افعی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 16 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/240288/افعی
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
به تصریح همۀ پزشکان، مثرودیطوس، از لحاظ نداشتن گوشت افعی، تنها در مورد گزش جانوران سمی و نیز درمان جذام به اندازۀ تریاق فاروق کارایی ندارد، و تنها در صورت ناچاری باید از آن بهره برد، اما در سایر موارد چهبسا بهتر از فاروق باشد؛ جز آنکه میزانی که از این معجون تجویز میشود، بیش از تریاق فاروق است (رازی، همان، 340-341؛ ابنسینا، 3 / 315؛ جرجانی، ذخیره ... ، 692، الاغراض ... ، 714؛ ابنزهر، 478). از روزگار کهن، گوشت افعی را مستقیماً به مفردات دیگر نمیافزودند، بلکه آن را با تمهیداتی ویژه با چند داروی دیگر ترکیب میکردند و به صورت قرصهایی نگه میداشتند تا هنگام نیاز به کار برند. این داروی مرکب که اقراص الافاعی یا قرص مار / ماران نامیده میشد، «عمود» (جزء اصلی) تریاق فاروق و علت برتری آن بر معجون مثرودیطوس بود و ساخت آن مهمترین مرحلۀ ترکیب تریاق به شمار میرفت. گذشته از این، برای اطمینان از خاصیت جذب سم گوشت افعی، دستکم از روزگار جالینوس دستورالعملی برای چگونگی انتخاب افعی، زمان و مکان و چگونگی صید و جز آنها وجود داشت که مسلمانان در تکمیل این شرایط نیز به تفصیل گراییدند. ازجمله آنکه نباید در آغاز فصل بهار که افعیها تازه بیدار شدهاند، به شکار آنها پرداخت؛ بلکه باید دستکم چندین روز (و اگر بهاری سرد باشد تا رسیدن گرمای تابستان) تأمل کرد تا افعیها چنانکه باید و شاید با خوراک مناسب تغذیه شوند و بر خاک بخزند. افعی باید جوان، مادینه (که سمش ضعیفتر است)، رنگش سرخ و سپید، سرش پهن، و گردن و دمش باریک باشد. افعی را نباید خشمگین کرد (تا سم چندانی در بدنش تولید نشود؛ قس: اعلم، 379 که برخلاف تأکید همۀ منابع متقدم، از لزوم خشمگینکردن افعی یاد کرده است)؛ به همین دلیل، باید پس از شکار افعی بیدرنگ سر و دم او را به اندازۀ 4 انگشت از هر طرف، و حتماً همزمان قطع کرد (با ذکر تمهیداتی دربارۀ تسریع در این کار برای رنج کمتر افعی). اما اگر بتوان افعی را بیهیچ رنجی به نزد پزشک سازندۀ قرص آورد و آنجا سر و دمش را قطع کرد، بهتر است. اگر افعی پس از قطع سر و دم مدت زیادی تکان خورد و خون بسیار از آن رفت، خوب است والّا به کار نمیآید. سپس پوستش را بکنند ... و گوشت را به 3 یا 4 پاره تقسیم کنند و در ظرف سفالین نو بنهند ... و در همۀ مراحل باید دست سازنده با روغن بلسان اندود شده باشد (ابنربن، 451؛ رازی، المنصوری، 344-345؛ تمیمی، 497- 498؛ اهوازی، 2 / 529-530؛ زهراوی، 1 / 377- 388؛ ابنسینا، 3 / 313-314؛ ابنزهر، 477- 478). ابنقف افزون بر ذکر مفصل این شرایط، بهری نیز دربارۀ انواع افعیها سخن رانده است (ص 374- 379). حبیش تفلیسی دستور ساخت قرص افعی را بهاختصار چنین آورده است: «افعی مادۀ جوان که به گونه سرخ بود، به هنگام بهار که آفتاب در برج حمل باشد بگیرند، هم در وقت 4 انگشت از سر و 4 انگشت از دمش بیفکنند و اگر در ساعت سر و دمش نیفکنند او متردد شود و زهرش در تن بپراکند و آنگه گوشتش به کار نیاید. پس چون سر و دمش بریده باشند، پوستش بکنند و شکمش بشکافند و هرچه درونش بود جمله را بیندازند و به آب، نیکش بشویند و گوشتش را در دیگی سفالین کنند و آب بر وی ریزند، چندانکه زیرش برآید و چوب شبت و نمک کوفته با وی بیامیزند و به آتشی نرم چندان بپزند که ریزان شود، آنگه بپالایند و آب و استخوان را بیندازند و گوشت او را چندانکه چهاریک او بود نان کرمه بیامیزند و هر دو را به هاون سنگین خرد بکوبند و بدان آب که پالودهاند این گوشت و نان کوفته همچون خمیر بسریشند و قرص کنند و هر قرصی مثقالی همه را بر طبق بگسترند و به سایه خشک کنند و در برنی آبگینه نهند و تا به وقت حاجت نگاهش دارند و قوت این قرص به دو سال بماند، آنگه ضعیف شود» (2 / 442). در دوران کهن، برای بازشناسی تریاق کهنه، مغشوش یا بدل 3 روش در میان پزشکان رواج داشت. ازجمله جالینوس بر آن بود که باید افعی را بر خروس دشتی / وحشی که بدنش خشک است افکنند، سپس بدو تریاق دهند. اگر زنده ماند، تریاق نیکو ست. به تأکید حنین، اگر خروس اهلی باشد، چندان زود میمیرد که نمیتوان تریاق را بدان آزمود (روش برخی پزشکان [یونانی] متأخر [و همۀ پزشکان دورۀ اسلامی]). در منابع جدیدتر، به روشهای دیگر (گاه تا 7 روش) نیز اشاره شده است، ازجمله آنکه چون تریاق را در دهان افعی یا عقرب نهد بکشد، افعی را بگریزاند ... (ابنسرابیون، مقالۀ 7، باب 8، محنة الدریاق؛ رازی، المنصوری، 346؛ کشکری، 533؛ اهوازی، 2 / 533؛ زهراوی، 1 / 380؛ ابنسینا، 3 / 311؛ بیرونی، الصیدنة، 143-144؛ کاسانی، 1 / 170؛ قلانسی، 46-47؛ ابنقف، 383؛ عطار، 132؛ قوصونی، 1 / 293؛ حکیم، 984).
به نظر ارسطو، افعیها از این نظر در میان مارها متمایزند که تخم را در بدن خود میپرورانند و نوزادِ ازتخمبیرونآمده را بیرون میدهند (IV / i: 676b؛ قس: ترجمۀ نادرست ابنبطریق، 676 ب؛ نیز جاحظ، 4 / 113، 222؛ نیز شهمردان، 169: «افعی چون دیگر ماران خایه ننهد ظاهر، خایه در شکم دارد تا همانجا گرم درافتد و قوت گیرد و مار شود ... ») که اشاره به تخمزندهزا بودن افعیها دارد. در برخی متون نیز، به درازبودن چشم افعی اشاره شده است (نک : ادامۀ مقاله) که قاعدتاً اشارهای به مردمک عمودی مارهای سمی است (در این باره، نک : بخش اول مقاله). برپایۀ گزارش جالبی از جاحظ در الحیوان، شمار بسیاری از مردم سیستان، هنگامی که اعراب در 81 ق / 700 م پای بدانجا گذاردند، به کار مارافسایی، مارگیری و ساختن تریاق مشغول بودهاند و این شغل دستکم تا روزگار او رواج داشته است؛ چه، شماری از آنان افعی زنده یا مرده را برای فروش نزد محمد بن جهم میآوردهاند تا در ساخت تریاق به کار رود. نیز میتوان دریافت که خریدوفروش افعی در بغداد بدین منظور رواج داشته است. جاحظ میافزاید: هنگامی که عربها سیستان را گشودند، مردم سیستان از آنان پیمان ستاندند که هیچ خارپشت (قنفذ) یا ورلی را نکشند یا شکار نکنند، زیرا اینجا سرزمین افعیها ست. او در توضیح این پیمان افزوده است که اگر در آنجا آنهمه خارپشت نبود، مردم نمیتوانستند در آنجا بمانند و زندگانی کنند (4 / 117، 168- 169، «و فی عهد آل سجستان علی العرب حین افتتحوها: لا تقتلوا قنفذاً و لا ورلاً و لا تصیدوا لأنها بلاد افاع»). بلاذری هنگام اشاره به همین صلحنامه، بهجای «قنفذ»، «ابن عرس» آورده است (1 / 389: «کان فی صلحات سجستان القدیمة أن لا یقتل لهم ابن عرس لکثرة الأفاعی عندهم»؛ نیز نک : ابنفقیه، 118، 312، 398، 416) که بر راسو یا خدنگ / موشخرما اطلاق میشده است. امروزه دو گونۀ جانوری از خانوادۀ خدنگ به نام خدنگ یا خدنگ بزرگ و خدنگ کوچک در ایران زندگی میکند. زهر مارها بر خدنگ کارگر نیست. هر دو گونه، از مار و جانوران دیگر تغذیه میکنند و بدینسان، دشمن طبیعی مارها به شمار میروند و در کنترل جمعیت آنها نقشی بسزا دارند. اما گونهای که در جنگ با مار کبرا مهارت و چالاکی بسیار دارد و بهسادگی مارها را شکار میکند و حتى سر و غدد زهری آنها را میخورد، خدنگ بزرگ است که به گزارش فیروز (ص 374) امروزه در سیستان دیده نمیشود (ضیایی، 222-223: بلوچستان را در شمار زیستگاههای طبیعی خدنگ بزرگ آورده است). مردم سیستان و دیگر نواحی جنوب ایران هنوز هم خدنگها را جانورانی سودمند میدانند و از آنها حمایت میکنند (فیروز، همانجا). ثعالبی، افزون بر نقل سخن جاحظ دربارۀ افعیهای سیستان، آورده است که هر چیز پلید و پرگزند را به مار سیستان مانند کنند، همچنانکه به اژدرمار (ثعبان) مصر، یا کژدم اهواز و عقرب شهرزور مَثَل زنند و این عبارت مشهور را از شبیب بن شبّه در وصف افعیان سیستان آورده است: «بزرگ آن مرگ است و کوچکش شمشیر» (ص 337: «کبارها حتوف، و صغارها سیوف»؛ نیز نک : بیهقی، 29-30: قنفذ یا ابنعرس را به چیزو ترجمه کرده است). برپایۀ دیدگاهی که در بسیاری از متون علمی و ادبی آمده و گاه به ارسطو منسوب است، اگر افعی در زمرد بنگرد، چشمانش خواهد ترکید یا چندان از آن آب خواهد رفت که تباه خواهد شد؛ و یا بنا بر روایاتی دیگر، ضعیف یا کور خواهد شد (در اینباره، نک : رازی، الحاوی، 20 / 595: «الزمرد یسیل عین الأفعی متى نظرت الیه»؛ ابومنصور، 178؛ ابنبیطار، ذیل «زمرد»؛ ابنسهلان، 46؛ تحفة ... ، 215). در بسیاری از متون ادبی نظم و نثر، بدین دیدگاه اشاره شده است (بـرای نمونه، نک : منجیک، 11؛ معزی، 583، 728؛ ابوالفرج، 38؛ ناصرخسرو، 179؛ جمالالدین، 336، 503؛ ادیبالممالک، 268) و گاه به همین مناسبت، دو واژۀ زمرد و افعی در صنعت تضاد به کار رفتهاند (برای نمونه، نک : مسعود سعد، 116؛ عمعق، 176؛ سنایی، دیوان، 229؛ نظامی، 277؛ سیف، 429، 478؛ مجیرالدین، 332). ابوریحان بیرونی دربارۀ کوششهای خود در راه آزمایش درستیِ این دیدگاه چنین آورده است: «در سنجش این سخن، از انداختن طوق زمردنشان بر گردن مار گرفته تا حرکتدادن رشتهای از دانههای زمرد در جلو چشمانش و ... چندان کوشیدم که کسی را یارای فراتر رفتن از آن نیست، و این کار را 9 ماه تمام در سرما و گرما آزمودم و تنها مانده بود که زمرد را چون کحل بر چشمانش بکشم! اما این کارها، اگر تیزچشمی آن مار را بیشتر نکرده باشد، چیزی از بیناییاش کم نکرد ( الجماهر ... ، 272-273). جواهرنامهنگاران سنت شرقی جواهرنامهنگاری جهان اسلام، عموماً هنگام اشاره به این باور رایج، آن را با استناد به آزمایش ابوریحان رد کردهاند (برای نمونه، نک : محمد، 107؛ نصیرالدین، 60-61؛ ابوالقاسم، 56). اما احمد بن یوسف تیفاشی، نگارندۀ ازهار الافکار فی جواهر الاحجار ــ مشهورترین گوهرنـامۀ دورۀ اسلامی در غرب جهان اسلام ــ نهتنها این دیدگاه را تکرار میکند، بلکه بر آن است با این روش میتوان زمرد اصل را از بدل تشخیص داد. تیفاشی بهتفصیل، از آزمایشی که خود بدان دست زده و مؤید این نظر است، سخن میگوید و سپس، با اعتماد به برخی مآخذ دیگر، نظریۀ سمیبودن الماس را نیز میپذیرد (ص 84-85، 108- 109). طوسی نیز در عجایب المخلوقات آورده است: «من از ملکی شنیدم کی گفت دروغ گویند این را کی من این نگین را بر چشم ماری میسودم هیچ اثر نکرد. گفتم مگر نه افعی بود، گفت افعی چگونه بود، گفتم چشمدراز بود، معزمی را بخواند و افعی بیاورد، زمرد بر چشم وی مالیده دیدۀ وی آب شد و بچکید» (ص 145-146). جمالی یزدی در فرخنامه به دیدگاه دیگری اشاره دارد که براساس آن، فیروزۀ سوده در چشم افعی کنند، چشم او روشن کند (ص 189). در متون ادبی، مراد از افعی مار زهرآگینی است که زهرش کشندهتر از زهر دیگر ماران است و هیبتی ترسناکتر دارد (برای نمونه، نک : خلیل بن احمد، 2 / 260، ذیل «فعو»: «حیة رقشاء طویلة العنق عریضة الرأس، لا ینفع منها رقیة و لاتریاق ... »؛ شهید بلخی: مار یغنج اگرت دی بگزید / نوبت مار افعی است امروز، به نقل از مدبری، 31؛ نیز نک : منوچهری، 126: یکی از کوه دارد زور و دیگر جُنبش از ماهی / سه دیگر قوّت از تِنّین، چهارم هیبت از افعی؛ عمعق، 146: گیاش، از درشتی، چو دندان افعی / هواش، از عفونت، چو کام غضنفر). به گفتۀ طوسی (سدۀ 6 ق / 12 م): «از زخم وی کس نرهد ... نشان افعی ]و وجه تمایزش از دیگر ماران[ آن است کی چشم بر هم نزند و چشمش دراز بود. زبانش سرخ بود، دیگران را سیاه بود» (ص 618). مضمون این ضربالمثل فارسی: «آنقدر مار خورده تا افعی شده» در متون کهن عربی و فارسی بسیار آمده است. ابوریحان بیرونی به نقل از جواهرنامۀ فارسی ابوسعد نصر بن یعقوب دینوریِ کاتب، و در مبحث مارمهره / مهرۀ مار (خزرالحیات)، آورده است که مارافسایان افعی خبیث را میجویند که دیگر مارها را میخورد ... و گفتهاند که تا افعی 400 مار نخورد و عمرش دراز نگردد، مارمهره در پس سر او پدید نخواهد آمد ( الجماهر، 337؛ محمد، 240؛ قس: نصیرالدین، 142). در برخی آثار ادبی، به این نکته که تنها درمان زهر افعی گوشت خود آن است، اشاره شده (برای نمونه، نک : جاحظ، 4 / 250؛ اخوانالصفا، 273، مناظرۀ مار و صرصر؛ نیـز نک : خاقانی، 766: افعی اگرچه همه سر زهر گشت / خوردن افعی همه تریاک شد، 180: «کز پی تریاک نوش نفع کند قرص مار»؛ قس: سنایی، مثنویها، 64؛ مرهم ریش چون کند افعی / داروی دیده کی دهد اعما).
ابناثیر، الکامل؛ ابنبطریق، یحیى، ترجمۀ اجزاء الحیوان (نک : هم ، ارسطو)؛ ابنبیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الأدویة و الاغذیة، بولاق، 1291 ق؛ ابنربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، برلین، 1928 م؛ ابنزهر، عبدالملک، التیسیر فی المداواة و التدبیر، به کوشش میشل خوری، دمشق، 1403 ق / 1983 م؛ ابنسرابیون، الکناش الصغیر، دستنوشتههای شم 668‘9 کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و شم 9891‘1 کتابخانۀ سلطنتی بروکسل؛ ابنسهلان، عمر، «الرسالة السنجریة فی الکائنات العنصریة»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1337 ش؛ ابنسینا، القانون، بولاق، 1294 ق؛ ابنفقیه، احمد، البلدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت، 1416 ق / 1996 م؛ ابنقف، ابوالفرج، جامع الغرض فی حفظ الصحة و دفع المرض، به کوشش سامی خلف حمارنه، اردن، 1409 ق / 1989 م؛ ابوالفرج رونی، دیوان، به کوشش محمود مهدوی دامغانی، مشهد، 1347 ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ اخوانالصفا، «فی کیفیة تکوین الحیوانات و اصنافها»، رسائل، طبیعیات، بیروت، 1957 م، ج 2؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ ادیبالممالک، محمدصادق، دیوان، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1312 ش؛ ارسطو، اجزاء الحیوان، ترجمۀ عربی یحیی بن بطریق، به کوشش عبدالرحمان بدوی، کویت، 1978 م؛ اعلم، هوشنگ، «پادزهر»، جستارهایی در تاریخ علوم دورۀ اسلامی، تهران، 1381 ش؛ اهوازی، علی، کامل الصناعة، قاهره، 1294 ق؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، قم، دار مکتبة الهلال؛ بیرونی، ابوریحان، الجماهر فـی الجواهر، بـه کوشش یوسف هـادی، تهـران، 1374 ش؛ همو، الصیدنـة، به کوشش عباس زریاب، تهران، 1370 ش؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1308 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ تمیمی، ابوعبدالله، مادة البقاء، به کوشش یحیى شعار، قاهره، 1999 م؛ تیفاشی، احمد، ازهار الافکار فی جواهر الاحجار، به کوشش محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی، قاهره، 1977 م؛ ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، قاهره، مطبعة الظاهر؛ جابر بن حیان، کتاب السموم، چ تصویری نسخۀ خطی کتابخانۀ تیمورپاشای قاهره، به کوشش آلفرد زیگل (نک : مل )؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1969 م؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، چ تصویری، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1345 ش؛ همو، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، 1355 ش؛ جمالالدین اصفهانی، محمد، دیوان، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1320 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حبیش تفلیسی، کفایة الطب، به کوشش زهرا پارساپور، تهران، 1390 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة، تهران، 1402 ق؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1374 ش؛ خلیل بن احمد، العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، 1405 ق؛ دبا؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1374-1390 ق / 1955-1970 م؛ همو، المنصوری فی الطب، به کوشش حازم بکری صدیقی، کویت، 1408 ق / 1987 م؛ زهراوی، خلف، التصریف لمن عجز من التألیف، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1986 م؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1341 ش؛ همو، مثنویها، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ سیف اسفرنگی، دیوان، به کوشش زبیده صدیقی، ملتان، 1357 ش / 1979 م؛ شهمردان بن ابی الخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ ضیایی، هوشنگ، راهنمای صحرایی پستانداران ایران، تهران، 1375 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عطار هارونی، داوود، منهاج الدکان و دستور الاعیان، به کوشش حسن عاصی، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ عقیلی علوی شیرازی، قراباذین کبیر، چ سنگی، 1265 ق؛ عمعق، شهابالدین، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1339 ش؛ فیروز، اسکندر، حیات وحش ایران (مهرهداران)، تهران، 1378 ش؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903 م؛ قلانسی، محمد، اقراباذین، به کوشش محمد زهیر البابا، حلب، 1403 ق / 1983 م؛ قوصونی مصری، مدین، قاموس الاطباء و ناموس الالباء، چ تصویری، دمشق، 1399 ق / 1979 م؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کشکری، یعقوب، کناش فی الطب، به کوشش علی شیری، بیروت، 1414 ق / 1994 م؛ مجیرالدین بیلقانی، دیوان، به کوشش محمد آبادی باویل، تبریز، 1358 ش؛ محمد بن ابی البرکات نیشابوری، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران، 1383 ش؛ مدبری، محمود، شرح احوال و اشعار شاعران بیدیوان در قرنهای 3 و 4 و 5 هجری قمری، تهران، 1370 ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش مهدی نوریان نجفآبادی، اصفهان، 1364 ش؛ معزی، محمد، دیوان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1318 ش؛ منجیک ترمذی، علی، دیوان ( اشعار پراکنده)، به کوشش احسان شورابیمقدم، تهران، 1391 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1374 ش؛ ناصرخسرو، جامع الحکمتین، به کوشش هانری کربن و محمد معین، تهران، 1332 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخنامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1366 ش؛ نیز:
Aristotle, Parts of Animals, tr. A. L. Peck, Cambridge / London, 1961; Griffin, J. P., «Venetian Treacle and the Foundation of Medicines Regulation», British Journal of Clinical Pharmacology, London, 2004, vol. LVIII(3); Jabir ibn Hayyan, «Poisons», Das Buch der Gifte des Gabir ibn Hayyan, ed. A. Siggel, Wiesbaden, 1958; Norton, S., «The Pharmacology of Mithridatum: A 2000-Year- Old Remedy», Molecular Interventions, 2006, vol. VI. یونس کرامتی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید