خرقی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 18 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240723/خرقی
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
22
خَرَقی، ابومحمد عبدالجبار بن عبدالجبار بن محمد بن ثابت بن احمد ثابتی خرقی، دانشمند و فقیه سدۀ 6 ق / 12 م و نویسندۀ آثار مهمی در علم هیئت. نسبت او به خَرَق، قریهای در 3 فرسخی مرو است (دربارۀ خرق، نک : سمعانی، الانساب، 2 / 349؛ یاقوت، 2 / 425؛ نیز نک : لسترنج، 426، که در بخش «شهر مرو و آبادیهای اطراف آن»، آن را به صورت «خرق» و «خره» آورده، اما دربارۀ آن توضیح بیشتری نداده است). کاملترین گزارشی که دربارۀ زندگی خرقی در دست است، شرححالی است که سمعانی (د 562 ق / 1167 م) در التحبیر (1 / 421-422) آورده است. او میگوید که خرقی در 477 ق / 1084 م در خرق متولد شد و سپس، احتمالاً در سالهای جوانی، آنجا را ترک کرد. او در مرو میزیسته، و نزد پدر خود و ابراهیم بن احمد مروروذی درس فقه و اصول خوانده است. سمعانی اشاره میکند که خرقی به حساب و فلسفه نیز پرداخته است و همو زمان مرگ خرقی را عید فطر 553 (26 اکتبر 1158) گزارش کرده است. گزارش دیگر از ظهیرالدین علی بیهقی (د 565 ق / 1170 م) در تتمة صوان الحکمة (ص 153-154) است که بسیار مختصرتر از گزارش سمعانی است. وی تنها کسی است که خرقی را «بهاءالدین» نامیده، و از او با صفت فیلسوف یاد کرده است. او میگوید که خرقی آثاری در هیئت و علوم عقلی دارد و اشاره میکند که خوارزمشاه وی را با خود به خوارزم برد. خوارزمشاهی که بیهقی از او یاد کرده، به احتمال بسیار اتسز (حک 521-551 ق / 1127-1156 م) است که در ربیعالاول 536 / نوامبر 1141، پس از شکست سلطان سنجر از قراختاییان و رفتن او به بلخ (نک : ظهیرالدین، 59؛ رشیدالدین، 60-61)، مرو و نیشابور را تصرف کرد و بسیاری را در آنجا کشت و برخی دانشمندان آن دیار، ازجمله ابومحمد خرقی را ــ که به احتمال بسیار همین عبدالجبار خرقی است ــ با خود به خوارزم برد (ابناثیر، 11 / 87- 88). با تکیه بر این گزارش میتوان گفت که عبدالجبار خرقی در 536 ق / 1142 م زنده بوده است (نیز نک : شفیع، 211). دیگر تذکرهنویسانی که از خرقی یاد کردهاند (نک : سبکی، 7 / 143؛ اسنوی، 1 / 331-332؛ ابنکثیر، 645-646؛ صفدی، 18 / 39)، عباراتی مشابه سمعانی آوردهاند و به نظر میرسد که منبع همۀ آنها همو بوده باشد. آنچه دربارۀ عبدالجبار خرقی محل بحث است آن است که بیشتر محققان معاصر و برخی از فهرستنویسان او را با یک خرقی دیگر به نام ابوبکر محمد بن احمد بن الحسین ابی بشر خرقی، معاصر و مسنتر از عبدالجبار خرقی، اشتباه گرفتهاند. در باب این شخص نیز معتبرترین سند، گزارش سمعانی در التحبیر (2 / 61-62) است. بر پایۀ این گزارش ابوبکر خرقی پس از 460 ق / 1068 م در خرق متولد شده، و برای تحصیل به نیشابور رفته، و در آنجا فقه آموخته، و سپس به خرق بازگشته است و در ذیقعدۀ 533 / ژوئیۀ 1139، در خرق درگذشته است (نیز در این باره، نک : همو، الانساب، 2 / 349؛ سبکی، 6 / 79؛ ابنکثیر، 605؛ یاقوت، 2 / 425). در تحقیقات جدید، نالینو نخستین کسی است که از خرقی نام برده، و در مقدمۀ تحقیق خود دربارۀ زیج بتانی و در معرفی کوتاهی که از برخی دانشمندان مسلمان آورده، خرقی را نیز معرفی کرده، و آثار او را برشمرده است (lxvi-lxvii). او منتهی الادراک را به عنوان یکی از آثار خرقی نام برده، اما دربارۀ نام خود خرقی شک کرده، و با اشاره به جملهای از شمسالمعارف بونی (د ح 627 ق / 1230 م)، نام ابومحمد عبدالجبار را برای خرقی درست دانسته است (نک : بونی، 31). نالینو سپس با اشاره به حاجیخلیفه نام نفر دوم، یعنی ابوبکر خرقی را نیز آورده، و سال مرگ او را 533 ق دانسته است. زوتر نام ابوبکر محمد بن احمد بن ابی بشر را نام صحیح خرقی دانسته و سال مرگ او را نیز 533 ق دانسته، اما به این نکته اشاره کرده است که در نسخههای آثار خرقی نام او به صورت ابومحمد عبدالجبار بن عبدالجبار الخرقی آمده است (ص 116). بروکلمان، باتوجه به نامی که در صفحۀ آغازین نسخههای آثار خرقی آمده، نام عبدالجبار را برای او صحیح دانسته، اما دربارۀ سال مرگ وی اظهارنظری نکرده، و تنها بدون ذکر منبعی میگوید که خرقی در 527 ق / 1132 م زنده بوده است (GAL, I / 624; GAL, S, I / 863). ویدمان زیر عنوان خرقی هر دو نام را به طور کامل آورده، و 533 ق را سال مرگ او دانسته، همچنین به شرححالی که بیهقی دربارۀ خرقی آورده، اشاره کرده است (EI2, IV / 1059). او این عبارات را در مقدمهای بر ترجمۀ آلمانی مقدمههای دو کتاب نجومی خرقی نیز تکرار کرده است (ص 628-629؛ این اشتباه در این آثار نیز تکرار شده است: سارتن، II / 204-205؛ پینگری، 431؛ لانگرمن، 627؛ زرکلی، 6 / 210؛ کراچکوفسکی، 179، 246-247؛ رجب، 33؛ عزاوی، 155-157). در این میان روزنفلد نام و سال مرگ خرقی را درست (1158 م) آورده، اما به منبع خود در این باره اشاره نکرده است (ص 134-135؛ همو و احسان اوغلو، 180؛ نیز نک : کحاله، 5 / 80، قس: 8 / 288). به نظر میرسد که عامل اشتباه این محققان به احتمال بسیار باید گزارش حاجی خلیفه و بغدادی باشد که همه از آنها استفاده کردهاند. حاجی خلیفه هم منتهی الادراک (6 / 170) و هم التبصره (2 / 180) را به ابوبکر خرقی نسبت داده است؛ در بیان عنوان التبصرۀ او دربارۀ نام خَرَق نیز ضبط خِرَق را آورده که اشتباه است. بغدادی نیز شرححال مختصری از هردو خرقی را در هدیة العارفین آورده است. او عبدالجبار خرقی (1 / 499) را عبدالجبار بن عبدالجبار بن محمد بن ثابت، ابومحمد شاشی خرقی شافعی نامیده و تنها نگارش تاریخ مرو و فضائل الاوقات (نک : بخش آثار، در همین مقاله) را به او منتسب کرده است و ابوبکر خرقی (2 / 88) را امام حنفیان نامیده و دو اثر نجومی التبصرة و منتهی الادراک را به او منسوب داشته است (برای گزارش کامل این اشتباهات و ادلۀ ضد آنها، نک : قلندری، بررسی ... ، 1-5). با مقایسۀ این گزارشها میتوان عبدالجبار خرقی را از ابوبکر خرقی متمایز کرد و با ذکر دو دلیل میتوان ادعا کرد که آثار نجومیای که به ابوبکر خرقی نسبت داده شده، به احتمال بسیار از آنِ عبدالجبار خرقی است؛ یکی آنکه کاتبان آثار خرقی ــ که بیشتر نسخههای موجود آنها در سدۀ 7 ق نوشته شده است ــ به انتساب این آثار به عبدالجبار خرقی گواهی دادهاند (برای نمونه، نک : خرقی، منتهی ... ، نسخههای برلین، پاریس، مجلس، گ 1 پ)، دیگر آنکه شرححالنویسان آوردهاند که عبدالجبار خرقی به علوم عقلی پرداخته، و در آن کار مرتبتی یافته است، در حالی که ابوبکر خرقی پس از پایان تحصیل به خرق بازگشته و موعظه میکرده، و هیچگاه به علوم عقلی نپرداخته است. ازاینرو، میتوان گفت که چنین آثار نجومی نمیتواند از آنِ کسی باشد که در این حوزه تحصیل نکرده است و باید بپذیریم که این دو رسالۀ نجومی از آثار عبدالجبار خرقیاند (قلندری، همان، 5).
تقریباً در همۀ گزارشهای کهنی که دربارۀ عبدالجبار خرقی در دست است، اشارۀ مشخصی به آثار او نشده است. سمعانی و دیگر کسانی که با اقتباس از او به زندگی خرقی پرداختهاند، گفتهاند که او کتابی در تاریخ مرو گرد آورده بوده که در آن شرح حال دانشمندان و محدثان مرو آمده بوده است (قس: بیهقی، 153-154، که به هیچ اثری اشاره نکرده است). حاجیخلیفه در ذکر «تواریخ مرو» از این کتاب نام برده (2 / 145)، و بغدادی آن را در زمرۀ آثار عبدالجبار خرقی (1 / 499) آورده است، اما اطلاعی از این کتاب در دست نیست و مورخان و تذکرهنویسان بعدی نیز، اگر هم از آن استفاده کرده باشند، اشارهای به آن نکردهاند. حاجیخلیفه کتابی با عنوان فضائل الاوقات به عبدالجبار بن محمد بیهقی نسبت داده (4 / 447)، و بغدادی آن را در زمرۀ آثار عبدالجبار خرقی آورده است (همانجا؛ نیز نک : کحاله، 5 / 80) که از آن هم اطلاعی در دست نیست. ویدمان دو اثر با نامهای الرسالة الشاملة و الرسالة المغربیة را به خرقی نسبت داده، و گفته است که این دو اثر مفقود شدهاند (نک : EI2, VI / 1059)، اما هیچ منبعی دربارۀ این انتساب ذکر نکرده است (نیز نک : همو، 629؛ سارتن، II / 204-205؛ روزنفلد، 135، که نام این آثار را آوردهاند و به احتمال بسیار همه بر پایۀ همان منبع نخست است). همچنین خرقی خود در مقدمۀ التبصره اشاره میکند که در حال نوشتن کتابی در منطق بوده (گ 1 پ)، که چنین اثری نیز تا امروز به دست نیامده است. اما مشهورترین آثار خرقی دو کتاب در هیئتاند که نخستین آنها مفصل با عنوان منتهی الادراک فی تقاسیم الافلاک است و دومی که به تصریح مؤلف خلاصهای از کتاب نخستین است، التبصرة فی علم الهیئة نام دارد (نک : دنبالۀ مقاله). با کنار هم قرار دادن برخی شواهد موجود در این دو اثر میتوان گفت که احتمالاً هر دو در یک زمان نوشته شدهاند. در مقالۀ نخست از منتهی الادراک موضع اوج خورشید، محل قطب شمال و اوج سیارات در سال 1444 اسکندری محاسبه شدهاند که نخستین روز از این سال برابر با 20 ذیقعدۀ 526 (23 آبان 501 یزدگردی) بوده است. این ارقام در التبصره نیز برای همین سال آورده شدهاند. همچنین او در باب هشتم از مقالۀ سوم منتهی الادراک در بیان قرانهای مشتری و زحل، از قران آنها در 521 ق برابر با 496 یزدگردی یاد کرده، و در ادامه چنین آورده است: «و این قرانی است که ما در آن به سر میبریم»، و در باب هفتم از همین مقاله با عنوان «دربارۀ به دست آوردن این تاریخها، هریکی از یکی دیگر»، که به تبدیل تاریخهای مختلف به یکدیگر اختصاص دارد، مثالهایی آورده که در آنها از 526 ق و 501 یزدگردی یاد شده است؛ پس با توجه به مورد نخست میتوان گفت که این کتاب پس از 521 ق نوشته شده و با اشاره به شاهد دوم میتوان حدس زد که سالهای یادشده، همان سال نگارش کتاباند. افزون بر این در ابتدای التبصرة متن تقدیمنامهای آمده که طبق آن خرقی کتاب را برای شمسالدین ابوالحسین علی بن نصیرالدین نوشته است. خواندمیر (ص 199-204) و بنداری (ص 246) پدر شمسالدین را در زمرۀ وزیران سلطان سنجر سلجوقی آوردهاند (نک : اقبال، 263-264؛ قس: ظهیرالدین، 69؛ رشیدالدین، 70، که در میان وزرای سنجر از نصیرالدین نام نبردهاند). بنداری میگوید که او در 521 ق / 1127 م، پس از مرگ معینالدین کاشی به وزارت منصوب شده است (همانجا؛ نیز نک : اقبال، 254- 258). خواندمیر نقل میکند که او پس از رسیدن به منصب وزارت به دلیلهایی از آن کار کناره گرفت و سلطان او را متولی اشراف ممالک کرد و وی نیز این کار را به شمسالدین، پسر خود سپرد (ص 199). بنداری انصراف نصیرالدین از وزارت را در 526 ق آورده است (ص 24؛ نیز نک : اقبال، 263). سبکی نیز در طبقات الشافعیة الکبرى قدری مختصرتر به این روایت اشاره کرده است و بیآنکه از زمانی یاد کند، میگوید که نصیرالدین از وزارت عزل شد و پس از مدتی مسئولیت استیفاء و سپس اشراف را برعهده داشت (7 / 293-294؛ نیز نک : ویدمان، 637-643). خواندمیر همچنین گزارش مشروحی دربارۀ نزاع میان نصیرالدین و خزانهدار سلطان سنجر نقل کرده است (ص 200-202). ویدمان حدس زده که این خزانهدار همان عبدالرحمان خازنی بوده است (همانجا؛ دربارۀ او، نک : بیهقی، 161-162؛ قربانی، 228-230). این پدر و پسر پس از این ماجرا به سبب اتهامی که خزانهدار به آنها میزند، به زندان میافتند و در زندان از دنیا میروند (خواندمیر، 203). سبکی با عبارتی که نشان میدهد دربارۀ مرگ طبیعی یا کشته شدن نصیرالدین تردید دارد، سال مرگ او را 530 ق (1136 م) آورده است (7 / 294؛ در این باره، نیز نک : عوفی، 1 / 75-77، 309). باتوجه به این گزارشها و مقایسۀ آنها با یکدیگر، و از آنجا که زمان دقیق دستگیری نصیرالدین و پسرش که کتاب التبصرة به او تقدیم شده، مشخص نیست، تنها میتوان نتیجه گرفت که این کتاب حتماً پیش از 530 ق نوشته شده است و با توجه به تاریخهای مندرج در هر دو کتاب میتوان حدس زد که به احتمال زیاد، خرقی هردو را همزمان یا با اختلاف زمانی کمی نسبت به یکدیگر در سالهای 526-527 ق / 1132-1133 م نوشته است؛ و اگر تاریخی را که سمعانی برای تولد او یاد کرده است، بپذیریم، در آن زمان تقریباً 50 ساله بوده است (نک : قلندری، بررسی، 6-7).
این کتاب با مقدمۀ کوتاهی آغاز میشود که خرقی در آن پس از بیان مطالبی دربارۀ علوم و اهمیت علمآموزی به این نکته اشاره میکند که گذشتگان در نگارش آثار نجومی خود برای بیان چگونگی حرکت افلاک به دایرهها و نقطههای فرضی بسنده کردهاند و به این امر توجه نکردهاند که سیارات نه به سبب حرکت خود، بلکه به سبب حرکت فلکهایشان میگردند و از اینرو دچار اشتباه شدهاند؛ و در میان ایشان تنها ابوجعفر خازن و ابنهیثم (ه مم) به این نکته توجه کردهاند. او میگوید که ابنهیثم بسیار به این امر پرداخته، اما در تدوین کتاب خود به دیگر موضوعات هیئت توجه نکرده است و او در اینجا در پی آن است که کتاب هیئت کاملی فراهم آورد (نسخۀ برلین، گ 2 ر؛ نیز نک : قلندری، همان، 20، 148-150). منتهی الادراک را که در 3 مقاله تنظیم شده است، میتوان نخستین کتاب جامع در هیئت دانست. از مقایسۀ آن با آثار کوچک پیشین که در هیئت نوشته شدهاند و همچنین با مقالة فی هیئة العالم ابنهیثم، میتوان تفاوتهای آن را با این آثار دریافت (نک : همان، 20-22). در اینجا به برخی از تفاوتهای عمدۀ این اثر با آثار پیشین هیئت اشاره میشود:الف ـ در آثار کهنتر مقدمات ریاضی دانش هیئت نمیآمده است و منتهی الادراک نخستین کتاب هیئت است که این نوع از مقدمات در قالبی خاص شامل تعاریف و برخی قضایای اصلی در آن بیان شده است. البته در آثار بعدی هیئت به فراخور تلخیص یا تفصیل اثر این بخش از مقدمات کوتاهتر یا طولانیتر شده است (در این باره، نک : همان، 59-63). ب ـ در میان آثاری که میتوان آنها را در زمرۀ آثار هیئت، تا پیش از منتهی الادراک قرار داد، تنها فرغانی (د 235 ق / 849 م) در جوامع علم النجوم مقدمات طبیعی دانش هیئت را آورده است (ص 7-15). این مقدمات که شامل استدلال بر کرویت آسمان، کرویت زمین، قرار گرفتن زمین در میانۀ آسمان و خردی آن نسبت به آسمان و عدم تحرک زمین است، مواردی به شمار میآیند که بطلمیوس نیز در بندهای سوم تا هفتم از مقالۀ اول مجسطی به آنها اشاره کرده است (ص 38-45). بطلمیوس اثبات این موارد را ملزم به ذکر براهین رصدی و طبیعی دانسته است و فرغانی در اینباره تنها به ذکر دلیلهای رصدی پرداخته است. اما منتهی الادراک نخستین نمونه از کتابهای هیئت است که مؤلف آن در کنار آوردن این استدلالها که او آنها را از منظر «علم تعلیمی» (پژوهش ریاضی) میداند، به بیان استدلالهایی از منظر علم طبیعی پرداخته است؛ از اینرو، پیش از بیان این موارد کلیاتی را از دانش طبیعیات آورده است (نک : بابهای دوم تا چهارم). هرچند پیش از او ابنهیثم در فی هیئة العالم با ذکر برخی از مقدمات طبیعی در هیئت نیاز به طبیعیات را در این دانش نشان داده بود، اما خرقی با همارز قرار دادن استدلالهای ریاضی و طبیعی برای اثبات مقدمات دانش هیئت، غنای استدلال را در این دانش بیشتر کرده است و این امری است که در کتابهای مشروحِ هیئت پس از خرقی میتوان دید (نک : قلندری، بررسی، 23-25، 63-66). ج ـ ابنهیثم در فی هیئة العالم آورده بود که در پی آن است تا برخلاف گذشتگان، افلاک مجسم را که صورت واقعی افلاک در جهان خارجاند، تبیین کند، اما چنانکه خرقی نیز در دیباچۀ کتاب خود اشاره کرده، او استدلالهای لازم را برای اتخاذ افلاکِ متفاوت نیاورده است. خرقی در هریک از بابهایی که در آنها از افلاک سیارات سخن گفته، در فصلی مستقل دربارۀ سبب اتخاذ این افلاک و صورت آنها توضیح داده است. از آنجاکه مطالب این فصلها برپایۀ شواهد رصدی است، صورت عینی افلاک در کتاب خرقی بیش از هر اثر دیگری که پیش از آن نوشته شده، قابل تصور است (نک : همان، 47- 49، «ماهیت ... »، سراسر مقاله). د ـ افزودن دو مقالۀ مشروح دربارۀ جغرافیا و تاریخ به کتابی در هیئت. یادکردن از اقلیمها و بیان برخی از مطالب جغرافیایی و همچنین ذکر مبادی تاریخ و پرداختن به مناسبتها و اعیاد اقوام مختلف امر معمولی در کتابهای نجوم نبوده است و این دست اطلاعات در کتابهای «مسالک و ممالک» و یا «زیجها» و کتابهای احکام نوشته میشده است. ابنهیثم در اثر خود، فی هیئة العالم، به این مسائل نپرداخته است و شاید منظور خرقی از «آنچه او نادیده گرفته»، همین مسائل بوده باشد، زیرا خرقی دانش هیئت را بدون ذکر این موارد ناتمام میدانسته است. پیش از خرقی، فرغانی و نیز قطان مروزی (د 548 ق / 1153 م) ــ که به احتمال زیاد کیهانشناخت را در حدود سال 500 ق نوشته (قلندری، بررسی، 19) ــ در آثار خود ابوابی دربارۀ این مسائل آورده بودند. فرغانی در بابهای اول، ششم، هفتم، نهم، دهم و یازدهم از جوامع علم النجوم به این مطالب پرداخته است. او در باب نخست (ص 1-7) تاریخهای اعراب، رومیان، سریانیان، ایرانیان و مصریان را به اجمال آورده و سپس در بابهای ششم تا یازدهم (ص 19-45) به بیان مساحت زمین، تقسیم آن به 7 اقلیم، نام شهرهای بزرگ در هریک از این اقلیمها و مطالع ستارگان در عرضهای مختلف پرداخته است؛ البته باید گفت که مطالب فرغانی همچون دیگر مطالب او در کتاب جوامع، بسیار مختصر است. قطان مروزی نیز در کتاب خود مانند خرقی دو مقاله را به این امر اختصاص داده است: فصل دوم با عنوان «در بیان عالم سفلی و نهاد زمین» (ص 174- 199) و فصل سوم با عنوان «اندر گشتن روزگار شبانروز» (ص 200-280). مقایسۀ میان مطالب او و نظریات خرقی نشاندهندۀ آن است که قطان یا مانند خرقی بر منابع اشراف نداشته، و به این سبب پرداختن او به مسائل مختلف ناهمگون است، یا آنکه قصد خلاصهگویی داشته است. البته با توجه به آنکه اطلاعات موجود دربارۀ دانش نجومی قطان مروزی اندک است، نمیتوان در اینباره اظهارنظر روشنی کرد، اما میتوان گفت که مطالبی که او آورده، در مقایسه با آنچه خرقی در منتهی الادراک به آنها پرداخته، بسیار اندک و همچنین نامرتب است، زیرا خرقی هریک از مقالات خود دربارۀ جغرافیا و تاریخ را به ابوابی تقسیم کرده و در هر باب به فراخور موضوعی که برای آن در نظر گرفته، مطالب مشروحی آورده است، درحالیکه در کیهانشناخت قطان چنین نیست. اگرچه بخش تاریخ در بسیاری از آثار بعدی هیئت حذف شده و تنها بیان اختلاف روز و شب و چیستیِ ساعت از آن برجا مانده، که در بخش مربوط به هیئت زمین میآمدهاند، اما ترتیب فصلهای بخش هیئت زمین (جغرافیا) در کتابهای هیئت که پس از خرقی نوشته شدهاند، بسیار شبیه به ترتیبی است که او برای این بخش از کتاب خود اختیار کرده است (نک : قلندری، همان، 91- 119). براساس این موارد میتوان ادعا کرد که منتهی الادراک فی تقاسیم الافلاک خرقی نخستین کتاب جامع هیئت در دوران اسلامی است که به دست ما رسیده، و در آن همۀ فصلهای مربوط به دانش هیئت مرتب شده، و مطالب بهجا و مشروح بیان شدهاند و شاید به همین سبب است که ترتیب عنوانهای بیشتر آثاری که پس از آن نوشته شدهاند، مشابه ترتیبی است که خرقی برای کتاب خود در نظر گرفته است. مقالات سهگانۀ منتهی الادراک به این ترتیب است: مقالۀ اول در 20 باب شامل مقدمات هیئت و اوضاع آسمان و بررسی الگوی حرکت اجرام آسمانی. در انتهای باب دوازدهم این مقاله که به ستارگان ثابت اختصاص دارد، خرقی جدولی تنظیم کرده که در آن نام و مکان 84 ستارۀ مشهورتر صورتهای فلکی آمده است. وی میگوید که برای به دست آوردن مکان ستارهها مقدار حرکت تقدیمی (نک : ه د، تقدیم اعتدالین) را یک درجه در هر 66 سال در نظر گرفته و ازاینرو، مقدار °2 و ´15 به مقدارهای عبدالرحمان صوفی افزوده است. او میافزاید که این ارقام طول این ستارگان را در سال 1444 اسکندری / 526 ق نشان میدهند، اما یک محاسبۀ ساده نشان میدهد که این ارقام مربوط به آن سال نیستند و احتمالاً مواضع طولی ستارگان را برای حدود 20 سال پیشتر، یعنی برای 1425 اسکندری نشان میدهند. نزدیکترین جدولی که به این تاریخ در دست است، جدول عبدالرحمان خازنی در زیج معتبر سنجری برای 1427 اسکندری برابر با 509 ق است (نک : گ 191 پ، 192 ر)؛ و البته فقط نام 43 ستاره میان این دو جدول مشترک است. اگر مقادیری را که برای مواضع طولی ستارگانِ مشترک در زیج معتبر سنجری و منتهی الادراک آمده است، با یکدیگر مقایسه کنیم، درمییابیم که بهجز 5 ستاره، که اختلاف آنها را نیز میتوان ناشی از اشتباه ناسخان نسخهها تلقی کرد، مواضع دیگر ستارگانی که خرقی آورده، به اندازۀ ´3 از مواضعی که خازنی آورده، در برجهای مشابه، عقبتر است. بر این اساس اگر مقدار حرکت تقدیمی را هر 66 سال°1، یعنی ´´54 در سال درنظر بگیریم، این اختلاف 3 دقیقهای تقریباً در 3 سال رخ میدهد؛ بنابراین، باتوجه به اینکه جدول خازنی در 509 ق تنظیم شده است، میباید ارقام خرقی مربوط به سالهای 512 یا 513 ق باشد و نه 526 ق / 1444 اسکندری، که او خود ادعا کرده است (در این باره، نک : قلندری، بررسی، 82-85). مقالۀ دوم در 17 باب تنظیم شده است و دربارۀ اوضاع زمین، تقسیم اقلیمهای آن و چگونگی دیده شدن آسمان در عرضهای مختلف زمین (آفاق مختلف) است. باب آخر این مقاله به ابعاد و اجرام اختصاص دارد. در مقالۀ سوم که شامل 11 باب است، مطالبی چون تعریف تاریخ، سال، ماه و ساعت آمده است. سپس خرقی برخی از مهمترین مبادی تاریخ را که در زمان او مشهور بوده، آورده است و دربارۀ چگونگی تبدیل تاریخها به یکدیگر سخن گفته است. بابهای پایانی این مقاله به قرانها و محاسبۀ آنها، ادوار عالم، منازل قمر و فهرستی از اعیاد و مراسم و مناسک مختلف مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و نیز ایرانیان اختصاص دارد. مقایسۀ میان این فصل و مطالبی که در کتاب آثار الباقیۀ بیرونی آمده است، نشان میدهد که به احتمال بسیار بیشتر مطالب این بخش از آن کتاب گرفته شده است (در این باره، نک : قلندری، همان، 111- 119).
این کتاب در دو بخش تنظیم شده و خلاصهای از کتاب پیشین است که بخش نخستین آن به ترکیب افلاک و وضعیت آنها نسبت به یکدیگر اختصاص دارد و در بخش دوم به هیئت زمین و چگونگی تقسیم آن به مسکون و غیرمسکون و مطالب وابسته به آن پرداخته شده است. بخش نخست به 22 باب و بخش دوم به 14 باب تقسیم میشوند. تفاوتهایی در تنظیم بخشها میان منتهی الادراک و التبصره دیده میشود که از آن جمله میتوان به حذف مقالۀ «تاریخ» و خلاصه کردن آن به حد تعاریف در یک فصل از مقالۀ دوم التبصره، قرار دادن فصل «منازل قمر» در بخش نخست ــ درحالیکه در منتهی الادراک ایـن فصل جـزء فصلهای پایانی مقالـۀ «تـاریخ» است ــ و حذف برخی از جدولهایی که در منتهی الادراک وجود دارند، و جز آنها اشاره کرد؛ اما در مفاهیم کلی کتاب تغییری رخ نداده است. التبصره در مقایسه با منتهی الادراک نسخههای بسیاری دارد که نشانۀ توجه بسیار به آن است، و شاید مختصر بودن آن را بتوان دلیلی بر این امر دانست. بر التبصره شرحهایی نیز نوشتهاند که از میان آنها میتوان به شرح محمد بن مبارکشاه بخاری (میرک بخاری) که در 733 ق نوشته شده است (زوتر، 161؛ سارتن، III / 699؛ GAS, VI / 57)، و شرح احمد بن عثمان جوزجانی (د 744 ق / 1282 م) (زوتر، 164؛ سارتن، III / 700؛ برای سیاههای از نسخههای موجود از این اثر، نک : روزنفلد و احسان اوغلو، 180؛ نیز روحاللٰهی، 263؛ عزاوی، 157؛ قلندری، همان، 7- 8) اشاره کرد.
برای این ادعا که آثار خرقی و بهویژه منتهی الادراک فی تقاسیم الافلاک نزد نویسندگان هیئت پس از او شناخته شده بوده است، دو دلیل میتوان ذکر کرد: یکی آنکه بسیاری از نسخههای موجود این کتاب در سدههای 6-7 ق / 12-13 م نوشته شدهاند و این مطلب را میتوان نشانهای از آشنایی جامعۀ علمی آن عصر با این اثر و تقاضا برای تکثیر و استنساخ آن دانست. اما دلیل دوم و مهمتر آن است که در بیشتر آثار مشهور هیئت در سدۀ 7 ق و بهویژه در آثار کسانی که از آنها به عنوان اعضای مکتب مراغه یاد میشود، از خرقی و کتابش یاد شده است که این را نیز میتوان نشانۀ در دست بودن منتهی الادراک در آن زمان و رجوع به آن دانست (نک : همان، 8- 9، 121-134). همچنین، چنانکه گفته شد، منتهی الادراک خرقی نخستین کتاب جامع در هیئت است که تاکنون به دست ما رسیده؛ ازاینرو، بسیاری از آثار بعدی هیئت را، از لحاظ ترتیب فصول و مطالب هر فصل و نیز از لحاظ ذکر مقدمات طبیعی و ریاضی علم هیئت که ابداع خرقی است، میتوان از آن متأثر دانست. برخی از موارد ارجاع مستقیم به نام خرقی و آثار او در آثار هیئتنویسان سدۀ 7 ق اینها ست: الف ـ نصیرالدین طوسی در معینیه (ص 45) و حل مشکلات معینیه (ص 16)، در بیان مسئلهای دربارۀ فلکهای متعدد تدویر برای توجیه حرکات عرضی سیارات از خرقی با عنوان «صاحب منتهی الادراک» یاد کرده است (در این باره، نک : قلندری، بررسی، 51، «ماهیت»، 98- 99). ب ـ مؤیدالدین عُرضی نیز در دو موضع از کتاب الهیئة (ص 81، 96) از خرقی با عنوان «صاحب التبصرة» یاد نموده، و در هر دو موضع بر تعاریف او اشکال کرده است (در این باره، نک : قلندری، بررسی، 70-71، 74-75). ج ـ قطبالدین شیرازی نیز در مواضعی مشابه در اختیارات مظفری (گ 50 ر، 57 ر) از خرقی بدون آنکه به نام اثری از او اشاره کند، نام برده است. او در دو اثر دیگر خود، نهایة الادراک و التحفة الشاهیة، در همین مواضع از خرقی نام نمیبرد، اما با عبارت «کسی گفته است»، نشان میدهد که مطالبی که عنوان میشود، نقل قول است؛ مشابهت موارد و محل بیان آنها نشان میدهد که به احتمال بسیار منظور او در این مواضع نیز خرقی است (برای نمونه، نک : نهایة ... ، گ 59 ر، التحفة ... ، گ 40 ر-40 پ). آنچه از این نقل قولها میتوان دریافت، این است که اینان با آثار خرقی آشنا بودهاند (نیز نک : قلندری، همان، 8- 9، 70-71، 74-75).
برخی از محققان معاصر اروپایی در سدۀ 20 م در تحقیقات خود بخشهایی از متن آثار خرقی را منتشر کردهاند. نخستین نمونه از این تحقیقات ترجمۀ لاتینی نالینو از باب دوم از مقالۀ دوم کتاب منتهی الادراک دربارۀ دریاها ست. او این ترجمه را در تحقیق خود دربارۀ زیج بتانی منتشر کرده است (ص 167-175). وی افزون بر این ترجمه، مقدارهایی را که خرقی آورده، با مقدارهای بتانی در این باره مقایسه کرده است (ص 167-169). پس از نالینو، فِران در مقالهای در بررسی موضع خط استوا و «قبة الارض» در برخی از آثار دورۀ اسلامی، بخشهایی از باب پنجمِ مقالۀ دوم منتهی الادراک را به فرانسوی ترجمه و منتشر کرده است (نک : ص 4-6, 17-20). ویدمان نیز در 1970 م در مقالۀ «مقدمهای بر آثار ... » (ص 630-643)، مقدمۀ منتهی الادراک و مقدمۀ التبصره را به آلمانی ترجمه کرده است.
ابناثیر، الکامل؛ ابنکثیر، طبقات الفقهاء الشافعیین، به کوشش احمد عمر هاشم و محمد زینهم محمد غرب، پُرت سعید، 1413 ق / 1993 م؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، 1390 ق / 1970 م؛ اقبال آشتیانی، عباس، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، تهران، 1338 ش؛ بغدادی، هدیه؛ بنداری، فتح، تاریخ دولت آل سلجوق، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ بونی، احمد، شمس المعارف الکبرى، قاهره، 1382 ق / 1962 م؛ بیهقی، علی، تتمة صوان الحکمة، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1351 ق؛ حاجیخلیفه، کشف الظنون، به کوشش گوستاو فلوگل، گوتینگن، 1837-1852 م؛ خازنی، عبدالرحمان، زیج معتبر سنجری، نسخۀ خطی کتابخانۀ واتیکان، شم 761؛ خرقی، عبدالجبار، التبصرة فی علم الهیئة، نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شم (1) 936‘ 3؛ همو، منتهی الادراک فی تقاسیم الافلاک، نسخۀ خطی کتابخانۀ برلین، شم 669‘5؛ همو، همان، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، شم 499‘2؛ همو، همان، نسخههای خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شم 413‘6، 414‘6؛ خواندمیر، غیاثالدین، دستور الوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1317 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، تاریخ آل سلجوق، به کوشش محمد روشن، تهران، 1386 ش؛ روحاللٰهی، حسین، «التبصرة فی علم الهیئـة»، فـرهنگ آثـار ایـرانی ـ اسلامی، تهران، 1387 ش، ج 2؛ زرکلی، الاعلام، بیروت، 1969 م؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1918 م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ همو، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، 1395 ق / 1975 م؛ شفیع، محمد، مقدمه بر تتمة صوان الحکمة (نک : هم ، بیهقی)؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ایمن فؤاد سید، ویسبادن، 1408 ق / 1988 م؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، به کوشش مورتن، لندن، 2004 م؛ عُرضی، مؤیدالدین، الهیئة، به کوشش جورج صلیبا، بیروت، 2001 م؛ عزاوی، عباس، تاریخ علم الفلک فی العراق، بغداد، 1425 ق / 2004 م؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1324 ق / 1906 م؛ فرغانی، جوامع علم النجوم، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1406 ق / 1986 م؛ قربانی، ابوالقاسم، زندگینامۀ ریاضیدانان دورۀ اسلامی، تهران، 1375 ش؛ قطان مروزی، کیهانشناخت، به کوشش محمود مرعشی، قم، 1379 ش؛ قطبالدین شیرازی، محمود، اختیارات مظفری، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی ایران، شم 609‘2؛ همو، التحفة الشاهیة، نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شم 130‘6؛ همو، نهایة الادراک فی درایة الافلاک، نسخۀ خطی کتابخانۀ دانشگاه تهران، شم 070‘ 7؛ قلندری، حنیف، بررسی سنت نگارش هیئت در دوران اسلامی به همراه تصحیح، ترجمه، شرح و پژوهش تطبیقی رسالۀ منتهی الادراک فی تقاسیم الافلاک بهاءالدین خرقی، رسالۀ دکتری در رشتۀ تاریخ علم دورۀ اسلامی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1391 ش؛ همو، «ماهیت فیزیکی افلاک: بررسی مفهوم فلک در آثار هیئت»، تاریخ علم، تهران، 1391 ش، شم 10؛ کحاله، عمررضا، معجمالمؤلفین، بیروت، 1993 م؛ کراچکوفسکی، ا. ی.، تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1379 ش؛ لسترنج، گ.، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ محمود عرفان، تهران، 1383 ش؛ نصیرالدین طوسی، حل مشکلات معینیه، چ تصویری، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1335 ش؛ همو، معینیه، چ تصویری، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1330 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
EI2; Ferrand, G., «Notes de géographie orientale», JA, vol. CCII; GAL; GAL, S; GAS; Langermann, Y. T., «Kharaqī», The Biographical Encyclopedia of Astronomers, New York, 2007; Nallino, C. A., Al-Battānī Opus Astronomicum, Rome, 1903; Pingree, D., «Bahāʾ al-Dīn Abū Bakr Moḥammad B. Aḥmad B. Abī Bešr Karaqī», Iranica, vol. III; Ptolemy, Almagest, tr. and notes G. J. Toomer, London, 1998; Rajep, F. J., NaŞīr al-Dīn al-Ṭūsī’s Memoir on Astronomy (al-Tadhkira fī ʿilm al-hay’a), New York, 1993; Rosenfeld, B., «Al-Kharaqī», Encyclopaedia of the History of Science, Technology, and Medicine in Non-Western Cultures, New York, 2008; id and E. Ihsanoglu, Mathematicians, Astronomers and Other Scholar of Islamic Civilization, Istanbul, 2003; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1947; Suter, H., Die Mathematiker und Astronomen der Araber und Ihre Werke, Leipzig, 1900; Wiedemann, E. and K. Kohl, «Einleitung zu Werken von al-Charaqi», Beiträge zur Geschichte der Naturwissenschaften, Hildesheim, 1970, vol. LXX.
حنیف قلندری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید