حاجی آقا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 23 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240607/حاجی-آقا
شنبه 6 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
حاجیآقا، داستانی بلند از صادق هدایت (1281-1330 ش / 1903-1952 م)، که در 1324 ش جزو انتشارات مجلۀ سخن منتشر شد. این متن، هر چند مقبول طبع منتقدان ادبی واقع نشد، اما نکتههایی بسیار دربارۀ اوضاع اجتماعی، باورها و شیوۀ زندگی مردم در سالهای پیش و پس از 1320 ش دارد. نویسنده با شگرد رواییِ زندگینامهنویسیِ هجایی، شرح احوال حاجی ابوتراب 89 ساله را مینویسد و به روال افشاگریهای تند و تیز روزنامههای جنجالی آن دوره، به انتقاد از رجال دوران 20 ساله (1300-1320 ش) و شخصیتهای واپسگرای اجتماعی میپردازد. داستان واجد رخداد و تعلیق خاصی نیست و با اعمال تغییراتی به مقالهای تبلیغی تبدیل میشود. در واقع، ماهیت شخصیت حاجی و رفتار و کردار او، وجوه داستانی اثر را میسازند. به رغم اغراقی که در ساخت شخصیت حاجیآقا به کار رفته، و به او جلوهای کاریکاتوری داده است، وی چهرۀ داستانیِ قابل لمس و زنده و یکی از تیپهای به یاد ماندنی ادبیات معاصر است. داستان فصلبندی خاصی ندارد، اما میتوان در آن 4 بخش را تشخیص داد: بخش نخست به شرح زندگی چهرۀ اصلی داستان در دورۀ رضا شاه میپردازد. حاجی که پیراهن یقهحسنی و زیرشلواری گشادی با جیبهای فراخ پوشیده است و شبکلاهی بر سر و قبای نازکی بر دوش دارد، در هشتیِ خانه، روی دشکچهای نشسته و مراقب رفت و آمد زنان و فرزندان خویش است. آدمهای گوناگون، از سیاستمدار و دلال گرفته تا کاسب و روحانی، به دیدارش میآیند. در برخورد با هر یک از آنها جنبهای از شخصیت حاجیآقا را میتوان دید. داستان به گونهای پیش میرود که به تدریج همۀ زشتیهای جسمی و رذایل اخلاقی در وجود او جلوهگر میشوند تا هدف عمدۀ نویسنده که ساختن یک نمونۀ نوعی (= تیپ) بازاری است، برآورده شود. زندهترین چهرۀ داستان هم او ست. منتقدی اهمیت این داستان را در «بازنمایی تیپیک زندگی بورژوازی بازرگان در شخصیت حاجی» میداند و بر آن است که هدایت، هوشمندانه «منش فرصتطلبانه، نرمش بیاندازۀ خوی و رنگارنگیِ چهرۀ سیاسی این جناح از بورژوازی را که میتواند با شکلها و موقعیتهای گوناگون اجتماعی خود را هماهنگ» کند، به نمایش گذاشته است (مصباحیپور، 135). هدایت با تیزبینی، او را در مرکز ثقل امور جاری جامعه قرار میدهد. بنای زندگی حاجی «بر شیادی، پشتهماندازی و کلاهبرداری است، و خانهاش مرکز فساد، مرض، کِنِسی، بیاعتمادی و معاملات زیر جلکی است» (مینوی، 18). داستان از طریق گفتوگوی حاجی با کسانی که به دیدار او میآیند و هر یک با لباس و لحن خود تشخص پیدا میکنند، پیش میرود و از همین رو، ساختاری نمایشی مییابد. در متن نیز آمده است: «مثل این بود که اگر روزی بخواهند تئاتر او را نمایش بدهند، از لحاظ صرفهجویی، تزیین سِن منحصر به یک هشتی باشد» (ص 70). برخی نیز آن را «نوعی تئاتر تقلیدی یا پهلوانکچلی دانستهاند، که در آن بازیگران تقلید عمدی و زنندهای از افرادی در میآورند که منظور نویسنده هستند» (داریوش، 78). در بخش دوم کتاب، نویسنده با ارائۀ اطلاعاتی مستقیم دربارۀ حاجی، میکوشد تا حد ممکن وصفی کامل از رفتار و افکار او به دست دهد. او به مکه نرفته، اما چون در شب عید قربان (ه م) به دنیا آمدهاست، «حاجی» نامیده میشود. هر چند به دینداری تظاهر میکند، هُرهُریمذهب است و با هر کس مطابق باور خود او برخورد میکند؛ او میگوید: «توی دنیا دو طبقه مردم هستند: بچاپ و چاپیده. اگر نمیخواهی جزو چاپیدهها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی» (ص 94). حاجی کارخانۀ کشبافی دارد و با کشورهای خارجی، به واسطۀ سفارتخانههای ایران در دادوستد است؛ درآمدی هم از راه کارچاقکنی دارد، زیرا فردی صاحب نفوذ و عضو انجمن مخفی ــ فراماسونری ــ است؛ چنان خسّتی دارد که هستۀ آلوهایی را که خدمتکارش، مراد، خریده است، میشمارد؛ زنان متعدد گرفته، و حالا به جوانترینهای آنها ــ محترم و منیر ــ بدگمان است؛ پسرش، آقا کوچک، را به اروپا فرستاده است تا درس بخواند، اما او پول حاجی را صرف عیاشی کرده است. بدینسان، خواننده طی داستان به جنبههای گوناگون شخصیت حاجیآقا، حول محور سودجویی و شهوترانی، پی میبرد. در پایان این فصل، و در پی سقوط رضا شاه، حاجی به اصفهان فرار میکند. بخش سوم داستان، در دوران پس از شهریور 1320 میگذرد. با عادی شدن اوضاع، حاجی و همگنانش به تهران باز میگردند و با احتکار مایحتاج مردم در دوران جنگ، سودهای کلان میبرند. حاجی که از «مشت آهنین» رضا شاه ستایش میکرده، و چشم به راه قدوم هیتلر بوده است، در فضای سیاسی جدید، از دموکراسی طرفداری میکند و میخواهد نمایندۀ مجلس شود. آمریکا جای آلمان را در ذهن او میگیرد، چنانکه قسمتی از سرمایۀ خود را به آنجا منتقل میسازد. مطبوعات وابسته به حزب تودۀ ایران هدایت را به سبب نگارش بوف کور، نکوهش میکردند و «روشنفکر مأیوس» مینامیدند؛ اما حاجیآقا را، به عنوان نقطۀ اوج امیدواری هدایت و نمونۀ والای طنز او میستودند (احمدی، 21، 24). خانلری بر آن بود که: «هدایت داستان حاجیآقا را تحت تأثیر تحولات پس از شهریور 1320 نوشت و این کتاب مورد استقبال چپیها قرار گرفت و سخت آن را تحسین کردند» (ص 239)؛ زیرا تصویری رئالیستی از اوضاع ایران در سالهای دیکتاتوری رضا شاه و پس از شهریور 20 ارائه میکند و با نقدی رسواکننده پرده از چهرۀ قدرتمندان بر میگیرد (احمدی، 23). هر چند این کتاب «تصویر طنزآمیز تندی از رفتار و گفتار حاکمان و گردانندگان عصر طلایی» رضاشاهی است (پاکدامن، 45)، اما در راستای دفاع از منافع خلق و توده، آنسان که منظور چپگرایان بود، نوشته نشدهاست، بلکه هدایت در وجود حاجیابوتراب میخواست پاچهورمالیدههایی را هجو کند که به جای اشراف «اصلونسبدار» در رأس هرم قدرت قرار گرفته بودند (خانلری، همانجا). بخش چهارم، کوتاهترین و نمایشیترین قسمت داستان است. حاجیآقا با عود بیماری شقاق مقعدش، ناچار تن به جراحی میدهد؛ بر تخت بیمارستان و در عالم بیهوشی، به چشم باطن میبیند که مرده، و آمده است تا به خانۀ خود سر بزند. در آنجا مالباختگانی را مشاهده میکند که از ظلم او میگریند، درحالیکه اعضای خانوادهاش از مرگ او شادماناند، و پسرهایش با چند نفر در هشتیِ خانه مشغول قماربازی و باختن پولهای او هستند. یکی از همبازیها، منادیالحقِ شاعر است. هدایت روشنفکران شعاریِ زمانهاش را بدینسان ریشخند میکند. در آن دنیا حاجی را نگهبان قصری میکنند که از آنِ زن درگذشتۀ وی، حلیمه خاتون است؛ اما او حاجی را به عنوان دربان نمیپذیرد و به تندی از خود میراند. حاجیآقا به هوش میآید و درمییابد که نمرده است، و در بر همان پاشنهای میگردد که پیش از آن میگشت. ارزش داستـان ــ گذشتـه از ساختن تـیپ حاجی ــ در زبان واقعگرای آن است که طنزی نیشدار و پر گوشه و کنایه دارد؛ گاه چون زبان روزنامههای هجایی عصر، شعاری و صریح میشود و گاه با تکیهکلامهای افراد و ضربالمثلهای گوناگون، شور و حال خاصی میگیرد. نویسنده تیپهای مورد نظر خود را به کمک زبان و اصطلاحات خاص آنها میسازد و لحنی مناسب با موقعیت اجتمـاعی ـ فرهنگی هـر یک پدید میآورد. هدایت در هماهنگ کردن سبک نثر و بیان با زبان شخصیتها و حال و هوای کلی داستان، توانایی چشمگیری دارد. داستان حاجیآقا نمونۀ بارز کاربرد گونههای متنوع اجتماعی است. در این داستان، هدایت نزدیک به 30 شخصیت متفاوت میآفریند و هر یک را به سبک گفتاری خاص طبقۀ خود به گفتوگو وامیدارد (کریمی، 514). از میان زبانزدهای گفتاری کتاب میتوان به این موارد اشاره کرد: ناخونکزدن (ص 12)؛ اسباب دلغشه شدن (همانجا)؛ مگر پول علف خرسه (ص 14)؛ چوبکاری کردن (ص 24)؛ تیکۀ سرِ سیریِ کسی شدن (ص 33)؛ قاب قمارخونه (همانجا)؛ ریش گرو گذاشتن (ص 36)؛ مایۀ تیله به دست کسی دادن (ص 37)؛ کسی از عمرش سند پا به مهر نگرفته (ص 45)؛ خاکستر ته کلکیم / همین گوشهها میپلکیم (ص 38)؛ نرخش را بپرس که توی حساب به من پا نزنه (ص 51)؛ خود را به شغالمردگی زدن (ص 76)؛ کُلُفت بار کسی کردن (ص 91)؛ خاک توی چشم مردم پاشیدن (ص 134)؛ پیزی کسی را جا گذاشتن (ص 150)؛ دنبال کسی موسموس کردن (ص 181)؛ زیر دم کسی سست بودن (ص 199). همچنین میتوان از مثلهای متعددی یاد کرد که مایه و اصالتی به نثر میبخشند، مثل: خر بیار و باقالی بار کن (ص 13)؛ فیل مردهاش صد تمن و زندهاش صد تمنه (ص 17)؛ من دانم و پینهدوز در انبان چیست (ص 55)؛ مگس روی تُفش بشینه، تا پتلپرت دنبالش میره (ص 102)؛ شپش توی جیبش چهارقاب میزد (ص 133)؛ کدخدای شهر که مرغابی باشد، در آن شهر چه رسوایی باشد؟! (ص 134)؛ به شتر گفتند چرا شاشت از پسه؟ گفت چه چیزم مثل همه کسه؟ (ص 162). در حاجیآقا از بازیهای چالهحوض (ص 23)، لیلی کردن (ص 183)، و آتشزدن موش و دنبال آن دویدن (ص 192) سخن به میان میآید؛ همچنین در آن به مواردی از طب مردمی، انواع لباسها، و فحشهایی که میان آدمیان ردوبدل میشود، برمیخوریم، مثل: مرتیکۀ قرمساق (11)، لوطیِ الدنگ (13)، خفهشو ضعیفه (ص 65)، آدمهای پاردم سابیده (ص 32)، پاچهورمالیدۀ بخو (= افسار) بریده (ص 41)، مردکۀ نکرۀ چهارزلف نرنجی (ص 79)، خرموذیگری (ص 109)، دبوری (ص 164)، بیحیای سوزمانی (ص 217)؛ و نفرینهایی مانند: الٰهی پایینتنهاش روی تخت مردهشورخانه بیفته (ص 102-103)، آتیش به ریشۀ عمرش بگیره (ص 103)؛ و شغلهایی مثل: سَقَطفروش (ص 19-20)، قابچیباشی درِ خانه (ص 33)، پهنپازن (ص 62). داستان حاوی جلوههای متنوعی از باورهای مردمی است؛ مانند: درگذشته مردم پروپا غرص (قرص) پیدا میشدند، همه بابا ننهدار بودند (ص 15)؛ اینها سر سفرۀ باباشان نان نخوردهاند (ص 16)؛ در حمام یک مشت از آب خزینه میخورد و دهنش را مسواک میکرد (ص 84)؛ زمان ظهور حضرت، مطرب و شاعر و دلقک زیاد میشود (ص 190)؛ دوای فرنگی، جگر را داغون میکنه (ص 203)؛ بستن دعای مجرب به بازوی چپ، شفابخش است (ص 207)؛ و باور به جنگیری و دعانویسی (ص 203). هر چند زنان نقشی حاشیهای در این داستان دارند، اما یکی از جالبترین جنبههای مردمشناختی آن در تصویری است که با نقل زبانزدها، باورها و نفرینها، دنیای زنان آن عصر را ترسیم میکند: شووَرَم تریاکیه / مثال کرم خاکیه / / شب که میاد به خونه / از من میگیره بونه / / باد تو هونگ نکوفتی / زیر سبیلم نروفتی (ص 217)؛ نذر و نیاز برای پسردار شدن (ص 12)؛ جادو جنبل برای سفیدبختی (ص 18)؛ به بهانۀ بچه، ننه میخوره قند و کلوچه (ص 27)؛ خاک به گورم (ص 65)؛ خودکشی با تریاک خوردن (ص 78)؛ وسمه کشیدن (ص 217)؛ و جز اینها. هدایت علاقۀ خاصی به گردآوری فرهنگ مردم و حفظ آن در قالب داستانهایش داشت. ویژگی مردمشناختی حاجیآقا از لابهلای گفتوگوهای روان و ملموس شخصیتها به نمایش درآمده، و داستان را به گنجینهای از باورهای سنتی، دانش عامه، و گویش محاورهای تبدیل کرده است.
احمدی، عبدالرحیم (ض: ا. امید)، «صادق هدایت»، شیوه، تهران، 1332 ش، شم 1؛ پاکدامن، ناصر، «اشک تمساح»، نگاه نو، تهران، 1381 ش، شم 53؛ خانلری، پرویز، «خاطرات ادبی دربارۀ صادق هدایت»، یاد صادق هدایت، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1380 ش؛ داریوش، پرویز، «ادای دین به صادق هدایت»، یاد صادق هدایت، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1380 ش؛ کریمی، سیمین، «زبان و سبک در آثار هدایت»، ایراننامه، تهران، 1371 ش، شم 3؛ مصباحیپور ایرانیان، جمشید، واقعیت اجتماعی و جهان داستان، تهران، 1358 ش؛ مینوی، مجتبى، «حاجیآقا»، عصر پنجشنبه، تهران، 1382 ش، شم 55-56؛ هدایت، صادق، حاجیآقا، تهران، 1344 ش.
حسن میرعابدینی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید