آل الیاس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 25 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237595/آل-الیاس
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
1
آلِ اِلْیاس، سلسلهای از فرمانروایان ایرانی که خاستگاه آنان سُغْد ماوراءالنهر بود و دوران کوتاهی از 317 تا 357ق / 929 تا 968م بر ایالت کرمان فرمان راندند و سرانجام به دست آل بویه از میان رفتند.
بنیادگذار این سلسله ابوعلی محمد بن الیاس از سرداران سامانیان بود. پدر او الیاس بن یسع سغدی از سوی نصر بن احمد مأموریت یافت که با ده هزار سپاهی به طبرستان رود و ابوالقاسم ناصر علوی مشهور به ناصر کبیر را که در آن ایالت شورش کرده بود، سرکوب کند. الیاس پس از مدتی جنگیدن، با ناصر آشتی کرد و طبرستان را به او سپرد، اما در راه بازگشت از ناصر خواست که گرگان را رها کند و از آن منطقه بیرون رود و چون او بدین فرمان تن در نداد، نبرد دیگر بار میان آنان درگرفت. در این جنگ الیاس شکست خورد و کشته شد. بیشتر سپاهیان او از میان رفتند و برخی امان خواستند و به علویان پیوستند (ابن اسفندیار، 271-272، 281). نام ابوعلی محمد بن الیاس، نخستینبار در شرح رویدادهای 301ق / 913م در کتابهای تاریخ به میان آمده است. در این سال پس از کشته شدن احمد بن اسماعیل سامانی، فرزند هشت سالۀ او نصر بن احمد به جایش نشست. گروهی از امیران و بزرگان دولت سامانی در بخارا بر او شوریدند، لیکن نصر بن احمد همۀ این شورشها را فرو خواباند (ابن اثیر، 8 / 79). ازجملۀ امیران شورشی، محمد بن الیاس بود که چون گرفتار شد، به فرمان نصر بن احمد زندانی گردید و سرانجام با میانجیگری ابوالفضل محمد بن علی بن عبیدالله بلعمیِ وزیر آزاد شد (ابن اثیر، 8 / 278؛ غفاری، 106). ابوعلی پس از آزادی به فرمان نصر بن احمد، همراه ابوبکر محمد بن مظفر بن محتاج، سپهسالار خراسان به گرگان رفت (ابن اثیر، 8 / 278).در 317ق / 929م یحییٰ، منصور و ابراهیم برادران نصر بن احمد بر او شوریدند و در غیبت وی بخارا را گرفتند و خزاین دولتی را ضبط کردند. محمد بن الیاس هم به یحییٰ که رهبر شاهزادگان شورشی بود پیوست، اما پس از چندی از او جدا شد و به ماکان بن کاکی، که حامی نصر بود و امارت نیشابور را از سوی ابن محتاج سپهسالار نصر در دست داشت، پناه برد. یحییٰ نیز اندکی بعد به او پیوست و محمد بن الیاس پس از خروج ماکان به سوی گرگان یکچند خطبه به نام یحییٰ کرد. نصر در تعقیب یحیی، آهنگ نیشابور کرد و چون ابوعلی از این خبر آگاه شد، آن شهر را رها ساخت و به سوی کرمان شتافت (ابن اثیر، 8 / 208-211).
از خاندان الیاس این کسان به فرمانروایی رسیدند:1. ابوعلی محمد بن الیاس (317-356ق / 929-967م). به گفتۀ بیشتر مورخان، محمد بن الیاس نخستینبار در 317ق / 929م به کرمان آمد و آنجا را به زیر فرمان خویش درآورد (ابن اثیر، 8 / 211). اما درین زمینه آرای گوناگونی هست. منشی کرمانی سال ورود ابوعلی به کرمان را 310ق / 922م (ص 15)، وزیری کرمانی 315ق / 927م (ص 59) و اعتمادالسلطنه 318ق / 930م (ص 243) یاد کرده است. ابوعلی در 322ق / 934م از کرمان به فارس رفت و در اصطخر به یاقوت، فرمانده نیروهای خلیفۀ عباسی برخورد و چنان وانمود کرد که آهنگ پناه بردن به او را دارد، اما یاقوت از ترفند او آگاه شد و لشکرش را از شهر بیرون آورد و آراست. محمد بن الیاس پایداری نکرد و به کرمان بازگشت. در همین هنگام نصر بن احمد سپاهی به سرداری ماکان بن کاکی برای سرکوب ابوعلی به کرمان فرستاد. در نبردی که درگرفت، ابوعلی شکست خورد و با نیروهای خود به فارس شتافت، اما در آنجا نیز از یاقوت شکست خورد و به دینور رفت (ابن مسکویه، 1 / 285-286؛ ابن اثیر، 8 / 278-279). د 323ق / 935م که ماکان از کرمان رفت، ابوعلی به شهر بازگشت و پس از نبردی با هواداران سامانیان، آنان را سرکوب کرد و فرمانروایی شهر را در دست گرفت (ابن اثیر، 8 / 304).در 324ق / 936م ابراهیم بن سیمجور دواتی، سپهسالار سامانیان، دیگر بار ابوعلی را در کرمان به محاصره افکند. در این هنگام معزالدولۀ دیلمی به صوابدید برادرانش عمادالدوله و رکنالدوله به کرمان لشکر کشید. ابراهیم بن سیمجور پس از آگاهی، محاصرۀ شهر را رها کرد و به خراسان بازگشت، و ابوعلی از قلعۀ کرمان بیرون آمد و به بم رفت تا از تعرض معزالدوله در امان باشد، اما معزالدوله در تعقیب او به آن شهر رفت. ابوعلی از نبرد پرهیز کرده به سیستان شتافت. هنگامی که ابوعلی در آن منطقه سرگردان بود، معزالدوله در جیرفت به جنگ علی کلویه، رئیس قبیلههای قفص و بلوچ، رفت، اما به سختی شکست خورد. چون محمد بن الیاس از این جریان آگاه شد، دانست که معزوالدوله او را تعقیب خواهد کرد. پس به جنابه رفت، ولی معزالدوله به او رسید و در نبرد شکستی سخت بر او وارد ساخت و خبر پیروزی خود را به آگاهی برادرش عمادالدوله رساند (ابن اثیر، 8 / 324-326؛ میرخواند، 4 / 148-149). به گفتۀ وزیری، معزالدوله سرانجام با ابوعلی آشتی کرد به این شرط که در شهرهای کرمان نام عمادالدوله را پیش از نام ابن الیاس در خطبهها یاد کنند (صص 62-63).ظاهراً ابوعلی پس از این تاریخ در کرمان مستقر گردیده و به عنوان فرمانروای مستقل به حکمرانی پرداخته است. از همین زمان تا مدت 20 سال منابع موجود دربارۀ وی و حوادثی که بر کرمان گذشته، خاموش است. به قراین میتوان حدس زد که این مدت را او بدون مزاحمت حکومتهای سامانی و آل بویه فرمان رانده است. روابط او بهویژه با آل بویه نیکو بود. گفتهاند که معزالدوله مدتی پس از فتح بغداد، دختر ابوعلی محمد بن الیاس را برای پسرش عزالدولۀ بختیار خواستگاری کرد (یاقوت، معجمالادبا، 1 / 60-61) و خلیفه المطیع را وا داشت تا خلعت و لوای حکومت برای ابوعلی به کرمان فرستد (ابن مسکویه، 2 / 176)، اما از شواهد تاریخی نمیتوان آشکارا دریافت که ابوعلی از آل بویه فرمان میبرده است، بهویژه آنکه در اواخر حکومت خویش قصد تسخیر قلمرو رکنالدوله را در سر میپرورانده و عتبی نیز او را مطیع سامانیان دانسته است (ص 308).ظاهراً ابوعلی تا 356ق / 967م در کرمان بود. به گزارش ابوعلی مسکویه و ابن اثیر وی در اواخر زندگانی در حالی که مدتی دراز بر این ایالت فرمان رانده بود، به بیماری فلج گرفتار شد. پس فرزندانش الیسع، الیاس و سلیمان را فرا خواند و الیسع را به جانشینی خود برگزید و مقرر کرد که پس از او الیاس فرمانروا باشد، اما چون از دشمنی میان الیسع و سلیمان آگاه بود، سلیمان را به سُغد فرستاد تا مشکلی در کار جانشینی نباشد. سلیمان فرمان پدر را به کار نبست و از میان راه به سیرجان شتافت. ابوعلی پس از آگاهی از این امر، الیسع را به جنگ او فرستاد. سلیمان مقاومتی نکرد و به خراسان تارانده شد. به دنبال این رویداد، الیسع نیز آماج بدگمانی پدر گشت و به زندان افتاد. در این هنگام بیماری ابوعلی شدت یافت، و مردم کرمان که از فرمانروایی درازمدت او خسته شده بودند و به گفتۀ حمدالله مستوفی، از بیداد او به ستوه آمده بودند (ص 380)، به فرمانروایی الیسع گراییدند. زنان و کنیزان ابوعلی وسایل آزادی الیسع را فراهم آوردند و با یاری سرداران سپاه، او را به حکومت نشاندند. چون ابوعلی نتوانست با آنان مقابله کند، از الیسع خواست که به او اجازه دهد تا با اموال و حشم خود به بخارا برود. الیسع موافقت کرد و ابوعلی راه بخارا را در پیش گرفت. چون به آنجا رسید، از توجه و عنایت منصور بن نوح سامانی برخوردار گشت. او منصور را تشویق کرد که لشکری گرد آورد و به قلمرو آل بویه در ری حمله کند، اما در بخارا بیماری وی شدت یافت و حالش دگرگون شد. به گزارش افضل کرمانی «از علوسن و صعوبت حادثه، او را عقل زایل شد و پشم و دوک در دست میگرفت و تاب میداد و میگفت که من شهری بنا کردم و چندین قلاع بساختم، و کودکان با وی سخریه میکردند» (عقدالعلیٰ، 125). او سرانجام در شوال 356ق / سپتامبر 967م در بخارا درگذشت (ابن مسکویه، 2 / 232-233؛ عتبی، 308؛ ابن اثیر، 8 / 581، 585-586؛ افضل کرمانی؛ عقدالعلیٰ، 124). از سکهای که در 334ق / 945م در کرمان (بردسیر) به نام ابوعلی محمد بن الیاس ضرب شده و در 1394ق / 1974م به دست آمده است، چنین برمیآید که ابوعلی در این سالها به استقلال بر کرمان فرمانروایی داشته است. ابوعلی را بیشتر مورخان، شخصی زراندوز بهشمار آوردهاند. او در دوران زندگانی خود گنجینهای از اموال، کالاها و جواهرات گوناگون فراهم آورد که در زمان جانشینان او به دست عضدالدولۀ دیلمی افتاد (ابن مسکویه، 2 / 249). غزالی داستانی از برخورد او با ابوعلی دقّاق نقل کرده و بهطور ضمنی وی را ستوده است (صص 97- 98). نظامالملک نیز همین داستان را روایت کرده و حکایت دیگری دربارۀ روابط سلطان محمود با ابوعلی ذکر کرده که با واقعیات تاریخی تطبیق ندارد (صص 74-75). پارهای از تاریخنویسان ابوعلی را مردی عیارمنش و راهزن دانستهاند که پیوسته در بیابانهای میان فارس و خراسان راهزنی میکرد و مالها را در خزینهها میاندوخت (افضل کرمانی، عقدالعلیٰ، 124؛ منشیکرمانی، 15).2. اَلیَسَع بن محمد بن الیاس (356-357ق / 967- 968م). چون محمد بن الیاس به بخارا رفت، سران سپاه و بزرگان کرمان، الیسع را به فرمانروایی برگماشتند، اما حکومت او چندان نپایید. او در آغاز کار به تحریک یسر بن مهدی برای برانداختن برادرش سلیمان از سیرجان کوشش بسیار کرد. نخست وی را به بهانۀ مشورت از سیرجان فرا خواند، لیکن چون سلیمان زیر بار نرفت به آنجا تاخت و او را به بخارا تاراند. پس از آن به فارس رفت. در این هنگام گروهی از لشکریان عضدالدوله به او پیوستند. الیسع در آغاز آنان را نواخت و خلعت داد، ولی چون گروهی از اینان گریختند و نزد عضدالدوله برگشتند، به دیگران بدگمان شد و همه را مثله کرد. چون سپاهیان زیردست وی چنین خشونتی از او مشاهده کردند، دسته دسته به سوی لشکرگاه عضدالدوله شتافتند و یکبار 000’1 تن از افراد او دستهجمعی به عضدالدوله پیوستند. الیسع چون وضع را بر این منوال دید، با نزدیکان خود به بخارا گریخت. عضدالدوله به دنبال او شتافت و در رمضان 357ق / ژوئیۀ 968م به کرمان رسید و شهر را به تصرف خود درآورد و همۀ اموال و املاک آل الیاس را تصاحب کرد. و پس از چندی کرمان را به فرزند خود ابوالفوارس شیرزیل ملقب به شرفالدوله سپرد و خود به فارس برگشت (ابن مسکویه، 2 / 249-253). الیسع نیز چون به بخارا رسید، از توجه منصور بن نوح برخوردار شد، ولی با پادشاه سامانی، به این سبب که وی را در جنگ با عضدالدوله یاری نکرده بود، به درشتی سخن راند و به گفتۀ عتبی «در بعضی ایام در اثنای معاشرت که سُورتِ شراب عنان تماسک او بستده بود، مباسطتی بیش از قدر خویش آغاز نهاد و بر لفظ راند که اگر دانستمی که همت آل سامان از اغاثت ملهوف و اعانت مکروب قاصر است، به طرفی دیگر التجا ساختمی و از جانبی دیگر مدد خواستمی» (ص 310). این سخن موجب تبعید او به خوارزم شد. ابوعلی بن سیمجور نیز اموال او را در یکی از شهرهای خراسان به یغما برد (عتبی، 309-310؛ ابن اثیر، 8 / 585-587). الیسع در خوارزم به چشمدرد سختی گرفتار شد به گونهای که تابِ تحمل آن نداشت. روزی در اثر شدت درد با دست خود چشمش را از حدقه درآورد و پس از اندکی جان سپرد (عتبی، 310؛ ابن اثیر، 8 / 587؛ افضلکرمانی، عقدالعلیٰ، 125؛ منشیکرمانی، 15؛ غفاری، 16).3. سلیمان بن محمد بن الیاس (359ق / 970م). به شرحی که یاد شد، او در زمان پدرش مدتی فرمانروای سیرجان بود. در 359ق / 970م سلیمان از منصور بن نوح پادشاه سامانی خواست که لشکری به او سپرده شود تا به همراهی قفصها و بلوچها کرمان را از دست آل بویه پس بگیرد. منصور موافقت کرد. سلیمان چون به آنجا رسید، با قبیلههای یادشده به جنگ کورکیربن جستان نایب عضدالدوله در کرمان، رفت ولی در گیرودار جنگ، او و دو برادرزادهاش ــ بکر و حسین که فرزندان الیسع بودند ــ با گروهی از سرداران خراسان کشته شدند. سرهای آنان برای عضدالدوله فرستاده شد و او این ارمغان را برای پدرش رکنالدوله فرستاد (ابن اثیر، 8 / 609).مورخان گزارش میدهند که در 364ق / 974م در ایالت کرمان آشوبهایی رخ داد. در این هنگام حسین بن ابوعلی بن الیاس که در خراسان میزیست، چون از این خبرها آگاهی یافت، گروه انبوهی را گرد خود آورد و عازم تسخیر کرمان شد. در نزدیکی آن شهر نبردی میان وی و مطهر بن عبدالله که هوادار آل بویه بود، درگرفت، حسین شکست خورد و اسیر شد. کرمان پس از آن بهطور کامل به اختیار عضدالدوله درآمد (ابن مسکویه، 2 / 359-361؛ ابن اثیر، 8 / 655-656).
ابوعلی محمد بن الیاس احتمالاً به دلیل اینکه میخواست مرکز فرمانروایی خود را از قلمرو آل بویه دور کند، پایتخت خود را از سیرجان به بردسیر (کرمان امروزی) منتقل کرد. از آن زمان این شهر به عنوان مرکز ایالت کرمان تثبیت شد. او در آبادانی این شهر کوششها کرد. مقدسی میگوید که ابوعلی چاهی بزرگ و شگفت در کرمان حفر کرد و مبلغی هنگفت در این راه خرج کرد. این چاه در داخل قلعۀ بزرگ کرمان جای داشت. به گفتۀ افضل کرمانی «چاهی عجیب که بر سنگ فرو شده بود و من ظاهر آن دیدم قریب هشت گز در هشت گز طول و عرض سر چاه بود؛ و بر چهار قسمت کرده بودند و چهار چرخ بر نهاده» (المضاف، 50-51). این چاه را در 605 ق / 1208م خواجه قوامالدین زوزنی که به عنوان فرمانروای کرمان تعیین شده بود با خاک پر کرد (همانجا).به گفتۀ مقدسی، ابوعلی در زرند کرمان نیز دژی ساخت و کاریزی احداث کرد که آب آن در دژ جریان داشت. همچنین در نزدیک شهر غبیرا بازاری ایجاد کرد (2 / 681-684). افضل کرمانی نیز از جملۀ بناهای ابوعلی از بارو و خندق و قلعۀ کوه و قلعۀ نو، یاد کرده است (عقدالعلیٰ، 123). منشیکرمانی قلعۀ کوه را نیز به دلیل این بیت بر سقف آن نگاشته شده از عمارات او میداند (ص 15):
بناک ابن الیاس و حلک غیره کذا الدهر یمضی تارة و یعود
ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دار صادر، 1402ق؛ ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، کلالۀ خاور، 1320ش؛ ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به کوشش آمدروز، مصر، 1332ق؛ اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، 1363ش، 1 / 249، 270، 272؛ افضل کرمانی، محمد بن حامد، عقدالعلیٰ، به کوشش علیمحمد عامری نایینی، تهران، روزبهان، 1356ش، صص 122، 131؛ همو، المضاف الیٰ بدایع الازمان، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1331ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، خیام، 2 / 363؛ زامباور، ادوارد ریتر، نسبنامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، خیام، 1356ش، 327؛ عتبی، ابونصر، تاریخ یمینی، ترجمۀ ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345ش، ص 311؛ غزالی، محمد، نصیحة الملوک، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، انجمن آثار ملی، 1351ش؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهانآرا، تهران، حافظ، 1343ش؛ لسترنج، گای، سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ محمود عرفان، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1364ش، ص 323؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1362ش، صص 379-381؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 2 / 696؛ منشی کرمانی، ناصرالدین، سمط العلیٰ للحضرة العلیا، به کوشش عباس اقبال، تهران، اساطیر، 1362ش؛ میرخواند، محمد بن خاوندشاه، روضة الصفا، تهران، خیام، 1338ش، 4 / 154؛ نظامالملک، حسن، سیاستنامه، به کوشش محمد قزوینی، تهران، زوار، 1344ش؛ وزیری کرمانی، احمدعلی، تاریخ کرمان، به کوشش باستانی پاریزی، دانشگاه تهران، 1340ش، صص 59- 68، 137، 249، 433، 461، 463؛ یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجمالادباء، بیروت، دارالفکر، 1400ق؛ همو، معجم البلدان، به کوشش فردیناند ووستنفلد، لایپزیک، 1866م.
سیدعلی آل داود
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید