اسطوره
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 27 مرداد 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/238374/اسطوره
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
اهریمن آنگاه چند دیو نیرومندِ خود، ازجمله آز و سیج و درد و بیماری را بر گاو یکتاآفریده و گیومرت میفرستد. گاو از یورش اهریمن میمیرد و چون سرشت او گیاهی است، از اندامهایش 55 گونه غله و 12 گونه گیاه درمانی میروید. نطفۀ گاو نیز در ماه پالوده میشود و از آن جفتی گاو، نر و ماده، پدید میآید كه از آنها انواع چارپایان و دیگر جانوران پرنده و آبزی هستی مییابند (بندهش، 65-66؛ «گزیدهها»، 36). اما زندگانی گیومرت از پیش، 30 سال مقدر شده بود و اورمزد برای كاستن رنج او گیومرت را از همان آغاز، با خوراندن بنگ، به خوابی 30 ساله فرومیبرد. با پایان یورش اهریمن بر آفریدگان، گیومرت در جهانی پر از آلودگی و دود و تاریكی چشم میگشاید؛ در این زمان است كه پدیدۀ اهریمنی مرگ بر او چیره میشود و وی بر پهلوی چپ به زمین میافتد. از تن او فلزات پدید میآیند و نطفهاش نیز در نور خورشید پالوده میشود و سپس از آن، نخستین زوج بشری پا به عرصۀ هستی مینهد (بندهش، 66؛ روایت، 55-56؛ نیز نك : مینوی خرد، 42-43).اهریمن بدان گمان که آفرینش اورمزدی را از میان برده است، آهنگ بازگشت میكند، اما درمییابد كه آسمان راه را بر او بسته است و از این سو نیز تازش وی به آفرینشهای اورمزدی، درواقع، به پیدایش زندگانی بر روی زمین انجامیده، و خود نیز در این جهان دربند شده است (نک : آموزگار، 44؛ هینلز، 58-59؛ زنر، 265-266).آفرینش درواقع، نخستین مرحله از مراحل سهگانۀ تاریخ گیهانی از دیدگاه ایرانیان باستان است. در این مرحله ــ که در متون دینی فارسی میانه «بُندَهِشْن» (به معنای آفرینش بن و آغاز هستی) خوانده میشود ــ اورمزد آفرینش مینوی و مادی جهان را به پایان میرساند و اهریمن نیز سپاهی از دیوان برای خود فراهم میآورد که با آن بر آفرینش نیک میتازد (بویس، 50).تازش اهریمن سرآغاز دومین دورۀ سههزارسالۀ تاریخ جهان است. در این دوره که «گُمیزِشْن» (به معنای آمیختگی) نام دارد، جهان دیگر برخلاف دورۀ پیشین، نه یکسره نیک، بلکه آمیزهای از نیکی و بدی است. با به جنبش درآمدن چرخۀ هستی، اهریمن به همراه یارانش، همچنان تا پایان جهان تازش را ادامه میدهد و برای مبارزه با اورمزد و ایزدان و دیگر آفریدگان او، هرگونه پلیدی و بدی را به وجود میآورد. ازاینرو، مردم که آفریدۀ اورمزدند، باید با پرستش او و ایزدان و تقویت آنان با ستایش و نثار، در این مبارزه نقش خود را ایفا کنند تا سرانجام در پایان جهان و با درهمشکستن اهریمن و سپاهش، جهان بهصورت اصلی و کامل آن بازسازی شود. آن هنگام، آغاز دورۀ سوم تاریخ گیهانی، موسوم به «زارِشن» (جدایی)، خواهد بود که در آن نیکی از بدی جدا خواهد شد و با از میان رفتن کامل بدی، دورهای جاودانه آغاز خواهد شد که در آن مردمان در کنار اهورهمزدا و دیگر ایزدان و جاودانان، در نیکی و آرامش کامل خواهند زیست (بویس، 50-51).
از نطفۀ نخستین انسان كه در خورشید پالوده شده است، دو بهر را ایزد نریوسنگ برمیگیرد و بهری را هم ایزدبانو سپندارمد، که این بهر چون 40 سال در زمین میماند، از آن مَشی و مَشیانه یا مَهلی و مَهلیانه (یا مهری و مهریانه) به پیکر گیاه ریواسی پدید میآیند، بهسان یک تن و 15 برگ (بندهش، 81). سپس این دو به پیکر آدمیان درمیآیند و اورمزد آنان را پدر و مادر جهانیان میخواند. اورمزد آنان را با برترین عقل سلیم آفریده است تا با آن کارها را پیش برند و اندیشۀ نیک پرورند و گفتار نیک به زبان آورند و کردار نیک ورزند و دیوان را نستایند (همانجا؛ نیز نک : زنر، 268).با این همه، این دو از همان آغاز با وسوسه و فریب اهریمن گمراه میشوند و با گفتن نخستین دروغ، یعنی نسبتدادن آفرینش خود به اهریمن، از او پیروی میكنند. در پی این گناه، نیروی آز كه از مهمترین دیوان و نیروهای اهریمن است، بر آنان چیره میشود. دیرزمانی مشی و مشیانه گرسنه و تشنه و سرگردان و بینصیب از فرزند میمانند و سرانجام، پس از توبهكردن و شناختن اورمزد بهعنوان پروردگار خویش، 7 جفت فرزند مییابند، نر و ماده. هریک از این جفتها پس از زناشویی با یکدیگر، به هریک از 7 کشور میروند و در آنجا از ایشان فرزندانی به دنیا میآیند که نژادهای گوناگون را پدید میآورند (هینلز، 60)، برپایۀ متنها، زوجی که در خوَنیرس میماند، سیامک و نَشاک نام دارند که از آنها زوجی دیگر به نامهای فِرَواگ و فرَواگین، و از اینان هم زوجی به نامهای هوشنگ و گوزَک پدید میآید که تبار ایرانیان از ایشان است (بندهش، 80-82).با این همه، برپایۀ شاهنامه که روایت ملی ایرانیان از تاریخ جهان است، گیومرت یا كیومرث، نه پیشنمونه، بلکه نخستین انسان و نخستین پادشاه یا کدخدای جهان است (آموزگار، 46). تصویری كه شاهنامه از روزگار او میدهد، تصویر جامعهای بدوی و نامتمدن است: او در غار زندگی میكند و پوست پلنگ بر تن دارد. آنگاه جامه و خوراک را میشناسد و به مردم خویش میشناساند و ازاینرو، همه او را بزرگ میدارند و این بزرگداشت مایۀ پیدایی دین میشود (فردوسی، 1 / 28- 29). براساس شاهنامه، کیومرث پسری به نام سیامك دارد كه در جنگ با دیوان كشته میشود؛ از سیامك پسری به نام هوشنگ بر جای میماند كه كیومرث به كمك او بر سپاه دیوان چیره میشود و كین پسر را میستاند. با این رویداد، پادشاهی 30 سالۀ كیومرث به پایان میرسد و هوشنگ جانشین او میشود (همو، 1 / 30-33؛ هینلز، 113؛ نیز نک : ثعالبی، 1-5؛ حمزه، 19-20).
هوشنگ سرسلسلۀ شماری از پادشاهان ایـرانزمیـن میشـود که پیشدادیـان نام دارند. واژۀ پیشداد ــ كه در اوستا بهصورت پَرَذاته آمده (نک : بارتولمه، 854؛ نیبرگ، II / 161؛ نیـز نک : یشتهـا، 1 / 242-243) ــ از دو جـزء «پیش» بـه معنای قبل و مقدم و گذشته، و «داد» به معنای قانون و عدالت تشکیل شده است و در مجموع به معنای کسی است كه در قانونگذاری و دادگری پیش و مقدم است (پورداود، 1 / 179)، و به تعبیری «نخستینْ در شیوۀ دادگری» (ابوعلی مسكویه، 1 / 55). هوشنگ بهعنوان فرمانروای 7 كشور بر تخت شاهی مینشیند و کسی است که دیوان از او فرمانبَری میكنند. بسیاری از پدیدههای تمدنی، ازجمله ساختن خانه از چوب و همچنین تهیۀ جامه و ساختن چند شهر مهم، به این پادشاه منسوب است (ثعالبی، 5-6؛ ابوعلی مسكویه، همانجا؛ حمزه، 23)؛ اما در مجموع، تاریخ روایی 3 موهبت مهم دوران او را برای بشر، بیرونكشیدن آهن از دل سنگ، كشتوكار، و مهمتر از همه شناخت آتش میداند (هینلز، همانجا): روزی هوشنگ در راه ماری میبیند و به قصد کشتن آن سنگی به سویش پرتاب میکند. سنگ او بر سنگی دیگر میخورد و از آن جرقهای میجهد كه گیاهان خشك پیرامون را میسوزاند و بدینسان، آتش پدید میآید. در روایتهای ایرانی آمده است كه جشن موسوم به سده، یا جشن آتش از همان روزگار و در بزرگداشت این رویداد برگزار میشده كه تا به امروز رسیده است (نک : فردوسی، 1 / 33-34).هوشنگ پس از 40 سال پادشاهی درمیگذرد و به روایتی پس از 300 سال كه زمین بیپادشاه است، تهمورث، از فرزندان یا نوادگان او به حكومت میرسد (ابن بلخی، 8). وی نیز شهرهای بسیار میسازد و كارهای مهمی چون دامپروری را به مردمان میآموزد (گردیزی، 31-32؛ ثعالبی، 7- 8). تهمورث همچنین دیوان را شکست میدهد و به بند میکشد و ازاینرو، دیوبند لقب میگیرد و به روایتی 30 سال سوار بر اهریمن جهان را میپیماید (فردوسی، 1 / 37- 38؛ اوستا، II / 246؛ نیز نک : یشتها، 2 / 335؛ بندهش، 139). اما سرانجام، دیوان را در ازای آموختن خط و نگارش آزاد میکند (نک : مینوی خرد، 43). شاهنامه در این باره از 30 خط، ازجمله پارسی، پهلوی، رومی، چینی و جز آنها یاد میکند که تهمورث از دیوان آموخت و میان مردمان رواج داد (فردوسی، 1 / 38). اما براساس روایتی دیگر، اهریمن با آگاهی از ضعف تهمورث، او را بر زمین میزند و میبلعد و سرانجام، جم یا جمشید او را از شکم اهریمن بیرون میکشد (روایات ... ، 1 / 312؛ آموزگار، 47). پس از پادشاهی 30سالۀ تهمورث (بندهش، 155؛ ابن بلخی، همانجا)، جم به پادشاهی میرسد که در نوشتههای زردشتی پسر ویونگهان (روایت، 42)، و گاه صراحتاً برادر تهمورث (بندهش، 149؛ ابنبلخی، 9) خوانده میشود. جم ازجمله شخصیتهای دورۀ هندوایرانی است که نامش در نوشتههای ودایی و اوستایی (به ترتیبی بهصورت یَمه یا ییمه، به معنای توأمان) آمده است (گریزولد، 324؛ بارتولمه، 1300). در نوشتههای زردشتی، جم خواهری به نام جَمیگ یا جَمَگ دارد که از پیوند ایشان نسلی پدید میآید (بندهش، همانجا؛ روایت، 7).براساس تاریخ روایی، جم تحولات چشمگیری در جامعه پدید میآورد: ایجاد طبقات اجتماعی، ساختن جنگافزار، استفاده از سنگ برای ساختن بناهای بزرگ، رشتن و تابیدن ابریشم، پنبه و کتان و تهیۀ جامه از آنها، استخراج طلا و مس و بسیاری از فلزات و كانیهای دیگر، شناخت گیاهان دارویی، و ساختن كشتی. در رأس همۀ آنها ایجاد گاهشماری و قراردادن نوروز بر سر سال و جشنگرفتن آن است (ثعالبی، 11-13؛ فردوسی، 1 / 39 بب ؛ گردیزی، 32-33).به موجب سنت زردشتی، خداوند جم را از زمستانی سخت، به نام مَرکوس (یا مَلکوسان) میآگاهاند که زندگانی را تهدید به نابودی خواهد کرد. آنگاه جم فرمان مییابد كه در زیر زمین دژی بسازد و مردمان نیك و همچنین نمونههایی از همۀ گونههای گیاهی و جانوری سودمند را در آن پناه دهد ( اوستا،III / 7-15؛ نیز نك : داستان جم، جم ).سرانجام جم نافرمان و به گناه آلوده میشود: نوشتههای دینی گناه او را دروغگفتن ( اوستا، II / 246-247؛ یشتها، 2 / 336)، یا خوردن و خوراندن گوشت گاو به مردم میآورند و نوشتههای دیگر مغرورشدن وی را به قدرت و پادشاهی و ادعای خدایی (فردوسی، 1 / 42-43)؛ ازاینرو، فرّۀ شاهی از جم میگریزد و وی را به تباهی میکشاند (هینلز، 40).
همزمان با پادشاهی جم، در سرزمینی در همسایگی ایران، به نام دشت سواران نیزهگذار، ضحاك پس از كشتن پدر خویش به حكومت میرسد (فردوسی، 1 / 43-44)؛ با گسستن فره از جم، ضحاک به ایران میتازد و مردم رویگردان از جم، به ضحاك میپیوندند. جم در پی شكست از ضحاك میگریزد و دیرزمانی آواره است، اما ضحاك، که به پارسی بیوراسب خوانده میشود (همو، 1 / 44؛ مجمل ... ، 25)، سرانجام، او را مییابد و میكشد و به روایتی برادر جم، به نام اسپیتور یا اسپیدور، او را با اره دو نیم میکند (همان، 39-40؛ بندهش، همانجا؛ اوستا، II / 249؛ یشتها، 2 / 339). بدینسان، پادشاهی چندصدسالۀ جم به پایان میرسد و از این زمان در سرزمینی که بعدها ایران خوانده میشود، یك دورۀ بهاصطلاح هزارسالۀ حكومت بیداد بیگانه آغاز میگردد. برپایۀ روایتها تا این زمان خوراک مردمان از گیاهان است و هم ازاینرو، اقدام جم در خوردن گوشت گناه تلقی میشود. با این همه، ضحاک نیز این گناه را تکرار میکند: اهریمن به سیمای خوالیگری چیرهدست در برابر ضحاک پیدا میشود و او را با ساختن خورشی خوشگوار از گوشت میفریبد و آنگاه که ضحاک از خوردن گوشت سنگدل و خونریز شده است، بر شانههایش بوسه میزند و ناپدید میشود. از جای بوسهها دو مار میروید كه هم ازاینرو، در اوستا با صفت «سهپوزۀ سهکلۀ ششچشم» معرفی میشود (نک : II / 247؛ یشتها، 2 / 337). به توصیۀ اهریمن که این بار در سیمای پزشکی نمایان شده است، برای آسودگی از رنج ماران هر روز خورشی از مغز سر دو جوان را به دو مار میخورانند (فردوسی، 1 / 46- 48؛ نیز نک : ثعالبی، 19 بب ؛ گردیزی، 34).نویسندگان دورۀ اسلامی بابكردن كارهای ناپسند دیگری چون بتپرستی و قطع اعضای تن دشمنان و دارزدن را هم از ضحاك دانستهاند؛ با اینهمه، سكهزدن را هم به او نسبت دادهاند (ثعالبی، 22). ضحاك دیرزمانی با كشتن جوانان و ایجاد ترس و وحشت در دل مردمان، بر ایران حكومت میكند تا آنكه شبی در خواب میبیند که بر او تاختهاند، با گرزی گاوسر او را میزنند، پوست از تنش برمیکنند و او را سراپابسته در كوه دماوند به چاهی به زندان میافكنند (فردوسی، 1 / 53-54؛ ثعالبی، 27- 28). چون خوابگزاران هلاک ضحاک را به دست فرزندی از تبار شاهان میدانند، پس ضحاك فرمان به کشتن نوزادانی میدهد که از تبار شاهاناند. با این همه، فرانک، همسر مردی به نام آبتین، از تبار تهمورث، نوزاد خود را که فریدون نامیده است، از مرگ میرهاند و به همراه مادهگاوی به نام برمایون، به البرز کوه میرود (فردوسی، 1 / 57- 58؛ نیز نک : بندهش، 150). بنابه روایتها، آهنگری به نام كاوه که ضحاک فرزندان او را کشته است، روزی پیشبند چرمین خود را درفشی میکند و بر ضحاک میشورد. این تكهچرم بعدها با نام «درفش كاویان» نماد و پرچم ملی ایرانیان میشود. مردمان بسیار از پی او به کاخ ضحاک میروند. آنان فریدون را به شاهی پذیرا میشوند و فریدون با گرز گاوسر بر ضحاک میتازد و او را، همچنانکه در خواب دیده بود، در کوه دماوند به بند میکشد (ثعالبی، 32-33؛ گردیزی، 35؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 58- 59). برپایۀ روایتهای ایرانی، در روز شانزدهم مهرماه بود که فریدون جهان را از وجود ضحاك آسوده ساخت و از آن روزگار خاطرۀ این پیروزی را جشن گرفتند و بنابه سنت دیرینۀ جشنگرفتن تقارن نام روز و ماه در گاهشماری ایرانی، آن را مهرگان نامیدند (بیرونی، 290).براساس بندهش (ص 139)، نخستین هزارۀ دورۀ آمیزش که با تازش اهریمن آغاز میشود، با ارّهشدن جم پایان میپذیرد و هزارۀ دوم بهتمامی، دورۀ پادشاهی ستمگرانۀ ضحاک است و در پایان آن فریدون وی را به بند میگیرد و بدینسان، هزارۀ سوم آغاز میشود که یکی از پرآشوبترین دورههای تاریخ روایی ایران به شمار میآید.برپایۀ متنهای دینی، فریدون پس از رسیدن به تخت شاهی، در پرداختن به كار مردم و جبران ستمهای ضحاك میکوشد و دیوان را از کشور خود، خونیرس، بیرون میکند (مینوی خرد، 44، 127- 128 ). ظاهراً فریدون نیز در آغاز جزو جاودانان است، ولی بعدها این امتیاز را از دست میدهد (همان، 23، 74) که سبب آن را تقسیم ناعادلانه و نابخردانۀ کشور میان 3 پسرش حدس زدهاند (نک : مینوی خرد، 110-111).فریدون که دیرزمانی، به داد و دهش، بر قلمرو گستردهای فرمان میراند، در بخشکردن آن میان پسران، سرزمین روم را به پسر بزرگ، به نام سلم یا سرم میدهد؛ بخشی دیگر را به دومین آنها به نام تور یا طوج واگذار میکند که به نام او توران خوانده میشود؛ و با دادن بخش میانی و کانونی به کوچکترین پسر، به نام ایرج (که به نام او ایران نام میگیرد)، رشک آن دو را برمیانگیزد و حاصل آن کشتهشدن ایرج به دست برادران، و رشتهجنگهایی به کینخواهی ایرج است (فردوسی، 1 / 90 بب ؛ ثعالبی، 41 بب ؛ حمزه، 25؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 61؛ نیز نک : بندهش، همانجا).از این زمان، رشتهجنگهای مشهور ایران و توران و عصر پهلوانی تاریخ اساطیری ایران آغاز میشود: منوچهر، نبیرۀ ایرج (نك : ابنبلخی، 10؛ گردیزی، 40)، با همراهی شماری از پهلوانان، سلم و تور را شکست میدهد و فریدون نیز پس از گرفتن کین ایرج، پادشاهی را به منوچهر میسپارد و درمیگذرد (فردوسی، 1 / 132-134).
پیروزی سپاه منوچهر به سپهداریِ پهلوانی به نام سامِ نریمان به دست میآید که بعدها از تبار او بزرگترین پهلوان تاریخ اساطیری ایران، رستم، زاده میشود. سام صاحب فرزندی زیبا، ولی سپیدموی میشود كه هم ازاینرو، زال (به معنای پیر سپیدموی) نام میگیرد؛ سام و اطرافیان این موضوع را شوم میانگارند و برای دورداشتن این شومی، نوزاد را در دامنۀ كوه البرز رها میسازند. آنگاه سیمرغ زال را به آشیانه میبرد و بههمراه جوجگان خویش میپرورد (ثعالبی، 68 بب ؛ فردوسی، 1 / 138-140). سرانجام، روزی سام پشیمان از کردۀ خود، زال را بازمیگرداند و او را فنون جنگاوری میآموزد و بدینسان، زال نیز از پهلوانان سپاه منوچهر میگردد و پس از ماجراهای بسیار با رودابه، دختر مهراب كابلی که از تبار ضحاك، ولی خراجگزار منوچهر است، پیوند زناشویی میبندد و از این پیوند رستم دستان زاده میشود (ثعالبی، 73 بب ؛ فردوسی، 1 / 155 بب ).براساس برخی از منابع، در همین دوران افراسیاب تورانی بخشهایی از ایران را تصرف میکند و چون جنگ و خشکسالی به درازا میکشد، صلحی برقرار میشود که بهموجب آن مرز میان ایران و توران را پرتاب تیری مشخص خواهد کرد. تیری خاص فراهم میآید و تیراندازی ایرانی به نام آرش با فداكردن جان خود، تیری میافكند که در کنار رود جیحون بر درختی مینشیند. بدینسان، جنگ و خشکسالی پایان میگیرد و خاطرۀ این پیروزی بهصورت برگزاری جشن تیرگان باقی میماند (بیرونی، 287- 288؛ مجمل، 43؛ نیز نک : حمزه، 26). با این همه، براساس برخی از منابع، خشکسالی تا روزگار جانشین یا جانشینان منوچهر نیز به درازا میكشد (نک : دنبالۀ مقاله).پس از پادشاهی 120 سالۀ منوچهر، پسرش، نوذر بر جای او مینشیند و در این زمان است که تورانیان بر ایران دست مییابند (مجمل، 43-44). همزمان با این لشکركشی، در پی درگذشت سام نریمان، زال به جای پدر سپهسالار میشود؛ با این همه، بهسبب واقعۀ مرگ پدر از همراهی سپاه ایران بازمیماند. افراسیاب نوذر را میکشد و بسیاری از سپاهیان او را در بند میکند و زال سپاهی برای آزادی ایشان میفرستد. برادر افراسیاب به نام اغریرث که فرمانده لشکری از سپاه توران است، با ایرانیان همراهی میكند و اسیران را رها میسازد و افراسیاب هم با آگاهشدن از این موضوع، بر برادر خشم میگیرد و او را میكشد (ثعالبی، 111 بب ؛ فردوسی، 2 / 34-42).با كشتهشدن نوذر و آشفتهشدن كار ایرانیان، زال در پی یافتن جانشینی برای او برمیآید. سرانجام، زاب یا زو، پسر تهماسب را مییابند که پیرمردی 80 ساله از تبار فریدون (یا نوۀ خود منوچهر) است. به روایتی زو در دوران كوتاه حكومتش، سرانجام تورانیان را به مرزهایشان بازمیگرداند و نوبارانی را برای ایرانْشهر میآورد و واپسین سالهای پادشاهی او به بازسازی كشور میگذرد (بندهش، همانجا؛ ابن اثیر، 1 / 234-235؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 68؛ ثعالبی، 128 بب ).در نوشتههای دینی ایران باستان، از پهلوانی به نام گرشاسپ یاد شده که در رسالهای پهلوی شرح اژدهاکشی وی آمده است (روایت، 29-30). با این همه، در تاریخ روایی، گرشاسپ پادشاهی است که پس از زو بر تخت مینشیند و دورۀ حكومت 9 یا 20 سالهاش (نك : ابنبلخی، 11)، به جنگ با تورانیان میگذرد و مرگ زودهنگامش افراسیاب را به پیشروی هرچه بیشتر در خاك ایران برمیانگیزد (فردوسی، 2 / 47-61). کسانی هم گرشاسپ را وزیر زو دانستهاند (ابناثیر، همانجا).
پس از مرگ گرشاسپ، ایرانیان مردی از تبار شاهان پیشین، فرزند زاب (ابن بلخی، 12؛ ابوعلی مسکویه، 1 / 69)، یا از نوادگان فریدون و منوچهر (فردوسی، 2 / 59) را بر تخت مینشانند که سلسلهای نو را بنیاد مینهد. از این پس، پادشاهانی بر ایران حکومت میکنند که همگی پیش از نامشان عنوان کی، به معنی پادشاه، فرمانروا، سردار یا بزرگ (بارتولمه، 442؛ نیبرگ،II / 109؛ نیز نك : یوستی، 160) را دارند و ازاینرو، با عنوان كیانیان شناخته شدهاند.تا پایان دورۀ پیشدادیان، تقریباً همۀ پدیدههای تمدنی شکل میگیرند و حکومت و نهادهای حکومتی ایران تشکیل و تثبیت میشوند؛ پس از این، تلاش کشور و حکومت صرف دفاع از مرزها و پایدارساختن آنها میشود. بدینسان در دورۀ کیانیان، مفهوم دفاع از مرزها که از مدتی پیش آغاز شده بود، صورت جدیتری به خود میگیرد و به تشکیل و گسترش نهادهای نظامی، و بالاتر از همه ظهور برجستهترین مبارزان در سیمای پهلوانان میانجامد. از این دوران که شرح آن با تفصیل بیشتر در شاهنامه و دیگر تاریخهای روایی آمده است، با عنوان عصر پهلوانی تاریخ اساطیری ایران یاد میشود و چهبسا مهمترین رویداد آن که در سرتاسر این دوران طولانی دوام میآورد و آن را تحت تأثیر قرار میدهد، ظهور و حضور رستم جهانپهلوان است.
چنانكه اشاره شد، در روزگار منوچهر، زال پس از عاشقشدن به رودابه، با وجود مخالفتهای نخستین منوچهر و سام، سرانجام با او زناشویی میكند. رودابۀ باردار به هنگام زادن دچار مشكل میشود. زال با آتشزدن پر سیمرغ او را به یاری میخواند. به توصیۀ سیمرغ، رودابه را بیهوش میكنند و با شكافتن پهلویش نوزاد را بیرون میكشند و با دارویی برساخته از گیاه و شیر و مشك، زخمش را درمان میکنند (فردوسی، 1 / 235- 238).نوزاد که رستم نام مییابد، از همان آغاز به گونهای دیگر است و چنان شگفت میبالد که در 9 سالگی نیروی جوانی 20ساله را دارد (همو، 1 / 239-242؛ ثعالبی، 104-105). پس از درگذشت آخرین پادشاه پیشدادی و تصمیم بزرگان مبنی بر سپردن شاهی به کیقباد، رستم مأمور آوردن او از کاخش در البرزکوه میشود. رستم با جستوجوی بسیار، اسبی درخور مییابد که رخش نام میگیرد و رهسپار این مأموریت میشود (همو، 140-142). برپایۀ روایتهای دینی، قباد را در صندوقی به آب سپرده بودند و زاب او را یافته، و پرورده بود (بندهش، 150). در روزگار پادشاهی کیقباد، افراسیاب بار دیگر پیمان میشکند و با بهرهجستن از آشفتگی ایران، به خاک این کشور میتازد. از این زمان، زال که به دوران پیری رسیده است، وظایف خویش را به رستم میسپارد (مجمل، 45).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید