پهلوان کچل، نمایش
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 16 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239525/پهلوان-کچل،-نمایش
دوشنبه 8 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
پَهْلِوانْکَچَل، نَمایِش، نام یکی از نمایشهای عروسکی ایرانی که از نام قهرمان اصلی این نمایش، کچل، برگرفته شده است. پهلوانکچل در عین حال به واسطۀ شهرت آن، به عنوان عمومی نمایشهای عروسکی ایرانی نیز تبدیل شده است (نک : ه د، خیمه شببازی). پهلوانکچل از صورتهای روایی ـ آیینیِ فرهنگ مردم و ادبیات شفاهی اقوام ایرانی به دنیای نمایشهای عروسکی وارد شده است. این شخصیت عروسکی و بعدها در جلوۀ انسانی، آنقدر محبوب شد که نامش در صورتهای گفتاری ادبیات شفاهی زبان فارسی چون کنایهها و مثلها جای گرفته است (شاملو، حرف «پ»، دفتر دوم، 871). در مناطقی از ایران به این نمایش «پنج» هم میگفتند، زیرا 5 شخصیت داشت: پهلوانکچل که پهلوان بازی و قهرمان اصلی است؛ رستم که رقیب پهلوان در درستی و صمیمیت و جوانمردی است؛ آخوند که هدف شوخی و تمسخر است و پهلوان با او مناظره میکند؛ زن یا بیبی که پهلوان و رستم در رقابت با هم میخواهند او را عاشق و فریفتۀ خود کنند؛ و دیو یا شیطان که نماد بدکاری و ظلم است (خانملک، 164؛ شهریاری، 1 / 49). در فارس، مردم به خیمهشببازی، پهلوان کچل میگفتند، اما شخصیت اصلی آن را پهلوانکچل شیرازی میخواندند و در سبزوار آن را به نام پهلوانکچل عراقی میشناختند (عظیمپور، 425). برخی پژوهشگران ضمن اشاره به نام پهلوانکچل به جای نمایش عروسکی و خیمهشببازی، آن را شخصیت نمونهوار ایرانی در مقابل همتایانش در سایر فرهنگها میدانند (نک : خوجکو، XV؛ هدایت، 419؛ بیضایی، 103؛ ستاری، 62؛ تقیان، «خیمهشببازی ... »، 112). پهلوانکچل از قصههای قدیمی ایران است و به اعتباری نخستین دستمایۀ سازندگان و آفرینشگران نمایش خیمهشببازی محسوب میشود که پس از آن، به تختحوضیها راه یافت و تبدیل به شخصیتی زنده در نمایشهای خندهآور روحوضی شد (همو، «ترکیب ... »، 10).
شخصیتهای نمایشهای مردمی در زمان خود، برای مردم شناختهشدهاند و در صورت خاموش شدنشان فراموش میشوند، بااینهمه، پهلوانکچل فراموش نشده است. بهدلیل شفاهی و غیرنوشتاری بودن متن اینگونه از نمایشها مانند سایر سنتهای شفاهی در هر اجرا و متناسب با وضعیت اجتماعی، تغییراتی در آن ایجاد میشود. خوجکو معتقد است شخصیت پهلوانکچل از شخصیت عمومی مردم ایران تأثیر گرفته و نماینده و نمودار روحیۀ مردم ایران است؛ ملت متمدنتر از همسایگان خود، ملتی که با وجود این برتری از 13 قرن پیش تاکنون همیشه مورد تسلط نژادهای بیگانه قرار گرفته، اما حس برتری خود را حفظ کرده، و در نتیجۀ مقاومت همواره کمکم گرفتار نوعی دورویی و ریاکاری شده است. وجه تمایز پهلوانکچل نسبت به عروسکها و شخصیتهای مشابه او چون پانچ انگلیسی، تربیت عمیق مذهبی و دورویی ژرفش است. پهلوانی که هم عابد است و هم ادیب و حتى چون همۀ ایرانیها شاعر است و مهمترین هدفش این است که آخوندها را گول بزند و سربهسر زنان و جوانان زیبارو بگذارد (ص xv-xvi). از نظر بیضایی این گفتۀ خوجکو از چند نظر جالب توجه است: صحنۀ نمایشی که او توصیف کرده آشکار میسازد مشخصات روانی پهلوانکچل کاملاً ایرانی است و شکل دیگری از همان طبع دورنگِ ایرانی را (گاه فداکار و گاه شوخ و رند) به دست میدهد که بین گروهی از پهلوانان عامی و محلی یعنی لوطیها وجود داشته است، اما پهلوانکچل شخصیت دیگری نیز دارد که خوجکو آن را درنیافته و آن پهلوان و لوطی بزرگواری است که بدون هیچ چشمداشتی به کمک زیردستان میرود و نمایش این هر دو را هنوز هم گاهبهگاه میبینیم (ص 101-102). رضوانی نیز ضمن مقایسۀ پهلوانکچل و قراگوز مینویسد که هر دو عروسک شخصیتهایی ریاکار هستند، اما پهلوانکچل چون قراگوز جلف نیست و انعطاف و نرمش بیشتری دارد؛ باذوقتر است و از فرهنگ بالایی نیز برخوردار است. او برای برجستهکردن روحیۀ انتقادی پهلوانکچل، نقل قولی از اسلامپژوهی به نام دوزی میآورد که در کتابش به سال 1296 ق / 1879 م با ذکر بعضی از انتقادات تند پهلوانکچل از شخصیت روحانی نمایش میپرسد: «آیا در اروپا هرگز چنین صحنههایی قابل تحمل است که شخصیتی با چنین سخرۀ گزندهای قدرتهای مذهبی را مخاطب قرار دهد؟» (رضوانی، 128). نخستین گزارش مکتوب از روایت شفاهی پهلوانکچل، در 1312 ش در نشریهای به نام گلهای رنگارنگ با عنوان «کمدی پهلوانکچل نمونهای از نمایش و تئاتر گذشتۀ ایرانی» به گزارش میرزا حسین خان انصاری به چاپ رسیده است که بعد از روایت خوجکو قدیمترین روایت مکتوب از اجرای سنتی این نمایش محسوب میشود. این متن به احتمال قوی توسط رمان گالاونف، ایرانشناس روس، ضبط شده و در مجلات 6 و 7 ماهنامۀ گلهای رنگارنگ به چاپ رسیده و زیر عنوان آن مرقوم شده است: «اقتباس از کتاب ایران، جلد دوم، منطبعۀ خارجه!» (شاملو، حرف «ب»، دفتر سوم، 2233؛ انصاری، 170 بب ). متن سرشار از دشنام و رکیکترین کلمات است که به نظر میرسد در متن مکتوب از آن کاسته شده است. یکی از پژوهشگرانی که ارتباط زیاد و نزدیکی با پیشکسوتان این حرفه دارد، میگوید: در دورۀ قاجار فحش دادن و کاربرد کلمات رکیک و اجرای صحنههای مستهجن در اینگونه نمایشها، تماشاگران را از خنده رودهبُر میکرد (غریبپور، 30-31). متن مکتوب دیگرِ نمایش پهلوانکچل، صفحات 56 تا 72 مجلهای است که مشخصاتش از دست رفته و در قسمت آخر مقدمۀ روسی، نمایش با تاریخ 18 / 2 / 1927 م تهران، پایان مییابد. متن منقح هر دو این نمایشها در کتاب کوچه چاپ شده است (شاملو، حرف «پ»، دفتر دوم، 849 بب ). متن دوم شبیه اولی، اما کوتاهتر از آن است. بهدلیل تعدد شخصیتها مشخص است که این نمایشها به شیوۀ نخی اجرا میشده است. قهرمانهای این روایت مکتوب عبارتاند از: لوطی رمضان و یا خود مرشد که تمام گفتوگوهای عروسکها با او شکل میگیرد، ورورهجادو، کاکا (سیاه)، حاجی مبارک، سروناز خانم، حکیم فرنگی، مقربالخاقان صمصام همایون (دیو)، ضرغام دیو، حاجی وردار و دررو (دزد)، ملا شمعون، و سرانجام قهرمان اصلی پهلوانکچل که در اینجا به نام پهلوانکچل عراقی است. نمایش پهلوانکچل با اجرای آواز راک هندی شروع میشود و بعد گفتوگوی لوطی با فیروز است که شاگرد آن را میخواند و سپس گفتوگوی مرشد با پهلوانکچل و دعواهای دیو و پهلوان برای به دست آوردن سروناز خانم (خواهر دیو)، و در ادامه کشتهشدن حاجی مبارک به دست پهلوانکچل ــ چون از او دزدی کرده ــ و پشیمانشدن او و سراغ حکیم فرنگی فرستادن. شکستن طلسم دیو و فریب ورورهجادو و شکستن طلسم جادو و کشتن دیو و ورورهجادو و در پایان، ازدواج با سروناز حوادث بعدی داستان است. در روایت میرزا حسین خان که آن را بازنویسی کرده و شاملو اعتقاد دارد که آن را رونویسی کرده است، ابتدا گفتوگوی لوطی (مرشد) و فیروز را میشنویم؛ در اینجا پهلوانکچل صاحبخانه و بزرگ عمارت است و فیروز نوکر و مباشر او که در همۀ کارها دخالت دارد. پهلوانکچل هم شخصیتی است که از تعریفکردن خوشش میآید و خودش هم جفنگگو و جفنگباف است. بین لوطی و پهلوانکچل بر سر سروناز خانم جنگی درمیگیرد. در عین حال، لوطی به پهلوانکچل میگوید که اگر پول بیاورد، میتواند با سروناز خانم عروسی کند. در این میان، حاجی وردار و دررو پول کچل را میدزدد. پهلوانکچل با حاجی درگیر میشود و او را میکشد و با این حال، به دستور لوطی، حکیم فرنگی را میآورند و حکیم حاجی را زنده میکند. در پایان هم پهلوانکچل بدون پول با سروناز خانم عروسی میکند و پول هم به لوطی میرسد (شاملو، حرف «پ»، دفتر دوم، 847 بب ). خوجکو در کتابش روایتی از پهلوانکچل را که خود شاهدش بوده است، توصیف میکند: پهلوانکچل نزد ملا میرود. لباسش چون لباس عابدی است. اگر طاسی سرش نباشد، نمیشود او را شناخت. او آه میکشد و ورد میخواند و با مهارت عجیبی ادای عربیدانها را درمیآورد و با آخوند تسبیح میاندازد و حدیث میگوید، ولی خصوصاً بر خیرات و مبرّات و زکات تأکید میکند. آخوند از گفتههای پهلوانکچل بسیار خوشش میآید. پهلوانکچل از حوریان و مائدههای بهشتی صحبت میکند و آخوند کاملاً شیفته شده و بوی مائدههای بهشتی را زیر دماغ خود حس میکند. آخوند و پهلوان کمکم به حالت شیفتگی دعا را رها کرده، به وجد و سرور و رقص میپردازند و با هم شراب مینوشند (ص xvi-xviii). در روایت اصفهانی، نمایش با گفتوگوی پهلوانکچل و لوطی شروع میشود. لوطی او را نصیحت میکند و از نزدیکی به گلاندام بانو، خواهر دیو، بازمیدارد و میگوید که سرخاب دیو رقیب او ست. نخست، پهلوانکچل سرش را از سقف خیمه بالا آورده و با گریه و زاری و خواندن آوازهای عاشقانه ــ دوبیتیهایی در نغمههای بومی ــ عشق خود را به گلاندام بانو ابراز میکند. پهلوانکچل نصیحت لوطی را که میشنود، شروع به رجزخوانی و هماوردطلبی میکند. در این میان، سرخابدیو بلند میشود و با بلندشدن او پهلوانکچل پا به فرار میگذارد و از ترس مخفی میشود. سرخابدیو و گلاندام مشغول مغازله میشوند و همین که سرخابدیو از خود بیخود میشود، پهلوانکچل از پشت پرده درآمده و در گلاندام میآویزد. باز دیو برخاسته، سؤال میکند که این صدای کیست؟ پهلوانکچل دوباره مخفی میشود و اصرار میکند که لوطی و بقیه حاشا کنند. سرانجام بعد از ماجراهایی، پهلوانکچل با فریب و حقه شیشۀ عمر سرخاب دیو را میشکند و او را هلاک میکند و به وصال گلاندام بانو میرسد. بیشتر نمایش، دعوا و گفتوگوی خندهدار میان لوطی و پهلوانکچل است (جناب، 290-291). در روایت مکتوب این نمایش، داستان اینگونه روایت میشود: زن جدیدی از هند برای پهلوانکچل میآورند. این زن خواهر دیو معروفی است و دیو از این موضوع بسیار ناراحت است؛ ازاینرو، پهلوانکچل را جادو میکند، اما او با زبانبازی و تظاهر به پشیمانی از ازدواج با خواهر دیو، قاب دیو را میدزدد و با نزدیکشدن به او، در یک لحظه گلویش را میگیرد و او را میکشد. 7 نفر از برادران دیو هم بعد از او به همین سرنوشت دچار میشوند. زن از مصیبت از دست دادن 8 برادرش بسیار غمگین میشود، اما در عین حال در طول نمایش و بعد از ازدواج با پهلوانکچل، اندوهش به شادی تبدیل میشود (انصاری، 178 بب ). در روایت ماهنامۀ گلهای رنگارنگ، پهلوانکچلْ پهلوان دربار شاهسلیم و کشندۀ دیوها و رهانندۀ پسر شاهسلیم از بند دیوها ست (نک : برد، 84، حاشیۀ 15). بخشی از نمایش پهلوانکچل، روایت حملۀ او به همراه غلام سیاهش به دژ طلسمشده، و نبردش با ورورهجادو ست تا دختر شاه پریان را که در چنگ او اسیر است، به دست آورد (بیضایی، 98). در روایت تهرانی، پهلوانکچل عاشق گلرخ خانم است، اما پدر گلرخ راضی به وصلت آنها نمیشود. عاقبت سیاه به پهلوانکچل یاد میدهد که سبیل پدر گلرخ را با پیشکشی و پول چرب کند. پهلوانکچل با پیشکشی روانه شده و پدر گلرخ راضی میشود، اما هر وقت صحبت عروسی پیش میآید، باز بدقلقی میکند تا اینکه پهلوانکچل پول را به یک دست پدر میدهد و از دست دیگرش گلرخ را میگیرد. نمایش پهلوانکچل همیشه پایانی خوش داشت و خیمهگردان در پایان پرده میگفت: همینطور که این دو دلداده به هم رسیدند، همۀ عاشق و معشوقها به وصال هم برسند (شهری، 6 / 37). احمد مردهخور معروف به مرشد احمدی از واپسین پیشکسوتان این حرفه در پایتخت بود که روایتی از پهلوانکچل را در فصلنامۀ تئاتر بازمیگوید. براساس این روایت، پهلوانکچل در روستایی زندگی میکند. دیوی میآید و به گلۀ گاوها و گوسفندها میزند. مردم به نزد پهلوانکچل شکایت میبرند. او هیچ کاری نمیکند. زمستان میشود و دیو بچهها را میرباید و میخورد و این بار او تصمیم میگیرد که به جنگ دیو برود. در نبرد با دیو، پهلوانکچل شکست میخورد و دیو او را سر دست بلند میکند و از او میپرسد که کجا بیندازمت، خشکی یا دریا؟ پهلوان میگوید: خشکی، و دیو او را در دریا میاندازد. پهلوانکچل با شنا خود را به ساحل میرساند و این بار دیو را شکست میدهد (احمدی، 141-142). تأثیرپذیری این روایت از داستان رستم و اکوان دیو نیاز به توضیح ندارد.
شخصیت پهلوانکچل به نمایشهای مکتوب و تدوینشدۀ عروسکی و سیاهبازی نیز راه پیدا کرده است و نمایشنامهنویسانی چون نصیریان (ص 510 بب )، عاشورپور (ص 27 بب )، و فتحعلیبیگی (ص 105) از پهلوانکچل روایتهایی به دست دادهاند. نمایش پهلوانکچل از علی نصیریان برای نخستینبار در مجلۀ سخن، به سال 1344 ش چاپ شد. او این نمایش را بر اساس شخصیت پهلوانکچل شیرازی نوشته است: ورورهجادو در قلب پهلوان جوان خار میکارد تا او به خواب ابدی فرو رود، اما راز شکستن این طلسم عشق است. از آن طرف، پهلوانکچل و دارودستهاش به خانۀ حاجی میروند. پسر حاجی عاشق دختری به نام نوشآفرین شده است. پهلوانکچل از حاجی پول میگیرد تا دختر را از چنگ ورورهجادو نجات دهد، اما خود عاشق نوشآفرین شده و آنجا ماندگار میشود (همانجا). رضوانی تفسیر سیاسی از این نمایش ارائه میدهد و معتقد است در یک نظام استبدادی، جای آزادی نسبی برای عروسکهای چوبی باقی است تا آنها دست به نقد و انتقاد بزنند، البته به شرط آنکه در مرحلۀ نخست، خود را هم نقد کنند. در این صورت، سانسور اجازه میدهد آنچه همگان آهسته میاندیشند، آنها با صدای بلند بر زبان بیاورند و به سخنگویان خلق ستمدیده بدل شوند. ریشخند ریاکاری مذهبی (بهخصوص در دورههای زندیه و افشاریه)، ریشخند اخلاقی و ناموسی و نقد طبقاتی، از دیگر کارکردهای این نمایش است. پایگاه طبقاتی دستاندرکاران خیمهشببازی اجازه میدهد که آنها فرصتی بیابند و در جریان نمایش، فاصلۀ طبقاتی خود با طبقات بالا را به ریشخند گیرند. درواقع اشارات گزنده، هجوآمیز و طنزآلود به واقعیات سیاسی و اجتماعی روز عروسکها، معایب و محاسن مردم را به نحوی مشغولکننده و سرگرمیبخش نشان میدهند؛ به همین دلیل آنها از بعضی جهات به یکدیگر شبیه هستند (ص 111-112).
احمدی، اصغر، «گفتوگو با لاله تقیان»، تئاتر، تهران، 1370 ش، شم 14؛ انصاری، حسین، «کمدی پهلوانکچل (در سه پرده)»، گلهای رنگارنگ، تهران، 1312 ش، شم 1؛ برد، بیل، هنر عروسکی، ترجمۀ جواد ذوالفقاری، تهران، 1364 ش؛ بیضایی، بهرام، نمایش در ایران، تهران، 1390 ش؛ تقیان، لاله، «ترکیب سنتها با مضامین امروزی»، نمایش، تهران، 1379 ش، شم 28- 29؛ همو، «خیمهشببازی، نمایش بیهمتا»، تئاتر، تهران 1370 ش، شم 14؛ جناب، علی، فرهنگ مردم اصفهان، اصفهان، 1385 ش؛ خانملک ساسانی، احمد، شاهد شیراز، تهران، 1341 ش؛ ستاری، جلال، زمینۀ اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران، تهران، 1386 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1377-1387 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ شهریاری، خسرو، کتاب نمایش، تهران، 1365 ش؛ عاشورپور، صادق، نمایشنامههای فرمان خاتون و پهلوانکچل، همدان، 1372 ش؛ عظیمپور، پوپک، فرهنگ عروسکها و نمایشهای عروسکی آیینی و سنتی ایران، تهران، 1389 ش؛ غریبپور، بهروز، «تئاتر عروسکی در گذشته، حال»، ادبستان، تهران، 1369 ش، شم 11؛ فتحعلیبیگی، داود، «پهلوانکچل و اژدها»، نمایش، تهران، 1379 ش، شم 28- 29؛ نصیریان، علی، «پهلوانکچل»، سخن، تهران، 1344 ش، دورۀ 15، شم 5؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1381 ش؛ نیز:
Chodzko, A., Théâtre persan choix de Téaziés, Paris, 1878; Rezvani, M., Le Théâtre et la danse en Iran, Paris, 1962.
افشین نادری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید