آخرالزمان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 12 بهمن 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/237325/آخر-الزمان
شنبه 30 فروردین 1404
چاپ شده
1
دربارۀ جنبشهایی كه به نام طلوع ایام مسیحا در دورههای بعد پدید آمد، در مقالۀ «مسیح» گفتوگو خواهد شد (نك : قیامت، مسیح، یأجوج و مأجوج).
مآخذ: جودائیكا، ذیل Eschatology؛ كتاب مقدس (عهد عتیق)؛ هیستینگز، ذیل Eschatology؛ نیز:
Albright, W. F. and Mann, C. S., «Qumran and the Essenes», in the Scrolls and Christianity, London, 1969; Black, M., «The Dead Sea Scrolls and Christian Origins», Ibid; Charles, R. H., Eschatology the Doctrine of Future Life in Israel, Judaism and Christianity, New York, 1963; Guignebert, Ch., Le mond juif vers le temps de Jésus, Paris, 1969; Klausner, J., The Messianic Idea in israel, London, 1956; Mowinkel, S., He That Cometh-The Messianic Concept in the Old Testament and Later Judaism, London, 1956; Ringgren, H., The Faith of Qumran-Theology of the Dead Sea Scrolls (Eng. Trans.), Philadelphia, 1963.فتحالله مجتباییIII. مسیحیّتنظریاتی كه دربارۀ آخرالزمان در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید آمده است یكسان و یكنواخت نیست و به دشواری میتوان تصویری روشن و هماهنگ از آنها در این باب به دست آورد. علت این امر آن است كه اولاً هر 4 انجیل و بخشهای دیگر كتاب عهد جدید نقل اقوال و گزارشهایی دربارۀ اقوال و اعمال عیسى(ع) است كه از قول شاگردان و نزدیكان او روایت شده و طبعاً تصورات و دریافتها و سوابق ذهنی ناقلان و نیز زمینههای فكری و فرهنگی شنوندگان در محیطهای متفاوت، در اشكال و معانی روایات مؤثر بوده است.چنانكه گفته شد، در یكی دو قرن پیش از میلاد مسیح و در طول قرن اول انتظار ظهور منجی یا مسیحایی از نسل داوود، در میان قوم یهود شدت تمام گرفته بود و به اشكال و صور گوناگون جلوهگر میشد. در نظر نخستین پیروان عیسى و مسیحیان اولیه، عیسى انسانی بود برگزیدۀ خدا، مسیحای موعود و منتظر، كه گناهان همۀ گنهكاران را بر خود گرفت، آزار دید، مصلوب شد و روز سوم از گور برخاست و به آسمان صعود كرد و به زودی «رجعت» خواهد كرد. اوست كه باید جهان را از ظلم و فساد پاك كند، بندگان خدا را از غلبۀ نیروهای شیطانی رهایی بخشد و راه رستگاری نهایی را بگشاید. با مرگ عیسى كه قربان شدن اوست، میثاق جدیدی میان انسان و خدا بسته میشود. پس از آنكه مسیحیت به سرزمینهای غربی راه یافت و در محیط فكری و فرهنگی یونانی رو به رشد و گسترش نهاد، سخنان منسوب به عیسى كه در اصل به زبان آرامی بود، به زبان یونانی ترجمه شد و پیام او، كه دنبالۀ نبوتهای پیشین بود و از افكار منعكس در «مكاشفات» یهود و تعلیمات كسانی چون یحیی بن زكریا (معمدان) مایه میگرفت، در قالب تعبیرات و تصورات دینی مردم آن سرزمینها جای گرفت و با مقولات فكری و فلسفی یونانی آمیخته شد (هچ، خصوصاً گفتارهای 5, 7-9, 10, 11؛ بولتمان 175 به بعد، 196 به بعد؛ ناك، 106 به بعد).با اینكه نویسندگان انجیلها و نامهها و سایر بخشهای كتاب عهد جدید همگی عیسى را همان مسیحای موعود آخرالزمان میدانستند، ظاهراً در هیچیك از سخنانی كه از او نقل كردهاند (جز در انجیل یوحنا كه جدیدترین انجیلهاست و از افكار یونانی متأثر است) وی خود را صریحاً «مسیحا» نگفته و هیچیك از القاب و عناوین خاص آن («آنكه میآید»، «پسر انسان»، «پسر خدا»، «انسان») را مستقیماً بر خود اطلاق نكرده است و به نوعی بدانها اشاره میكند كه گویی مقصود كس دیگری جز خود اوست (بولتمان، 90؛ انسلین، 161-163). او همیشه از این عناوین به صورت سوم شخص (غایب) سخن میگوید، ولی در عین حال و در اغلب موارد، فحوای كلام و مضمون عبارات به روشنی حاكی از آن است كه مرجع اینگونه اشارات شخص اوست. علاوه بر این، پارهای از سخنانی كه در انجیلها از عیسى(ع) نقل شده است، نشان میدهد كه وی خود را آغازگر تحولی بزرگ و آورندۀ عصری جدید و منجی آخرالزمان میشناخته است. اینكه عیسى یحیى معمدان را همان الیاس پیغمبر میداند (متی، 17: 11-13؛ مرقس، 11:9-13) كه ظهورش مقدمۀ ظهور مسیحاست، نیز ناظر بر همین معنی است.در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید دربارۀ آخرالزمان و هنگام رسیدن آن، چندگونه قول و روایت دیده میشود:1. عیسی كه خود یكچند از پیروان یحیى بود و به دست او غسل تعمید یافته بود، در آغاز مانند او پایان جهان را بسیار نزدیك میدید و مردمان را به «توبه» و بازگشت به سوی خدا دعوت میكرد و میگفت كه تنها كسانی بخشوده و رستگار خواهند بود كه پیش از رسیدن آن روز خود را از گناه شسته و شایستۀ برخورداری از رحمت الٰهی باشند (مرقس، 14:1-15؛ متى، 2:3، 6). بنابر روایت مرقس و متى، الیاس كه باید پیش از آمدن مسیح بیاید و ظهور وی وقوع داوری بزرگ را اعلام كند، هماكنون آمده است. عیسى در جواب شاگردان خود كه از آمدن الیاس سؤال كرده بودند، گفت: «البته الیاس میآید و تمام چیزها را اصلاح میكند. لیكن به شما میگویم كه الحال الیاس آمده است؛ و او را نشناختند بلكه آنچه خواستند با وی كردند... آنگاه شاگردان دریافتند كه دربارۀ یحیى تعمیددهنده بدیشان سخن میگفت» (مرقس، 11:9-13؛ متى، 11:17-13). بدینسان، پایان جهان امری بود قریبالوقوع و هر لحظه انتظار آن میرفت كه صور به صدا درآید و قیامت آغاز شود.2. بعد از مرگ عیسى و رستاخیز صعود او، این آیندۀ نزدیك طبعاً به آیندۀ دورتری، یعنی به بعد از رجعت1، و به زمانی كه هنوز بعضی از شاگران او زنده خواهند بود موكول شد: «هر آینه به شما میگویم بعضی از ایستادگان در اینجا میباشند كه تا ملکوت خدا را كه به قوت میآید نبینند ذائقۀ موت را نخواهد چشید» (مرقس، 1:9؛ متی، 16: 28؛ لوقا، 27:9). گاهی نیز از رجعت او در آیندهای بسیار دور، پس از ظهور مسیحان دروغین و وقوع جنگها و قحطها و حوادث دیگر، سخن میرود (متى، 3:24-24) و در مواردی دیگر به آیندهای نامعلوم، كه هیچكس جز خداوند (پدر) از آن آگاه نیست اشاره میشود (مرقس، 32:13؛ متى، 36:24 و 13:25). به گفتۀ پطرس رسول (9:3) این تأخیر نشانۀ رحمت الٰهی است و نباید موجب شك و تردید شود؛ زیرا كه خداوند به بندگان خود مهلت داده است تا توبه كنند و از گناه پاك شوند.3. رجعت عیسى و آغاز روز بزرگ و داوری نهایی، واقعهای است ناگهانی و هیچ علامتی از وقوع آن خبر نمیدهد (مرقس، 35:13؛ متی، 1:25-13؛ لوقا، 35:12-46): «كمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید... مستعد باشید، زیرا در ساعتی كه گمان نمیبرید پسر انسان میآید» (لوقا، 35:13-40)؛ «ملكوت خدا با مراقبت نمیآید... زیرا چون برق كه از یك جانب زیر آسمان لامع شده تا جانب دیگر زیر آسمان درخشان میشود، پسر انسان در یوم خود همچنین خواهد بود» (لوقا، 20:17-24)؛ «در لحظهای، در طرفةالعینی، به مجرد نواختن صور اخیر، زیرا كرنا صدا خواهد داد و مردگان بیفساد برخواهند خاست و ما متبدل خواهیم شد» (رسالۀ اول پولس به قرنتیان، 51:15-52).4. ولی در موارد دیگر از علائمی كه رجعت عیسى و وقوع آخرالزمان را خبر میدهد و از حوادثی كه پیش از آن روی خواهد داد، به تفصیل سخن میرود: بشارت عیسى به سراسر جهان خواهد رسید. پیغمبران كذاب و مسیحان دروغین ظاهر خواهند شد، قحطها و وباها و زلزلههای بزرگ و جنگها و بلاهای سخت روی خواهد داد، آفتاب و ماه تاریك میشوند و ستارگان فرو میریزند، اساس افلاك متزلزل میشود، برادر برادر را و فرزند پدر را به هلاكت میسپارد و پدر فرزند را به قتل میرساند، «اما همۀ اینها آغاز دردهای زه است» (مرقس، 13: 4-27؛ متى، 3:24-31؛ لوقا، 21: 8- 28). در پایان این احوال علامت پسر انسان بر آسمان پدیدار و مسیح «در جلال خود در ابرها» (متى، 3:24، 64) و یا «با فرشتگان قدرت خود و در آتش مشتعل» (رسالۀ دوم به تسالونیكیان، 7:1- 8؛ رسالۀ اول به قرنتیان، 13:3). ظهور خواهد كرد، دشمنان خدا و دجال فریبكار را كه معجزههای دروغین میآورد و مردم را به گمراهی و ارتداد میكشاند، نابود خواهد كرد (رسالۀ دوم به تسالونیكیان، 1: 8- 9، 3:2- 9)، و دشمن آخرین كه مرگ است نابود خواهد شد (رسالۀ اول به قرنتیان، 26:15). سپس مردگان با پیكری روحانی1 زنده خواهند شد (رسالۀ اول به قرنتیان، 44:15-45) و مسیح داوری بزرگ را برقرار خواهد كرد، بدكاران در آتش خواهند سوخت و مؤمنان و پاكان «چون آفتاب رخشان خواهند شد» (متى، 41:13)، زمین و آسمان نو میشود و خلق جدید آغاز خواهد شد (متی، 19: 28؛ رسالۀ دوم پطرس، 13:3).شرح وقایع آخرالزمان در كتاب عهد جدید از همهجا مفصلتر و نزدیكتر به فرجامشناسی یهود در كتاب مكاشفۀ یوحنا آمده است. این كتاب كه در اواخر سدۀ 1قم نوشته شده، شامل رؤیاها و مكاشفاتی است دربارۀ پایان جهان، كه غالباً به صورت تمثیلهای عجیب، از آنگونه كه در كتاب دانیال نبی دیده میشود بیان شده، و تصویری از شهر آسمانی (اورشلیم سماوی) كه جایگاه مؤمنان و رستگاران است ارائه میدهد (9:21، 5:22). پیش از رجعت عیسى، تحولات عظیم كیهانی واقع میشود (چون باریدن خون و آتش از آسمان، خونین و زهرآگین شدن دریاها و رودها، تاریك شدن خورشید و ماه و ستارگان... كه در پی هم از دمیدن 7 فرشته در صورهای خود روی میدهد)، فتنهها و بلاهای عظیم بروز میكند، چون بیماری و مرگ، جنگ و كشتار، قحط و خشكسالی (بابهای 6، 15، 16). سپس مسیح با سپاهی از فرشتگان از آسمان فرود میآید، 2 حیوان عجیبی كه نمودار قدرتهای شیطانی حاكمند و جهان را به فساد كشیدهاند و نیز دجال و پیروانش مغلوب و نابود میشوند، دجال در دریای آتش افكنده میشود و پرندگان از خون و گوشت جباران و بدكاران سیر میشوند (1:13- 18، 11:19-21). چون قدرتهای شیطانی نابود شدند، شیطان خود به زنجیر كشیده میشود، و 000،1 سال در قعر هاویه محبوس میماند (1:20-10). در این 000،1 سال شهیدان زنده میشوند و مسیح بر جهان حكومت میكند و صلح و خیر و بركت در جهان برقرار میگردد. رنج و بیماری و مرگ نیست، ماه چون خورشید تابناك و خورشید 7 بار از ماه تابناكتر میگردد. در پایان این هزاره، شیطان از بند رها میشود و سپاه یأجوج و مأجوج اورشلیم را محاصره میكند. ولی آتشی از آسمان فرو میریزد كه نیروهای شیطانی را نابود میكند و شیطان در دریای آتش سوخته میشود. پس از آن رستاخیز همگانی برپا و داوری بزرگ آغاز میشود، فرشتگان كتاب اعمال را میگشایند، گنهكاران به دریای آتش انداخته میشوند و نیكوكاران كه نامشان در «دفتر حیات» ثبت است، در جهانی نو كه ملكوت الٰهی است به حیات جاوید میرسند (باب 20).6. چنانكه گفته شد، در مواردی از كتاب عهد جدید وقوع آخرالزمان و رجعت عیسى امری است ناگهانی و كسی را از آن خبر نیست. ولی در موارد دیگر این تحول امری است تدریجی و تكاملی، كه هماكنون آغاز شده است، همچون افتادن دانه در خاك و رشد و نمو گیاه و به ثمر رسیدن آن در پایان این سیر و جریان. عیسى خود این سیر تكاملی را به صورت تمثیلهایی بازگفته است: «ملكوت خدا مانند كسی است كه تخم بر زمین بیفشاند و شب و روز بخوابد و برخیزد و تخم بروید و نمو كند، چگونه او نداند. زیرا كه زمین به ذات خود ثمر میآورد. اول علف، بعد خوشه، پس از آن دانۀ كامل در خوشه. و چون ثمر رسید فوراً داس را به كار میبرد، زیرا كه وقت حصاد رسیده است. و گفت به چه چیز ملكوت خدا را تشبیه كنیم و برای آن چه مثل بزنیم؟ مثل دانۀ خردلی است كه وقتی كه آن را در زمین كارند كوچكترین تخمهای زمینی باشد. لیكن چون كاشته شد میروید و شاخههای بزرگ میآورد، چنانكه مرغان هوا زیر سایهاش میتوانند آشیانه گیرند» (مرقس،26:4-32؛ لوقا، 14:13-21؛ متى، 31:13).طلیعۀ این جریان تكاملی طبعاً ظهور عیسی و انتشار بشارت اوست (متى، 12: 28؛ لوقا، 20:17-21) و سرانجام با او به غایت خواهد رسید (رسالۀ اول به قرنتیان، 24:15 به بعد). وقتی كه فریسیان از عیسى میپرسند كه ملكوت خدا كی میآید؟ او در جواب میگوید كه ملكوت خدا هماكنون «در میان شماست» (لوقا، 20:17-21؛ دربارۀ این عبارت در سطور آینده باز سخن خواهیم گفت)، و اینكه عیسى یحیى معمدان را در مقام الیاس قرار میدهد (مرقس، 9:9-13؛ متى، 9:17-13) حاكی از آن است كه وی زمان خود را آغاز این دوران میداند. در یكی دو مورد در انجیلها از قول او آمده است كه زمان پیشین زمان شریعت موسى و انبیاء گذشته بوده و به یحیى ختم شده است (متی، 13:11؛ لوقا، 16:16) و از آن پس دوران جدید روی نموده است كه «زمان مسیح» به معنی فرجامشناسی آن و آغاز تحقق ملكوت الٰهی است (نك : گوگل، II / 277-278). وقتی كه یحیى در زندان بود از كارهای عیسى باخبر شد و 2 تن از شاگردان خود را به نزد او فرستاد و پرسید كه آیا آنكه باید بیاید اوست یا اینكه شخص دیگری را باید منتظر باشند. عیسى در جواب، بیآنكه خود را مسیحای موعود و منتظر بخواند، پیشگوییهایی را كه در كتاب اشعیاء نبی (29: 18-21 و 5:35-6) دربارۀ ایام مسیحا آمده است نقل میكند و از وقوع و تحقق آنها در زمان خود سخن میگوید (متى، 2:11-6). از اینروست كه پولس رسول در نامۀ خود به كلیسای كورینت دروازههای نجات را گشوده و همهچیز را «نوشده» میبیند و میگوید «اینك الآن روز نجات است» (رسالۀ دوم به قرنتیان، 17:5 و 2:6).7. در بخشهای دیگری از كتاب عهد جدید ملكوت الٰهی امری است باطنی و ایمانی، كه همهكس بالقوه در آن سهیم است و این تنها زمانی تحقق و فعلیّت مییابد كه ایمان درست و استوار در دل حاصل شود و حیات روحی و اخلاقی مؤمن را دگرگون گرداند. در بعضی از اقوال و تمثیلاتی كه از عیسى نقل كردهاند، این نكته به روشنی ظاهر میشود: ملكوت خدا همچون خمیرمایهای است كه در چند ظرف خمیر رشد كند و تمامی خمیرها را فراگیرد (لوقا، 21:13؛ متى، 23:13)؛ كلمۀ ملكوت مانند بذری است كه در سنگلاخ و در خاك خوب كاشته شود. کسی که به کلام خدا ایمان نیاورد، شیطان بذری را که در دل او کاشته شده است میرباید و كسی كه با ایمان محكم كلام خدا را بشنود بذری كه در دل او كاشته شده است «بارور شده، بعضی 100، بعضی 60 و بعضی 30 ثمر میآورد» (متى، 19:3 به بعد). سخنی كه عیسى در جواب فریسیان گفت و قبلاً نقل شد به نظر برخی از مفسران و صاحبنظران باید «ملكوت خدا در شماست» ترجمه شود. عبارت یونانی entos hymôn esti است كه به هر دو صورت قابل ترجمه است. بدینسان، كسی كه به مسیح ایمان آورد، در غسل تعمید با او یكی میشود (رسالۀ اول به قرنتیان، 12:12)، از گناه میمیرد و به خدا زنده میگردد. این «زایش دوباره» و حیات نو در مسیح آغاز نجات غایی و وصول به ملكوت الٰهی است (یوحنا، 3:3- 8).8. بنابر نظر دیگری كه در بخشهایی از كتاب عهد جدید، خصوصاً در آخرین رسالههای پولس رسول و در انجیل یوحنا دیده میشود و در حقیقت مكمل نظر پیشین است، مسیح یك شخص معین نیست، بلكه اصلی است الٰهی و فوق طبیعی، فراتر از تاریخ و زمان، كه پیش از آفرینش جهان بوده و بعد از پایان آن نیز خواهد بود. مسیح علت فاعلی و علت غایی هستی است و آفرینش عالم به واسطۀ او و برای اوست (رسالۀ پولس به كولسیان، 15:1- 18). همچنان كه همه در آدم مردهاند، همه در مسیح زنده خواهند شد (رسالۀ اول به قرنتیان، 22:15). مسیح خود «قیامت و حیات» است (یوحنا، 25:11)، «راه و دروازۀ نجات» است همان، 6:14 و 9:10). او خود آخرالزمان است: رنج كشیدن و مصلوب شدنش رنج و مرگ همگان است، از گور برخاستنش رستاخیز همگانی است و به آسمان رفتنش تحقق ملكوت الٰهی است، و مؤمنان او كه با او یكی شدهاند، در او میمیرند و در او زنده میشوند و در او به حیات جاودان میرسند (رساله به كولسیان، 12:2 و 1:3-4؛ رساله به رومیان، 3:6-11).چنانكه ملاحظه میشود موضوع آخرالزمان و رسیدن ملكوت الٰهی به چند صورت ناهمسان و ظاهراً متناقض در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید مطرح شده و این كیفیت از نخستین ادوار تاریخ مسیحیت موجب اختلافنظر در میان اصحاب كلیسا و ناهماهنگی در تفاسیر بوده است. گروهی از آباء اولیۀ كلیسا و پیروان آنان رجعت عیسى و وقوع آخرالزمان را، با همۀ علائمی كه در مكاشفات برای آن آمده است بسیار نزدیك میدیدند، گروه دیگر خود را در هزارۀ آخر (ششم) كه پایان آن آغاز هزارۀ مسیح و شهدا (هزارۀ هفتم) خواهد بود میپنداشتند و گروه سومی كه اكثریت مسیحیان را شامل میشد، كلیسای اولیه، یعنی جامعۀ مؤمنان مسیحیت را كه از آن به پیكر عیسى تعبیر شده بود، حضور مسیح و روحالقدس و مقدمۀ تحقق ملكوت الهی میدانستند. گرایش اول، با گذشت زمان و بینتیجه ماندن انتظارها، به انتظار رجعت و وقوع احوال آخرالزمان در آیندهای نامعلوم تبدیل شد و از آن هنگام تاكنون هر حادثۀ بزرگ طبیعی یا غیرطبیعی، جنگهای شدید، رواج بیدینی و همانند اینگونه رویدادها از علائم رجعت و ظهور مسیح تصور میشده است (نك : بوسه، 154 به بعد، 195 به بعد). گرایش دوم، یعنی امید به آمدن هزارۀ مسیح1 گرچه در آغاز طرفدارانی داشت و در دورههای بعد نیز گهگاه ظاهر میشد، لیكن هیچگاه به صورت عقیدهای رایج و شایع درنیامد.اما گرایش سوم اساس فكر مسیحیت در كلیسای كاتولیك روم و كلیسای ارتودكس شرقی شد. كلیسا (جامعۀ مؤمنان) مظهر ملكوت الٰهی است، و روحالقدس در آن یعنی در جامعۀ مؤمنان و در روح هر مؤمن حضور دارد و تأسیس كلیسا آغاز و طلیعۀ تحقق حكومت خداوند است. جهان بیرون از كلیسا قلمرو شیطان و عرصۀ گناه است و هركه به جامعۀ مؤمنان بپیوندد، خود را از سیطرۀ شیطانی رها كرده و نجات یافته است. كلیسا در حال گسترش است و سرانجام به كمال خود خواهد رسید و تمامی جهان را فرا خواهد گرفت. و آنگاه ملكوت الهی بیرون از این جهان و بیرون از این تاریخ، در جهانی نو برقرار خواهد شد. این نظر با رسمی شدن و قدرت یافتن كلیسا در امپراطوری روم (از سدۀ 5 م به بعد) و با آثار و تبلیغات كسانی چون قدیس اگوستین، قوت و سیطرۀ تمام گرفت و در شوراهای متعدد تأیید شد و امروز از اصول اعتقادی كلیسای كاتولیك روم و كلیسای ارتودكس شرقی است و كلیساهای پروتستان نیز غالباً، با تفاوتهایی از برخی جهات، كلاً آن را پذیرفتهاند. در سدۀ 19م به سبب پیشرفتهای علمی و صنعتی جدید و غلبۀ شیوههای تفكر تعقلی (راسیونالیستی) بسیاری از اصول اعتقادی مسیحیت مورد تردید و حتى انكار قرارگرفت و طبعاً در میان متفكران مسیحی كوششهایی در جهت سازگاركردن دین با علم و توجیه و تبیین اینگونه مسائل آغاز شد. دانشمندان به تحقیق در متون كتاب مقدس و نقادی آنها از لحاظ موضوعی و تاریخی و زبانشناسی پرداختند و از آن زمان تاكنون در باب مسائل مختلف كلامی و اعتقادی و تاریخی و نیز در توجیه اختلافاتی كه در موضوعات مربوط به فرجامشناسی در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید دیده میشود، نظریات و آراء خاص عرضه داشتهاند.نقادان و متكلمان به اصطلاح «لیبرال» (چون شلایر ماخر2) معتقد بودند كه تعلیمات عیسى كلاً پیام صلح و دوستی است و صرفاً جنبۀ اخلاقی و روحانی دارد و آنچه در كتاب مقدس از قول او دربارۀ آخرالزمان و قیامت و همانند اینگونه مطالب آمده است ساختۀ نویسندگان انجیلهاست و عیسی خود در این موضوعات سخنی نگفته است (گرانت، 175-176). در پایان قرن گذشته كسانی چون آلبرت شوایتزر3 به رد نظریات لیبرالها پرداختند و گفتند كه محور و مركز تعلیمات عیسى بشارت نجات و فرجامشناسی اوست و بدون آن مسیحیت هیچگونه معنی و اصالتی نخواهد داشت. امروز در اینكه جوهر پیام عیسى نوید و بشارت تحقق ملكوت خداست توافق كلی برقرار است، لیكن در چگونگی تفسیر اقوالی كه در این باب از قول او نقل شده است اختلافنظر موجود است. بعضی معتقدند كه عیسى تنها از آمدن ملكوت و نجات نهایی سخن گفته و آنچه دربارۀ علائم آخرالزمان (چون تحولات عظیم كیهانی، خروج دجال و غیره) كه در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید دیده میشود، همه را نویسندگان انجیلها از مكاشفات یهودی گرفته و در نوشتههای خود وارد كردهاند (چارلز، 379, 383-384). بعضی دیگر گفتهاند كه مخاطبان عیسى یهودیانی بودند كه با مكاشفات و فرجامشناسی یهودی آشنایی داشتند و از اینروی عیسى سخنان خود را در قالب تصورات و انتظارات و مقولات فكری آنان بیان میكرده و الفاظ و تعابیری به كار میبرده است كه برای آنان قابل فهم و قابل قبول باشد. ولی هنگامی كه با شاگردان خاص خود سخن میگفته، مقاصد خویش را صریح و خالی از صحنهآراییهای اسطورهای و تصورات مكاشفاتی اظهار میداشته است (داد، 237-238). در نظر بولتمان4 متكلم و دانشمند معروف و مؤسس مكتب «اسطورهگشایی5»، زبان كتاب مقدس زبان اسطوره و زبان تصاویر ذهنی است و در زیر تعابیر و تصاویر این زبان معانی دیگری نهفته است كه باید شناخته گردد و به زبان مفهوم امروزی و مقولات فكری جدید منتقل شود. جوهر فرجامشناسی مسیحیت، كه در قالب تعبیرات و تصورات اسطورهای بیان شده است، دعوت به «انتخاب» و اخذ تصمیم غایی و نهایی است. به عقیدۀ تیّار دوشاردن6، متفكر مسیحی معاصر، عالم هستی در جریان یك سیر تحولی و تكاملی كلی و مداوم قرار دارد كه غایت و سرانجام آن تحقق كامل ارادۀ الهی و یكی شدن با خداست.ولی هنوز در مجامع علمی مسیحیت بحث بر سر این مسائل ادامه دارد: آیا ملكوت الٰهی در كلیسا آغاز شده و تحقق نهایی آن در كلیسا خواهد بود؟ آیا امری است اجتماعی و به صورت یك تحول و انقلاب بزرگ جهانی به وقوع خواهد پیوست، و آیا تحقق آن بهتدریج و در طی مراحل تكاملی خواهد بود؟ آیا امری است فردی و شخصی و فرد باید با پرورش اخلاقی و تكامل روحی شخصاً بدان نایل گردد؟ و آیا چون مسیحیان بنیادگرا1 باید آنچه را كه در كتاب مقدس آمده است عیناً با همان الفاظ و به همان معانی ظاهری پذیرفت و منتظر رجعت مسیح و وقوع تمامی علائم آن بود؟مآخذ: Bultmann, R., Primitive Christianity in its Contemporary Setting, New York, 1958; Dodd, C. H., The Authority of the Bible, New York, 1958; Enslin, M. S., Christian Beginnings, part I and II, New York, 1956: Hatch, E., The Influence of Greek Ideas on Christianity, New York, 1957; Nock, A. D., Conversion, Oxford University Press, 1973: Grant, R. M., A Short History of the Interpretation of the Bible, New York, 1963; Goguel, M., Jesus and Origins of Christianity, 2 vols., New York, 1960; Bousset, W., Die Religion des Judentums im spathellenistischen Zeitalter, Tubingen, 1926.فتحالله مجتبایی
IV. در دین زردشتیدر گاهان (گاثها) كه سرودهای خود زردشت است و در آنها اصول عقاید وی را میتوان یافت، اشارۀ چندانی به پایان جهان نشده است، اما چنین مینماید كه در بندی از گاهان (یسن 43، بند 3) سخن از مردی است كه در آینده میآید و راه نجات را مییابد. این اشاره محتملاً دال بر اعتقاد زردشت به ظهور مرد نجاتبخشی در پایان جهان است. همچنین درگاهان چند بار به واژۀ سوشینت2 (سودبخش) برمیخوریم كه در ادبیات بعدی زردشتی به صورت سوشیانس درآمده و منجی نهایی زردشتی بهشمار آمده است و در موردی نیز سخن از دین سوشینت (یسن 45، بند 11) است. واژۀ فرشوکرتی3 (کاملسازی = کاملسازی جهان)، در زبان پهلوی فرشگرد4، یکی دیگر از اصطلاحاتی است که درگاهان (یسن 30، بند 9) بدان اشاره شده و به موضوع آخر جهان مربوط میشود، یعنی زمانی که پس از ضعف، و سرانجام نابودی اهریمن و نیروهای اهریمنی، جهان به کمال نخستین خود باز میگردد. در اوستای متأخر كه حاصل تلفیق عقاید زردشت و باورهای پیش از زمان او و نیز تحولات دین بعدی است، اشارات بیشتری به پایان جهان شده است (یشت 19، بندهای 88-96).مطالب مفصل در اینباره را در كتابهای پهلوی مییابیم كه گرچه زمان تدوین نهایی آنها غالباً سدۀ 3 و 4ق / 9 و 10م است، مطالب آنها از دورانهای كهن سینه به سینه تا آن زمان رسیده است. براساس این كتابها عمر جهان 000،12 سال است كه به 4 دورۀ 000،3 ساله تقسیم میشود. دوران اختلاط نیكی و بدی كه حاصل آن جهان كنونی است، 000،6 سال دوم از این دوره را تشكیل میدهد كه «تاریخ» جهان است. زردشت در آغاز هزارۀ 10، یعنی در میانۀ دوران اختلاط، ظهور كرده است. ظاهراً در دورانهای كهن فقط اعتقاد به یك منجی كه در پایان جهان میآید، وجود داشته است، اما بعداً این اعتقاد پیدا شده كه در اواخر هر هزاره از 000،3 سال باقیمانده از عمر جهان پسری كه نطفۀ او در رحم دختری باكره از نسل زردشت، در هنگام آبتنی بسته شده، زاده میشود. ظهور او در آغاز هزاره با معجزاتی همراه است و این در زمانی است كه نیروی اهریمن و دیوان همکار او افزایش یافته و دین و اصول اخلاقی به سستی گراییده است. ایران دستخوش تاخت و تاز اقوام بیگانه شده و بیگانگان بر ایران فرمانروایی یافتهاند و همهجا دچار جنگهای بزرگ است. از اینروست كه ظهور منجی لازم مینماید تا قدرت دین مجدداً برقرارگردد. نام 3 پسر زردشت هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس است.در اواخر هزارۀ 10 هوشیدر متولد میشود و درست در آغاز هزارۀ 11 در 30 سالگی ظهور میكند. در هنگام ظهور او خورشید 10 شبانهروز در اوج آسمان، همانگونه كه در آغاز خلقت در آنجا بود، میایستد و گیاهان به مدت 3 سال خشك نمیشوند، گرگ بسیار بزرگی كه قدرت همۀ گرگها در آن جمع است، پیدا میشود كه هیچ سلاحی بر آن كارگر نیست، غولها و دیوهای گوناگونی ظاهر میشوند كه یكی از آنها دیوی است به نام مَلْكوس یا مَرْكوس كه سرما و طوفان بزرگی ایجاد میكند و موجب میشود كه مردم و حیوانات بسیاری بر اثر آن از میان بروند. سرانجام دعا و استغاثۀ مؤمنان این دیو را از میان برمیدارد. در پایان سدۀ 5 از این هزاره مردم جهان مؤمن و كافرند. از كسانی كه در این زمان به یاری دین زردشتی میآیند، بهرام ورجاوند (دارای نیروی معجزهآمیز) از نسل كیان است كه از كابل یا هندوستان میآید. همچنین از كسانی كه هوشیدر را یاری میكنند، پئسوتن پسر گشتاسب است كه از جاویدانان بهشمار میآید و در این زمان برای یاری هوشیدر با سپاهی از كَنْگْدِز (دژی افسانهای در شرق ایران) بیرون میآید (دینكرد، 666-672؛ روایات پهلوی، فصل 48، بندهای 1 تا 21؛ زند بهمن یشت، فصل 7 و 8؛ جاماسبنامه، فصل 17، بند 2).هوشیدرماه، دومین منجی زردشتی، در اواخر هزارۀ 11 زاده میشود و در آغاز هزارۀ 12 (هزارۀ 6 از آغاز اختلاط جهان) در 30 سالگی ظهور میكند. خورشید در این هنگام 20 شبانهروز در میان آسمان میایستد و 6 سال گیاهان خشك نمیشوند. ظهور اژدهای شگفتانگیزی كه قدرت همۀ مارها را در خود دارد، از حوادث این دوران است. حادثۀ دیگر رها شدن ضحاك از زندان فریدون است. برای باز به بند كشیدن او گرشاسب كه به عقیدۀ زردشتیان، یكی از جاویدانان است، برانگیخته میشود و ضحاك به دست وی كشته میشود (دینكرد، 672-674؛ روایات پهلوی، فصل 48، بندهای 22-36؛ جاماسبنامه، فصل 17، بند 4- 8). سرانجام در پایان این هزاره سوشیانس، آخرین منجی زردشتی، ظهور میكند. خورشید 30 شبانهروز در میان آسمان میایستد. جاودانان زردشتی مانند كیخسرو و طوس و گرشاسب به یاری او میآیند. نبرد نهایی نیروهای اورمزدی با قدرتهای اهریمنی، كه در این زمان بسیار ضعیف شدهاند، صورت میگیرد. هر یك از ایزدان هماورد اهریمنی خود را از میان میبرد و اورمزد خود اهریمن را شكست میدهد. به روایتی او را از راه همان سوراخی كه در آغاز خلقت به جهان تاخته بود، به دوزخ یا عالم تاریكی كه جای اصلی اوست، میفرستد و به روایت دیگر، اهریمن كاملاً از میان میرود.در پایان جهان به جای چشمههای آب، چشمههای آتش بیرون میآید، باران باز میایستد، كوهها بر زمین فرو میریزند و زمین هموار میگردد. این زمان هنگام رستاخیز یعنی برانگیختن مردگان است. وقتی كه روان به تن آنان بازآمد و آنان از زمین برخاستند، همه در مجمع ایست واستر1 گرد میآیند. مؤمنان از كافران جدا میگردند. آنگاه آتش بزرگی جهان را فرا میگیرد و فلزات همه گداخته میشوند و مردم باید از آن رود بزرگ گداخته بگذرند، گذر از این سیل گداخته برای مؤمنان مانند گذشتن از رودخانهای از شیر گرم است. كافران با گذشتن از آن، از گناه خود پاك میشوند و سرانجام اورمزد مهربان همۀ كافران را كه قبلاً در دوزخ مجازات شده بودند و اكنون با گذر از فلز گداخته پاك شدهاند، میبخشاید و همه به بهشت میروند و تا ابد در آنجا آسوده از بیم اهریمن به سر میبرند. سوشیانس با اجرای مراسم «یسنا» كه مهمترین آیین دینی زردشتی است، موجب جاودانگی مردمان میشود (دینكرد، 675-676؛ روایات پهلوی، فصل 48، بندهای 37-107، جاماسبنامه، فصل 17، بند 9-16؛ گزیدههای زادسپرم، فصل 34، 35).مآخذ: بندهشن، به كوشش انكلساریا، بمبئی، 1908م؛ پورداود، ابراهیم، سوشیانت، بمبئی، 1927م؛ جاماسبنامه، به كوشش مِسینا، رم، 1939م؛ دینكرد، به كوشش مدن، بمبئی، 1911م؛ روایات پهلوی، به كوشش دابار، بمبئی، 1908م؛ زند بهمنیشت، به كوشش انكلساریا، بمبئی، 1957م؛ گزیدههای زادسپرم، به كوشش انكلساریا، بمبئی، 1964م؛ موله، م. ایران باستان، ترجمۀ ژالۀ آموزگار، دانشگاه تهران، 1356ش، صص 109-112؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1354ش؛ نیز:
Boyce, M., History of Zoroastrianism, Leiden, 1975, I / 234-235, 282-293.احمد تفضلی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید