویسد که گفته شده او مولای فراهید (طایفهای از قبیلۀ ازد)، و اصالتاً ایرانی است (ص 377؛ نیز نک : تالمن، همانجا). برخی از محققان معاصر عرب نیز بر اصالت عربی خلیل تأکید کردهاند (مثلاً نک : درویش، 108). در خصوص مکان استقرار قبیلۀ فراهید نیز اتفاق نظر وجود ندارد. برخی از گزارشها مکان زندگی این قبیله را یمن دانستهاند (مثلاً نک : ابوطیب، همانجا)؛ ازاینرو، باید گفت خلیل در این منطقه رشدونمو کرده است. برخی دیگر بر آناند که قوم فراهید در عمان بودهاند )یغموری، 56؛ یاقوت، 3 / 1260). برخی از منابع نیز گفتهاند که فراهید در بصره و سَراة زندگی میکردهاند (ابنحزم، 380؛ نیز نک : تالمن، 11).
خلیل در 100 ق / 718 م در عمان، میان قبیلۀ ازد، و خانوادهای که از لحاظ مالی متوسط بود، به دنیا آمد، سپس زادگاه خود را ترک کرد و راهی بصره شد (قفطی، 1 / 346؛ یاقوت، 3 / 1269؛ هیوود، 20). او در این شهر که مرکز علم و دانش در آن زمان بود، بهسرعت در زمینههای مختلفی چون لغت، دستور زبان، دین، ریاضی، موسیقی و شعر شهرت یافت. تاريخ درگذشت او را بهاختلاف 130، 160، 170، 175 و 177 ق گفتهاند (ابنخلکان، 2 / 248؛ صفدی، 13 / 386؛ یافعی، 1 / 367؛ تالمن، 17-18). برخی محل تولد او را بصره دانستهاند (ابننباته، 268؛ فروخ، 2 / 111؛ تالمن، 14).
با آنکه معاصران خلیل و نسلهای پس از او مدیون دانشهای وی هستند، جای شگفتی است که از زندگیاش اطلاعات دقیقی در دست نیست. از ویژگیهای فردی او با احترام فراوان یاد شده است. سفیان ثوری (د 161 ق / 778 م) گفته است: هرکس دوست دارد مردی را ببیند که از طلا و مشک خلق شده، باید بر خلیل نظر افکند. خلیل شخصیتی منحصربهفرد، درونگرا، پرهیزکار و زاهد وصف شده است که با حداقل نیازهای مادی، در باغی، در مکانی به نام خریبة (یا حربیة) که پدرش برای او باقی گذارده بود، زندگی میکرد و بر افکار و اندیشههای علمی خود تمرکز داشت (سیرافی، 38؛ یغموری، همانجا؛ یاقوت، 3 / 1263؛ دلجی، 69-70؛ EI2). دو روایتی که دربارۀ سبب مرگ او در منابع کهن آمده است، بهخوبی نشان میدهد که او پیوسته غرق در فعالیتهای فکری بوده است. قفطی (نک : همانجا) گزارش داده که خلیل میخواسته است روشی را در حساب برای خدمتکارش ابداع کند که بقال نتواند او را فریب دهد؛ او درحالیکه غرق در این اندیشه بود، وارد مسجد شد و با ستونی برخورد کرد و همین امر سبب مرگش گردید. برخی نیز گفتهاند در اندیشۀ یکی از اوزان شعری بوده است. نَضْر بن شُمَیل، شاگرد خلیل، از قول او نقل کرده است که هرگاه درِ خانهام را میبندم، نگرانیهای اقتصادیام آن سوی خانه نمیروند. لیث دربارۀ خلیل میگوید: او در کلبهای از کلبههای محقر بصره فقیرانه میزیست، اما شاگردانش با بهرهگیری از دانشی که از وی آموخته بودند، کسب درآمد میکردند (ابنانباری، 31؛ قفطی، 1 / 345؛ یاقوت، 3 / 1269؛ مخزومی و سامرایی، 1 / 6-7). بااینهمه، خلیل از تملق خلفا و امیران سر باز میزد و هدایای آنان را نمیپذیرفت (قفطی، 1 / 344). براساس داستانی نقلشده در منابع، وقتی فرستادۀ سلیمان بن علی هاشمی (د 143 ق / 760 م)، حاکم بصره، نزد خلیل آمد تا به او پیشنهاد دهد معلم خصوصی فرزندش شود، خلیل تکهنانی خشک درآورد و به او گفت: بخور! من جز این چیزی ندارم و تا زمانی که تکهنانی مییابم، به سلیمان هیچ نیازی ندارم (سیرافی، همانجا؛ ابنانباری، 30؛ سیوطی، بغیة، 244؛ قس: یغموری، 66-67؛ زبیدی، 43). خليل با ابنمقفع (د ح 139 ق / 756 م) دیداری طولانی داشته است. آوردهاند پس از این دیدار، وقتی که از خلیل دربارۀ ابنمقفع سؤال شد، گفت: دانش او از عقلش بیشتر است؛ و وقتی از ابنمقفع دربارۀ خلیل پرسیدند، پاسخ داد: عقلش از دانشش بیشتر است (قفطی، 1 / 345؛ زبیدی، 45؛ یغموری، 57).
استادان خلیل عبارتاند از: عیسی بن عمر ثقفی (د 149 ق / 766 م)، دستوردان و قاری قرآن و صاحب كتاب مفقود الجامع، که گفته شده است سیبویه آن را نزد خلیل خواند و براساس گفتههای خلیل، آن را بسط داد و الکتاب نامید (یافعی، همانجا)؛ ابوعمرو بن العلاء (د ح 154 ق / 771 م)، قاری مشهور؛ عثمان بن حاضر (د ح 120 ق / 738 م)، از تابعین؛ ایوب سَخْتیانی (د 131 ق / 749 م)؛ عاصم احول (د 142 ق / 759 م)، از حافظان حدیث؛ عوّام بن حَوْشَب؛ غالب قَطّام؛ عاصم بن ابونُجُود؛ و عبدالله بن کثیر (بخاری، 2(1) / 200؛ ابنانباری، 29؛ فروخ، سیوطی، همانجاها؛ مبرد، الفاضل، 5؛ یغموری، 58، 67؛ ابوطیب، 27، 39-40؛ مزی، 8 / 326، 330؛ ذهبی، 7 / 430؛ ابنجزری، 1 / 275؛ تالمن،20-23).
به گزارش منابع، آموزشهای خلیل به شاگردانش که گاه بهعنوان صاحب یا اصحاب خلیل از آنان یاد شده، غالباً در موضوعات زبانشناسی چون نحو و لغت متمرکز بوده است، اما از برخی کسان نیز نام برده شده که از او استماع حدیث کردهاند یا علم قرائت آموختهاند. تالمن اسامی شاگردان خلیل را از میان منابع یافته، و گزارش کاملی دراینباره به دست داده است (ص 26-31)؛ ما در اینجا برخی از نامها را به فهرست او افزودهایم: ایوب بن متوکل بصری، بَدَل بن مُحَبَّر، حمّاد بن زید، داوود بن محبر، هذاب ابن محبر، سیبویه، اخفش، اصمعی، علی بن نَصْر جَهْضَمی کبیر، عَوْن بن عَمَاره، مُؤَرِّج بن عمرو سَدُوسی، موسی بن ایوب، نَضْر بن شُمَیل (به گفتۀ ابنجوزی <7 / 279>، نضر از خلیل روایت میکرده است)، هارون بن موسى، وَهْب بن جریر، یزید بن مُرَّةالذارِع، عُیَیْنة ابن عبدالرحمان، ولید بن محمد تمیمی مصری (معروف به ولّاد)، ابومحمد یزیدی، حماد بن سلمة بن دینار (تالمن نامی از وی نیاورده، اما یاقوت به او اشاره کرده است: 3 / 1199)، بکار بن عبدالله عَوْدیّ، و لیث بن نصر سیّار خراسانی (مزی، 8 / 326-327؛ ابنانباری، 38، 53، 57، 76؛ ابنحجر، 3 / 141؛ سمعانی، 3 / 439؛ بخاری، 2(1) / 199- 200؛ ابنابیحاتم، 380؛ قفطی، 2 / 354، 384، 3 / 42؛ سیوطی، همان، 558؛ یاقوت، ابنجوزی، ابنجزری، همانجاها). بخاری، عبدالله بن محمد جُعْفی را به فهرست کسانی که از او استماع حدیث کردهاند، میافزاید (2(1) / 200). نیز در کتاب الاغانی (ابوالفرج، 6 / 160) از عبدالله بن هارون بن سَمَیْدَع بهعنوان شاگرد خلیل در علم عروض نام برده شده است. به گزارش قفطی (2 / 36)، اخفش نحو را از سیبویه فراگرفت، اما پیش از او شاگرد خلیل بود. ابنانباری هم گزارش کرده که کسایی پس از شرکت در درس مُعاذ هَرّاء، به مجلس درس خلیل میرفته است (ص 42-43؛ نیز ابنتغریبردی، 2 / 130). از این میان، نضر بن شمیل و سیبویه مشهورتریناند. رابطۀ خلیل با سیبویه بسیار نزدیک و صمیمی بود و هرگاه سیبویه به مجلس او وارد میشد، خلیل از او استقبال میکرد و او را شاگردی میدانست که همنشینی با وی ملالآور نیست (قفطی، 2 / 352).
به گزارش منابع، به نقل از خود خلیل، وی هنگامی که به بصره آمد، به فرقۀ صُفْریه (اباضیه) گرایش داشت، اما پس از آشنایی با استادش، ایوب سختیانی، و با هدایت او به مذهب اهل تسنن روی آورد (یغموری، 56؛ زبیدی، 45؛ ابنحجر، همانجا؛ مخزومی، «الخلیل ... »، شم 1، ص 8؛ EI2). برخی از معاصران گفتهاند که خلیل سرانجام به مکتب شیعۀ جعفری گرایید (مخزومی، الخلیل ... ،46- 48، 52؛ قس: عبابنه، 26، نیز پانوشت 4).
خلیل بصره را تنها بهسبب به جای آوردن مناسک حج، و نیز رفتن به بادیههای نجد، حجاز و تهامه، و سماع و گردآوری گونههای زبان عربی از اهل بادیه ترک کرد. سفری هم به خراسان داشته که انگیزۀ آن چندان روشن نیست؛ احتمال دادهاند برای دیدار شاگردش لیث (د 203 ق / 818 م) یا چون او، بهسبب فقر، به این سفر رفته باشد (نک : مخزومی، همان، 45؛ عبابنه، 23-24؛ قس: قفطی، 3 / 348- 349).
بدون تردید، خلیل نقش مهمی در توسعه و شرح دانشهای مربوط به زبان عربی داشته است. او در 3 زمینۀ دستور زبان، عروض و فرهنگنگاری برجسته و تأثیرگذار بود، به گونهای که بررسی تاریخی هریک از این دانشها، بدون پرداختن به او و آثارش امکانپذیر نیست. خلیل نخست به دانشهای دینی چون قرائت و حدیث روی آورد، آنگاه مطالعات خود را در موضوعات زبانشناسی چون لغت و نحو آغاز کرد. براساس روایتهای موجود در منابع، خلیل دانش نحو را از عیسی بن عمر ثقفی و ابوعمرو بن العلاء فراگرفت و به تکمیل قواعد آن اهتمام ورزید؛ اما از چگونگی کار او بهدرستی آگاه نیستیم و نیز چندان معلوم نیست که مراد از دانش نحو در زمان خلیل چه بوده است. برخی از خاورشناسان برآناند که نحو در آن روزگار به معنای شیوۀ گفتار بوده است (نک : مجتبائی، 32- 38). برخی نیز برآناند که نحو خلیل متأثر از منطق ارسطو یا نحو سریانی بوده است (نک : مخزومی، همان، 67). بههرحال، آنچه میتوان با اطمینان گفت، این حقیقت است که او نخستین کسی است که بهصورت علمی و منظم به پژوهشهای دستوری پرداخت (سیرافی، 38؛ یغموری، 58؛ مخزومی، همان، 75). اما متأسفانه کتابی از خلیل در نحو بر جای نمانده است و بیشتر آراء دستوری وی را تنها میتوانیم در الکتاب، اثر برجستهترین و محبوبترین شاگردش سیبویه (د 180 ق / 796 م) بیابیم. سیبویه دیدگاههای استاد خود را غالباً بدون ذکر نام او، پس از «سألته» یا «قال»، یا گاه با ذکر نام او نقل میکند (سیرافی، 40؛ ابنانباری، 29؛ نیز نک : ضیف، 34؛ رایدینگ، 3). بدین جهت، شهرت خلیل در تاریخ تکوین دستور عربی، مدیون سیبویه و اثر او است (سیرافی، همانجا؛ ورستخ، «راهنما ... »، 18). اختراع علامت واكههای (مصوتهای) اِعرابی بهصورت واو کوچکی که بالای حرف قرار میگیرد (ضمه)، یاء کوچکشدهای که زیر حرف گذاشته میشود (کسره)، و الف مایل و کوچکی که بالای حرف جای میگیرد (فتحه)، به خلیل نسبت داده شده است؛ همچنین تعیین علامت سکون برای حرفهای بیصدا، تشدید، و همزه منسوب به او ست. با اصلاحات یادشده در اعراب از سوی خلیل، خط عربی تقریباً کامل شد (ابوعمرو، 6-7؛ سیوطی، الاتقان، 4 / 160، 162؛ ورستخ، «زبان ... »، 56-57). به گزارش منابع، خلیل موسیقی را میشناخت و کتابی در این زمینه دارد (نک : آثار). همین آگاهی به موسیقی که البته در زمان او در عراق شناختهشده بود، سبب شد بتواند دانش عروض را که هیچ پیشینهای نداشت، بنیان گذارد (ابنسلام، 33؛ بخاری، 2(1) / 200؛ ابنقتیبه، 541؛ سیرافی، 38؛ قفطی، 1 / 343؛ ابنخلکان، 2 / 244؛ مخزومی، الخلیل، 56-60؛ نیز نک : ه د، عروض). چگونگی وضع این شاخه از دانش بهدرستی روشن نیست و روایتهایی که در منابع آمده، بیشتر آن را با نوعی الهام پیوند میدهد (یغموری، ابنخلکان، همانجاها؛ صفدی، 13 / 385). بههرحال، گفتههای خلیل در علم عروض از طریق کتاب العروض اخفش (د 215 ق / 830 م) به دست ما رسیده است (مخزومی، همان، 51؛ عبدالدایم، 35- 38). تنها بیرونی احتمال داده که خلیل در این دانش متأثر از تحقیقات هندیان بوده است (ص 104؛ نیز نک : خانلری، 9-13). به گزارش منابع، خلیل دوایر پنجگانۀ عروضی (المُخْتَلَف، المُؤْتَلَف، المُجْتَلَب، المُشْتَبَه، المُتَّفَق) را به وجود آورد و 15 بحر از بحور شعری را از آنها استخراج کرد. بحر شانزدهم (= الخَبَب، متدارک یا محدث) توسط اخفش اضافه شد (ابنجنی، 33-34؛ ابنخلکان، همانجا؛ یعقوب، 231؛ زیدان، 2 / 140؛ مناع، 11-12؛ قس: عبدالدایم، 97-100؛ مخزومی، «الخلیل»، شم 2، ص 16-17). منابع گزارش دادهاند خليل برادر یا پسری داشته که وقتی شنیده او اوزان عروضی را میخواند و بر تشتی میکوبد، پنداشته که خلیل دیوانه شده است (ابنانباری، همانجا؛ یاقوت، 3 / 1269؛ ابنتغریبردی، 1 / 312؛ ابنخلکان، 2 / 247؛ صفدی، 13 / 390؛ نیز نک : ه د، عروض). خلیل شعر نیز میسروده است که در منابع بدانها اشاره شده است (مثلاً نک : سیرافی، 39؛ یغموری، 56، 58، 60، 61، 63-65). حاتم ضامن و ضیاءالدین حیدری کوشیدهاند همۀ سرودههای او را گردآوری کنند که حاصل کار آنان در مجلۀ البلاغ (شم 4، ص 68- 77، شم 5، ص 73- 79) منتشر شد. صفدی از او بهعنوان شاعرِ عالم یاد کرده و سرودههایش را بسیار دانسته است (13 / 391). خلیل در زمینۀ دانش آواشناسی عربی سهمی بسیار پراهمیت دارد و میتوان وی را پیشگام این شاخه از دانش نیز دانست. او در مقدمۀ کوتاهی که برای ورود به بحث اصلی خود، بر لغتنامۀ العین نگاشت، به موضوع آواشناسی پرداخته است (1 / 47). در زمینۀ فرهنگنگاری شهرت خلیل مرهون لغتنامهای است با عنوان العین، که تألیف آن توسط او مورد تردید قرار گرفته است. بااینهمه، نام وی با این لغتنامه پیوندی ناگسستنی دارد (نک : دنبالۀ مقاله). در زمانی که لغتشناسان تنها به گردآوری واژگان دشوار (= غریب) میپرداختند، خلیل تصمیم گرفت همۀ مفردات زبان را گردآوری کند. او با بهرهگیری از ذوق موسیقیایی و آواشناسی، دانش نحوی و علم حساب، توانست در تنظیم لغتنامۀ خود شیوهای شگفت و نامتعارف اختراع کند که به نظام خلیل مشهور شد. این لغتنامه که معمولاً بهعنوان نخستین لغتنامۀ عربی مورد توجه قرار گرفته است، نه براساس حروف ابجد (أ، ب، ج، د، ه ، و، ز، ... ) طراحی شده است، و نه براساس حروف الفبای مشترک عربی (أ، ب، ت، ث، ج، ح، خ، ... )، بلکه وی برای تنظیم لغتنامۀ خود از یک نظام آوایی ـ قلبی استفاده کرد که عامل اصلی در مرتبسازی همخوانها (صامتها) در آن، جایگاه تولید آوا (مخرج) در زبان یا حلق است. صداهای تولیدی در انتهای حلق یا نای (همخوانهای حلقی یا پسکامی) در این توالی در آغاز قرار میگیرند و صداهای دولبی (همخوانهای شفوی یا نرمکامی) در انتها واقع میشوند؛ در نتیجه حروف الفبا در نظام خلیل چنین ترتیبی مییابند: ع، ح، ه ، خ، غ، ق، ک، ج، ش، ض، ص، س، ز، ط، د، ت، ظ، ذ، ث، ر، ل، ن، ف، ب، م، و، ا، ی، ء (هوخلاند، 21؛ زایدن اشتیکر، 31؛ ورستخ، «راهنما»، 20). براساس این ترتیب، صامت چاکنایی عین نخستین حرفی است که لغتنامه با آن آغاز گردیده است و ازهمینرو، خلیل آن را کتاب العین نامید. گفتنی است همزه، هاء و الف که جایگاه تولید صدای آنها عمیقتر از عین است، در آغاز این ترتیب قرار نگرفتند، زیرا همزه در معرض حذف، تغییر و تبدیل است، هاء حرفی بیصدا (مهموسۀ خفیه) است، و الف در آغاز کلمه واقع نمیشود (سیوطی، المزهر، 1 / 70؛ نیز نک : مخزومی و سامرایی، 1 / 17؛ ورستخ، همانجا).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید