جو
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 8 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240505/جو
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
با وجود ارزش غذایی و دارویی جو، این گیاه نزد تودۀ مردم مصداقی است از کمبهایی و ناچیزی و بیارزشی، چه از منظر مقیاس و اندازه، چه از نگاه معنوی. بیان مقام تحقیر و تقبیح به دو جو یا یک جو یا حتى نیم جو در نظم و نثر فارسی فراوان به چشم میخورد (برای نمونه، نک : فردوسی، 1 / 51؛ خیام، 58؛ ظهیر، 74؛ مولوی، 3 / 154؛ سعدی، گلستان، 112، بوستان، 83؛ حافظ، 664). مثلهای بسیاری چون خر خفته جو نمیخورد؛ گندم از گندم بروید، جو ز جو؛ و جوفروش گندمنما، زبانزد مردم نقاط مختلف کشور است (برای آگاهی بیشتر، نک : دهخدا، 2 / 726، 3 / 1326-1327؛ خضرایی، 305- 309؛ ذوالفقاری، 1 / 755-756). در میان اقوام مختلف ایرانی و همچنین گروههای مختلف اجتماعی نیز تعابیر، اصطلاحات، زبانزدها و مثلهای محلی به زبانها و لهجههای بومی دربارۀ جو بسیار شنیده میشود. از جملۀ رسمهای رایج عروسی در میان ترکمنها این است که غروب آفتاب دست عروس و داماد را در دست هم میگذارند، و زنان طایفه برای خوشبختی ایشان شعری میخوانند که با این بیت شروع میشود: آلا جا کوینگ گیدرمه / آرپا چوروک ایدرمه (پیراهن بد نپوشان / نان جو مخوران)، و در ادامه توصیههای دیگری نیز برای زندگی آنها ارائه میکنند (گلی، 334-335). در فسا تشبیهات استهزاآمیز با جو رواج دارد، مثل «گوشش مثِ پلازی جوه» یا «نون جو، گوشِ خو» (رضایی، غلامرضا، 463، 501). در منطقۀ دماوند نیز در کنایه به کسی که کاری را نکرده، اما آن را به حساب خود میگذارد، میگویند: جو بَریشت (تابید)، گندم بریشت، آقا به خیالش خانم بریشت (علمداری، 208). از مثلهای رایج میان مردمان گروس و بیجار این است: گهنِم اَری، جو یَه اَری، گِیهله تِرِن تونیش اَری؛ یعنی گندم آری، جو هم آری، ارزن بیارزش تو هم آری (هاشمنیا، 103). جو در برخی اشعار آیینهای بارانخواهی نیز بازتاب یافته است (نک : ه د، بارانخواهی). در سمنان مثلی است که بر فواید جو دلالت دارد: نان جو و شنگول بودن، نان گندم و آمپول زدن، که در ردیف این مثل خراسانی است: «نون جومو خوردم و قمبل توو مدوم / یار نو میگیروم و ترو پرتو مدوم» (احمدپناهی، 129). موارد بسیار دیگر در میان مردمان شیراز، اراک، دوان، شاهرود، کرمان و مناطق دیگر نیز دیده میشود (برای نمونه، نک : مرادی، 94، 106، 178؛ خدیش، 169، 192، 314؛ محتاط، 2 / 169، 194، 204؛ لهساییزاده، 347؛ شریعتزاده، 185). جو بهعنوان دانهای مقدس و روزیرسان از مضامین برجسته در داستانهای ایرانی است، چنانکه در نوروزنامه میخوانیم: «شنیدم که روزی هرمز پدر خسرو [بر] یکی خویدزار جو بگذشت. خوید را آب داده بودند و آب از کشتزار بیرون میآمد و راه میگرفت، و ماه فروردین بود؛ فرمود که آن آب از جو بیرون میآید، یک کوزه پر کردند تا بخورد، و گفت جو دانهای مبارک است و خویدش خویدی خجسته، و آب که بر وی گذرد و از وی بیرون آید، ماندگی را کم کند و خستگی معده بردارد، و ایمن بود تا سال دیگر که جو رسد از رنج تشنگی و بیماری» (ص 32). بیرونی در بیان حکایت نوروز بزرگ اشاره به این روز نوین میکند که در آن هر شخص از راه تبرک به این روز، در تشتی جو میکاشت تا آنکه این کار به شکل رسمی پایدار میان ایرانیان باقی ماند و هر سال 7 غله (از جمله جو) را در 7 استوانه میکاشتند و با توجه به رویش آنها، بدی یا خوبی زراعت در آن سال را پیشبینی میکردند (ص 283). در متون کهن فارسی در قالب حکایات و روایات، به جو و استعارات مرتبط با آن، بهویژه مضامینی چون قناعت و تنگدستی، بسیار برمیخوریم (برای نمونه، نک : عنصرالمعالی، 37- 38؛ ناصر خسرو، 138- 139؛ بیهقی، 472-474؛ محمد بن منور، 1 / 140؛ اسکندرنامه، 206). در داستانها و حکایتهای متأخر بیشتر با نگاهی تحقیرآمیز به جو بهعنوان غذایی پست و بیمایه پرداخته شده است (برای نمونه، نک : انجوی، تمثیل ... ، 1 / 135). این نوع نگاه احتمالاً بازمیگردد به نقش جو، بهخصوص نان جو، در نظام تغذیۀ فقرا و درویشان تهیدست؛ زیرا همواره جو بهعنوان غذای چهارپایان با حداقل قیمت، بهویژه در قحطیها، آسانیابتر از غلات مهم و گرانی چون گندم بوده است. ازاینرو، حتى برای ماه رمضان که کسب و کار از رونق میافتاده، نان جو از اقلامی بوده که در کنار برنج، عدس، ماش، لپه و خرما تهیه و ذخیره میشده است. این اعتقاد که خرما و نان جو افطاری حضرت علی (ع) بوده، باعث شده است که در برخی مناطق هنوز هم بر سر سفرۀ افطاری نان جو گذارده شود (وکیلیان، 21). در اصطهبانات فارس نان جو را «گِرده» مینامند و آن را با آرد جو که خمیر آن شل و رقیق است و به آن «شُلشُلی» میگویند، بر روی تاوه درست میکنند (همو، 176). در میان ایل قشقایی نیز نان جو همچون نان ترش یا نان بلوط به شکل گرد و کلفت درست میشود (رحمانینژاد، 10؛ نیز نک : سرلک، 193). در شرایط قحطسالی حتى مجبور بودند آرد گندم یا آرد جو را با ساقۀ گیاهانی چون سوسن کوهی (تاتران) ترکیب کنند و از آن خمیری برای تهیۀ نان تاتران درست نمایند (رضایی، جمال، 368). در ابیانه نیز نان جو و نان نخود در قحطیها مصرف داشته است (نظری، 379). از دیگر نانهای خانگی محلی نان تُنُک در کازرون است که از آرد جو همراه با آرد گندم تهیه میشود و به آن «بَلبَلک» هم میگویند (مظلومزاده، 72). جو در نظام آشپزی ایران نقش عمدهای داشته است. از سدههای پیشین آشپزان دربارهای سلاطین خوراکهای متنوعی را با جو درست میکردند، ازجمله هریسۀ جو که با جو سفید و گوشت بسیار طبخ میشده است (نورالله، 94)؛ یا آش جو که میرزا علیاکبر خان آشپزباشی طرز تهیۀ آن را چنین شرح میدهد: «جو را خیس کرده و در هاون ریخته و کوبیده، پوست آن را گرفته با گوشت چرب شب بار کرده و پخته، صبح برداشته و با تخماق کوبیده مانند حلیم نموده، بنشند [= بنشن] را هم با چغندر خرد کرده جدا پخته، جعفری و نعناع و اسفناج و برگ چغندر را پخته، جو را در آن ریخته، چند جوش که زد بنشند را هم ریخته، بپزند. نعناعداغ و اگر خواهند سیرداغ کرده کشک ساییده به آن زنند، در ظرف که کشیدند، قیمه نثار کنند» (ص 35). از جملۀ غذاهای محلی که با جو پخته میشوند، میتوان از آش «جِجه» نام برد که در میبد در شب پنجه (یا پنجک) با هفتدان شامل گندم، جو، لوبیا، نخود، عدس، ماش و برنج میپختند و خوردن آن را شگون میدانستند (جانباللٰهی، 72-73). در سیرجان آش سردندانی ــ کـه متشکل از 7 نـوع جنس شامـل گنـدم، جـو، نخـود، لوبیا، عدس، ماش و کِرو (دانهای شبیه عدس) است ــ بـه مناسبت بیرون آمدن اولین دندان کودک میپزند و به 7 خانه میدهند (بختیاری، 282). مشابه این آش را در دلیجان نیز میپزند، با این تفاوت که مقداری از آن را روی پشتبام خانه میریزند؛ با این اعتقاد که پرندگان برای بچه دعا خواهند کرد تا راحتتر دندان در بیاورد (جـوادی، 386؛ در میـان ترکمانان بـه آن دانَگَک میگویند، نک : معطوفی، 3 / 2092). در اراک به آش جو ترخینۀ جو هم میگویند و در ساوه شب 19 رمضان آش جو میپزند و معتقدند که حضرت علی (ع) در این شب منزل امکلثوم، نان جو خورده است (حجازی، 50، 155-156). پختن نان جو در شبهای قدر و ایام شهادت حضرت علی (ع) سنت بوده، و در برخی از مناطق ایران هنوز هم رایج است. مثلاً در سیرجان خوردن قاتق عدس و نان جو را ثواب میدانستند. نان جو را برای این منظور معمولاً کوچکتر و کلفتتر از نان معمولی میپختند که به «کلوی بیست و هفتمی» معروف بود (مؤیدمحسنی، 303، 306). در گذشته جو همچون گندم بهعنوان سرانۀ فطریه در آخرین روز ماه رمضان کنار گذارده میشد (لهساییزاده، 120). باورهای مردمی دربارۀ جو از سالیان دور وجود داشته است. گوشههایی از این باورها را در قالب تعبیر خواب، و برخی دیگر را در بهکارگیری انواع طلسمات میتوان پی گرفت. دیدن جو در خواب نشان از به دست آوردن آسان و بیرنج مال و دارایی است (شهمردان، 489). در کتاب کامل التعبیر (سدۀ 6 ق) خوردن جو تر یا خشک یا پخته در خواب نشانۀ رسیدن چیزی اندک است و بخشیدن جو به فرد، نشان از تندرستی است. اگر خواب ببیند که جو در زمین میکارد، نشان از مالاندوزی است. به نقل از امام صادق (ع) آمده است که اگر فرد در خواب جوفروشی را ببیند، نشان از مردی است که دنیا را بر دین اختیار کند (حبیش، 129). باورهایی جادویی حولوحوش جو مربوط به افلاک و اجرام سماوی در کتاب تنکلوشا دیده میشود (ص 49، 57، 70)، و در مجموعۀ طلسم اسکندر ذوالقرنین میخوانیم: «اگر خواهند که تخمی در مجلس بکارند که فیالحال سبز شود و گل و بار دهد، بگیرند تخم شعیر هندی یا سه دانه مندی یا تخم خیار در خون آدمی که از فصد یا حجامت حاصل شده باشد، تر کرده هفتروز در آفتاب نهند تا طبخ یابد، بعد از آن بردارند و هفتروز دیگر در سایه خشک کنند ... » (ملکالکتاب، 73). از باورهای مردم دربارۀ جو این است که کاشتن آن آمدنیامد دارد، یعنی کاشتن آن برای عدهای بخت و اقبال نیک به همراه دارد و برای برخی بدیُمنی میآورد، یا وقتی که مسافر حرکت میکند، اگر پشت سر او آب و جو بریزند، زود برمیگردد (هدایت، 119، 196). در تهران قدیم این باور نیز رایج بود که اگر زنی شکل سنبله (نماد ماه شهریور) را بر آب غسل خود که از جنابت باشد، بزند، در آن گندم یا جو بخیساند و جلو کبوتر بریزد و نیت کند، مرد را پابند مهر و محبت خود خواهد ساخت، و هر چه از او طلب کند، به حصول میپیوندد (شهری، 1 / 539). در گیلان، برنجکاران پس از سیزده نوروز جو را در آب میریزند تا کَل (جوانه) کند. اگر در این روزها باران مداوم ببارد و هوا سرد باشد، جو میپوسد و به عبارت دیگر سرمایۀ برنجکار نابود میشود. برای همین اگر در بهار صدای رعد و برق به گوش کسی که جو در آب ریخته، برسد، فوراً خود را به مردی پولدار میرساند و او را در آغوش میکشد و به هوا بلند میکند و کف پایش را محکم به زمین میکوبد و در همان حال نیت میکند و میگوید: «آسمون گرگر / وارئون نکون / می تخم جوئکه بون آ نکون» (ای رعد، باران نکن و تخم جو مرا به بن زمین مکن) و معتقدند با انجام دادن این کار باران نمیآید (پاینده، 347- 348). در گیلان اگر در بشقاب پلو جو دُمدار (جو سبوسدار) ببینند، یعنی میهمان به خانه خواهد آمد (همو، 330). جو در سرودهها، بازیها و سرگرمیهای نواحی شمال نیز کاربرد دارد (برای نمونه، نک : خلعتبری، 161). جو در فرهنگ مردم کاربردهای افسونگشایی و طلسمزدایی نیز دارد. برای مثال در اصفهان، قدری جو به دامن زائو میریختند و سپس اسبی را میآوردند تا آن را بخورد (دیولافوا، 106). در مناطق ترکمننشین، برای مداوای چیله (چله)ای که بهسبب افتادن سایه (مثل سایۀ تابوت) بر زائو یا نوزاد رخ داده بود، او را به قبرستان میبردند، سپس به حمام میآوردند و یک نان (اَکمَک) بر سرش مینهادند و آب میریختند، و سپس او را میشستند؛ یا در حمام بر سر نوزاد، گندم، جو و نخود میریختند، سپس وی را شستوشو میدادند (معطوفی، 3 / 2091). مراسم مربوط به زایمان در سیرجان بسیار مفصل بوده است؛ ازجمله آنکه در روز سوم زایمان باید آب سۀ زائو ریخته شود. زن زائو را رو به قبله مینشاندند و پارچۀ قرمزی روی سرش میانداختند و آینهای به دستش میدادند. تشت بزرگی روی سرش میگرفتند و از داخل ظرف دیگری که 40 دانۀ جو و 40 برگ سبز و 40 عدد ریگ و مقداری آب در آن ریخته بودند، با ظرف فلزی کوچکی که رویش آیههای قرآن حک شده بود، آب برمیداشتند و با تکانهای پیدرپی دست 20 بار روی سر زائو و 10 بار روی شانۀ راست و 10 بار روی شانۀ چپ او آب میریختند و صلوات میفرستادند. با این آبها که در ظرفی جمع میشد، صورت زائو و نوزاد را میشستند و مقداری از آن را اطراف اتاق و چهارگوشۀ حیاط میریختند و بقیه را میپاشیدند تا با این کار جن و آل به زائو دست نیابند (مؤیدمحسنی، 132-133). جو در پزشکی عامه نیز کاربرد دارد. خراسانیها به زگیل «بالوک» میگویند و برای معالجۀ آن 7 دانۀ گندم یا 7 دانۀ جو برمیدارند و نوک آنها را یکیک به زگیل میزنند و آن را مجروح میکنند، به نحوی که دانههای گندم و جو از خون زگیل رنگین شود. پس از آن دانههای گندم یا جو را در دستمالی میپیچند و در سر یک چهارراه به زمین میاندازند و در حین انداختن دستمال میگویند: «بالوکه از پیشم بره»، و عقیده دارند هرکس دستمال گندم یا جو را بردارد، زگیل به او منتقل میشود (شکورزاده، 256). روش دیگر التیام زگیل به اعتقاد عامه این است که به شمار زگیلهای بدن دانۀ جو برمیدارند و بر تکتک آنها سورۀ انشراح (94) میخوانند و میدمند. سپس هریک را با زگیل تماس داده و مجموع این جوهای افسونخوانده را میکارند یا در آب میریزند و معتقدند تا موقعی که جو در خاک سبز شود یا در آب بگذرد، زگیلها فرو خواهند ریخت (هدایت، 124). همچنین نزد مردم اعتقاد بر این است که مصرف جو باعث تقویت مو میشود (ماسه، 2 / 148). از گذشته اعتقاد بر این بوده است که جو بیش از 24 نوع بیماری را درمان میکند (برای آگاهی بیشتر، نک : نوروزنامه، 30؛ نیز شهری، 5 / 273-275). در شیراز برای جلوگیری از تاولزدنِ محل سوختگی، جو و عدس را میسوزانند و با مازو مخلوط میکنند و میکوبند. آنگاه با پر مرغ کمی روغن کنجد روی محل سوختگی میکشند و مخلوط جو و عدس و مازو را روی آن میپاشند (همایونی، 121). در دوان (از توابع کازرون) برای ترمیم زخمهای مزمن (زخم سال)، دانۀ جو را میسوزانند و گرد آن را روی زخم میپاشند. برای گرفتن نتیجۀ بهتر، سوختۀ جو را درون زخم میریزند (لهساییزاده، 331-332). در لرستان نیز درمانگران کولی با روشهای عجیب و غریب و طلسمگونه، با استفاده از موادی چون گردو یا تخممرغ یا مثلاً هزار عدد پشگل گوسفند نر یا 5 هزار دانۀ جو و نوشتن اورادی روی آنها به مداوای بیماریها میپرداختهاند (عسکریعالم، 201-202). در برخی نواحی چون اردکان یزد، برای درمان حصبه از ماءالشعیر استفاده میکنند (طباطبایی، 681). جو در اعیاد و جشنهای مختلف ایرانیان جایگاه بارزی دارد. از جملۀ این اعیاد و جشنها میتوان به نوروز (ه م)، یلدا (ه م) و برخی از مراسم بومی مثل «خدیر نبی» (نک : ه د، خضر نبی) اشاره کرد. جو نیز همچون دیگر غلات مهم در زندگی و معیشت مردم ایران، از اقلامی بوده است که بهعنوان تبرک در ظرفی برای سفرۀ هفتسین مراسم نوروز رویانده میشد (شعبانی، 66). نقل شده است که در زمان ساسانیان، در دربار شاهان هنگام نوروز 12 ستون از خشت خام برپا میکردند و بر هر ستون گیاهانی ازجمله گندم، جو، برنج، کاجیله (کاجیره)، ارزن، ذرت، و ماش میکاشتند. اعتقاد بر این بود که هر یک از این گیاهان بهتر بار دهد، در آن سال آن محصول فراوانتر خواهد بود و شاه نیز با نظر کردن در جو تبرک میجست (طباطبایی، 409-410).زردشتیان یزد در شب آخر پنجه (خمسۀ مسترقه) مراسمی برگزار میکنند که به جشن آتش معروف است و در آن اشعاری را به گویش بهدینی میخوانند که ترجمۀ بخشی از آن این است: «شِهشِه! و کوزهای از سبزه و آینه که امسال خوشتر از پارسال ببینیم». شهشه همان جو نارس و منظور از آن سبزۀ سال نو ست (همو، 413). در ایزدخواست مردم در روز سیزدهبدر (ه م) هنگام عصر در سبزهزارهای گندم و جو جمع میشوند و سبزهها را گره میزنند (رنجبر، 333). جو در انواع جشنهای شب اسفند نقش ایفا میکند (نک : ه د، اسفندی، جشن). در شهربابک طی مراسم شب چله، آشی میپختند به نام «جوبا». پختن آن بدین ترتیب بود که زنان مقداری جو را در هاون سنگی (جوقن) پوست میکندند، بعد با آسیاب دستی (دستاس) آنها را خرد (بلغور) میکردند. در شب چله در دیگی از آن میریختند و مقداری کله و پاچۀ خشکشدۀ گوسفند را که پیشتر در فصل «پروارکشان» تهیه کرده بودند، در آن میریختند و جوبای شب چله را میپختند (عزیزی، 344). شیروانیها در شب چله آشسبزی شامل برنج، نخود، عدس، لوبیا، گندم و جو میخورند و اعتقاد دارند که با خوردن آن، درد به آنها سرایت نمیکند (سفیدگر، 46). در میان برخی از طوایف قشقایی، پختن غذایی به نام دمپخت شب یلدا رایج است که گندم و جو از اجزاء آن محسوب میشود (رحمانینژاد، 45). در آذربایجان طی 4 روز آخر چلۀ بزرگ و 4 روز اول چلۀ کوچک مراسم چارچار یا کرداوغلی یا خدر نبی برگزار میشود و در آن بیشتر خانوادهها قاووت درست میکنند که مواد آن از 17 خوردنی، ازجمله جو، تشکیل شده است (انجوی، جشنها، 2 / 28). بسیاری دیگر از مراسم در گوشه و کنار ایران وجود دارد که در آن جو نقش عمدهای ایفا میکند؛ مثل جشن خرمن جو و گندم در دیلمان، یا سفرۀ عقد زردشتیان که دانههای جو و برنج از عناصر اصلی آن بهشمار میآید (شهاب، 185؛ رمضانخانی، 239). جو را در تهیۀ برخی ابزارهای سنتی نیز به کار میبرند از قبیل همیانه (همونه). برای ساخت آن پوست گوسفند را درسته درمیآورند؛ مقداری آرد جو و کشک ساییده یا دوغ در آن میریزند و میگذارند به مدت یک هفته تا 10 روز بماند؛ پس از این مدت، محتویات داخل آن را خالی میکنند، ولی با آب نمیشویند و به همین حالت میمالند تا سفید و یکدست شود. این وسیله برای نگهداری و یا حمل گندم، نخود، سنجد و دیگر اقلام به کار میرفته است. دلمال را نیز به همین طریق درست میکنند (ابراهیمی، 121).
آشپزباشی، علیاکبر، سفرۀ اطعمه، تهران، 1353 ش؛ ابراهیمی میمند، کبرى، میمند شاهکار جاودان، کرمان، 1386 ش؛ ابناسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ ابنبطلان، مختار، تقویم الصحة، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1366 ش؛ ابنبیطار، عبدالله، تفسیر کتاب دیاسقوریدوس، به کوشش ابراهیم بن مراد، بیروت، 1989 م؛ همو، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، قاهره، 1291 ق؛ ابنجزار، احمد، زاد المسافر، به کوشش محمد سویسی و دیگران، تونس، 1999 م؛ ابنحوقل، محمد، سفرنامه، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1366 ش؛ ابنربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، فرانکفورت، 1416 ق / 1996 م؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1364 ش؛ ابنمیمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، قاهره، 1940 م؛ ابنوحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، به کوشش توفیق فهد، دمشق، 1993 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اسحاق بن سلیمان اسرائیلی، الاغذیـة و الادویـة، به کوشش محمد صبـاح، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ اسکندرنامه، روایت فارسی کالیستنس دروغین، تحریر عبدالکافی بن ابی البرکات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1343 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927 م؛ اعتصامالملک، سفرنامه، به کوشش منوچهر محمودی، تهران، 1351 ش؛ اعتمادالسلطنه، محمد حسن، مرآة البلدان، به کوشش پرتو نوری علاء و محمدعلی سپانلو، تهران، 1364 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1352 ش؛ همو، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1379 ش؛ ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، تهران، 1343 ش / 1964 م؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، 1343 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بریان، پیر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمۀ مهدی سمسار، تهران، 1378 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیة، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1352 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران، 1383 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، 1380 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تنکلوشا، به کوشش رحیم رضازاده ملک، تهران، 1384 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جوادی، غلامرضا، دلیجان در آیینۀ ایران، تهران، 1377 ش؛ حاج سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح و سیفالله گلکار، تهران، 1346 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1359 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، جاویدان؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، تهران، 1382 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1379 ش؛ خضرایی، امین، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، 1362 ش؛ خیام، رباعیات، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1338 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ الذخیرة فی الطب، منسوب به ثابت بن قره، قاهره، 1928 م؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رحمانینژاد، زیور، سفرۀ ایل قشقایی، تهران، 1388 ش؛ رشیدالدین فضلالله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1369 ش؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، بندرعباس و خلیج فارس، به کوشش احمد اقتداری و علی ستایش، تهران، 1342 ش؛ سرتیپپور، جهانگیر، ویژگیهای دستوری و فرهنگ واژههای گیلکی، رشت، 1369 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1379 ش؛ همو، گلستان، به کوشش عبدالعظیم قریب، تهران، 1310 ش؛ سفیدگـر شهـانقـی، حمید، جشن شب یلدا در ایران، تهران، 1388 ش؛ سلطانی، ابوالقاسم، دایرةالمعارف طب سنتی: گیاهان دارویی، تهران، 1387 ش؛ شاهارزانی، محمداکبر، طب اکبری، به کوشش مؤسسۀ احیاء طب طبیعی، قم، 1387 ش؛ شرفکندی، عبدالرحمان، فرهنگ کردی ـ فارسی، تهران، 1369 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شعبانی، رضا، آداب و رسوم نوروز، تهران، 1378 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شهمردان بن ابی الخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طبری، تاریخ؛ طلاس، عماد مصطفى، المعجم الطبی النباتی، دمشق، دار طلاس؛ ظهیرفاریابی، طاهر، دیوان، به کوشش امیرحسن یزدگردی و اصغر دادبه، تهران، 1381 ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهربابک، کرمان، 1383 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1387 ش؛ عطار هارونی، داوود، منهاج الدکان و دستور الاعیان، به کوشش حسن عاصی، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، به کوشش فرهاد فیاض، تهران، 1379 ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش فریدون جنیدی، تهران، 1387 ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، 1313 ق؛ قرآن کریم؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1361 ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کخ، ه . م.، از زبان داریوش، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1379 ش؛ کرزن، جرج ن.، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1350 ش؛ گلگلاب، حسین، گیاهشناسی، تهران، تابان؛ گلی، امینالله، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، تهران، 1366 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، تهران، 1370 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1357 ش؛ متون پهلوی، به کوشش جامـاسب ـ آسانـا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ همو، حلیة المتقین، تهران، 1371 ق؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1366 ش؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مظلومزاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، شیراز، 1383 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر ج 2 برهان قاطع؛ ملکالکتاب شیرازی، مجموعۀ طلسم اسکندر ذوالقرنین، بمبئی، 1301-1322 ق؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1369 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ مهران، مصطفى، فرهنگ علوم مواد غذایی، کشاورزی و منابع طبیعی، تهران، 1377 ش؛ میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران، 1374 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش غنیزاده، تهران، 1372 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نورالله، «مادة الحیاة»، کارنامه و مادة الحیاة (متن دو رساله در آشپزی از دورۀ صفوی)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1360 ش؛ نوروزنـامه، منسوب بـه عمر خیـام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، کتابخانۀ کاوه؛ نیاکی، صحت، گیاهان کشاورزی ایران، اهواز، دانشگاه جندیشاپور؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ترجمۀ سید عبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، 1363 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، سنندج، 1380 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311 ش؛ همایونی، صادق، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز:
Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strassburg, 1904; Candolle, Alphones de, Origin of Cultivated Plants, New York, 1885; Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989; Encyclopaedia Judaica, New York etc., 2007; Fisher, W. B., «Physical Geography of Iran», The Cambridge History of Iran, vol. I., ed. id, Cambridge, 1968; Ghirshman, R., Iran, from the Earliest Times to the Islamic Conquest, Baltimore, 1954; Herodotus, The History, tr. G. Rawlinson, London, 2000; Ibn al-Awam, Y., Kitab al Felahah (Le Livre de L’Agriculture), tr. J. J. Clémént-Mullet, Tunis, 1977; Iranica ; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Theophrastus, Enquiry into Plants , tr. A. Hort, London, 1916; Xenophon, Cyropaedia, tr. H. G. Dakyns, London, 1980.پیمان متین (تل : دبا)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید