آقوش اشرفی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 17 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237556/آقوش-اشرفی
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
1
آقوش اَشرفَی، یا آقُشِ اَشْرَفی، جمالالدین فرزند عبدالله معروف به «نایبالْکَرَک» (د 736ق / 1335م)، از امرای بزرگ ممالیک مصر در دهههای نخستین قرن 8 ق / 14م. ابن حجر عسقلانی (1 / 470) نام او را «آقُش الاشرفی جمالالدین البُرناق» نوشته است. او از ممالیک سلطان ملک منصور سیفالدین قَلاوون اَلفی نجمی (د 689 ق / 1290م) بود. نسبت «اشرفی» به جهت انتساب او به سلطان ملک اشرف صلاحالدّین خلیل (مق 693 ق / 1293م) پسر سیفالدین قلاوون بوده است.ملک اشرف صلاحالدین خلیل در 690 ق / 1291م امیر بَیْبَرْس دَوادار منصوری مورخ را از «نیابت کرک» معزول ساخت و امیر جمالالدین آقوش را به جای او برگماشت و از اینجاست که امیر جمالالدین آقوش به «نایب کرک» معروف گشته است.پس از آنکه ملک منصور حسامالدین لاچین در 696 ق / 1296م به سلطنت رسید، ملک ناصر محمد پسر سیفالدین قلاوون را با امیر جمالالدین آقوش (استاددارِ ملک منصور) به کرک فرستاد. ملک منصور لاچین در 698 ق / 1299م کشته شد و 2 تن از امیران (الحاج آل ملک و سنجر الجاوِلی) از قاهره به کرک رفتند تا این خبر را به ملک ناصر که به حال تبعید در آنجا بهسر میبرد، برسانند. جمالالدین آقوش نخستین کسی بود که این مژده را به مادر ملک ناصر داد.ملک ناصر دومینبار به سلطنت مصر رسید و در 709ق / 1308م برای رهایی از تحکمات دو تن از امیران خود به قصد حج از مصر بیرون رفت و خود را به کرک رسانید. جمالالدین آقوش نایب کرک از سلطان فراری پذیرایی کرد و شهر را آذین بست و پلی را که سالها عاطل مانده بود، برای عبور سلطان و همراهانش بر روی خندق قلعه انداخت، اما پل که بسیار فرسوده شده بود، زیر پای اسب سلطان و همراهان درهم شکست و عدهای به خندق افتادند، اما ملک ناصر توانست خود را وا رهاند. آقوش از این واقعه شرمسار گردید و با آنکه ضیافت عظیمی ترتیب داده بود، ملک ناصر بدو توجهی نکرد. ملک ناصر در کرک انصراف خود را از زیارت حج و عزم خود را به اقامت در کرک اعلام کرد و آقوش را به مصر فرستاد.آقوش حاصل غلات خود را به ملک ناصر بخشید و روی به مصر نهاد و در مصر در معرض خطاب و عتاب بیبرس و سَلّار، دو امیر حاکم بر امور مصر قرار گرفت که چرا ملک ناصر را به قلعۀ کرک راه داده است. او نامۀ ایشان را دربارۀ اجازۀ این کار نشان داد و معلوم شد که آن دو، نامۀ دومی دایر بر جلوگیری از راه دادن ملک ناصر به قلعه فرستاده بودهاند که به دست آقوش نرسیده است.بیبرس در شوال 708ق / مارس 1309م با عنوان «ملک مظفر» بر تخت مصر نشست و در رجب 709ق / دسامبر 1309م سپاهی برای جنگ با ملک ناصر به فرماندهی 5 تن از امیران تجهیز کرد که یکی از ایشان همین جمالالدین آقوش بود. این گروه از قاهره بیرون رفتند، ولی بعد بازگشتند. بیشتر امیران مصر به ملک ناصر پیوستند، ولی آقوش به ملک مظفر وفادار ماند و جزو آخرین کسانی بود که به ملک ناصر ملحق شدند. با پیوستن وی و آخرین امیر از امیران و لشگریان باقیمانده به ملک ناصر، ملک مظفر نومید گردید و به زوال دولت خود یقین حاصل کرد. در جمادیالثانی 711ق / سپتامبر 1311م امیر جمالالدین آقوش از سوی ملک ناصر به نیابت دمشق منصوب گردید. در 712ق / 1312م که آقوش به قاهره آمده بود، به دستور ملک ناصر گرفتار شد و در قلعۀ قاهره زندانی گردید، زیرا با قَرا سُنْقُر، یکی از مخالفان ملک ناصر، مناسباتی پیدا کرده بود. آقوش در رجب 715ق / اکتبر 1315م از زندان آزاد گردید و منصب امارت به او باز گردانده شد. سپس با دادن اقطاعی بدو، بر وی انعام کردند. در 719ق / 1319م ملک ناصر مقام آقوش را بالاتر برد و هنگام ورود او از کرسی خود بلند شد. گویا وی این پایگاه را پیشتر نیز داشته و پس از زندانی شدن از دست داده بوده است. ملک ناصر در 732ق / 1332م به حج رفت و آقوش را در «قلعه» نایب خود کرد و دستور داد تا بازگشت او از قلعه پایین نیاید.سرانجام پایگاه و مرتبۀ آقوش روی به تنزل نهاد و او را به نامهنویسی و همدستی با یکی از مخالفان ملک ناصر متهم ساختند. گفتهاند که سلطان تحکمات او را بر نمیتافت و برای اینکه وی را از قاهره دور کند، او را به نیابت طرابلس فرستاد. در 735ق / 1334م ملک ناصر آقوش را به اتهام دستاندازی بر کشتیهای بازرگانی و اموال تجار فرنگ از نیابت طرابلس عزل کرد و او را در قلعۀ «صَرْخَد» یا در «صَفَد» زندانی ساخت و بعد به زندان اسکندریه منتقل کرد. وفات او به گفتۀ مقریزی (2 (2) / 405) روز یکشنبه 7 جمادیالاول 736ق / 23 دسامبر 1335م روی داد.او را مردی مهیب، سنگدل و سخی توصیف کردهاند. در مدرسۀ صالحیه منبری برای اقامۀ نماز جمعه تأسیس کرد و فقها به جواز آن رأی دادند. ظاهراً به علت بزرگی شهر قاهره، این مدرسه به عنوان محل دوم برای اقامۀ نماز جمعه در نظر گرفته شد و این کار احتیاج به فتوای قضات و فقها داشته است. او مدتی ریاست و تولیت بیمارستان قاهره را نیز داشته است.برخی گفتهاند که نیابت او بر کرک مربوط به دورۀ دوم سلطنت ملک ناصر بوده است و ابن تَغْری بِرْدی این قول را اقوی دانسته است (9 / 310).
ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهرة، قاهره، وزارة الثقافة والارشاد، 1963م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الدّررالکامنة، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، حیدرآباد دکن، 1392ق / 1972م؛ مقریزی، احمد بن علی، السلوک، به کوشش محمد مصطفێ زیادة، قاهره، مطبعة لجنة التألیف والترجمة، 1942م 2 (2) / 317.
عباس زریاب
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید