باران
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 12 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237961/باران
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
1
از زمانهای گذشته، دیدن باران در خواب به صورتهای گوناگون تعبیر میشده است. حبیش تفلیسی اقوال معبرین نامآوری چون دانیال نبی (ع)، امام جعفر صادق (ع)، محمد بن سیرین و جز ایشان را در مورد باران در کتاب کامل التعبیر چنین نقل کرده است: دیدن باران در خواب، خیر و برکت و رحمت از جانب خدای متعال بر بندگان است؛ دیدن خواب باران هنگامی که در حال بارش است و وقتی که مردم در طلب آن هستند، نیکوتر و خوشیمنتر است؛ اگر در خواب چنین ببینند که باران فقط در جایی خاص، مثلاً سر کوچه به شدت میبارد و در سایر نقاط نمیبارد، تعبیرش رنج و بیماریِ اهل آن مکان خاص است؛ اگر ببینند که باران آهسته میبارد، تعبیرش رسیدن خیر و خوشی و منفعت برای اهل آنجا ست؛ اگر ببینند که اول سال یا اول ماه باران میبارد، تعبیرش این است که آن سال یا آن ماه پر از بارندگی و فراوانی نعمت خواهد بود؛ و اگر ببینند که باران تیرهرنگ و غلیظ است، تعبیرش بیماری و مرگ برای شخص است (ص 84). فخرالدین رازی نیز در مورد دیدن باران در خواب میگوید: «اگر اندر خواب بیند که باران همی بارید و اندران خوف و فساد نبود، اگر در خاطر بیننده چنان باشد که آن باران همهجای بارید و این خواب را در وقت باران دیده باشد، آن به غایت نیک باشد و دلالت کند بر شادی و نعمت و برکت عموم خلق را و اندران موضع [ریزش باران] ... مرده زنده گردد» (ص80-81). وی همچنین میافزاید: «اگر اندر خواب بیند که ناودانها روان [است بیآنکه باران ببارد] ... دلالت کند بر عذاب و ریختن خون، و اگر با باریدن باران بیند، دلالت کند بر شادی و فراخی نعمت» (همو، 84). در میان مردم مناطق مختلف ایران، تعبیرهای متعددی برای خوابدیدن باران وجود دارد. برای نمونه، به باور مردم کازرون، دیدن هندوانه (حاتمی، 145)، به باور مردم تنکابن، دیدن گردو یا ماهی (دانای علمی، 73)، و به باور مردم فسا، دیدن انگور (رضایی، 458) در خواب، نشانۀ باریدن باران است. مردم بروجرد نیز معتقدند که اگر کسی در خواب بارش باران را ببیند، آن سال برای وی پربرکت خواهد بود (کرزبر، 239).
تهیۀ جامههایی به اسم بارانی برای محافظت بدن در برابر باران، در میان ایرانیان رواجی دیرین دارد. در گذشته بارانی معمولاً از کرباس، قماش پشمی یا ابریشمی، ماهوت، گلیم و یا نمد تهیه میشد (شمیسا، 1 / 143). بیهقی به بارانیهایی از جنس کرباس اشاره کرده است (ص 134). همچنین در کلیله و دمنه آمده است: بارانِ کمانِ کامگارت را / نادوخته روزگار، بارانی (ص 293). مؤلف حدود العالم نیز از شهرکی به نام رودان واقع در طبرستان نام میبرد و مینویسد: «از رودان جامۀ سرخ خیزد پشمین کی از وی بارانی کنند و به همه جهان ببرند» (ص 146).
در گوشهوکنار ایران، مردم همواره برای بندآمدن باران و جلوگیری از خسارات آن، بهویژه در جوامع کشاورزی، باورها و آیینهای گوناگونی پدید آوردهاند که هنوز هم در برخی از نقاط رایج است؛ از جمله، سهپایۀ دیگی را وارونه میکنند وآن را در معرض باران قرار میدهند، و یا دیگ سیاهی را که از پدر و مادر به ارث بردهاند، زیر باران میگذارند (ماسه، 1 / 309). در بسیاری از شهرها مردم از طریق نوشتن اسامی افراد کچل، یا گرهزدن نخ، و یا نوشتن حروف الفبا به شمار معین، برای بندآوردن باران تلاش میکردند؛ اما جزئیات هر آیین در میان شهرها متفاوت بوده است. برای نمونه، در تهران 7 کچل زنده را نام میبردند و به اسم هرکدام، یک نخ را گره میزدند؛ آنگاه آن را رو به قبله در حیاط آویزان میکردند، و یا روی به آسمان با انگشت بهطور فرضی «یا علی» نقش میکردند (هدایت، 50). مردم شیراز اسم 40 کچل را مینوشتند و به ناودان آویزان میکردند (فقیری، گوشهها، 25). مردم تنکابن همین رسم را بهگونهای جالب انجام میدادند. آنها برای بندآوردن باران، اسم 40 کچل را روی کاغذی مینوشتند و بر شاخۀ درختی قرار میدادند؛ سپس با تفنگی ساچمهای تظاهر میکردند که میخواهند تیری را به سوی کچلان پرتاب کنند تا با قربانیشدن آنها هوا آفتابی گردد. در همان لحظه فردی میانجی میشد و ضمانت میکرد که هوا آفتابی میشود؛ آنگاه افراد تفنگ بهدست، اسلحه را پایین میآوردند (دانای علمی، 71). خراسانیها رشتهای نخ به دست میگرفتند، نام 41 کچل را بر زبان میآوردند، و با نام هر کچل یک گره به نخ میزدند؛ گاهی نیز نام 41 کچل را روی کاغذی مینوشتند و زیر باران میگذاشتند. همچنین مردم خراسان در مواقعی که باران بیش از حد میبارید و موجب خطر و وحشت میشد، مقداری نمک روی یک تکه نان میپاشیدند و آن را به دست بچۀ شکم اول (اولین بچۀ متولدشده) میدادند تا ببرد و در حیاط، زیر باران بگذارد (شکورزاده، 311)؛ یا اینکه بچهها جمع میشدند و دور هم میرقصیدند و میخواندند: خورشید خانم آفتاو کن / نیم من برنج تو آو (آب) کن! / / ما بچههای گرگیم / از گشنگی بمردیم!؛ یا 13 قطعه چوب را روی زمین نصب میکردند و آنگاه 13 دستار (عمامه) یا پارچۀ شبیه آن را به سر میگذاشتند تا شمایل 13 آخوند را در حال دعا نشان دهند (ماسه، 1 / 310-311). در گیلان مردم نام 7 کچل را بر دروازه میآویختند (غدیری، «باورداشتهای مردم گیلان در پیشبینی»، 3). همچنین در میان مردم گیل و دیلم رسم بود که نام 7 کچل را مینوشتند و آن را به روی درخت یا چوبهای بلته (سادهترین در چوبی حیاط خانههای روستایی به شکل ضربدر یا موازی) آویزان میکردند تا باران بند بیاید (پاینده، 345). در برخی مناطق مثلاً بانۀ کردستان، نام 40 کچل را در کاغذی مینوشتند و در مقابل باران قرار میدادند تا باران اسامی را بشوید و پس از آن بند آید (توکلی، 69). گاه در میان مردم برخی از نواحی، انجام مراسم بندآوردن باران به بازیای لذتبخش و سرگرمکننده تبدیل میشده است. برای نمونه، در کرمانشاه این اعتقاد وجود داشت که اگر بهطور مداوم و بهسرعت، یک نفر نام 40 کچل را به زبان بیاورد، باران قطع خواهد شد. این عمل به بازیای برای اهل خانه در شبهای بلند و بارانی تبدیل شده بود (معمار، 1141). در بسیاری از شهرها مردم برخی از حروف الفبا را همچون طلسمی برای بندآوردن باران روی کاغذ با شمار معین مینوشتند. برای نمونه، در کاغذی 40 بار حرف «ق» را نوشته و زیر ناودان رو به قبله قرار میدادند تا باران بند بیاید (نک : ماسه، 1 / 309-310؛ هدایت، 50؛ صفینژاد، 394). در برخی از شهرها نوشته را رو به قبله به دیوار میچسباندند (مرادی، 272؛ مؤید، 472؛ نیز نک : مجیدزاده، 76؛ محجوب، 441؛ پاینده، همانجا). در قصر شیرین کرمانشاه به جای حرف «ق»، حرف «ن» را مینوشتند و به آن طلسم «چهل نون» میگفتند (معمار، همانجا). مردم برخی از نواحی از اشیائی همچون قاشق، سیخ و قیچی برای بندآوردن باران استفاده میکردند. تهرانیها قاشقی ارثی (به ارث رسیده) را زیر آسمان، سرازیر میآویختند (هدایت، همانجا). مردم خیاو (مشکینشهر) سیخ تنور(ارسین) را زیر باران یا تگرگ میانداختند؛ اگر با انداختن ارسین باران بند نمیآمد، قاشق چوبی بزرگی را زینت میدادند و به ترتیب در 7 خانه میگرداندند. وقتی قاشق به خانۀ هفتم میرسید، معتقد بودند که باران بند خواهد آمد. آنها این قاشق را «دودی» مینامیدند (ساعدی، 31). در خمین قیچی را بازکرده، رو به قبله زیر باران میگذاشتند (فرهادی، «فرهنگ آب و هوایی در کمره»، 589). در برخی از نقاط، نقش پسر بزرگ خانواده در بندآوردن باران بسیار مهم بود. در مازندران پسر بزرگ خانواده در وسط حیاط منزل، کاردی را در زمین فرومیکرد، یا مقداری فلفل در منقل میریخت و سپس سرین خود را 3 مرتبه به زمین میزد (مجیدزاده، همانجا). در تنکابن، پسر ارشد خانواده کُندۀ درختی را میگرفت و نیت میکرد که مثلاً 10 یا 15 روز دیگر باران قطع شود؛ سپس آن کندۀ درخت را آتش میزد (دانای علمی، 71). همچنین در میناب، پسر ارشد خانواده بدان منظور، مقداری خاکستر در کنار در ورودی منزل میریخت (سعیدی، فرهنگ ... ، 285). مردم برخی از شهرها نیز شیشهای پر از آب را به نیت بندآمدن باران زیر خاک میگذاشتند و باور داشتند که اگر بطری را بیرون بیاورند و آب آن را خالی کنند، باران شروع به باریدن خواهد کرد؛ ولی اگر آب همچنان در درون بطری باقی میماند، دیگر باران نمیبارید (نک : همانجا؛ اسدیان، 101). مردم فسا هم هیزم نیمسوختهای را در آب باران میانداختند (رضایی، 458). در کرمان، پنبه یا پارچهای را که قبلاً به خون گوسفند قربانیشده، آغشته و خشک کرده بودند، در آب باران میریختند و سپس نوح نبیالله و ابراهیم خلیلالله (ع) را قسم میدادند تا نزد خداوند متعال واسطه شوند و باران بند بیاید. همچنین بر سر هر محله فرشی پهن میکردند و روی آن مقداری نمک و گندم و حبوبات میریختند تا رهگذران وجه نقدی روی آن فرش بگذارند؛ سپس صاحب آن فرش اگر پولهای جمعشده کفاف میداد، نوعی آش به نام «بلغوراله» درست میکرد و میان مردم به نیت بندآمدن باران پخش میکرد (همت، 479). در برخی از روستاها و شهرهای خراسان، مردم در مراسم آفتابخواهی اشعاری را میخوانند که در حقیقت نوعی دعا ست: به حقِ شاه کربلا / به حق نور مصطفى / / به حق گنبد طلا / ابرا برن به کوسیا (کوه سیاه) / / آفتاب بیا به شهر ما / بارون نیا نیا نیا (شکورزاده، 349). در کوملۀ گیلان، مراسمی برای بندآوردن باران رایج است که مردم آن را «عروس فوشای» میخوانند. این مراسم هنگام بارندگی فصل بهار، در ایام بذرافشانی شالیکاران برگزار میشود. اجرای مراسم عروس فوشای همگانی است و هر کسی میتواند عروس فوشای شود. در این مراسم، فردی لباس کار شالیکاران را میپوشد و دور کمرش را با طنابی موسوم به «بَرشتهویریس» (طنابی بافتهشده با الیافشالی) میبندد؛ سپس چند جاروی کهنه به دور برشتهویریس وصل میکند، کت سیاه پشمیای بر تن میکند و بارانیای پلاستیکی بر دوش میگیرد. مردم کومله با بستن برشتهویریس و جارو به خود، به نوعی تظاهر به آسیبدیدگی میکنند. به باور آنها بستن برشتهویریس به این معنی است که آنقدر باران باریده که چوبهای ویریس گسسته و پوسیده شدهاند؛ همچنین جارو نشانۀ آن است که بارانِ بیش از اندازه سبب شده است تا حیاط خانه پر از برگ و گل و شکوفۀ درختان شود و آنها قادر به جاروکردن حیاط نیستند. مجریان عروس فوشای در کوچهها و محلهها به راه میافتند و وقتی به در خانهای میرسند، عروس فوشای با دو چوبدستی به انجام حرکاتی طنزآلود میپردازد، با پای برهنه در گِل پایکوبی میکند، و به عنوان شوخی مقداری گِل به سمت تماشاچیان پرتاب میکند. آنگاه دو خواننده اشعار مخصوص عروس فوشای را میخوانند و مصراع «ای خودا بکونه آفتو ... » را عروس فوشای به اتفاق مردم تکرار میکند: عروس فوشای آوردیم / عروس فوشای آوردیم / / ای خدا! آفتاب بکند / ای خدا! آفتاب بکند ... . پس از خواندهشدن این اشعار، صاحبخانه مقداری برنج، پول یا تخممرغ را به عروس فوشای پیشکش میکند و از او میخواهد برای بندآمدن باران دعا کند. عروس فوشای نیز دعای مخصوصی را با مضمون آفتابخواهی و بندآمدن باران میخواند. برخی جزئیات و پوشش عروس فوشای در مناطق مختلف کومله متفاوت است (نک : شهاب، شالی ... ، 31-36). همانگونه که کودکان در مراسم بارانخواهی در اقصىنقاط ایران، با انجام اعمال و آداب ویژه برای آمدن باران دعا میکنند، در برخی از مناطق دیگر، در مراسم بندآوردن باران نیز مشارکت دارند. مثلاً در تهران دختر 8 یا 9 سالهای قلیا (نوعی گیاه) را در هاون میسایید و آن را درون سرکه میریخت؛ آنگاه 4 سورۀ قرآن کریم را که با «قل» (بگو) شروع شدهاند، روی 4 برگ کاغذ مینوشت؛ سپس آنها را از ناودانهای 4گوشۀ خانه آویزان میکرد و سرانجام مخلوط را در حیاط میریخت (نک : ماسه، 1 / 310). در گیلان کودکان جمع میشدند، بشقابی را در یک دست و تکهای چوب یا قاشقی چوبی را در دست دیگر میگرفتند، و با قاشق به بشقاب میزدند و میخواندند: «آهای! خور دتابهی / / فرده آفتو بتابهی / / توم بیجاره توم بپیسه / گالشه (چموش) بپیسه» (آهای! ای از شرق تابنده، ای خورشید روشنگر، ای روشنکنندۀ خورشید فردا آفتاب بتابد، فردا آفتاب را بتابان، [نشای سبز برنج] در خزانه جو پوسید، گالش >کفشی از پوست گاو که کوهنشینان پوشند< چوپان و کوهنشین پوسید) (پاینده، 346-347). در ماسال گیلان بچهها جمع میشدند و هرکدام آتش و اسفند به دست میگرفتند. آنها به در خانهها میرفتند و دستهجمعی شعرهایی بدین مضمون میخواندند: «وارنگله، چارنگله، آفتاب کن، پشت رمههایمان را خشک کن، دل چوپانها را شاد کن ... » (میرشکرایی، «مردمشناسی ... »، 462). همچنین در روستای «چشان» اشکور علیای رودسر گیلان مردم رسمی به نام «خوردَ توه» داشتند که اینگونه انجام میشد: کودکان از میان خود فردی را بهعنوان «پیر بابو» برمیگزیدند؛ چند نفر دیگر جاروی کهنه، انبر، نمدپاره و حصیرپارهای به خود میآویختند و هرکدام چوبدستیای هم بهدست میگرفتند. آنها به در خانهها میرفتند و این اشعار را میخواندند: «خدایا خور دتووه» (خدایا خورشید بتابد)، «زمین و سنگ بتووه» (به زمین و سنگ بتابد)، «امی حصیر بپیوسته» (حصیر من پوسید)، «امی گالش بپیوسته» (گالش من پوسید)، «امی حاصیل بپیوسته» (حاصل من پوسید)؛ همۀ حاضران دو بند اول را تکرار میکردند و سپس بچهها ضمن خواندن این اشعار، چوبهایشان را بر زمین میزدند؛ آنگاه صاحبخانه گل آتشی به سوی بچهها میانداخت و آنها آتش را با ضربههای چوبهایشان خاموش میکردند، برنج و تخممرغ از صاحبخانه هدیه میگرفتند و به خانهای دیگر میرفتند (همو، 462-463).
بسیاری از شاعران نامآور فارسی اشعار زیبایی در وصف و چگونگی باران سرودهاند. نحوۀ تشکیل و بارش باران ــ بهگونهای که آب دریا بخار شده، به آسمان میرود و سپس بهوسیلۀ باد بهصورت ابر و باران منتشر میشود ــ در اشعار برخی از شاعران به زیبایی توصیف شده است. برای نمونه، انوری چنین سروده است: جایی که از حقیقت باران سخن رود / تقلیدیان مختصر از روی اختصار / / گویند ابر آب زِ دریا برآورد / وانگه بهدست باد کند بر جهان نثار (1 / 180). باران مرواریدساز نیز از دیگر موضوعات اشعار شاعران بوده است (برای نمونه، نک : کمالالدین، 184؛ سعدی، 190-191). در افسانههای قدیم نقل است که اگر ابر بارانی بیرعدوبرق به دریا ببارد، صدفها به دُر آبستن میشوند و اگر با رعدوبرق باشد، به شَبَه (وحید، 100، حاشیۀ 2). نظامی گنجوی در شرفنامه این باور را چنین زیبا سروده است: از آیینۀ پیل و زنگ شتر / صدف را شبه رست بر جای دُر (ص100). شاعران نوپرداز نیز به باران توجه خاصی داشتهاند؛ مشهورترین شعر باران که رواج عام نیز یافته است، متعلق به مجدالدین میرفخرایی است (نک : ص 52-60).
در فرهنگ مردم ایران، باران دستمایۀ امثال و کنایات فراوانی شده است؛ برای نمونه: «باران آمد تَرَکها به هم رفت» که کنایهای است برای استهزای افراد تازه به دوران رسیده (دهخدا، 1 / 357؛ نیز نک : خضرایی، 137؛ امینی، 82)؛ «آدم خیس از باران نمیترسد»، یعنی کسی که مصائب و صدمات بسیاری دیده است، دیگر از مصیبت و آسیبی مختصر، هراسی نخواهد داشت؛ « باران سفید از ابر سیاه میبارد»؛ «به دعای گربه باران نمیآید»؛ «از باران به زیر ناودان پناهبردن»؛ «باد باران آورد، بازیچه جنگ»؛ «پند به نادان، باران است به شورستان»؛ «پیرزن نمرد تا روز بارانی»؛ «همه ابری باران ندارد» (خضرایی، 137- 138؛ برای نمونههای بیشتر، نک : ذوالفقاری، 1 / 459).
در اغلب مناطق ایران و در ترانههای محلی، همواره خصوصیات و زیباییهای باران برای رونقبخشیدن به مفاهیم لطیف ذهنی به کار رفته است. مردم فارس در عروسیهای خود چنین میخوانند: ابر اومد بارون گرفت و آب اومد دالون گرفت / سوریها کِل بزنید که کار ما انجوم گرفت (فقیری، گوشهها، 41). نیز در همین منطقه در ترانهای آمده است: به ابرش میدهم ترسم بباره / به بادش میدهم ترسم نیاره (همو، ترانهها، 37). یکی از ترانههای رایج در میان عشایر سیرجان این است: شب ابر که بارون خواهت (خواهد) اومد / گله از کوه مارون خواهت اومد (فرهادی، «باران»، 605). نیز مردم ایل افشار سیرجان میخوانند: شب ابر ست که باران خواهت آمد / مراد نامرادان خواهت آمد؛ و یا: دلم میخا که بارونبار باشه / نشستن بر کنار یار باشه؛ و یا: ببار بارون که باریدن ثوابه / بچر گله، که چوپون در عذابه / / ببار بارون ببار بارون رحمت / که آب از چاه کشیدن داره زحمت (همان، 606). مردم میناب نیز چنین ترانهای دارند: خدایا ابری بده باران بباره / که یارم طاقت گریه نداره (سعیدی، ترانهها، 61؛ برای نمونههای بیشتر، نک : سفیدگر، 91؛ شهاب، شالی، 72؛ عمادی، 109).
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابناسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1366 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ اسدیان، محمد، «گوشهای از باورها و دانش عامه در قشم»، کتاب کادوس، تهران، 1372 ش؛ اعتضادالسلطنه، علیقلیمیرزا، فلک السعاده، چ سنگی، تهران، 1278 ق؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، علمی؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1337 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ا. زاخاو، لایپزیگ، 1923 م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران، 1324 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تفلیسی، حبیش، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ توکلی، محمد رئوف، جغرافیا و تاریخ بانۀ کردستان، تهران، 1363 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزُک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ خضرایی، امین، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ دبا؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا از نگاهی دیگر، شیراز، 1387 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین شهر، تهران، 1354 ش؛ سـالاری، عبدالله، فرهنگ مـردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش نورالله ایرانپرست، تهران، 1352 ش؛ سعیدی، سهراب، ترانههای چوپان، قم، 1387 ش؛ همو، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سفیدگر شهانقی، حمید، ترانههای کار در آذربایجان، تهران، 1388 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ شهاب کـوملهای، حسین، شـالی و شالیکاری، تهران، 1382 ش؛ همو، فرهنگ عامۀ کومله (شرق گیلان)، رشت، 1386 ش؛ صحراشکاف، پرویز، بَردشیر (شیرسنگی)، اهواز، 1388 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1355 ش؛ عریان، سعید، واژهنامۀ پهلوی ـ پازند، تهران، 1377 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ عمادی، اسدالله، نغمههای سرزمین بارانی، مازندران، 1385 ش؛ غدیری کفترودی، غلامرضا، «باورداشتهای مردم گیلان دربارۀ پیشبینی وضع هوا و طلب باران»، فرهنگ گیلان، رشت، 1379 ش، شم 5-6؛ همو، «باورداشتهای مردم گیلان در پیشبینی وضع هوا (قسمت دوم)»، همان، 1382 ش، س 5، شم 17- 18؛ فخرالدین رازی، التحبیر فی علم التعبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1354 ش؛ فرهادی، مرتضى، «باران در فرهنگ و گویش سیرجان و چند شهر پیرامون آن»، فروهر، تهران، 1362 ش، شم 6-7؛ همو، «پیشبینی آب و هوا در میان عشایر و روستاییان سیرجان و بافت و میمند شهر بابک»، چیستا، تهران، 1365 ش، س 3، شم 8؛ همو، «فرهنگ آب و هوایی در کمره»، فروهر، تهران، 1362 ش، شم 5؛ همو، «فرهنگ آب و هوایی در میان ایلات و عشایر و روستاییان سیرجان و بافت و میمند شهر بابک»، فصلنامۀ عشایری ذخایر انقلاب، تهران، 1369 ش، شم 11؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانههای محلی، شیراز، 1342 ش؛ همو، گوشههایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ کابلی، میرعابدین، «شهداد مرکز ایالت آراتا؟»، باستانشناسی و تاریخ، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، 1365 ش، س 1، شم 1؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1343 ش؛ کمالالدین اسماعیل اصفهانی، دیوان، به کوشش حسین بحرالعلومی، تهران، 1348 ش؛ ماسه، ه .، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مجیدزاده، محسن، «خرافات در مازندران در مورد باران»، کاوه، برلین، 1351 ش، س 10، شم 40؛ محجوب، ایرانظفر، «عقاید خرافی خراسان»، سخن، تهران، 1346 ش، شم 4؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ معمار، فریدون، «آیین طلب باران در غرب ایران»، چیستا، تهران، 1362 ش، س 2، شم 10؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرشکرایی، محمد، انسان و آب در ایران، تهران، 1380 ش؛ همو، «مردمشناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ میرفخرایی، مجدالدین، باران، تهران، 1378 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نظامی گنجوی، شرفنامه، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1316 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش علی حصوری، تهران، 1357 ش؛ وحید دستگردی، حسن، حاشیه بر شرفنامه (نک : هم ، نظامی گنجوی)؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ همت کرمانی، محمود، تاریخ مفصل کرمان، تهران، 1350 ش؛ نیز:
Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strassburg, 1904; Boyce, M., A Word-List of Manichaean Middle Persian and Parthian, Leiden, 1977; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974.محسن ابراهیمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید