خراسانی، سبک
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 18 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240717/خراسانی،-سبک
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ شده
22
خُراسانی، سَبْک، ویژگیهای مشترک فکری، زبانی و ادبی در نظم و نثر فارسی دری از ابتدای ظهور (میانۀ سدۀ 3 ق / 9 م) تا پایان سدۀ 5 ق / 11 م.
قدما برای انواع سبک و ویژگیهای آن، نام یا طبقهبندی خاصی قائل نبودند؛ اما میدانستند که اسلوب نگارش و سرایش در آثار ادبی، در زمانهای گوناگون و میان شاعران متفاوت است؛ بدین جهت، از مفهوم «سبک» با واژههای «شیوه»، «طرز»، «روش»، «طریق» و نظایر آنها یاد میکردند؛ برای نمونه، نظامی (د پس از 614 ق / 1217 م) در اشاره به سبکِ تازۀ خود در حوزۀ اران و شروان در مقایسه با سبک رایج خراسانیان، میگوید: شیوه غریب است مشو نامُجیب / گر بنوازیش، نباشد غریب (1 / 36).تاریخ توجه به سبک و بهویژه سبک خراسانی را میتوان از دورۀ خاقانی (د 582 ق یا 595 ق / 1186 یا 1199 م) و نظامی، یعنی از سدۀ 6 ق / 12 م در نظر گرفت. این دو شاعر بزرگ، در منطقهای از ایران بزرگ دور از خراسان میزیستند و به ناچار تا حدودی زبان و نگرش آنان با زبان و نگرش خراسانیان متفاوت بود؛ همچنین برای غور و طبعآزمایی در شاعری، مثل قطران تبریزی (د پس از 465 ق / 1073 م) تنها دیوانهای شاعران خراسان را پیش چشم داشتند؛ در نتیجه ناچار بودند به ظرایف و ویژگیهای زبان دری رایج در خراسان توجه کنند؛ خاقانی ظاهراً برای تفحصِ بیشتر در دقایق این زبان و دیدار با شاعران آن دیار تا آخر عمر آرزوی سفر به خراسان را داشت، اما بیماری و گاهی مخالفت ممدوح، فرصتهای سفر را از وی گرفت: چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند؟ / عندلیبم، به گلستان شدنم نگذارند (خاقانی، 133).از این رو، خاقانی و نظامی اولین کسانی بودند که به «شیوه»، تفاوتهای سبکی و ریزهکاریهای زبان شاعران خراسان، توجه نشان دادند و در این باره سخنها گفتند (برای نمونه، نک : همو، 839؛ نظامی، 1 / 176) و در نتیجه، توجه محققان، بهویژه تذکرهنویسان را به «طرز»های متفاوت سخن جلبکردند. اما تتبع جدّی در سبک، خصوصاً خراسانی و عراقی، از دورۀ صفویه شروع شد؛ زمانی که سبکِ شعرسرایی از دو سبک خراسانی و عراقی به هندی تغییر کرد و شاعران، به تفاوتهای بارز سبک هندی (ه م) با دو سبک خراسانی و عراقی توجه کردند؛ از این هنگام است که دقت در زبان و نکات ادبی سبک قدما، بهویژه تفاوتهای سبک خراسانی با هندی شروع میشود. در دورۀ بازگشت ادبی (ه م) نیز شاعرانی چون سروش (د 1285 ق / 1868 م)، شیبانی (د 1308 ق / 1891 م)، محمودخان صبا (د 1311 ق) و خانوادۀ وی که علاقهای به سبک هندی نداشتند و مایل به سرایش شعر به شیوۀ قدما در خراسان و عراق عجم بودند، تتبعات مربوط به اختلافات سبکی را در دورۀ قاجاریه به کمال رساندند. ندیمباشی، برادر محمودخان با تخلص خجسته (د 1265 ق / 1849 م)، در مشهد محفلی از هواداران سبک خراسانی را ترتیب داد و با تدریس نکات دقیق این سبک، تدوین این مبحث را پیریزی کرد. ملک الشعرا صبوری (د 1322 ق / 1904 م)، پدر محمدتقی بهار (د 1330 ش / 1951 م)، با خانوادۀ صبا نسبت داشت و همچنین شاگرد خجسته بود؛ از این جهت مباحث سبکشناسی را نزد آنان آموخته، به فرزند خود، بهار منتقل کرد. بهار در تهران با انتشار مباحث سبکشناسی شعر در مطبوعات پایتخت، مجلۀ دانشکده و در انجمن ادبیای به همین نام، مباحث سبکی را تثبیت کرد و همچنین حاصل تلاش و تحقیقات 30 سالۀ خود را دربارۀ تاریخ تطور نثر، با عنوان سبکشناسی نثر در 3 مجلد منتشر ساخت (نک : 1 / مقدمه، 24-27).
با توجه به اینکه بخش عمدهای از نخستین اشعار فارسی دری در خراسان بزرگ (شامل خراسان کنونی در ایران و بخشهای عمدهای از افغانستان، ترکمنستان و قسمتهایی از ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان) سروده شد، به سبک این اشعار، در ابتدا «سبک ترکستانی» و سپس به درستی «سبک خراسانی» اطلاق کردند (قس: شمیسا، سبکشناسی ... ، 20). شایان ذکر است که بعد از حملۀ اعراب به ایران در سدۀ 1 ق / 7 م و تشکیل حکومتهای عربی، سروکار سرایندگان و نویسندگان، بیشتر با زبان عربی بود؛ در این مدت که حدود دو قرن و نیم را در بر میگیرد، زبان فارسی نیز از پهلوی (فارسی میانه) به فارسی دری (فارسی جدید) متحول شده بود و دیگر از اشکالات زبانی و خطی پهلوی چندان خبری نبود (نک : ریپکا، 121- 128). از این رو، نخستین حکام ایرانی همچون یعقوب لیث صفاری (د 265 ق / 879 م) با در دست گرفتن قدرت، تمایل خود را به نگارش و سرایش به زبان فارسی اعلام کردند (نک : تاریخ ... ، 209-210)؛ از همین زمان است که با نخستین آثار فارسی دری روبهرو میشویم؛ مجموعۀ این آثار (به نظم یا نثر)، تا حدود اواخر سدۀ 5 ق از لحاظ زبانی، فکری و ادبی دارای ویژگیهای مشترکیاند که بدان نام «سبک خراسانی» نهادهاند. این دوره با شعر محمد بن وصیف سگزی (د پس از 297 ق / 910 م) در دورۀ صفاریان شروع میشود، اما متأسفانه از این دوره، فقط از 8 شاعر، 58 بیت به جا مانده که در صحت انتساب یا تاریخ آن نیز جای تردید است (نک : صفا، 1 / 163-182؛ شمیسا، همان، 21)؛ بنابراین، بهتر است سبک خراسانی برای بررسی دقیق تحول و تطوّر تاریخی زبان، به دو دورۀ «سامانی و غزنوی» و «اوایل سلجوقی» تقسیم شود؛ در اینجا با توجه به کتب سبکشناسی و تأمل در متون ادبی، ابتدا مهمترین ویژگیهای زبانی مشترک این دوران را ذکر نموده و سپس به تفاوتهای زبانی، فکری و ادبی میان این دو دوره اشاره میکنیم:
(دو دورۀ «سامانی و غزنوی» و «اوایل سلجوقی»): 1. کاربرد واژههای قدیمی پهلوی: ایدون (= چنین)، سَختن (= شمردن و سنجیدن). 2. کاربرد واژهها در معناهایی که امروزه رایج نیست: شوخ (= چرک)، اگر (= یا). 3. شمار لغات عربی در متون این دوره کمتر از دورههای بعد است. 4. رواج برخی صفات عربی به صورت محدود: سوگندِ صعب. 5. جمع بستنِ جمعهای مکسّر عربی: منزل / منازل / منازلها. 6. تکرار واژهها، آنگونه که در زبان پهلوی رایج بود: سیصد هزار و سی هزار. 7. تقدیم معدود بر عدد: تنی هفت (= هفت تن). 8. مطابقت صفت و موصوف در جمع: سوارانِ جنگاوران. 9. هنوز صورت واحدی برای نگارش تثبیت نشده بود؛ از این رو، اختلاف لهجهها یا تلفظ کهن در نوشتهها دیده میشود: فرسته / فرشته / فریشته، آمدیت / آمدید. 10. کاربرد واژههای فارسی که بعدها معرّب آنها رایج شد: پیل (فیل)، کَنده (خندق). 11. کاربرد صفات نسبی در معانی خاص که بعدها متروک شد: هنری (= هنرمند)، مارین (= مارگونه). 12. کاربرد عدد «دو» برای ساخت تثنیه: دو رخ، دو مرد. 13. در شمارش به جای دوم و سوم، دُ دیگر و سِدیگر میآمد. 14. بسامد بالای تخفیف در واژگان: گُرُه (= گروه)، اندُه (= اندوه). 15. کاربرد برخی از مصادر عربی به صورت صحیح: سلامت (نه سلامتی). 16. ساخت حاصل مصدر از صفات عربی با یای مصدری فارسی: کریمی. 17. ساخت کلمات مرکب با ضمیر اشاره: آنَک، آنْت، اینْت، که امروزه فقط «اینک» باقی مانده است. 18. ترکیب ضمیر اشارۀ «آن» با «که» و«چۀ» ربط به صورتهای آنکِ، اینکِ، آنچِ، اینچِ. 19. کاربرد «ان» نسبت که امروزه متروک شده است: اردشیر بابکان، بامدادان. 20. فاصلهگذاری میان جزء پیشین فعل با فعل: «که می بویِ مشک آید از جویبار». 21. کاربرد صیغههای مضارع افعالی چون بودن / بُوَم، شایستن / شایم که بعدها متروک شد. 22. اشتقاق بن ماضی از بن مضارع با افزودن تکواژ «ید» که امروزه بن ماضی دیگری از آن معمول است: گدازید (= گداخت) از بُنِ گداز. 23. کاربردِ فعل امر به 3 صورت: رو، میرو، برو. 24. آوردن «ب» بر سر فعل ماضی: برفت، بدانست، بزد. 25. کاربرد ماضی استمراری به 3 شکل: میبرفتمی، رفتمی، میرفتم. 26. کاربرد مصادر مرکب مثل: «جنگ کردن» به جای مصادر قیاسی (جنگیدن). 27. استعمال فراوان افعال با پیشوندهای گوناگون در معانی مختلف: برنهاد، درنهاد، فرونهاد، فرانهاد، ... . 28. مجهولکردن فعل با «آمدن» به جای «شدن»: گسیل کرده آمد. 29. کاربرد اَشکال مختلف فعل دعایی: مَماناد، مبینام. 30. متعدیکردن فعل با افزودن «الف» به ریشۀ آن: برگشت، برگاشت (به جای برگرداند). 31. تفاوت در معناهای متعدی و لازمِ برخی افعال در مقایسه با امروز: ماندن در معنای متعدی باقی گذاشتن، بستن در معنای لازم بسته شدن. 32. آوردن مفعول مطلق به شیوۀ عربی: «بلرزیدی زمین، لرزیدنی سخت». 33. کاربرد افعالِ «خوانند» و «گویند» با حذف مفعول: «و آن درفشِ کاویان خوانند، گودرز را داد» (در معنی آن درفش را که درفشِ ... ). 34. قبل از امرِ منفی به جای «ن»، «م» میآوردند: مَگو، مزن. 35. کثرت کاربرد کافِ تصغیر، تحبیب، رحمت، تحقیر و ... . 36. کاربرد انواع «ی» در آخر افعال: «ی»یِ تردید: «قدح گویی سحابستی و می قطرۀ سحابستی»؛ «ی»یِ آرزو: «کاشکی اندر جهان شب نیستی». 37. اتصال ضمیر به حرف ربط: کِم (= که مرا)، کِش (= که او را). 38. کاربرد «یکی» با «ی»یِ نکره: یکی دختری. 39. افزودن «ی» به صفات متوالی: «کَشی دلکشی خوشلبی خوشزبانی». 40. آوردن «ازین» برای بیان جنس قبل از صفات: «ازین تیزهُش رایزن بخردی». 41. کاربرد دو حرفِ اضافه قبل و بعد از متمم: به بازار در. 42. کاربرد ضمیرِ «او» برای غیرجاندار: «آن خوشه بین فتاده بر او برگهای سبز». 43. کاربرد قید «هیچ» در جملات مثبت: «اگر هیچ چیزی بدانی ... ». 44. کاربرد «زی» به معنی سوی و نزد که در پهلوی سابقه نداشت. 45. اغلب افزون بر «را»یِ پس از مفعول، پیش از آن «مر» میآمد: «مر او را بگرفتند». 46. افزودن «الف» به واژۀ بعد از واژههایی چون بسا، خوشا، بدا و ... : خوشا شبا، بدا جایا. 47. گاهی «ش» (ضمیر متصل سوم شخص) زائدی در پایان افعال میآمد: «کیخسرو بعد از آن، درگاهِ ایزد گرفتش». 48. آوردن «واوِ» عطف در آغاز مصراعها: «پدروارش از مادر اندر پذیر / وُ زین گاوِ نغزش بپرور به شیر». 49. مشدد آوردنِ واژههای غیر مشدد یا تخفیف واژههای مشدد، ظاهراً به ضرورت وزن شعر: «مر مرا آنچه نخواهی که بخرّی، مفروش». 50. افزودنِ الفِ اطلاق به آخر واژه در اشعار: «به گیتی نبودش کسی دشمنا». 51. ساکن آوردنِ حرفِ قبل از ضمیر، احتمالاً به ضرورت وزن: «که بایسته بر تنْش پیرایه بود». 52. بسامد بالای تسکین در وزن شعر، یعنی آوردن یک هجای بلند به جای دو هجای کوتاه (در این باره، نک : شایگانفر، 40-42). 53. به کار بردن «ی»یِ مجهول فارسی (اِ کشیده) در قافیه، در تناظر با کلمات مُمال عربی: «کسی کو بساید عنان و رکیب / نباید که یابد به خانه شکیب». 54. وجود اشکالات عروضی در برخی اوزان شعری (نک : بهار، 1 / 142-434؛ محجوب، 31-52، 181- 279؛ شمیسا، کلیات ... ، 249 بب ، سبکشناسی، 21-75؛ غلامرضایی، 35-76).
با روی کار آمدن خاندان ایرانینژادِ سامانی در نیمۀ دوم سدۀ 3 ق / 9 م، تحولات عظیم فرهنگی آغاز شد. تشویق بیش از پیش شاعران و نویسندگان به سرایش و نگارش به فارسی دری، یکی از دهها خدمت سامانیان به فرهنگ ایران بود. با تأمل در اشعار شاعران و همچنین کتب منثور به جامانده از این دوره و مراجعه به آثار سبکشناسانه، میتوان مشخصات سبکی دورۀ سامانی را بدین شکل طبقهبندی کرد:
1. کاربرد واژههای عربی در متون این دوره کمتر از دورۀ غزنوی است؛ مگر واژههای دینی مثل زکات، سوره و ... که در متون ترجمه دیده میشود. 2. نثر مُرسَل که صورت مکتوب زبان گفتاری است و همچنین شعر روان و ساده، رواج دارد؛ البته لحن زبان، جدی و فخیم است. 3. آوردن لغات مترادف کنار هم مرسوم نیست. 4. نگارش جملات کوتاه به تأثیر نثر پهلوی رواج دارد. 5. تشدید دادن به واژههای غیر مشدد و تخفیف واژههای مشدد و همچنین اختلاف لهجهها در نوشتهها بیشتر از دورۀ بعد دیده میشود. 6. استعمال واژههای پهلوی یا واژههایی که اکنون مهجورند، بیشتر از دورۀ بعد است.
1. رواج قالبهای قصیده، رباعی، قطعه، دوبیتی و مثنوی بیش از انواع دیگر نسبت به دورۀ غزنوی. 2. اشعار این دوره اغلب ردیف ندارند یا ردیفها بسیار ساده و کوتاهاند. 3. استفادۀ بسیار کم از هنرها و صنایع ادبی پیچیده. 4. تشبیهات و استعارات، بیشتر ساده و حسی است. 5. تشبیه، بیش از انواع دیگر هنرهای بیانی کاربرد دارد و اغلبِ تشبیهات از آن جهت که تازه خلق شدهاند، برای آشنایی مخاطب، چهاررکنی آورده میشود. 6. اغراق در اشعار این دوره اندک است. 7. تلمیح به روایات و آیات اسلامی نسبت به دورۀ بعد کمتر است. 8. مضامین و محتوای اشعار، معمولاً اینها ست: مدح، تغزل، توصیف، پند و اندرز، هجویههای متعادل و مرثیه. 9. مضمون متون منثور بیشتر تعلیمی است. 10. توجه به اساطیر، داستانها و رسوم کهن ایرانی در متون، بیشتر از دورۀ بعد است. 11. خمریهسرایی به تأثیر از ایران باستان، جای خاصی در شعر دارد. 12. توصیفات ادبی، اغلب راجع به طبیعت، می، معشوق زمینی و ممدوح است. 13. برخی اشکالات عروضی و وزنی در اشعار دیده میشود که در دورۀ بعد از میزان آن کاسته شده است. 14. بیشترِ شعرها برای آواز همراه با موسیقی سروده میشد؛ از این رو، بدون موسیقی، برخی اوزان، نامطبوع مینماید.
1. در این دوره دلبستگی به ایران و آداب و رسوم کهن آن در نثر و نظم مشاهده میشود؛ به طوری که توجه به روح ملی و حماسهسرایی چنان غالب است که حتى اشعارِ غنایی در وصف طبیعت نیز، زبان و حال و هوایی حماسی دارد. 2. در میان شاعرانی مثل کسایی (د پس از 391 ق / 1001 م) و فردوسی، تشیع و احترام به اهل بیت آشکارا ابراز میشود که نشانهای است از نوعی مخالفت با خلفای عباسی بغداد و سهلگیری سامانیان. 3. توجه به علم، خرد، عقلگرایی و اعتزال (به جای اشعریگری) بسیار شایع است. 4. در میان نویسندگان، بازار ترجمۀ متون اسلامی و یونانی گرم است. 5. توجه به عقاید شعوبیه (ه م) بسیار رواج دارد. 6. عرفان، و تفکر قدسی یا تجریدی در متون دیده نمیشود یا بسیار کمرنگ است. 7. شاعر به طبیعت با دید تجربی و عینی مینگرد. 8. لحن نویسندگان، تند و بیپروا نیست و مفاخرات و هجویات آنان نسبت به هم، نشان از تعادل در جامعه دارد. 9. مدح شاعران بر خلاف دورۀ بعد (غزنوی و اوایل سلجوقی) به دور از اغراقها و گزافهگوییهای افراطی است و شاعران برای آزادی و آزادگی اهمیت خاصی قائلاند. 10. صراحت در گفتار و دوری از ریا و تعصب و فرقهبازی نظر مخاطب را جلب میکند. 11. متون شعری مشحون است از برونگرایی، واقعگرایی، شادباشی و تساهل (افزون بر متون دورۀ سامانی، نک : بهار، 1 / 142-300؛ مؤتمن، 130-133؛ محجوب، 16- 108؛ شمیسا، سبکشناسی، 24- 39؛ شفیعی، 414-457).
غزنویان و سلجوقیان، ترکنژاد بودند؛ از این رو، سیاست و روش آنان در کشورداری با سامانیان تفاوت داشت. اینان به جای تکیه بر فرهنگ و زبان ایران، ناچار بودند با پشتیبانی خلفای بغداد برای خود صبغه و وجههای دینی دست و پا کنند و با دامن زدن به منازعات فرقهای، سلطنتِ خود را توجیه کرده، پایههای آن را مستحکم سازند؛ در نتیجه، از این دوره به بعد ــ از 389 ق / 999 م با بر تخت نشستن محمود غزنوی تا اواخر سدۀ 5 ق / 11 م که اوایل حکومت سلاجقه را در برمیگیرد ــ اگرچه سبک شعر و نثر، همچنان شیوۀ خراسانی است، اما با دقت در متون این دوره، تفاوتهایی با دورۀ سامانیان در آن مشاهده میشود که در اینجا بدان میپردازیم:
1. افزایش کاربرد واژگان عربی در متون. 2. با ورود بیش از پیشِ واژههای عربی و ترکیب حروف و واژههای فارسی با این واژهها و همچنین تغییر معنای بسیاری از کلمات عربی در فارسی، تنوع بیشتری در معنا و مفهوم در زبان فارسی ایجاد میشود. 3. کاربرد لغات قدیمی یا مهجور فارسی کمتر میگردد. 4. نگارش واژهها به تدریج شکلی واحد میگیرد و از ثبت یک واژه با اَشکال یا لهجههای گوناگون کاسته میشود.
1. با توجه به جو حاکم، شاعران و نویسندگانی همچون منوچهری (د 432 ق / 1041 م) که به دانستن و تسلط بر زبان عربی افتخار میکنند، برخی از مضامین شعر عربی را بیش از پیش وارد فضای شعر فارسی میکنند. 2. سرودن و نوشتن با صبغۀ مذهبی و عرفانی به تدریج آغاز میگردد و تلمیح به آیات و روایات اسلامی بیشتر از دورۀ قبل دیده میشود. 3. صلههای گزاف امثال سلطان محمود، افراط شاعران را در سرودن مدحیه برای تبلیغ و توجیه سیاست حاکمان در پی دارد. 4. فتحنامهسرایی بهویژه بهسبب پیروزیهای محمود در هند، رواج مییابد. 5. با توجه به حملات محمود و مسعود غزنوی با سپاهیان ترک خود به هند و اکناف مملکت و همچنین ورود سلجوقیان به عالم سیاست، تصاویر مربوط به ترکان، سپاهآرایی، معشوقانِ ترکِ لشکری و ... وارد مضامین شعری میشود. 6. تصاویر شعری شاعران با توجه به دریافت صلههای گران از سوی ممدوح و رفاه آنان، نسبت به دورۀ پیش صبغۀ اشرافی بسیار بیشتری مییابد. 7. تشبیه محسوس به معقول رو به افزایش مینهد و تشبیهات تفصیلی نیز کوتاه (مجمل و بلیغ) میشود؛ همچنین تشبیهات خیالی در اشعار این دوره، جلب توجه میکند. 8. توجه به هنرها و صنایع ادبی بیشتر شده، بهویژه صنایعی چون لغز، چیستان و صنعت سؤال و جواب، بیشتر از قبل باب میشود. 9. صنعت اغراق گسترش یافته، و تمثیل نیز نمود بیشتری مییابد. 10. در این دوره، اشکالات وزنی و واژگانی در نوشتهها و اشعار کمتر دیده میشود. 11. قوالب ادبی رایج در این دوره اینها ست: قصیده، رباعی، مسمط، قطعه، دوبیتی یا ترانه، ترجیعبند و ترکیببند، تغزل و غزل. 12. در اوایل دورۀ سلجوقی اولین آثار شعری در قالب مستزاد و شهرآشوب پدید میآید و حبسیهسرایی نیز مطرح میشود. 13. کاربرد ردیفهای گسترده در شعر بیشتر میشود. 14. شاعران و نویسندگان به تدریج تصاویر و آموزههای علمیای چون نجوم، طب، فلسفه و ... را وارد مفاهیم شعری میکنند. 15. به نظر برخی از سبکشناسان در این دوره نیز مانند دورۀ قبل (برخلاف دورۀ عراقی)، مقام معشوق در متون ادبی، همچنان پست است و شاعر از وی بهعنوان غلام یا کنیز خود یاد کرده، به جای نازکشی، حتى معشوق را مورد عتاب قرار میدهد (برای نمونه، نک : مؤتمن، 241-246)، ولی باید خاطرنشان کرد که چنین نیست و با توجه به فضای حقیقتگرای سبک خراسانی، آنجا که شاعر از واقعیات زندگی خود میگوید، از معشوق کنیز و غلام یاد میکند؛ اما آنجا که از معشوق بهعنوان معشوق ادبی سخن میگوید، مقام و منزلت معشوق، بنابر سنن ادبی (همانند دورههای بعد) والا و دستنیافتنی است؛ مثال: «این غم که مرا ست، کوه قاف است نه غم / این دل که تو را ست، سنگ خارا ست نه دل» (رودکی، 118)؛ «سیهچشمی که تا رویش بدیدم / سرشکم خون شده ست و بَر، مشجّر» (دقیقی، 100)؛ «بر حال من گری، که بباید گریستن / بر عاشق غریب ز یار و ز دل، بری» (فرخی، 380).
1. به سبب ترکنژاد بودن غزنویان و سلاجقه، در این دوره تب ایرانگرایی، حماسهگرایی و ... فروکش میکند. 2. اعیاد و مراسم ایرانی بهتدریج رنگ میبازد. 3. روش محمود در حکومت و نیاز او به تبلیغ، باعث رواج مدح و چاپلوسیهای بهافراط میان شاعران شده، درنتیجه شاعران آزادهای چون فردوسی مطرود میشوند. 4. در این دوران شاهد بروز تعصبات فرقهای هستیم، مثل کشتار اسماعیلیه، طعن شیعیان و ... . 5. شاعران برای اثبات خود و گرفتن صلههای بیشتر، بسیار بیش از پیش به هجو و ایرادگیری از یکدیگر میپردازند. 6. برای خوشامد امثال سلطان محمود، برخی شاعران، حماسهها و اساطیر ایرانی را به استهزا گرفته، محمود را جانشین پهلوانان ایرانی میشمرند. 7. تفکر اشعریگری و جبرگرایی بر جهانبینی اعتزالی و خردگرایی دورۀ سامانی پیشی میگیرد. 8. ریاکاری در عملِ به شرع حتى در میان شاعرانِ بهشدت عشرتطلب به چشم میآید. 9. با توجه به جهانگشاییهای محمود و ایجاد رفاه بهویژه در میان درباریان، شاعر، صرفاً به فکر دریافت صله و کامجویی است؛ به همین جهت فضای شعری نیز در این دوره همچنان شاد است. 10. فساد درباریان و برخی سرخوردگیهای اجتماعی، به تدریج راه را برای بروز هرچه بیشتر فضای زاهدانه و تصوف به شعر و نثر و نیز طعن و ناچیز گرفتن تفکر فلسفی باز میکند (افزون بر متون نظم و نثر دورۀ غزنوی و اوایل سلجوقی، نک : بهار، همانجا؛ مؤتمن، 133-153؛ محجوب، 134-167، 413-683؛ شمیسا، سبکشناسی، 40-75؛ شفیعی، 475-576).ذکر این نکته نیز ضروری است که برخی شاعران مثل فردوسی علاوه بر رعایت اجتنابناپذیر وجوه سبک دورۀ خویش، در سرایش دارای «سبک شخصی» نیز هستند؛ از این روی، سبک خاص آنان همواره مورد تقلید شاعران دورههای بعد قرار گرفته است (در این باره، نک : شمیسا، همان، 33- 38).
بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1370 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ دقیقی، محمد، دیوان، به کوشش محمدجواد شریعت، تهران، 1368 ش؛ رودکی، دیوان، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1378 ش؛ ریپکا، یان، تاریخ ادبیات ایران، ترجمۀ عیسى شهابی، تهران، 1354 ش؛ شایگانفر، حمیدرضا، عروض و قافیه، تهران، 1389 ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، تهران، 1370 ش؛ شمیسا، سیروس، سبکشناسی شعر، تهران، 1374 ش؛ همو، کلیات سبکشناسی، تهران، 1372 ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1387 ش؛ غلامرضایی، محمد، سبکشناسی شعر پارسی، از رودکی تا شاملو، تهران، 1377 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1371 ش؛ محجوب، محمدجعفر، سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران، بیتا؛ مؤتمن، زینالعابدین، تحول شعر فارسی، تهران، 1371 ش؛ نظامی گنجوی، مخزن الاسرار، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1363 ش.
حمیدرضا شایگانفر
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید