صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / خزعل، شیخ /

فهرست مطالب

خزعل، شیخ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله

خَزْعَل، شِیْخ، امیر نامدار و قدرتمند خوزستان و از چهره‌های مؤثر سیاسی ایران در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی. 
خزعل پسر سوم شیخ جابر نصرت‌الملک (نجم‌الدوله، سفرنامۀ خوزستان، 53)، در 1280 ق / 1863 م در روستای کوت‌الزین از توابع قضای ابی‌الخصیب در جنوب بصره به دنیا آمد (نک‍ : الشیخ ... ، 9؛ نجار، 105؛ بامداد، 1 / 476). پدرش حکمران محمره (خرمشهر) و شیخ طایفۀ محیسن، از طوایف قبیلۀ کعب، و مادرش نوره، دختر طلال، شیخ قبیلۀ باوی بود (نجار، 97، 105؛ خزعل، 3 / 99). خزعل در محمره رشد کرد و والدینش از همان خردسالی، در آموزش وی کوشیدند؛ چنان‌که در محضر برخی از شیوخ نجف، اصول دین و صرف و نحو را فرا گرفت ( الشیخ، همانجا؛ نجار، 105-106؛ خزعلی، 141)، و در تیراندازی و اسب‌سواری نیز مهارت یافت (نجم‌الدوله، سفرنامۀ دوم ... ، 103). 
اطلاعات اندکی از زندگی خزعل تا پیش از رسیدن به قدرت وجود دارد. وی در جنگهای پدر و برادرش برای آرام‌سازی عشایر عرب منطقه شرکت می‌جست (نجار، 106) و با دریافت مبلغی به عنوان ماهانه، در کنار برادرش شیخ مزعل، حکمران محمره، ظاهراً به مدارا رفتار می‌کرد (قراگوزلو، 63). خزعل همچنین طی دو سفر (1299 ق / 1882 م و 1306 ق / 1889 م) نجم‌الدوله به خوزستان برای احداث سد اهواز، با وی در بازدید و نقشه‌برداری از نهرها، نخیلات، باغات و عمارات و جزایر درون اروندرود همراه بود (نک‍ : نجم‌الدوله، سفرنامۀ خوزستان، 67، سفرنامۀ دوم، 83، 86، 94). نجم‌الدوله در طی این سفرها، به استعداد و هوش خزعل پی برد و باتوجه به این شایستگیها، به دولت پیشنهاد کرد تا «سرهنگی تفنگچی بلوچ ساخلو محمره را با مواجبی از ارث پدر»، به خزعل خان واگذار کند (همان، 103). 
روابط خزعل و برادرش، شیخ مزعل، به دلایل گوناگون برادرانه نبود. خزعل از شیوۀ تقسیم داراییهای پدرش ناخشنود بود، و از آنجا که در صورت مرگ برادر، جانشین قطعی وی به شمار می‌آمد، مزعل همواره نگران توطئۀ خزعل برای کسب قدرت بود؛ ازاین‌رو، نوعی بدگمانی دوجانبه میان آنان وجود داشت (انصاری، 68- 69، 106؛ نک‍ : دیولافوا، 526). بنا به همین دلایل، پس از آنکه شیخ مزعل در 2 محرم 1315 ق / 3 ژوئن 1897 م، به هنگام پیاده شدن از قایق در مقابل قصر فیلیه توسط 3 سیاه‌پوست به قتل رسید («گزارشها ... »، ذیل 1897- 1898 م، IV / 8؛ سالدنیا، 11)، خزعل خان از سوی برخی از مأموران بریتانیایی (نک‍ : هاردینگ، 244؛ گریوز، 113)، و نویسندگان ایرانی (نک‍ : مستوفی، 3 / 636؛ کسروی، تاریخ پانصدساله ... ، 201-202؛ مافی، 3 / 858؛ بامداد، 4 / 74) متهم به برادرکشی شد؛ اگرچه هیچ سند و مدرک معتبری دربارۀ سازمان‌دهی این ترور توسط خزعل وجود ندارد، اما به اعتقاد مأموران بریتانیایی، خزعل خان حداقل از این رویداد آگاه بوده است (استرانک، 8-9). 
انتخابات شورای قبیله‌ای، که پس از ترور شیخ مزعل برگزار شد، خزعل را به ریاست طوایف محیسن برگزید («گزارشها»، همانجا؛ لاریمر، I(2) / 1745؛ نک‍ : گارثویت، 189). شیخ خزعل سپس کوشید تا دولت مرکزی ایران حکومت او را به رسمیت بشناسد و برای این مقصود، از نفوذ نظام‌السلطنه در دربار ایران بهره برد. در نتیجۀ این تلاشها، دولت ایران در ربیع‌الاول 1315 / اوت 1897 با اهدای خلعت، حکومت وی بر خوزستان را به رسمیت شناخت (انصاری، 109-110). اما سرانجام، مظفرالدین شاه (سل‍ 1313-1324 ق / 1896-1906 م) در 1316 ق / 1898 م با صدور یک فرمان رسمی، شیخ خزعل را به حکومت و سرحدداری اروندرود و محمره منصوب، و به وی منصب امیرتومانی، لقب معزالسلطنه و نیز یک قبضه شمشیر مرصع و یک قطعه تمثال همایونی اعطا کرد (سپهر، 261؛ افضل‌الملک، 358، 369؛ نیز نک‍‌ : «گزارشها»، ذیل 1897- 1898 م، IV / 9). 
خزعل دو سال پیش از ترور شدن مزعل، در دیدار با ویلیام مک‌دوال، نایب کنسول بریتانیا در محمره، وعده داده بود که در صورت دستیابی به قدرت، برخلاف برادرش، برای رونق تجارت بریتانیا در منطقه تلاش خواهد کرد (استرانک، 12؛ گارثویت، همانجا). ازاین‌رو، چند روز پس از قتل مزعل در دیداری دوباره با مک‌دوال، بر آمادگی خود برای انجام وعدۀ مذکور و خدمت به دولت بریتانیا تأکید نمود. در همین دیدار، به‌طور ضمنی تمایل خود را برای قرار گرفتن زیر حمایت دولت بریتانیا نشان داد. خزعل سپس برای اثبات حسن نیت خود، فعالیت کشتی بخار برادرش را، که رقیب شرکت برادران لینچ در پایین‌دست رودخانۀ کارون بود، متوقف کرد. از سوی دیگر، دیدار شاهزاده دابیجا، کنسول روسیه در اصفهان از محمره در ژوئن 1899، بیانگر نخستین توجه روسیه به خوزستان بود که نگرانی بریتانیا را نیز در پی داشت. از این‌رو، اندکی بعد سر مورتیمر دوراند، وزیرمختار بریتانیا در ایران، از شمال خوزستان دیدار کرد و متعاقب آن کلنل میدمدال ولف یا نشان جواهرنشان سلطنتی ویکتوریا را به شیخ خزعل اعطا کرد (لاریمر، I(2) / 1755-1756). 
شیخ خزعل از 1900 م به بعد، قدرت خود را در امتداد ساحل به‌سوی شرق، و نیز بر اعراب نواحی داخلی گسترش داد؛ به‌گونه‌ای که براساس گزارش نایب‌کنسول بریتانیا در محمره، اندک نشانه‌ای از سلطۀ مستقیم ایران بر مناطق میان بندقیر در حدود 190 کیلومتری شمال محمره تا مرزهای ایالت فارس دیده می‌شد («اسناد ... »، XVIII(1) / 231؛ گریوز، همانجا). امنیت خوزستان در پی گشایش مسیر رودخانۀ کارون به روی کشتی‌رانی، و ورود کالاهای بریتانیایی به داخل ایران، برای دولت بریتانیا بسیار بااهمیت بود، به همین سبب، روابط نزدیک با شیخ خزعل برای تأمین منافع بازرگانی و استراتژیک آنان ضرورت داشت (ویلسن، 85-86؛ رایت، «ایرانیها ... »، 191؛ گارثویت، 33). اختلاف شیخ خزعل با سردار اکرم، حکمران خوزستان، دربارۀ انتخاب اجاره‌دارانِ مالیاتِ نواحی فلاحیه و جراحی، به یک رویارویی تهدیدآمیز انجامید. اما این مسئله در پی بی‌اعتنایی دولت مرکزی به هشدارهای سردار اکرم دربارۀ احتمال جدایی خوزستان، درنتیجۀ اقدامات شیخ خزعل، به برکناری سردار اکرم منجر شد (انصاری، 111-114). 
شیخ خزعل با استقرار نهادهای مدنی وابسته به دولت مرکزی در خوزستان مخالف بود، زیرا این روند را تهدیدی برای قدرت خود در منطقه می‌دانست؛ ازاین‌رو، در اوایل سدۀ 20 م در برابر سامان‌دهی گمرک محمره، یکی از ارکان سیاست تمرکزگرایی دولت مرکزی، واکنش نشان داد (چیرول، 171؛ «گزارشها»، ذیل 1901-1902 م، V / 1-2). نیاکان وی، گمرک محمره را از حدود دو نسل پیش در انحصار داشتند (گریوز، 114؛ لانگریگ، 13). سود سرشار مالی، ترس از افزایش نفوذ دولت مرکزی و دیگر منافع ناشی از این انحصار، سبب شد تا شیخ خزعل با هرگونه تلاش دولت برای سامان‌دهی آن مخالفت نماید (انصاری، 115). اما بریتانیا که اختلاف شیخ با دولت مرکزی را به زیان منافع بازرگانی خود در منطقه می‌دید، او را به همکاری با مأموران بلژیکی در سامان‌دهی گمرکات تشویق کرد (چیرول، همانجا؛ انصاری، 117- 119؛ نک‍ : کاظم‌زاده، 430-432). 
گفت‌وگوهای رئیس التجار، نمایندۀ خزعل، با دولت مرکزی در تهران، برای شیخ بسیار مطلوب بود؛ زیرا علاوه بر شکل‌گیری یک توافق دربارۀ مسئلۀ گمرک، منجر به کسب 3 امتیاز بی‌مانند و بسیار ارزشمند گردید. مظفرالدین شاه با صدور فرمانی در ربیع‌الآخر 1320 / ژوئن یا ژوئیۀ 1902 ، شیخ را به ریاست گمرکات خوزستان منصوب کرد، به این شرط که یکی از مدیرانِ بلژیکیِ ادارۀ گمرکات سلطنتی، وی را در مدیریت مساعدت نماید (لاریمر، I(2) / 1751؛ سالدنیا، 81؛ انصاری، 121). در پی آن، در جمادی‌الاول همان سال، دولت ایران لقب «سردار ارفع» و یک شمشیر جواهرنشان به شیخ خزعل اعطا کرد («گزارشها»، ذیل 1902-1903 م، V / 4). 
مظفرالدین شاه بر پایۀ همین توافقات، در 3 فرمان جداگانه در شوال همین سال، اراضی بسیار پهناوری را به شیخ خزعل واگذار کرد. در فرمان نخست «اراضی خالصجات محمره به انضمام جزیرة الخضراء و بهمنشیر و کارون را که از زمان قدیم تاکنون اعراب و طوایف و عشیرۀ شیخ خزعل خان، معزالسلطنه سردار ارفع، نخیلات و اشجار و اعیانی غرس و بنا کرده‌اند و موجد آبادانی آنجا هستند»، به «ملکیت ابدی» شیخ خزعل درآورد، به این شرط «که همه‌ساله مالیات معمولی سنواتی آن نقاط را بدون دیناری علاوه» به حاکم خوزستان پرداخت کند (لاریمر، I(2) / 1753؛ نک‍ : خزعلی، 313). شاه ایران در فرمان دوم و سوم، فلاحیه، تمام هندیان، ده‌ملا و اراضی شرق کارون را به شرط پرداخت خراج سالانه و عدم انتقال به بیگانگان، به ملکیت ابدی شیخ خزعل بخشید (لاریمر، I(2) / 1754). 
به این ترتیب، خزعل با دریافت تمام اراضی خالصۀ جنوب خوزستان، به یک بزرگ‌مالک تبدیل گشت. ثروت و نفوذ شیخ خزعل در درون خاک عثمانی نیز فوق‌العاده بود (گریوز، 113؛ شهنواز، 143؛ بایندر، 72) و یکی از مالکان بزرگ بصره محسوب می‌گردید (اوبن، 433-434؛ نک‍ : سدیدالسلطنه، 153). گسترۀ املاک خزعل در آنجا به گونه‌ای بود که اجاره‌نشینان وی را حدود 30 هزار بهره‌بردار برآورد می‌کردند. همچنین ارزش اموال شخصی خزعل در بـانک شط در عثمـانی ــ کـه از پدرش بـه ارث برده بود ــ کمتر از 250 هزار لیره نبود (شهنواز، 143-144). 
شیخ خزعل پس از حل مسئلۀ گمرک، با بزرگ‌نمایی احتمال حمله به محمره توسط دولت مرکزی ایران، کوشید تا حمایت بریتانیا را به دست آورد. بنابراین، در 6 رمضان 1320 ق / 7 دسامبر 1902 م، سر آرتور هاردینگ، وزیرمختار بریتانیا در ایران، برای جلوگیری از تهدید منافع بریتانیا در منطقه، و ممانعت از تمایل شیخ به سوی روسیه، به خزعل اطمینان داد که «ما محمره را در برابر حملۀ دریایی هر قدرت خارجی ... حفظ خواهیم کرد؛ و تا وقتی نیز که شما به شاه و قانون وفادارید، به مساعی حسنۀ خود نسبت به شما و حمایت شما ادامه خواهیم داد». اما، شیخ خواهان ضمانتهای بیشتر بود (لاریمر، I(2) / 1758؛ استرانک، 72-86؛ نک‍ : ذوقی، 492-493). 
شیخ خزعل در 1903 م، در دیدار با هاردینگ، دولت ایران را به نقض توافقات گمرکی متهم کرد و خواهان حمایت بریتانیا، به مانند حکام کویت و بحرین گردید (انصاری، 125). در همین زمان، اهدای نشان روسی سن استنیسلاوس به شیخ خزعل در مارس 1903 توسط کنسول روسیه در بوشهر، رویداد تهدیدکننده‌ای برای منافع بریتانیا در منطقه به شمار آمد («گزارشها»، ذیل 1903-1904 م، V / 4؛ لاریمر، I(2) / 1761). ازاین‌رو، هاردینگ پس از تبادل نظر با لرد لنزدوان، وزیر امور خارجۀ بریتانیا، برای جلوگیری از گرایش خزعل به روسیه، در 4 شوال 1321 ق / 24 دسامبر 1903 م طی نامه‌ای به وی نوشت که بریتانیا از خزعل در برابر هرگونه تلاش ایران برای نقض توافقات گمرکی حمایت خواهد کرد (استرانک، 90-92؛ انصاری، همانجا). 
از سوی دیگر، طرحهای آبیاری کارون و خط آهن محمره ـ خرم‌آباد در حوزۀ حکمرانی شیخ خزعل، با مسائل بین‌المللی پیوند یافت (نک‍ : دنبالۀ مقاله). طرح آبیاری کارون که توسط گـرات وان‌روگـن ــ مستخـدم هلندی دولت ایران در 1903 م ــ مطرح گردید، نگرانی شدید شیخ خزعل و بریتانیا را به دنبال داشت. بریتانیا از کاهش سطح آب رود کارون و تهدید کشتی‌رانی برادران لینچ و نیز احتمال نفوذ آلمانها از طریق این طرح به خوزستان، بیمناک بود. شیخ خزعل نیز به سبب بیم از افزایش نفوذ دولت در منطقه، با این طرح مخالفت می‌کرد، و تنها با اجرای آن توسط خودش یا دولت بریتانیا موافق بود (لاریمر، I(2) / 1774؛ استرانک، 105-107؛ گریوز، 120). این طرح سرانجام نه‌تنها به سبب اختلافات بین‌المللی میان روسیه ـ بریتانیا و بریتانیا ـ آلمان، بلکه به سبب اختلافات میان محمره و تهران و نیز اختلافات بسیار مهم‌تر میان کلکته ـ لندن اجرا نگردید (استرانک، 121). 
انقلاب مشروطه (1323- 1329 ق / 1905-1911 م)، نقطۀ عطفی در روابط شیخ خزعل با دولت مرکزی ایران بود. وی به توصیۀ بریتانیا برای فشار بر محمدعلی شاهِ متمایل به روسیه، با انقلاب مشروطه همراه شد (تقی‌زاده، 327)، اما از شرکت فعالانه در روند انقلاب خودداری کرد. با این وجود، شیخ خزعل تنها فردی بود که آشکارا در ایران از مشروطه‌خواهان حمایت، و در مقاطع مختلف، به آنان کمکهای مالی می‌کرد (کسروی، تاریخ مشروطه ... ، 796؛ گریوز، همانجا؛ نک‍ : سردار اسعد، علیقلی، 559). وی با وقوع جنبش مشروطه‌خواهی، از پرداخت مالیات به دولت مرکزی خودداری کرد و به یکی از بزرگ‌ترین بدهکاران مالیاتی کشور تبدیل شد (مستوفی، 3 / 480). 
اندکی پس از انقلاب مشروطه، در 16 ربیع‌الاول 1326 ق / 18 آوریل 1908 م، شیخ خزعل و برخی از خانهای بختیاری (حاج خسرو خان سالار ارفع، نجفقلی خان صمصام‌السلطنه، غلامحسین خان شهاب‌السلطنه، نصیر خان صارم‌الملک) که نگران پیامدهای انقلاب نسبت به موقعیت خود در منطقه بودند، با ادای سوگند دوستی در برابر تجاوز دولت مرکزی، اتحادی دفاعی ایجاد کردند. همچنین در این پیمان، دربارۀ چگونگی تعیین حاکم خوزستان، زمینهای منطقه و روابط دوجانبه توافقاتی صورت گرفت («گزارشها»، ذیل 1908 م، VI / 24-26, 37-38؛ گارثویت، 335؛ گریوز، همانجا). 
خزعل پس از استقرار حکومت مشروطه، بار دیگر خواستار اعلام موضع بریتانیا دربارۀ چگونگی حمایت از خود در این شرایط جدید گردید. افزایش نفوذ آلمانها در جنوب ایران و هراس بریتانیا از گرایش خزعل به آنها سبب شد تا سر پرسی کاکس، کنسول بریتانیا در بوشهر، 7 ذیقعدۀ 1326 ق / 1 دسامبر 1908 م، در نامه‌ای به شیخ خزعل، با تأیید تمامیت ارضی و استقلال ایران، بر خودمختاری شیخ و همچنین تداوم ضمانت‌نامۀ 7 دسامبر هاردینگ تأکید ورزد و علاوه بر آن، به تعمیم این تضمین برای جانشینان او نیز اشاره کند (ذوقی، 497- 498). 
کشف منابع نفت در خوزستان، پیوند بریتانیا و شیخ خزعل را بیشتر کرد. کمیت و کیفیت نفت استخراجی به گونه‌ای بود که لزوم احداث یک پالایشگاه در قلمرو شیخ خزعل را ضروری می‌نمود. ناامنی گسترده در ایران و احتمال فروپاشی سلسلۀ قاجار، سبب شد تا بریتانیا از شیخ خزعل به عنوان ابزاری برای برقراری امنیت خوزستان و تأمین منافع خود بهره برد. ازاین‌رو، در 15 ربیع‌الآخر 1327 ق / 6 مۀ 1909 م، ضمانتهایی مبنی بر حمایت دولت بریتانیا از شیخ خزعل و جانشینان وی داده شد (گارثویت، 36). دو ماه بعد و پس از تأسیس شرکت نفت انگلیس و ایران، کاکس برای تهیۀ زمین مورد نیاز پالایشگاه با شیخ خزعل به مذاکره پرداخت. در پی این مذاکرات در 27 جمادی‌الآخر 1327 ق / 16 ژوئیۀ 1909 م موافقت‌نامه‌ای میان آنها امضا گردید که براساس آن، یک مایل مربع از اراضی آبادان با اجارۀ سالانه 650 لیره، برای ساخت پالایشگاه به شرکت داده شد که اجارۀ 10 سال نخست نقداً به شیخ پرداخت گردید و مقرر شد که در صورت تمدید امتیاز، مبلغ اجاره در 10 سالۀ دوم تا 10 هزار لیره افزایش یابد. همچنین، حق عبور لولۀ انتقال نفت و حق حریم قابل کشتی‌رانی بر روی اروندرود به شرکت، و حفاظت از خطوط انتقال نفت بر عهدۀ شیخ واگذار شد. علاوه بر این، از سوی دولت بریتانیا مبلغ 10 هزار لیره به شیخ وام داده شد (شوادران، 18؛ گریوز، 125؛ شمیم، 241؛ عیسوی، 326). این درآمد هنگفت امکان بسیج نیروهای نظامی بیشتر، و آیندۀ بهتری را برای شیخ فراهم می‌کرد (گارثویت، 120). 
دولت ایران پس از آگاهی از روابط شرکت و شیخ خزعل، آن را ناقض حق حاکمیت ملی ایران و اقدامی خائنانه خواند و در یادداشتی اعتراض‌آمیز به دولت بریتانیا، خواستار قطع این‌گونه روابط با سران محلی گردید (سیف‌پور، 42؛ فاتح، 275). 
شیخ خزعل در این زمان، با داشتن املاک و داراییهای بسیار از معدود ثروتمندترین مردان ایران بود (تقی‌زاده، 161). وی با خودداری از پرداخت مالیات به دولت مرکزی، روزبه‌روز ثروتمندتر می‌گردید (میلسپو، 71). او با 3 هزار سهم ممتاز، از سهام‌داران بزرگ شرکت نفت ایران و انگلیس (محبوبی، 3 / 234- 235)، و نیز از سرمایه‌گذاران اصلی طرح اولیۀ تأسیس بانک ملی ایران در 1324 ق / 1906 م بود (ناظم‌الاسلام، 2 / 17- 19؛ اوین، 434). 
خزعل با وفاداری ظاهری به شاه ایران، و برخورداری از حکومتی نیمه‌مستقل در خوزستان، نقش عمده‌ای در تعیین حاکم اهواز، سرکوب دزدان اروندرود، تأمین امنیت راههای خوزستان و کشتی‌رانی در کارون داشت (گریوز، 113) و تنها 3 شهر شوشتر، دزفول و رامهرمز در حوزۀ حکمرانی شیخ خزعل نبود (کسروی، زندگانی ... ، 190-192). شیخ سیاست‌مدار همچنین نفوذ گسترده‌ای در بیرون از مرزهای جغرافیایی حکومتش در درون و بیرون ایران داشت؛ در ایران، سرزمینهای بختیاری و لرستان، تا حدود زیادی زیر نفوذ او بود (نک‍ : ویلسن، 248, 258-259؛ محمود، 8 / 2363) و در خارج از ایران، بریتانیا با منافع استراتژیک و اقتصادی‌اش در منطقۀ حکمرانی شیخ خزعل، روابط بسیار نزدیکی با وی داشت و در حقیقت، نیرویی بازدارنده در برابر قدرتهای محلی و حافظ موقعیت شیخ شمرده می‌شد (گارثویت، 43؛ نک‍ : اتحادیه، 99-100). 
وی در میان اعراب و شیخ‌نشینهای خلیج فارس، همچون کویت نیز چهرۀ معتبر و تأثیرگذاری به شمار می‌آمد، به گونه‌ای که او را پس از ملک حسین، نامدارترین امیر عرب قلمداد می‌کردند (ریحانی، 2 / 197؛ راش، 55). نفوذ شیخ در خوزستان به گونه‌ای بود که در مواقع بحرانی، می‌توانست حدود 25 هزار نیروی نظامی پیاده و سواره بسیج نماید (فریزر، «هند ... »، 105؛ دانهو، 28) و ناوگان دریایی کوچکی نیز در اختیار داشت (فریزر، «راه ... »، 268). 
او خود را از حکام برجستۀ عرب محسوب می‌کرد و در کاخ فیلیه درباری شاهانه فراهم کرده بود (ریحانی، 2 / 197- 198؛ دانهو، 33-34؛ رائین، 2 / 393). برخی شاعران در همین مجالس در ستایش وی، او را هم‌پایۀ امرای عباسی می‌شمردند و در بخشندگی، با برمکیان مقایسه می‌کردند (ریحانی، 2 / 197؛ خزعلی، 146). 
شیخ خزعل برای کسب اعتبار در سرزمینهای عربی، از تأثیر جراید و مطبوعات نیز بهره می‌برد. برخی روزنامه‌نگاران سرزمینهای عربیِ برخوردار از حمایتهای مالی شیخ خزعل، وی را به عنوان «امیر عربستان» و «المحسن الکبیر» ستایش می‌کردند. به علاوه مطبعة الخزعلیة و مجلة العمران در مصر به همین منظور توسط شیخ ایجاد شده بود (کسروی، تاریخ پانصدساله، 230). در ادامۀ همین تلاشها کتابی دو جلدی به نام الریاض الخزعلیة فی السیاسة الانسانیة ظاهراً به قلم شیخ خزعل نگاشته شد و در 1319 ق / 1901 م در مصر به چاپ رسید (آقابزرگ، 11 / 324؛ نک‍ : سرکیس، 822)، ولی نویسندۀ واقعی آن، به گمان بیشتر پژوهشگران، شیخ عبدالمجید بصری بهبهانی بود (کسروی، آقابزرگ، همانجاها؛ امین، 6 / 6). علاوه بر این، محمدجواد شیبی رساله‌ای به نام حیاة الشیخ خزعل خان، و مسیح انطاکی کتابی موسوم به الدرر الحسان فی منظومات و مدائح خزعل خان تألیف کردند (زرکلی، 2 / 305). 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: