خانواده
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 18 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240814/خانواده
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
22
خانِواده، گروهی از افراد که از راه پیوند زناشویی و خونی، و نیز روابط دیگر مانند فرزندخواندگی با هم در اقامتگاهی مشترک زندگی میکنند و کوچکترین واحد اجتماعی نهادینهشده در جامعه را تشکیل میدهند. خانواده از نخستین و کهنترین و بادوامترین واحدهای شکلیافتۀ اجتماعی در تاریخ حیات بشری است که روابط انسانی، اجتماعی و اخلاقی متقابل میان افراد آن، نمادی نیرومند از همبستگی اجتماعی و اخلاقی را در جامعه نشان میدهد. اعضای خانواده بـر اساس نوع پیوندشان از لحاظ زنی ـ شوهری، یا والدینی ـ فرزندی، یا برادری ـ خواهری با یکدیگر همکاری میکنند و حقوق و تعهدات نهادینه و شناختهشدهای را نسبت به یکدیگر بر عهده دارند. خانواده نقش و وظایف متعددی دارد که تولید نسل، گرداندن امور اقتصادی و اجتماعی خانواده و جامعه، و فرهنگپذیر کردن فرزندان از راه تعلیمات عرفی مهمترین آنها هستند. خانواده بهویژه در فرهنگهای سنتی تعیینکنندۀ زمینۀ فعالیتها و وظایف اعضای خود، و توزیعکنندۀ نقشهایی است که آنان باید در خانواده و جامعه ایفا کنند.
واژۀ «خانواده» در فرهنگهای لغت فارسی مترادف و به معنای اهل خانه، اهل بیت، طایفه، خاندان، دوده، دودمان و تبار به کار رفته است ( آنندراج، تتوی، نفیسی، ذیل خاندان و خانواده). مثلاً وقتی میگوییم: «همۀ خانوادۀ فلانی برای تشییع و خاکسپاری خواهند آمد»، یا وقتی میگوییم: «افراد خانوادۀ فلانی، همه از زن و مرد و کوچک و بزرگ به مهمانی آمدهاند»، خانواده به معنای پدر و مادر و همۀ فرزندان بیهمسر و همسردار و بچههای آنها ست، چه آنهایی که با والدین در یک خانه و چه آنهایی که در خانهای جداگانه و به صورت مستقل زندگی میکنند؛ و وقتی میگوییم: «او از خانوادۀ استخواندار، بزرگ و اصیلی است»، خانواده به معنای خاندان و دودمان بهکار میرود. خانواده به مجموعۀ چیزهایی که با یکدیگر پیوند مشترک دارند، یا از یک اصل و ریشهاند، مانند خانوادۀ زبانهای هند و اروپایی، و به تیره و نوع در گیاهشناسی و جانورشناسی هم گفته میشود (انوری، ذیل واژههای خانواده، خانوار، فامیل).در تداول عامه گاهی واژۀ «خانوار» مترادف و به معنای «خانواده» نیز به کار میرود که درواقع با هم یکی نیستند. فرهنگهای لغات فارسی خانوار را جمع افرادی که در یک خانه زندگی میکنند (معین، ذیل واژه) و واحد شمارش اعضای یک خانواده که به طور مستقل در یک محل میزیند (انوری، همانجا)، معنا کردهاند. مرکز آمار، خانوار را افرادی که «با هم در یک اقامتگاه زندگی میکنند، با یکدیگر همخرجاند و معمولاً با هم غذا میخورند»، تعریف کرده و گفته است که لازم نیست «اعضای یک خانوار با یکدیگر رابطۀ خویشاوندی داشته باشند». مرکز آمار فردی را هم که به تنهایی زندگی میکند، خانوار به شمار میآورد (سرشماری ... ، 4). مفهوم خانوار گاه با خانواده تطبیق میکند، اما مردمشناسان خانوار را غالباً به مجموعهای از افراد که از طریق ازدواج و پیوندهای دیگر نَسَبی و سَببی در یک خانه زندگی میکنند و بر سر یک سفره مینشینند و غذا میخورند (چیتر، 170) و از یک بودجۀ عمومی، غذا و نیازمندیهای خود را فراهم میکنند و در تأمین هزینۀ خانه با هم سهیماند، اطلاق میکنند.فارسیزبانان واژۀ «عیال» (در عربی عِیال جمع عَیِّل، نک : آذرنوش، 470) و عائله را به زن و فرزندان و همۀ کسانی که در نفقه و مئونت مرد باشند (صفیپوری، 3-4 / 901؛ معین، ذیل همین واژهها) و «اهل و عیال» را به زن یا زوجه (همو، ذیل عیال)، و زن و فرزندان (= خانواده) و کس و کار، و اصطلاح «عیالوار» را به مردی که زن و فرزندان یا نانخوران بسیار دارد ( لغتنامه ... ، ذیل واژه)، اطلاق میکنند. در عربی واژههای «عائلة» یا «اُسرة» یا «اهل البیت» (جوادالهاشمی، 34-35؛ محمد حسنین، 213) برای خانواده به کار میرود، اما امروزه کاربرد واژۀ «اسرة» بر «عائلة» ترجیح داده میشود (EI2, I / 305).در قرآن کریم کلمات عیال و عائله به معنای خانواده نیامده، و فقط یکبار کلمۀ «عَیلَه» در سورۀ توبه به معنای بینوایی و تنگدستی آمده است (9 / 28). در ترکی ترکیه واژۀ aile، که صورتی دیگر از عیله است، به معنای خانواده کاربرد دارد. البته ترکها کلمۀ soy را هم برای خانواده بهکار میبرند (اولغون، 133). در قاموس المحیط و در حدیثی به نقل از غزالی کاربرد «عائله» به معنای فامیلی یا خانواده تصدیق شده است (EI2، همانجا).قرآن کریم واژۀ «اهل» را بارها در سورههای متعدد به معانی مختلف، ازجمله به معنای خانواده (برای نمونه، نک : نسا / 4 / 92؛ مائده / 5 / 89)، زن و فرزند، و اهل خانه (برای نمونه، نک : قصص / 28 / 29) به کار برده است (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ معانی واژههای اهل، بیت، اهل بیت، و آل که در سورههای متعدد قرآن کریم مانند یوسف (12)، طه (20)، نور (24)، فتح (48) و جز آن آمده است، نک : «دائرةالمعارف قرآن»، II / 174؛ دانشنامه ... ، 1 / 323-325، 404-405).واژۀ «فامیل» یا «فامیلی» نیز مترادف و به معنای خانوادۀ زن و شوهری با فرزندان، قوم و خویش، و نام خانوادگی افراد به کار میرود. اصطلاح «خانوادهدار» یا «فامیلدار» را هم به کسی که به خانوادۀ اصیل و شریف و نجیب تعلق دارد، یا کسی که دارای خانواده و خویشاوندان پرجمعیت و سرشناس باشد، اطلاق میکنند (انوری، ذیل واژه). اصطلاح «فامیلی» در فرهنگ غرب بیشتر به «خانوادۀ هستهای» (نک : دنبالۀ مقاله)، متشکل از پدر و مادر و فرزندان بیهمسر، یا فقط خانوادۀ متشکل از زن و شوهر و پدر یا مادر اطلاق میشود. در عربی در برابر «فامیلی» کلمۀ «اَهل» یا «اَهله» را هم به کار میبرند، که معنایی بسیار فراگیرتر از اصطلاح خانواده یا فامیلی دارد و مجموعهای از افراد مانند پدربزرگ و مادربزرگ، عموها، عمهها و پسرعموها از هر دوسوی زن و شوهر را شامل میشود. فامیلی در مفهوم وسیعتر آن برابر با کلمۀ «امت» به کار رفته است که واحدی بسیار بزرگ یعنی گروه پیروان دین اسلام یا جماعت اسلامی را در بر میگیرد («آکسفرد ... »، I / 458).قدما اصطلاح «منزل» به معنای خیمه، خرگاه، و خانۀ ساختهشده از خشت و گل و سنگ و چوب را نیز به مفهوم خانواده و نظامی از انس و الفت میان جمعی متشکل از شوهر و زن و فرزندان و حتى خادمان به کار میبردند. آنان «نظام» در هر کثرتی را برآمده از وجهی «تألیف» (ایجاد الفت و انس) که مقتضی نوعی «توحّد» است، و «نظام منزل» را نیازمند به «تدبیری صناعی» که «موجب آن تألیف باشد»، میدانستند. خانواده در نگاه آنان از «تألیفی مخصوص» شکل میگرفت که میان «شوهر و زن و والد و مولود» پدید میآمد. واگذاری ریاست قوم در هر خانواده بر مرد «صاحب منزل» اولىتر پنداشته میشد و از این رو «سیاست جماعت بدو مفوّض» میشد تا «تدبیر منزل» یا خانواده را آنچنان که شایستۀ «نظام اهل منزل» درمییافت، اعمال کند (نصیرالدین، 206-207). تا چندی پیش کلمۀ «منزل» کنایه از عیال یا همسر در تداول مردم عامۀ تهران و شهرهایی دیگر نیز به کار میرفت؛ مثلاً میگفتند: «امشب ما آمدیم (= من آمدم) خانه، منزلمان گفت شما روضه داشتهاید. خیلی دلمان سوخت که نبودیم» (نجفی، 2 / 1368، به نقل از کتاب داییجان ناپلئون).رکن اساسی شکلگیری ساختار خانواده در بیشتر جامعهها، بهویژه ایران و جوامع اسلامی، مبتنی بر ازدواج (نک : ه د، زناشویی) بوده است. زن و مرد با ازدواج قانونی پایۀ خانواده و روابط زن و شوهری، و با آوردن فرزنـد روابط والدین ـ فرزنـدی را بنیان مینهند. این نوع خانواده را «خانوادۀ اولیه» یا «خانوادۀ هستهای» یا «خانوادۀ زن و شوهری» مینامند (مئر، 85؛ فاکس، 36). خانوادۀ اولیه یا خانوادۀ هستهای کوچکترین واحد بنیادی ساختار خویشاوندی و گروه اجتماعی محلی در جامعه است. در جامعههایی که فرزندان پس از ازدواج، با همسران و فرزندانشان در خانۀ پدر بمانند و با پدر و مادر زندگی کنند، «خانوادۀ گسترده» را شکل میدهند. درواقع خانوادۀ گسترده از دو یا چند خانوادۀ هستهای شکل مییابد (بریتانیکا، IV / 637؛ پانوف، 112). با پیر شدن سرپرست این نوع خانوادهها و جدا شدن و مهاجرت فرزندان آن، برای پایهریزی زندگی اقتصادی مستقل، خانوادۀ گسترده از هم فرو میپاشد و احتمالاً دوباره به صورت خانوادۀ زنوشوهری و هستهای درمیآید (چیتر، 171). فرزندان نیز پس از ازدواج و جداشدن از خانوادۀ پدری و رفتن به خانههای دیگر، خانوادههای هستهای جدیدی را شکل میدهند. تا زمانی که فرزندانِ ازدواجکرده با والدین خود در یک اقامتگاه مشترک زندگی میکنند و اقتصادی یککاسه دارند، «خانوادۀ مشترک» را تشکیل میدهند (پانوف، 166). درحالیکه نوع و خصوصیات خانوادۀ گسترده بیشتر در سرزمینهای افریقایی دیده میشود، نوع خانوادۀ مشترک بیشتر در جامعههای آسیایی (چیتر، همانجا) و در میان جامعههای عشایری ـ روستایی ایران وجود دارد.در جامعههای جهانی نوعی خانواده وجود دارد که به آن «خانوادۀ مرکب» میگویند. خانوادۀ مرکب به دو شکل وجود دارد. شکلی از آن در جوامعی رایج است که در آنها «چندزنی» (نک : ه د، زناشویی) مجاز است، مانند جوامع اسلامی و ایران. در این جامعهها خانوادۀ مرکب از یک مرد و دو یا چند زن و فرزندان آنها تشکیل میشود که در یک مکان با هم یا در مکانهای مختلف زندگی میکنند (نک : آمریکانا، XI / 2). در میان اعراب دورۀ جاهلی، به نوشتۀ گرترود استرن، چندزنی با زنمکانی همراه بوده است و بنابر قاعده، زن و مرد پس از ازدواج ناگزیر بودند در زمینهای گروه متعلق به زن یا در جوار آن زندگی کنند. این قاعده با قاعدۀ شوهرمکانی که طبق آن زوجین مجبور بودند پس از ازدواج در زمینهای گروه متعلق به شوهر یا در نزدیکی آن اقامت کنند، فرق میکند (نک : ستاری، 79-80).شکل دیگر خانوادۀ مرکب، واحدی است که در آن یک مرد بیوه یا یک زن بیوه با ازدواج دوباره، فرزند یا فرزندان خود از همسر اول را به خانۀ همسر دوم میبرد و در آن خانه نیز اگر از همسر جدید خود فرزندانی بیاورد، همه با یکدیگر بهسر میبرند. در خانوادههای مرکب که هم در ایران و جوامع اسلامی و هم در جوامع غربی رواج دارد، روابط اجتماعی نهادینهشدهای میان جمع خواهران و برادران تنی و ناتنی با یکدیگر و با والد حقیقی و والد غیرحقیقی، یعنی پدرخوانده یا مادرخوانده و برعکس برقرار است (نک : آمریکانا، همانجا؛ بهنام، 98 - 99).در خانوادههای هستهای یا گسترده و یا مرکب، گاهی پدر یا مادرِ شوهر یا زن با اعضای خانواده در یک اقامتگاه زندگی میکنند. بنا بر اصل رایج در این نوع خانوادهها، یکی از سالخوردهترین مردانِ اعضای خانواده، اگر بیمار و ناتوان نباشد، سرپرستی خانواده را برعهده دارد و دیگران از او پیروی میکنند. در خانوادههای جوامع اسلامی ازجمله ایران، مرد در نقش شوهر و پدر از قدرت فراوانی برخوردار است و در نقش سرپرست نفوذ بسیاری بر اعضای خانواده دارد (نک : آمریکانا، همانجا).خانوادۀ اولیه معمولاً پایۀ صورتبندی گروههای محلی افراد را برای با هم زیستن در زندگی روزانۀ شخصی میریزد. این گروهها گونههای فراوانی دارند. یکی از گونههای عمومی آن «خانوادۀ پدری» است که این نوع خانوادهها اشتمال بر پدر و مادر و فرزندان جوان یا مجرد آنها دارد. خانوادۀ پدری یا پدر ـ مادری، با تولد نخستین بچه پس از ازدواج زن و مرد پدید میآید و با تولد بچههای دیگر رشد میکند. زمانی که بچهها خانۀ والدین خود را ترک میکنند، آنگاه دوباره خانوادۀ زن و شوهری اولیه شکل میگیرد، با این تفاوت که در این زمان صاحب فرزندانی هستند و سنی از آنها گذشته است (ساروخانی، 141؛ نیز نک : بهنام، 21). با مرگ یکی از آنها خانوادۀ یکوالدی یا ناقص پدید میآید، و با مرگ هر دو خانوادۀ زن و شوهری بهکلی از میان میرود.دوگونه خانوادۀ متداول دیگر، یکی «خانوادۀ پدرخطی گسترده» و دیگری «خانوادۀ مادرخطی گسترده» وجود دارد. در خانوادۀ نوع نخست پسران پس از ازدواج در گروه خانوادۀ پدری باقی میمانند و همسران خود را به خانۀ پدری میآورند تا با گروه پدری زندگی کنند. فرزندان اینها به این گروه پدری متعلق خواهند بود. در خانوادۀ نوع دوم، فرزندانِ دختر پس از ازدواج با همسران و فرزندانشان در خانۀ والدین خود میمانند و با آنها زندگی میکنند. فرزندان آنها به گروه مادری تعلق خواهند داشت («نظامها ... »1، 5-6). هر دو شکل این خانوادهها در جامعۀ ایران و برخی جامعههای مسلمان دیگر وجود دارند.مردان و زنانِ بالغِ ازدواجکرده عموماً به دو خانوادۀ اصلی تعلق دارند: یکی به خانوادۀ والدین خود یا خانوادۀ زادگاه (یا خاستگاه) به مثابۀ فرزندانی که درآن زاده، و با خواهران و برادران بزرگ شدهاند، و دیگری به خانوادۀ زن و شوهری یا فرزندآوری که خود آنها با ازدواج تشکیل دادهاند و پس از آوردن فرزند، فرزندان آنها را هم دربرمیگیرد. مردان و زنان هردو در سراسر زندگی، حتى پس از ازدواج عضو خانوادههای زادگاهی خود باقی میمانند. زنی که از شوهرش طلاق بگیرد و جدا شود، به خانوادۀ زادگاهی خود بازمیگردد و در این حالت خانوادۀ پدری مسئول حمایت از او تا هنگام ازدواج دوباره است. مردی هم که از زنش جدا میشود، به خانوادۀ زادگاهیاش بازمیگردد و اگر فرزند داشته باشد، پدر و مادرش از فرزندان او مواظبت میکنند (همانجا؛ نیز نک : بهنام، 20-21؛ «آکسفرد»، I / 459).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید