تاریخ نائین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 17 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239603/تاریخ-نائین
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
تاریخِ نائین، کتابی در تاریخ، انساب خاندانها و فرهنگ مردم نائین، تألیف عبدالحجت بلاغی.عبدالحجت بلاغی (1322-1396 ق / 1904-1976 م) از صوفیان سلسلۀ نعمتاللٰهی است که 50 سال مقام قطبیت آنان را بر عهده داشت (مدرسی، 143-144). تألیفات وی بیشتر در زمینههای تاریخ و عرفان بوده (نک: مشار، 3 / 715-717)، و چند بیت شعر نیز از او به لهجۀ نائینی باقی مانده است (بلاغی، «تاریخ ... »، 63-66). زمان نگارش کتاب که در 5 جلد نوشته شده است، مشخص نیست، اما مجموعۀ 5 جلدی آن در یک مجلد به سال 1369 ق / 1329 ش در تهران چاپ شده است.این 5 جلد هر یک عناوین مجزا دارند: جلد اول مشتمل بر مقام اول (در تصویر اماکن و رجال شهر)، و مقام دوم (در بیان جغرافیا و شرح احوال اعلام و تاریخ نائین)؛ جلد دوم مشتمل بر مقام سوم (در تذکرۀ بزرگان شهر نائین) است که هر دو جلد تحت عنوان «تاریخ نائین» در 400 صفحه آمده است؛ جلد سوم با عنوان «فرهنگ تاریخ نائین» در 136 صفحه تألیف شده؛ جلد چهارم با عنوان «انساب خاندانهای مردم نائین (مدینةالعرفا)»؛ و جلد پنجم ضمیمهای از یکی از نسخههای کتاب شطرنج العرفا ست که این دو جلد در مجموع شامل 196 صفحه است.پس از مقام اول که به تصاویر ابنیه و رجال و دستخط بزرگان این شهر اختصاص دارد، مقام دوم با شجرهنامهای از مؤلف کتاب شروع شده، و با بررسی نام نائین و علت نامگذاری این شهر و شرح جغرافیایی آن ادامه مییابد. سپس به معرفی ابنیۀ مهم این شهر شامل قلعهها، مسجدها و امامزادگان میپردازد و مذهب مردم نائین را تسنن به طریقۀ شافعی، و اندکی را شیعه معرفی میکند و مینویسد: پس از ورود میرجلال الدین احمد در اواخر سدۀ 7 ق / 13 م و مجاهدات وی، عموم مردم به مذهب تشیع جعفری گرویدند (همان، 60 بب). در ادامۀ این مقام، مؤلف به ترتیب حروف الفبا تذکرهای از بزرگان آن دیار را آورده، و آنان را به تفصیل معرفی کرده است (همان، 84 بب ).در بخشی با عنوان «حوادث مهمۀ نائین» به شرح حوادثی از نائین ازجمله تغییر مذهب مردم از تسنن به تشیع، اختلافات و نزاعهای مردم محلات گوناگون به ویژه در ایام عاشورا، شرح نخلهای عاشورا، و حملۀ افغانها و اوضاع معاصر خود میپردازد (همان، 215- 219).بخش بعدی کتاب مشتمل بر مقالاتی از تاریخ نائین با موضوعات پراکنده است که برخی از این مقالات بیارتباط با فرهنگ و اعتقادات عامۀ مردم نیست. مؤلف به توضیح قناتهای این شهر و نحوۀ آبیاری و آبسنجی مردم این دیار پرداخته، و سرجه و طاس را که از ادوات سنجش آب در آبیاری سنتی در نائیناند، توضیح میدهد (همان، 224- 228، «فرهنگ ... »، 21-22؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ این ادوات، نک: ه د، طاس و فنجان). او از قدمگاهی نام میبرد که به اعتقاد مردم نائین قدمگاه حضرت رضا (ع) است و معتقدند که آن حضرت به هنگام عزیمت از مدینه به مرو از نائین گذشته است («تاریخ»، 230-233).جلد دوم تاریخ نائین، به گفتۀ مؤلف، از زمان تشریففرمایی امام رضا (ع) به نائین آغاز میگردد و تا ورود ناصرخسرو، شاعر مشهور، بدانجا پایان مییابد (همان، 230). با توجه به مطالبی که در این کتاب آمده، عبور امام رضا (ع) از این شهر اعتقاداتی مرتبط با آن بزرگوار را در میان مردم ایجاد کرده است؛ چنانکه درختی در حوالی این شهر هست که مردم آن را مقدس میشمارند، و آن را درخت امام رضا (ع) مینامند و در روزهای عزاداری در کنار آن به عزاداری میپردازند، دخیل میبندند و حاجت میطلبند. او در ادامه برای آنکه شاهدی بر وجود درختان مقدس و قابل احترام در میان مسلمانان بیاورد، به درختان مقدس در قرآن کریم اشاره میکند و به شرح آنها میپردازد (همان، 236-250).مؤلف محصولات و گیاهان طبی نائین را بهاختصار آورده، و پس از آن حیوانات نائین را شرح میدهد و اسامی محلی و افعال و خواص آنها را به نقل از کتابهای پزشکی ذکر میکند (همان، 255 بب).بلاغی پس از آن، به شرح بخشی از آداب و رسوم مردم نائین میپردازد و در جلد سوم این کتاب گفتۀ خویش در باب آداب و رسوم را تکمیل میکند. در بخشی از این کتاب مینویسد که پیش از دورۀ صفویه، اخلاق و افکار مردم نائین با یزد هماهنگی داشتـه، امـا از آن تاریخ بـه بعد با اصفهان هماهنگی بس عظیمی یافته است (همان، 334). بخشهایی از آداب و رسوم و اعتقادات اهالی نائین که در این کتاب آمده، بدین شرحاند:
در این بخش آرایش مردان و زنان در ایران، و بهطور اخص در نائین بیان شده است. نحوۀ آرایش مو در میان مردان نائین این گونه توصیف شده است که برخی زلف داشتند و برخی ازجمله روحانیان تمامی سر را میتراشیدند. زنان در نائین گیسو داشته، 7 قلم آرایش میکردند، و 9 زیور شامل سرآویز، گوشواره، سلسله، حلقۀ بینی، انگشتر، گلوبند، بازوبند، خلخال و سوار میان آنها مرسوم بود. مؤلف آرایش را مختص به 7 عضو ابرو، چشم، دست، پا، رو، رخسار و لب میشمرد (همان، 267-271).
بلاغی مینویسد: زناشویی در نائین با کابین (مهریۀ) بالا انجام میگیرد که در اسلام پسندیده نیست و حدیثی در این باب از پیامبر (ص) میآورد. عروسی در نائین در شامگاهان و با نواختن ساز و دهل صورت میگیرد. عروس را با تشریفات به خانۀ داماد میبرند و به زبان محلی میخوانند: گول تو خوا / گول تو خوا (یعنی فریب خوردی)، و رسم بوده است که داماد برای احترام تا خانۀ عروس به پیشواز او برود (همان، 272-275).مؤلف سپس در مورد دلسردی پس از زناشویی سخن میگوید و روشهای درمان این دلسردی در اعتقاد عامه را برمیشمارد. اولین روش همراه داشتن مهرۀ مار بوده است که وی روش دسترسی به آن و استفاده از آن را شرح میدهد. دومین مورد استفاده از مهرگیاه است که عوام معتقد بودند هر که آن را بکند، هلاک میشود. او این گیاه را بدون خاصیت و شبیه دو انسان که روبهروی هم هستند، معرفی میکند. مؤلف زمان چیدن آن را هنگامِ قرار گرفتن مریخ در خانۀ شرف و یا روز سهشنبه وقت طلوع آفتاب ذکر مینماید. وی اشاره میکند که هر عضوی از اعضای نر آن، دوای زنان، و قسم مادۀ آن، دوای همان عضو مردان است. سپس در مورد خواص و اعتقادات مختلفی که در مورد این گیاه وجود دارد، شرحی میآورد (همان، 275-277؛ برای اطلاعات بیشتر، نک: هد، مهرگیاه).
بر اساس توضیحات مؤلف، مردم نائین باور دارند که همزاد انسان با او متولد میشود، اما از جنس جن است (همان، 277- 278).در نائین برای حفاظت زائو و نوزادش از موجود موهومی به نام آل در اطراف بستر زائو با آهن 3 خط به دیوار میکشند و در تـرسیم هـر خط سـؤال و جوابی به نظم میخوانند. بـه گفتۀ نویسنده، مردم نائین آل را موجودی با موی سرخ میدانند که اگر زائو تنها بماند، جگر او را میبرد و به همین سبب پیازی بر سر آهن میزنند و بالای سر زائو مینهند، و او را تنها نمیگذارند. بلاغی از منابع دیگر کمک گرفته، عقاید گوناگون در مورد این موجود را میآورد و در انتها یادآور میشود که آل تنها یک نوع بیماری است و تمام این داستانها از عقاید خرافی قبل از اسلام است (همان، 281-283).بنابر نوشتۀ این کتاب، چِلِه به 3 نفر اصابت میکند: زائوی حمامنرفته، بچه، و تازه عروس. مردم نائین معتقدند که اگر زائوی حمامنرفته تنها بماند، چله به او میافتد و اگر چلهبری نکند، یعنی آب چله بر سر نریـزد، دیگر آبستن نمیشود. به بچۀ تنها هم چله میافتد. بدین معنی که جنها همزادش را با او عوض میکنند و بچه ضعیف و بیمار خواهد شد و گاهی میمیرد. برای درمان باید او را در مستراح خواباند تا جنها بچۀ عوضی را ببرند و بچۀ اصلی را بیاورند. عروس هم اگر در شب زفاف تنها بماند، چله به او میافتد و آبستن نمیشود. وی باید آب چله بر سر بریزد تا درمان شود. مؤلف روشهای مختلف چلهبری را نام برده، و شرح داده است (همان، 283-284؛ نک: هد، چله).بینیگلی موجود دیگری است که اگر کسی بینی او را بگیرد، وی از ترسِ کندهشدن بینی خود، جای گنج را به او نشان خواهد داد. بلاغی مینویسد که این بینیگلی همان بختک تهرانیها ست که در خواب روی انسان میافتد و کابوس ایجاد میکند (همان، 284- 285).غول ازجمله موجودات وهمی دیگری است که نویسنده شرح داده است، اما داستانی که دربارۀ آن نقل میکند (ص 285-286)، بیشتر شبیه داستانهایی است که در مناطق دیگر دربارۀ جن رایج است (برای نمونه، نک : تاکههارا، 26).بِهْزَزما (بهازما) دیگر موجود موهومی است که در این کتاب از آن سخن رفته است. در نائین جن را به این تعبیر میشناسند و برخی بر این گماناند که نامیدن کلمۀ جن باعث رنجش جنیان است و به این جهت آنها را «از ما بهتران» مینامند (بلاغی، «تـاریخ»، 295). مؤلف بـا استناد بـه کتب لغوی و فرهنگنامهها معانی کلمۀ جن و پری و توصیف آنها را میآورد و از متون قرآنی خلقت آنها را مثال آورده، و به وجود آنان معتقد است. سپس داستانهایی از رویارویی عارفان و مشایخ با جنیان و کتب ایشان را نقل میکند و با استناد به گفتۀ ملاصدرا جایگاه جن و شیاطین را زمیـن معرفی نمـوده و شواهـد گوناگونی از کتابهای تاریخی، فقهی و ادبی در این باب میآورد (همان، 295-315).در ادامه مؤلف به طایفۀ یزیدیه یا شیطانپرستان به نقل از کتاب الهلال میپردازد. بلاغی که از نزدیک در میان آنان بوده، و به شعائر آنها آگاه است، مینویسد که این قوم از طوایف کرد قدیماند و معتقداتشان کمترین سنخیتی با اسلام ندارد. منشأ مذهب این قوم را به مانی منسوب میکند، اما تأکید میکند که عناصری از مذاهب زردشتی و نصرانی نیز اخذ کردهاند. آنها را پرستندۀ خورشید و ستایشگر شیطان توصیف نموده و سپس تصویری از شیطان ارائه میکند. برخی از اعتقادات و آداب و رسوم و کتب مقدسۀ این طریقه در این کتاب به تفصیل معرفی شده که نتیجۀ مشاهدات عینی مؤلف است. شرح مراسم عروسی، عزاداری و اعتقادات غریبۀ (به عقیدۀ مؤلف) این قوم در این کتاب شرح داده شده است (همان، 315-334).
مؤلف چشمزخم را مبحثی مهم میشمارد که ابنای بشر در نفی و یا قبول آن در کشمکشاند. او چشم را موضوعی فراتر از دیدن میداند، اما فعالیتش در حول همان دیدن است و مثـالهایی در این بـاب میآورد: چشم را آب دادن یعنـی تماشا کردن، و یا چشم را گرم کردن یعنی اندکی خوابیدن. او به برخی وسایل در دفع چشمزخم اشاره کرده، و با استناد به برهان قاطع و سخنی چند از بزرگان، اعتقادات گوناگون در مورد چشمزخم را بیان مینماید و در آخر نعل اسب را به عنوان واسطی برای دفع چشمزخم در نائین معرفی نموده که از اروپا به ایران آمده است (همان، 288-293).بلاغی به باورهایی با عنوان ارقنوع و سکزیولدوز اشاره کرده، و مینویسد که این باورها از طریق برخی خاندان مغولی ساکن در نائین در میان مردم رایج شده است. وی اضافه میکند ارقنوع قوتی است که روح تعلق تمام به آن دارد و هر بار در عضوی است؛ پس باید ملاحظه شود که در آن روز آسیبی بدان عضو وارد نشود که در غیر این صورت، باعث مرگ شخص میشود (همان، 293) و در مورد سکزیولدوز، برخی آن را به معنای 8 ستاره که به شکل شتری مست است دانسته، و آن را نحس میشمارند و زاویۀ حرکت نسبت به این ستارهها را به فال بد و نیک میگیرند («فرهنگ»، 73).
این آش ازجمله خوراکهای محبوب نائین خاصه در نذورات است. مؤلف داستان شخصی به نام ابودردا را یاد میکند و معنای لغوی آن را مینویسد و یادآور میشود که در اصفهان قبری منسوب به این شخص وجود دارد («تاریخ»، 293-295؛ نیز هد، ابودردا).
در ارتباط با باورهای مردم نائین دربارۀ تفأل و تطیر مـؤلف مینـویسد که در ابتدا تطیر به معنای فالزدن به مرغ بوده و بعدها به فال بد تعبیر شده است. او با آوردن شواهد مذهبی و ادبی از پیامبر (ص) و امامان (ع) و شعرای ایرانی چون حافظ و مولوی این اعتقاد را در میان مردم شرح میدهد (همان، 363- 368).بلاغی در همین ارتباط به «رقیۀ کژدم» اشاره میکند که مردم نائین روز 5 اسفندماه برای در امان ماندن از جانوران گزنده به جا میآورند (همان، 368- 369؛ نیز نک: هد، جشن اسفندی).
مؤلف در بخشی از کتاب با همین نام به این اعتقاد عامه اشاره کرده، و آینهبینی را تصویر روح در آینه میداند و میتوان گفت با استناد به شعری از حافظ اینگونه پیشگویی را قبول دارد (همان، 391-393).
روش پیشگویی دیگری است که از گذشته در میان مردم نائین مرسوم بوده است و افرادی خاص از مشاهدۀ استخوان کتف گوسفند استدلال بر وقایع امور و احوال میکردند (همان، 393-394؛ برای اطلاعات بیشتر، نک: هد، شانهبینی).روش دیگر پیشگویی در این کتاب اختلاج اعضا یا همان جهیدن عضو است که در نائین جهیدن هر عضو تعبیر جداگانهای دارد؛ مثلاً مؤلف به نقل از نفایس الفنون جهیدن سر از جانب راست را خصومت با قومی، و بـه چپ را خبری بد تعبیر میکند (نک: همان، 394)، و یا به نقل از خسرو و شیرین نظامی جهیدن دل را پیشآمد بد میشمرد (همان، 395).
بلاغی در این کتاب به اختصار از مشاغلی چون کاشیگری، کوزهگری، معماری بنا، عبابافی، قالیبافی و کشاورزی در نائین نام برده، و توضیحاتی ارائه میکند («فرهنگ»، 42-47).
در این کتاب میخوانیم که نائینیها 3 روز برای مرده سوگواری میکنند و دیگر عزاداری رسمی ندارند تا روز 30 ام که یک ماه به سر رسد. آنگاه ماه میگیرند که همان چله در دیگر شهرها ست و همانند چله چند روز (به تعداد فرزندان) از 30 روز کـم میکنند. مـؤلف این رسم را از بقایای رسوم صابئین و ستارهپرستان میداند (همان، 68- 69). همچنین در شب اول دفن مرده، مردم نزدیک خانۀ متوفا جمع شده، و معرف (کسی که نام سلسلۀ درگذشته را طومار کرده) نام متوفیان آن خاندان را میبرد و مردم فاتحه میخوانند و صاحبعزا را تا در خانه مشایعت میکنند (همان، 71).
بر اساس توضیحات مؤلف مردم نائین مراسم چهارشنبهسوری را در آخرین چهارشنبۀ ماه صفر اجرا میکنند، اما همۀ رسوم چهارشنبهسوری ازجمله کوزه شکستن را به جای میآورند (همان، 70-71).آتش نیز برای آنان مقدس است و آب بر آتش ریختن را جز در صورت ذکر نام خدا جایز نمیدانند و عبور از بین دو چراغ نیز برایشان ناخوشایند است. مؤلف این رسوم را از بقایای آیین زردشت در این شهر میداند (همان، 71-72).براساس نوشتههای بلاغی مردم نائین در هنگام تحویل سال نو به شمار 7 ستاره هفتسین میچینند و در روز سیزدهم به امامزادهها و مصلاها رهسپار شده، دختران به نیت گشایش بخت سبزه گره میزنند و زنان به نیت سازش با شوهر، سنگ به آب میاندازند (همان، 73-74).سرانجام، نگارنده آداب و رسوم دیگری از مردم نائین را هم جمعآوری کرده، و توضیحاتی در مورد آنان ارائه میکند، ازجمله اعتقاد به طبلزنی در هنگام خسوف و کسوف، و دشنامهایی که در میان مردم مرسوم است. وی مینویسد که مردم نائین در موقع دشنام به یکدیگر «لندهور» میگویند که یادگار عهد مهرپرستی است و ممدوح بوده، نه مذموم، و از «لند» به معنای پسر و «هور» به معنای آفتاب میآید (همان، 67).همچنین، به گفتۀ مؤلف این کتاب، نائینیها موارد متعددی را مقدس شمرده، بدانها قسم میخورند. سوگند به نمک ازجملۀ آنها ست. سوگند دیگر این است که میگویند: اگر دروغ بگویم نان را در شراب انداختهام و به اعتقاد مؤلف جنبۀ زردشتیگری دارد. اعتقاد به چراغ، و قسم به سوی آن و یا سوی آفتاب هم از دیگر مقدسات این مردم است (همان، 69-70).
بلاغی، عبدالحجت، «تاریخ نائین»، «فرهنگ تاریخ نائین»، تاریخ نائین و فرهنگ تاریخ نائین، تهران، 1369 ق؛ تاکههارا، شین و احمد وکیلیان، افسانههای ایرانی، تهران، 1384 ش؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیۀ ایران، تهران، 1360 ش؛ مشار، خانبابا، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران، 1341 ش.
مریم سامعی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید