بَهْرام و گُلَنْدام، از منظومههای عاشقانه، اثر امینالدین محمد صافی سبزواری. این منظومه در میان مردم رواج و شهرتی فراوان دارد. در فهرست کتابخانۀ گنجبخش ذیل شمارۀ ۸۹۲‘۱ (منزوی، ۳ / ۱۵۵۳-۱۵۵۴)، وی از مردم سنجق سبزوار معرفی میشود که دور از وطن در فارس، مثنوی یادشده را به نام شمسالدین محمد سروده است.
مطابق فهرست کتابخانۀ مجلس (شورا، ۸ / ۳۵۸- ۳۵۹) و حاشیۀ ملکالشعرا بهار بر آن، سراینده، امینالدین محمد، با تخلّص صافی از مردم سبزوار و ستایشگر شمسالدین محمد، پادشاه کرمان و فارس معرفی شده است که این ممدوح با جستوجوی بسیار شناخته نشد. با این همه، فخری راستکار، فهرستنگار کتابخانۀ مجلس، سراینده را کاتبی ترشیزی میداند. هرمان اته که نسخۀ کتاب را در موزۀ بریتانیا به شمارۀ ۴۳۳‘۱ دیده است، آن را تألیف امین میداند که پیش از ۱۱۴۷ ق / ۱۷۳۴ م، نوشته شده است. وی داستان را شرح عشق کشورشاه با گلندام، شاهزادۀ چینی، میداند و مینویسد: «یک نسخه از آن به لهجۀ گورانی موجود است، به تفاوت اینکه در این دومی گلندام شاهزادۀ چینی و در اولی پری است» (ص ۸۷). در فهرس المخطوطات الفارسیة (۱ / ۴۱-۴۲) از بهرام و گلندام کاتبی نیشابوری با سرآغاز «ابتدا کردم به نام آن الٰهی ... » یاد شده است.
آقابزرگ (۳ / ۱۶۵) به نقل از کشف الظنون (نک : حاجیخلیفه، ۱ / ۲۵۹)، و سعید نفیسی (۱ / ۲۹۷- ۲۹۸) این مثنوی را به کاتبی ترشیزی نسبت داده، و بهرام و گلندام را جزو آثار وی ثبت کردهاند. صاحب مجالس النفائس (علیشیر، ۱۰)، بهرام و گلندام را ذیل آثار کاتبی نیشابوری یا ترشیزی میآورد، اما در هیچیک از مجموعههای خطی که آثار کاتبی را معرفی کردهاند، نشانی از این مثنوی نمییابیم و اشتباه محققان معاصر در انتساب این اثر به کاتبی، متأثر از نقل قول امیر علیشیر نوایی است. با وجود یادداشت ملکالشعرا بهار (شورا، همانجا) و تصریح شاعر به نام خود شکی باقی نمیماند که مثنوی از کاتبی نیست؛ چنانکه ذبیحالله صفا نیز در ذیل زندگی کاتبی از این اثر وی نامی نمیبرد (نک : ۴ / ۲۳۳).
مجموعۀ ابیات بهرام و گلندام ۰۵۰‘ ۳ بیت در بحر هزج مسدس است. داستان در ۱۳۸۷ ش چاپ شده است؛ تا پیش از این تنها چکیدۀ منثور و مغلوط آن به صورت سنگی منتشر شده بود. روایت بازنویسی منثور این داستان را محمدجعفر محجوب در کتاب ادبیات عامیانۀ ایران (ص ۵۸۳) به همراه گزارشی معرفی و بررسی کرده است، اما به منشأ اصلی آن، بهرام و گلندام منظوم، هیچ اشارهای نمیکند.
شاعر منظومه را به شمسالدین محمد کرمانی، حاکم فارس، تقدیم میکند و در فکر آن است که تحفهای چون شاهنامه برای ممدوح هدیه برد تا نام هر دو ماندگار شود؛ یک ماه در این اندیشه است تا اینکه در خواب، پیری را بر تخت نشسته میبیند که داستانی را برایش روایت میکند و از او میخواهد آن را به نظم درآورد. امینالدین بیدرنگ صبحهنگام نظم داستان بهرام و گلندام را آغاز میکند.
خلاصۀ داستان
پادشاهی عارفمسلک پس از ۴۰ سال صاحب فرزندی به نام بهرام میشود. بهرام چون به سن رشد میرسد، پدر به او ۷ پند شاهانه میدهد و خود عبادت پیشمیگیرد و کشور را به او میسپارد. روزی بهرامشاه در شکارگاه شیری قوی را بر زمین میزند، سپس به دنبال آهویی به گنبدی داخل میشود؛ چشمش به صورتی زیبا و دلفریب میافتد و عاشق آن میشود. بر پای تخت پیری نشسته است که تصویر را متعلق به گلندام، دختر شاه چین، میداند که هر سال تنها یک بار از قصر خود بیرون میآید.
شاهزاده راه چین را در پیش میگیرد و در راه پس از شکستدادن برادران جنی به نامهای سیفور، شماین، قمطار و قیطول، دیوی به نام افرع را میکشد و دختری پریزاد به نام روحافزای را نجات میدهد. در راه دریا گرفتار نهنگ میشود و نهنگ را شکست میدهد. چون به نزدیکی شهر چین میرسد، با شاهزادهای بلغاری به نام بهزاد که به خواستگاری گلندام آمده است، میجنگد.
بهرام روزی به شکل قلندری نمدپوش در برابر قصر مینشیند. گلندام که دریافت این نمدپوش شاهزاده است، عاشق او میشود و میان آنها چند بار نامه ردوبدل میشود. از آن سو، چون شاه روم عیاری به نام شبرنگ را به دنبال بهرام به دربار فغفور چین میفرستد و درخواست میکند که فرزندش را بیابد و بازگرداند، او را به لباس قلندران و مقابل قصر گلندام مییابند و به پایبوس او میروند. از سویی دیگر، پادشاه بلغار چون خبر مرگ فرزندش بهزاد را میشنود، سپاهی به چین روانه میکند. بهرام با کمک جنیان به چشم برهمزدنی سپاه بلغار را تارومار میسازد و گلندام را خواستگاری میکند و فغفور میپذیرد.
بنمایهها
برخی از بنمایههای داستانی بهرام و گلندام اینها ست:
بیفرزندی
پادشاه عارفی است که جز آرزوی فرزند هیچ خواستهای ندارد و این بنمایه نقطۀ آغازین بیشتر افسانهها و داستانهای سنتی است. پس از ۴۰ سال خداوند پادشاه را صاحب فرزندی میکند. انتخاب عدد ۴۰ برای دوران انتظار شاه، بیتوجه به نقش کلیدی این عدد در فرهنگ ما نبوده است (نک : خندقآبادی، ۲۱۰؛ نیز ه د، چهل).
شکار
شکار و شیوهها و ابزار و اصطلاحات آن در ادب فارسی بازتابی جامع داشته است (نک : دانشنامه ... ، ۲ / ۹۰۱) که یکی از جلوههای آن در ادبیات داستانی است. در داستانهای فارسی گاه حوادث دقیقاً از شکارگاه و گمشدن در آن آغاز میشود؛ چنانکه بهرام نیز در این افسانه در شکارگاه دو حادثه برایش اتفاق میافتد: ۱. جنگ با شیر، ۲. گمشدن.
جنگ با شیر جلوهای از قدرتنمایی قهرمان است. این بخش داستان به نظر محجوب تقلیدی از شیر کشتن در رموز حمزه است که در آن، حمزه به مقتضای مصلحت بهصورت دیوانهای با فرزندان و امیران خویش قصد زورآزمایی میکند (ص ۵۸۹). به نظر میرسد که این ماجرا بیشتر متأثر از شیرگیری بهرام گور (نظامی، ۶۵۸- ۶۵۹) باشد. بهرام گور که در شکارگاه شیری را میبیند که بر پشت گوری جسته، به یک تیر شیر را نقش دیوار خورنق میسازد. داستان این شیرکشی در آثار پیش از نظامی چون تاریخ بلعمی (۲ / ۹۳۰-۹۳۱) و تاریخ طبری (۲ / ۶۱۶) نیز آمده است.
۷ پند
پنددادن به فرزند پیش از مرگ، از بنمایههای رایج در افسانهها و داستانهای ادب عامه است. در این داستان، شاه ۷ پند شاهانه به فرزندش میدهد. عدد ۷ در چند جای دیگر داستان نیز دیده میشود؛ ازجمله بهرام ۷ شبانهروز در بیابان راه خود را گم میکند.
ترک حکومت
شاه پس از دادن ۷ پند به فرزند خود، به گوشهای میرود و آرام میگیرد. ترک تاج و تخت امری شایع میان شاهان بوده است؛ بهویژه آنکه این شاه عارف و کامل نیز هست. رها کردن حکومت ممکن است به هنگام پیری باشد؛ مثل همین پادشاه. ترک پادشاهی در بسیاری از داستانها و افسانهها بهصورت بنمایهای رایج درآمده است تا رمزی باشد از ناپایداری دنیا و توجه به دنیاگریزی و ترک تعلقات بشری که نمونۀ اعلای آن، فرمانروایی است.
سرزمین معشوق
سرزمین معشوق در این داستان چین است. مثل بسیاری از داستانهای عاشقانه، بهرام پسر پادشاه روم، عاشق گلندام دختر فغفور چین میشود. عاشق، اهل غرب، و معشوق، ساکن شرق است.
چین همواره سرزمین زیبارویان بوده است. بت چین، لعبت چین، مه چین، خوبان چین، صنم چین، ترکان چین و چِگِل و ترکستان مَثَل زیبایی و ملاحت بودهاند. بخش عمدهای از شعر غنایی، حاوی ترکیبات، اصطلاحات و صور خیال دربارۀ چین، و مضاف و منسوب به آن است. همچنین معشوق از کشوری دوردست انتخاب شده؛ زیرا چین نماد دوری و مَثَل دوردستی است.
عشق پیر ۸۰ساله
عشق این پیر ۸۰سالۀ سپیدموی، یادآور عشق شیخ صنعان به دختر ترسا ست، با این تفاوت که این پیر تاجر بهسبب ناتوانی در دستیابی به گلندام، تصویر او را در گنبدی کشیده است و با یاد صاحب تصویر عشق میبازد.
در اینجا دو عاشق، یکی پیر و یکی جوان، در مقابل هم قرار میگیرند و مناظرهای بر سر عشق میان آنها صورت میگیرد که خود از مضامین رایج شعر غنایی است. تفاوت پیر عاشق با بهرام جوان آن است که این پیر ساکن است، اما بهرام عزم راه دارد و از سختیها نمیهراسد.
محجوب بنمایۀ عشق بازرگان در پیری به دختر را برگرفته از داستان پنجاه و پنجم قصۀ امیرالمؤمنین حمزه میداند که بازرگانی به پیرانهسر، عاشق و شیدای دختری صاحبجمال میشود (ص ۵۸۹). حمزه با دیدن تصویر این دختر در دست بازرگان خواستار وی میشود و سرانجام او را به همسری برمیگزیند (نک : قصه ... ، ۴۹۳).
عاشقشدن با دیدن تصویر
اولین بار بهرام با دیدن تصویر گلندام، عاشق او میشود. در داستانهای عاشقانۀ ایرانی اینگونه عاشقشدنها از بنمایههای بسیار رایج است؛ مثل سام در سامنامه که در شکارگاه، ناگاه چشمش بر تصویر پریدخت، دختر فغفور چین میافتد و دلباختۀ او میگردد (ص ۱۴۶)، یا عاشقشدن شیرین با دیدن تصویر خسرو (نظامی، ۱۶۱-۱۶۵). البته در این داستان جز دیدن تصویر، وصف پیر از زیبایی گلندام نیز عشق بهرام را دوچندان میکند.
رقیب
رقیب بهرام در این داستان، بهزاد بلغاری است. او نیز خواستگار گلندام است که میخواهد به زور و با جنگ، بهرغم خواست پدر گلندام و خود وی، او را به چنگ آورد که بهرام با کمک به پدرِ معشوق، سرزمین وی را از خطر این بلغاری نجات میدهد. یکی از موانع بر سر راه معشوق، رقیب است که خود گرهی از گرههای داستانی خصوصاً در عاشقانهها ست.
نامهنگاری
در این داستان طبق سنتهای داستانی عاشقانه، ۱۰ نامه میان عاشق و معشوق رد و بدل میشود. نامههای بهرام با سخنان عتابآلود گلندام پاسخ داده میشود. با وجود گره و مانع، نامه بهترین وسیله برای ارتباط عاشقان است. محتوای این نامهها شِکوه و شکایت و بیان بیمهریها ست. در میان این ۱۰ نامه غزلهایی نیز به رسم معمول از زبان عاشق و یا معشوق دیده میشود.
حوادث عجیب
بخشی از داستانهای سنتی را عجایب و غرایب تشکیل میدهد. بهرام در راه چین به باغ جنیان میرود. در این باغ سمنبو، دختر جنی، با ۶ برادرش زندگی میکند. نام این ۶ برادر اندکی عجیب است: سیفور، شماین، قمطار، قیطول، قمتال، و تهمتن، که تنها اسم آخر نامی آشنا در ادبیات پهلوانی است. این نامهای عجیب در داستانهای سنتی همواره وجود دارد؛ مثل نام ۷ دیو در داستان جمال و جلال، که غزنگ، شمطال، قمطار، صغال، شهاشنگ، شمخاص و طموج است.
یکی از حوادث خارق عادت داستان آتشزدن مو و حاضرشدن سیفور جنی برای کمک به بهرام است. این بنمایه نیز از بنمایههای رایج در افسانهها و داستانهای ایرانی است؛ مانند آتشزدن پر سیمرغ در داستان حماسی رستم و اسفندیار.
بنمایههای عیاری
برخی از بنمایههای عیاری در این داستان است که آن را میتوان در ردیف داستانهای عیاری بهشمار آورد؛ ازجمله جنگهای پیاپی بهرام با شیر و جنیان و افرع دیو، نهنگکشی، و جنگ با بهزاد که رقیب او و خواستگار گلندام است. پوشیدن لباس شبروان و ورود به قصر با کمک کمند، حضور شبرنگ عیار برای کمک به بهزاد، و لباس نمدین و لباس مبدل گدایان همگی کارها و روشهای عیاری است. این بنمایهها بیانگر تأثیرپذیری منظومه از کتابهای پیش از خود چون سمک عیار، دارابنامه و اسکندرنامه (ه مم) است.
بازتاب داستان در میان مردم
با توجه به بنمایهها، داستان بهرام و گلندام را باید جزو منظومههای عاشقانه و در حوزۀ ادب عامه بهشمار آورد؛ زیرا درونمایۀ مسلط آن بیشتر برگرفته از افسانههای شفاهی و رایج است. روایت منثوری از این داستان در برخی از جامع الحکایاتها، ازجمله جامع الحکایات کتابخانۀ آستان قدس رضوی (ص ۱۴۸-۱۷۲) وجود دارد که مشخص است بازنویسی منثوری از منظومۀ مذکور است. حتى در متن بازنویسی گاهی اشعاری از منظومه نیز نقل شده است. همین روایت منثور را در دورۀ رواج چاپسنگی، شخصی به نام نصرالله خوانساری دوباره بازنویسی، و بهصورت کتابی مستقل چاپ کرده است. روایت نصرالله خوانساری نثری مبتذل و معیوب و پرغلط دارد که در ۳۱ صفحه چاپ شده است. بنابر تصریح نویسنده مأخذ وی داستان منظوم بهرام و گلندام نبوده و از کتاب جامع الحکایات داستان را به نثر خود بازنوشته و بخشهایی را بدان افزوده است؛ لیکن تا حدود زیادی این خلاصۀ منثور با متن منظوم شباهت دارد (محجوب، ۵۸۳).
بهرام و گلندام به طور وسیعی در ایران رواج داشته است؛ ازجمله تحریری از آن به زبان کردی وجود دارد که قادر فتاحی قاضی آن را در ۱۳۴۷ ش در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز چاپ کرده است.
بهرام و گلندام جزو متون مکتبخانهای نیز بوده است. «نخستین کتابهای کودکان شامل متنهای ساده و کوتاه عامیانه چون شنگول و منگول و قصههای بلند عامیانه همچون حسین کرد شبستری و نوشآفریننامه و بهرام و گلندام، روایتهای مذهبی همچون عاق والدین و حسنین، و کتابهای دشوارخوان و دشوارفهمی همچون شارستان چهارچمن، تاریخ معجم و تاریخ نادری بوده است» (ذوالفقاری، ۲ / ۸۰۰).
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ اته، هرمان، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمۀ رضازاده شفق، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ بلعمی، تاریخ؛ جامع الحکایات، نسخۀ آستان قدس رضوی، به کوشش پگاه خدیش و محمد جعفری (قنواتی)، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ حاجیخلیفه، کشف؛ خندق آبادی، حسین، افسانهخوان عرفان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ خواجوی کرمانی، محمود، سامنامه، به کوشش اردشیر بنشاهی، بمبئی، ۱۳۱۹ ش؛ دانشنامۀ ادب فارسی، به کوشش حسن انوشه، تهران، ۱۳۷۶ ش، ج ۲؛ ذوالفقاری، حسن و محبوبه حیدری، ادبیات مکتبخانهای ایران، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ شورا، خطی؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ طبری، تاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ترجمۀ فخری هراتی، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۲۳ ش؛ فهرس المخطوطات الفارسیة، قاهره، ۱۹۶۶ م؛ قصۀ امیرالمؤمنین حمزه، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ منزوی، احمد، فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ گنج بخش، اسلامآباد، ۱۳۵۹ ش؛ نظامی گنجوی، کلیات خمسه، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۴ ش.
حسن ذوالفقاری