آخرالزمان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 12 بهمن 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/237325/آخر-الزمان
پنج شنبه 28 فروردین 1404
چاپ شده
1
آخِرٌالزَّمان، اصطلاحی كه در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا دیده میشود و در ادیان ابراهیمی از اهمیت و برجستگی ویژهای برخوردار است. عقاید مربوط به آخرالزمان بخشی از مجموعۀ عقایدی است كه به پایان این جهان و پیدایش جهان دیگر مربوط میشود و ادیان بزرگ دربارۀ آن پیشگوییهایی كردهاند. در این مقاله نخست به بررسی عقاید مسلمانان پرداخته میشود و سپس به لحاظ قرابت میان اسلام و آیین یهود و مسیحیت، عقاید این دو آیین آورده میشود. در پایان برای آگاهی از فرهنگ باستانی ایران قبل از اسلام، عقاید زردشتی دربارۀ آخرالزمان به این مقاله افزوده میگردد.
در قرآن مجید گفتار صریحی دربارۀ آخرالزمان نیست و این اصطلاحی است كه در احادیث و مؤلفات مسلمانان به چشم میخورد. احادیث آخرالزمان را بسیاری از محدثان ازجمله بخاری (19 / 49)، ابوداود (4 / 113)، ابن ماجه (1 / 49)، احمدبن حنبل (3 / 5) و مجلسی (52 / 185، 207، 212، 261) آوردهاند.این اصطلاح، در كتابهای حدیث و تفسیر در دو معنی به كار رفته است: نخست، همۀ آن قسمت از زمان كه بنابر عقیدۀ مسلمانان، دوران نبوت پیامبر اسلام است و از آغاز نبوت پیامبر تا وقوع قیامت را شامل میشود. دوم، فقط آخرین بخش از دوران یاد شده كه در آن مهدی موعود ظهور میكند و تحولات عظیمی در عالم واقع میشود. اتصاف حضرت محمد(ص) به پیامبر آخرالزمان در میان مسلمانان با این دو مطلب ارتباط دارد: نخست اینكه پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و شریعت وی به دلیل كامل بودن تا پایان این عالم اعتبار دارد و او پیامبر آخرین قسمت از زمان است كه به قیامت میپیوندد؛ دیگر اینكه در نخستین سدههای اسلام، حداقل تصور عدهای از مسلمانان چنین بود كه قیام قیامت نزدیك است و ظهور پیامبر اسلام در عصری واقع شده كه به قیامت متصل است.این عقیده به روایاتی مستند بود كه از پیامبر نقل میشد و به موجب آنها وی گفته بود كه میان عصر وی و برپا شدن رستاخیز فاصلۀ چندانی نیست. در یكی از این روایات آمده كه پیامبر در یكی از روزها به هنگام غروب آفتاب به اصحاب خود فرمود: «آنچه از عمر دنیا باقی مانده، به گذشتۀ آن همان نسبت را دارد كه باقیماندۀ وقت امروز نسبت به گذشتۀ آن دارد» (طبری، 1 / 10). در روایات دیگری آمده كه پیامبر میفرمود: «میان من و قیامت فاصله نیست، همانسان كه میان دو انگشت سبابه و وسطی فاصله نیست» (مسلم، 2 / 581). گرچه در اسناد این روایات، هنوز تحقیق لازم به عمل نیامده و صحت استناد آنها به پیامبر اسلام محرز نیست، ولی مسلماً این روایات در تفكر مسلمانان اثر میبخشیده و این تصور را پیش میآورده كه میان بعثت پیامبر اسلام و برپا شدن رستاخیز فاصلۀ بسیار كمی است.مسلمانان از تصور عمومی پیشینیان دربارۀ محدودیت زمان این عالم و تعیین سنوات آن متأثّر بودند. تصور پیشینیان این بود كه از آغاز این جهان چندین هزار سال بیش نمیگذرد و جهان مادی عمر كوتاهی دارد و آغاز و انجام آن به هم نزدیك است. طبری ضمن نقل عقاید گذشتگان دربارۀ مقدار زمان این جهان مینویسد: پارهای آغاز تا انجام «زمان» را 000‘6 سال میدانند و پارهای 000‘ 7 سال، ولی من این مدت را 000‘14 سال میدانم. 000‘ 7 سال از آغاز خلقت تا پایان آفرینش آدم ابوالبشر و 000‘ 7 سال پس از آن تا قیام قیامت (تاریخ، 1 / 55). ابن اثیر نیز مانند همین مطالب را نقل كرده است ( الكامل، 1 / 14). پارهای از دانشمندان مسلمان تاریخگذاری عالم و تعیین باقیماندۀ عمر آن را آنگونه كه از طبری و ابن اثیر نقل شد، ازجملۀ اسرائیلیات میشمارند و رد میكنند. آنان بر این عقیدهاند كه به موجب آیۀ «وَعِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ» (لقمان / 31 / 34، زخرف / 43 / 85) و آیات مشابه آن، كسی غیر از خداوند از عمر عالم آگاه نیست و پیشبینی باقیماندۀ آن امكان ندارد.در فرهنگ عامۀ مسلمانان مخصوصاً شیعه، اصطلاح آخرالزمان حكایت از عصری میكند كه مهدی موعود در آن ظهور میكند و تحولات ویژهای در جهان رخ میدهد. در روایات مسلمانان برای این عصر مشخصات ویژهای (به نام علائم آخرالزمان) نقل شده است.از مجموع روایاتی كه در كتابهای حدیث، تفسیر و تاریخ دربارۀ عصر ظهور مهدی موعود نقل شده، دو مطلب دربارۀ مشخصات آخرالزمان ــ به معنی عصر مهدی موعود ــ به صورت تواتر معنوی به دست میآید. نخست اینكه در این عصر، پیش از ظهور مهدی موعود، فساد اخلاقی و بیداد و ستم همۀ جوامع بشری را فرا میگیرد و به صورت عامترین پدیده در روابط انسانها درمیآید. دیگر اینكه پس از ظهور مهدی، تحول عظیمی در جوامع واقع میشود، فساد و ستم از میان میرود و توحید و عدل و رشد كامل عقلی و عملی در سراسر زندگی انسانها گسترش مییابد. معروفترین حدیث كه با عبارات گوناگون نقل شده، علامت اصلی دوران حكومت مهدی در آخرالزمان را بال گستردن داد بر سراسر جهان یاد میكند: خداوند جهان را كه از بیداد و تباهی آكنده شده است، بهوسیلۀ او از قسط و عدل پر میسازد (ابن ماجه، 2 / 1336؛ مجلسی، 52 / 266). برخی، مجموعۀ مشخصات و علائم آخرالزمان را كه مربوط به عصر مهدی موعود میشود و در احادیث پیشگویی شده است. چنین تفسیر كردهاند: پیروزی نهایی صلاح و عدالت و آزادی، حكومت جهانی واحد، عمران تمام زمین، بلوغ بشریت به خردمندی كامل و آزادی از جبرهای طبیعی و اجتماعی، برقراری مساوات كامل میان انسانها در امر ثروت، منتفی شدن كامل مفاسد اخلاقی، منتفی شدن جنگ و سازگاری انسان و طبیعت (مطهری، 60).در پارهای از روایات اسلامی برای آخرالزمان علائم دیگری نیز یاد شده است، مانند ظهور دجال، ظهور دابَّةُ الاَرض كه چهارپایی عظیمالجُثَّه است و خروج یأجوج و مأجوج (ه م م) و نزول عیسى در میان مردم (بخاری، 24 / 185-190؛ مجلسی، 52 / 181).گرچه این روایات كه از وقوع یك رشته رویدادهای غیرعادی خبر میدهد، در بسیاری از كتابهای حدیث و سایر مؤلفات اسلامی نقل شده، ولی تاكنون پژوهش لازم دربارۀ صحت اسناد آنها انجام نیافته است و نیز دربارۀ محتوای آنها تفسیری كه مورد اتفاق باشد، ارائه نگردیده است. عدهای از دانشمندان مسلمان مقصود واقعی این احادیث را همان میدانند كه از ظواهر الفاظ حدیث برمیآید و عدهای دیگر میكوشند تعبیرات این روایات را به صورت رمز و تمثیل بفهمند.افزون بر اصطلاح «علائم آخرالزمان»، در فرهنگ مسلمانان اصطلاح مشابه دیگری است و آن «اَشْراطُ السّاعَة» (علائم برپا شدن رستاخیز) است. گرچه این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد، ولی از بررسی روایاتی كه زیر این عنوان در كتابهای حدیث نقل شده است، برمیآید كه مضمون این روایات، مطالب مشترك بسیاری با روایات آخرالزمان دارد و بسیاری از علائم، در هر دو دسته از روایات ذكر شده است (ابن ماجه، 2 / 1341، 1342، 1343). با وجود اشتراك در مضمون روایات یاد شده، این مطلب مسلم است كه در همۀ ادوار تاریخ مسلمانان، مسألۀ آخرالزمان به صورت آشكاری از مسألۀ قیامت تفكیك شده است. به عقیدۀ مسلمانان، قیامت همان احوالی است كه پس از فنای این عالم مادی واقع میشود، ولی دورۀ آخرالزمان، قسمت پایانی همین عالم است و به این عقیده مربوط میشود كه عالم اجسام (دنیا) سرانجام فانی خواهد شد و زمان به پایان خواهد رسید.در نظر عدهای از مفسران متأخر مسلمان، علاوه بر روایاتی كه از آن سخن گفته شد، در قرآن آیاتی است كه نظر به آیندۀ جوامع انسانی دارد و دربارۀ حكومت توحید و عدل در آیندۀ زندگی انسان مطالبی بیان میكند. اینان معتقدند كه آیات مربوط به استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیكوكاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزی حق بر باطل بهرغم جولان دائمی باطل، آیاتی هستند كه سرنوشت آیندۀ بشریت را پیشگویی میكنند و مستقیماً به مسألۀ آخرالزمان مربوط میشوند. محمدرشید رضا (9 / 80)، محمدحسین طباطبایی (14 / 330) و سید قطب (5 / 3001، 3002) به ترتیب در ذیل آیات 128 از سورۀ 7 (اعراف)، 105 از سورۀ 21 (انبیاء) و 171-172 از سورۀ 37 (صافات) قرآن، این عقیده را توضیح دادهاند.اینان، آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعی فلسفۀ تاریخ میدانند. این مفسران كه از روحیۀ خاص عصر ما یعنی جستوجوی نوعی فلسفه برای تاریخ انسان متأثرند، درصدد كشف فلسفۀ تاریخ از دیدگاه اسلام برآمدهاند و آن را در این آیات و امثال آن یافتهاند. در نظر اینان، تحولات آخرالزمان كه در روایات بیان شده، چیزی جز آیندۀ طبیعی جامعۀ انسانی نیست. عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شكوفایی تكامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان. چنین آیندهای امری است محتوم و مسلمانان باید انتظار آن را بكشند.نظر جمعی از علما آن است كه این انتظار هرگز نباید به گونۀ چشم دوختنِ منفعلانه به وقوع حوادث باشد، بلكه باید حالتی باشد سراسر پر از فعالیت و امیدواری. مسلمانِ خواهان صلاح جامعۀ انسانی و آگاه از تحقق قطعی اهداف تاریخی انتظار باید سرشار از امید، آمادگی و كوششی درخور این انتظار باشد: انتظاری مثبت، نه منفی.در چهارچوب این برداشت فلسفی، آخرالزمان قطعۀ معینی از تاریخ نوع انسان است كه نه ممكن است پیش افتد و نه ممكن است واپس افكنده شود. نوع انسان باید حركت تكاملی تدریجی خود را كه بر مبنای پیروزی تدریجی حق بر باطل صورت میگیرد، همواره دنبال كند تا به دورۀ آخرالزمان برسد.در نقطۀ مقابل این تصور كه طرحی برای فلسفۀ تاریخ است، در آثار اكثر مسلمانان قدیم اعم از شیعه و سنی مسألۀ آخرالزمان ظاهراً به فلسفۀ تاریخ ربط داده نشده است.علمای قدیم نه در تفسیر آیات سخن از تحول طبیعی جامعۀ انسانی به سوی حكومت توحید و عدل به میان آوردهاند و نه روایات آخرالزمان را به چنین فلسفهای برای تاریخ مربوط كردهاند. در نظر آنان تحولات آخرالزمان امری است غیرعادی كه در آخرین بخش از زندگی نوع انسان واقع میشود و به تحولات قبلی جامعۀ انسانی مربوط نمیگردد. در آثار آنها تاریخ عبارت است از مجموعۀ حوادث پراكنده؛ و پیروزی حق بر باطل در آخرالزمان حادثهای است مخصوص همان عصر و نه فلسفهای كه تاریخ براساس آن حركت میكند. مبنای عقیده به حكومت توحید و عدل در آخرالزمان نیز صرفاً همین است كه چنین مطلبی از طریق روایات پیشگویی شده است. فكر تكامل اجتماعی انسان در طول تاریخ برای آنان ناشناخته است. در چهارچوب تصور این پیشینیان، برخلاف آنچه در برداشت فلسفی از آخرالزمان دیده میشد، ممكن است كه هر قطعهای از تاریخ نوع انسان، آخرالزمان باشد. چیزی كه هست، فقط خدا میداند این قطعه كدام است. تفاوتی كه میان علمای قدیم شیعی و سنی در این مسأله هست، این است كه علمای اهل سنت آیاتی را كه در آنها وعدۀ پیروزی حق بر باطل و وراثت مؤمنان در زمین داده شده، مربوط به پیروزیهای صدر اسلام میدانند، ولی علمای شیعه معتقدند كه این آیات مربوط به عصر مهدی موعود است.این دانشمندان در ذیل آیات مذكور روایاتی را از امامان شیعه نقل كردهاند كه به موجب آنها این آیات از تحولات آخرالزمان خبر میدهد (طوسی، 7 / 283-284، 8 / 129). بدینسان، در میان شیعه پیشگویی حكومت توحید و عدل در آخرالزمان تنها منحصر به روایات نبود، بلكه قرآن نیز یكی از منابع این مطلب بهشمار میآمد. افزون بر این، عقیدۀ شیعه به این مطلب كه مهدی موعود در 256ق / 870م از صلب امام حسن عسكری(ع) متولد شده و پس از 70 سال دوران غیبت كبرى را آغاز كرده است و در آینده ظهور خواهد كرد، انتظار آخرالزمان را در میان شیعه قوت بخشیده است. بر اثر مجموع این عوامل بود كه در طول تاریخ اسلام، شیعه به صورت یك اقلیت معارض و مبارز درآمد و در میان آنان قیامهای دامنهدار متعددی به وقوع پیوست. ولی این تفاوت كه در نگرش اهل سنت و شیعه دربارۀ آخرالزمان در كار بود، به این معنی نبود كه قدمای شیعه نوعی فلسفۀ تاریخ پدید آورده بودند و به تكامل اجتماعی نوع انسان در طول تاریخ معتقد بودند. در آثار علمای قدیم شیعه كه دربارۀ مهدی موعود تألیف شده، دربارۀ حكومت توحید و عدل در عصر مهدی تأكیدات فراوان شده است، ولی از بینش فلسفی دربارۀ تاریخ، سخنی به میان نیامده است. از باب گواه بر این مطلب، میتوان كتابهای الغیبة و اكمالالدین را از طوسی و ابن بابویه یاد كرد.آنچه دربارۀ فقدان فلسفۀ تاریخ در آثار اكثر علمای قدیم اسلام گفته شد، به این معنی نیست كه در هیچیك از متون قدیمی مسلمانان مجال چنین استنباطی نیست. در پارهای از متون به تعبیراتی دربارۀ آیندۀ جوامع بشری برمیخوریم كه فهمیدن آنها به صورت فلسفۀ تاریخ مناسبتر از فهمیدن آنها به صورت نوعی پیشگویی به نظر میآید. در رسایل اخوان الصفا چنین آمده است: ظهور دولت در میان بعضی از مردم و امتها و افزایش قدرت برخی از پادشاهان و خروج بعضی از شورشگران و تجدید ولایات در حوزۀ ملك و حوادث دیگری از اینگونه، در جهت صلاح شأن جهان و رساندن آن به ترقی و كمال است. نیز هرچند عوامل تباهی مانند جنگها و فتنهها و غارتگریها، در میان میآیند و درنتیجۀ آنها برخی شهرها ویران میگردند و رشد و رونق بعضی اقوام از میان میرود، سرانجامِ همۀ آنها به سوی صلاح و بهبود است (3 / 264).ابن خلدون نیز از جمله كسانی است كه در مقدمۀ خود به نوعی فلسفۀ تاریخ قائل شده است.كلیات عقاید مربوط به آخرالزمان ازجمله مطالبی است كه تقریباً در میان همۀ فرقههای بزرگ اسلام پذیرفته شده است، ولی اینكه آیا تحولات آخرالزمان با ظهور مهدی موعود پدیدار خواهد شد و نیز اینكه مهدی موعود چه كسی است، مورد اختلاف است.
ابن اثیر، عزالدین، الكامل، بیروت، دارصادر، 1979م؛ ابن بابویه، محمدبن علی، اكمالالدین، نجف، المطبعة الحیدریة، 1389ق، جم ؛ ابن حنبل، احمد، مسند، بیروت، دارصادر، 13، 38، 5 / 235؛ ابن ماجه، محمدبن یزید، سنن، بیروت، دارالفكر، 1395ق؛ ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، داراحیاء السنة النبویة؛ رسائل اخوان الصفا، تهران، مكتب الاعلام الاسلامی، 1405ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح (كتاب الفتن)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981م؛ ترمذی، محمدبن عیسى، الجامع الصحیح، به كوشش ابراهیم عطوه عوض، مصر، مصطفی البابی الحلبی، 4 / 48، 50؛ رشیدرضا، محمد، المنار، بیروت، دارالمعرفة؛ زمخشری، محمودبن عمر، الكشاف، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، 1 / 62؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسةالاعلمی، 1391ق؛ طبری، محمدبن جریر، تاریخ، به كوشش دخویه، لیدن، 1881-1882م؛ طوسی، محمدبن حسین، التبیان، به كوشش احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ همو، الغیبة، نجف، مكتبةالصادق، 1385ق، جم ؛ قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالمشرق، 1982م؛ مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1983م؛ مسلم، ابوالحسین، صحیح، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1397ق؛ مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، صص 45-65؛ همو، قیام و انقلاب مهدی، تهران، صدرا، 1398ق.
محمد مجتهد شبستری
تصور «آخرالزمان»، به معنی پایان دوران جهان و پیوستن آن به قیامت كبرى، در بین قوم یهود از سدههای 3 و 2قم پیدا شده است. پیش از این زمان بنیاسرائیل كه خود را قوم برگزیدۀ خداوند میدانستند، در انتظار دورانی بودند كه در آن وعدۀ الٰهی تحقق یابد، و خداوند قوم برگزیدۀ خود را در «سرزمین موعود» مستقر، و دشمنان آن را نابود كند، و عدل و احسان خود را بر سراسر جهان بگستراند. در دورههای بعد از حكومت داوود و سلیمان، كه این قوم از لحاظ اجتماعی دجار پریشانی و تفرقه و از لحاظ دینی و اخلاقی گرفتار فساد و انحطاط شده و گرایش به شرك و الحاد در میان آنان شدت گرفته بود، غایت این آرزو و انتظار بازگشت قدرت و وحدت و خلوص دوران گذشته بود و انتظارِ زمانی میرفت كه خداوند بار دیگر پیشوایی همچون موسى و یوشع و داوود و سلیمان در میان ایشان ظاهر سازد تا بدكاران و مفسدان را كیفر دهد و قوم را از تیرهبختی و خواری «نجات» بخشد.عاموس نبی (سدۀ 8 قم) كه سخنانش بیشتر انذار و تحذیر است، از رسیدن این زمان سخن گفته و از آن به نام «روز خداوند» (یوم یهوه) یاد كرده است، ولی این روز، روز انتقام الٰهی است و روزی است كه خداوند بنیاسرائیل را به جرم تبهكاریها و گناهانی كه مرتكب شدهاند كیفر خواهد داد: «وای بر شما كه مشتاق روز خداوند میباشید. روز خداوند برای شما چه خواهد بود؟ تاریكی، و نه روشنایی؛ ظلمت غلیظی كه در آن هیچ درخشندگی نباشد» (5: 18-20). ولی سخنان عاموس همگی تهدید و انذار نیست، بلكه برای بنیاسرائیل، بعد از آنكه كیفر گناهان و بد عهدیهای خود را دیدند، روز سعادت و خیر نیز پیشبینی میكند: «لیكن خداوند میگوید كه خاندان یعقوب را بالكل هلاك نخواهم ساخت. در آن روز خیمۀ داوود را كه افتاده است، برپا خواهم نمود، و بار دیگر از زمینی كه به ایشان دادهام كنده نخواهند شد» (9: 8-15).در كتاب هوشع، معاصر عاموس، و بعضی دیگر از كتابهای عهد عتیق كه كلاً به دوران قبل از اسارت (597 قم) تعلق دارند (چون میكاه، ناحوم، ارمیا و بخشهایی از اشعیا) نیز اینگونه انذارات و وعیدها دیده میشود. در بخشهایی از كتاب اشعیا كه انتساب آنها به اشعیاء نبی (سدۀ هشتم قم) كمتر مورد تردید است، هنگامی كه «روز خداوند» فرا رسد همۀ عاصیان و گنهكاران ــ از یهود و غیریهود ــ نابود خواهند شد (12:2-17) و خشم خداوند طوفان و زلزلهای عظیم بر جهان نازل خواهد کرد و شعلههای آتش همهجا را فرا خواهد گرفت (6:29-7). ولی در عین حال، گروهی كه مؤمن و درستكارند (و اشعیا آنان را «بقیۀ اسرائیل» و «بقیۀ یعقوب» و «بقیۀ قوم خداوند» میخواند)، سرانجام مشمول رأفت و عنایت الٰهی خواهند شد و به سوی خدای خویش باز خواهند گشت (10: 21-22، 12: 1-6، 28: 5-6). پادشاهی از نسل یسّی (پدر داوود) كه «روح خداوند بر او قرار گرفته» و حكیم و خداترس است، ظهور خواهد كرد و جهان را از عدل و خیر و بركت پرخواهد ساخت چنانكه «گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید» (11: 1- 8)؛ كوران بینا، كران شنوا، و گنگان گویا و لنگان خرامان خواهند شد (35: 5-6). در كتاب هوشع و میكاه، كه هر دو از معاصران اشعیاء بودند نیز از فرا رسیدن این روز و صلح و سعادت بیپایانی كه پس از آن خواهد بود، سخن رفته است (هوشع، 2: 20-25) و از آمدن پادشاهی عادل كه «طلوعهای او از قدیم و ایام ازل» بوده، خبر داده شده است (میكاه، 5: 2-6).یك قرن بعد، در اواخر سدۀ 7 قم صفنیا و ارمیا و ناحوم از رسیدن «روز خداوند» و نزول آتش غضب الٰهی بر جهانِ سرشار از گناه و ظلم و فساد خبر میدهند و صفنیا و ارمیا «روز بزرگ خداوند» را بسیار نزدیك میبینند. در كتابهای این انبیا نیز گروهی كه از گناه و عصیان بركنار بودهاند، فرقۀ ناجیه بهشمار آمدهاند و ارمیا، چون اشعیا و میكاه، از ظهور پاشاهی از نسل داوود كه عدل الٰهی را در جهان جاری خواهد كرد، خبر میدهد (ارمیا، 23: 5-6).در این كتابها كه به دوران پیش از اسارت تعلق دارند «روز خداوند» پایان جهان نیست و سخنی از رستاخیز آخرالزمانی و پاداش و كیفر اخروی به میان نمیآید. قهر و غضب الٰهی و «روز خداوند» در همین جهان است و عاصیان بنیاسرائیل و دشمنان آن قوم را دربر میگیرد و پادشاهی كه ظهور خواهد كرد، عدل و ارادۀ خداوند را از لحاظ مصالح قوم یهود برپا خواهد ساخت و عهدی را كه در طور سینا بسته شده بود، دوباره تجدید خواهد كرد.دوران بعد از اسارت: نبوكد نصر، پادشاه بابل (605-562 قم) چند بار بر اورشلیم حملهور شد و شهر را غارت و معبد را كه از زمان سلیمان مركز حیات دینی و اجتماعی بنیاسرائیل بود، ویران كرد و اكثریت آن قوم را اسیر كرده به بابل برد. این دوران تا 539 قم كه كورش هخامنشی بابل را فتح كرد ادامه داشت. در این سال كورش بنیاسرائیل را به اورشلیم بازگرداند و فرمان داد تا خرابیهای شهر را مرمت و معبد را تجدید بنا كنند. در دوران هخامنشیان و تحت حمایت آنان، اورشلیم دوباره آباد گشت و در زمان نحمیا (سدۀ 5 قم) به دور شهر حصاری محكم كشیده شد.در كتابهای این دوره، چون كتاب حزقیال نبی و بخشهایی از كتاب اشعیا كه به «اشعیاءِ دوم» (اشعیا، 40: 1 و 55: 13) و «اشعیاءِ سوم» (اشعیا، 56: 1 و 66: 24) معروف است، كتاب زكریا، حزقیال، دانیال و چند كتاب دیگر، مصیبتها و بلاهایی كه از بابلیان بر قوم بنیاسرائیل رسید و خواری و ذلتی كه در دوران اسارت تحمل كردند، همگی كیفر الٰهی و پاداش گناهان آنان بهشمار آمده و آنچه غایت آرزو و انتظار آنان است بازگشت به اورشلیم، تجدید بنای معبد، ظهور فرمانروایی از نسل داوود و تحقق وعدۀ خداوند در سرزمین موعود است «با قلبی نو و روحی نو، پاك شده از گناه» (حزقیال، 11: 17-20 و 34: 11-24 و 36: 1- 38 و 40: 1- 48).از پیشگوییهای حزقیال حملۀ «جوج» (یأجوج) از سرزمین مأجوج است بر بنیاسرائیل، پس از استقرار ایشان در اورشلیم، كه خداوند وی و سپاهیانش را نابود خواهد كرد و از آن پس هیچ قدرت دیگری هرگز بر این قوم غالب نخواهد شد (38: 1 و 39: 29).در دورانی كه زروبابل از جانب كورش مأمور بازگرداندن قوم یهود به اورشلیم و تعمیر شهر شده بود، زكریا او را همان فرمانروای موعود از نسل داوود میدانست (4: 6-7)، و اشعیاء دوم كورش را «مسیح» یا فرمانروایی میشمرد كه از جانب خدا تعیین شده است تا قوم را از اسارت نجات دهد و مقدمات حكومت الٰهی را فراهم سازد (اشعیا 44: 28 و 45: 1). در كتاب ملاكی كه ظاهراً در سدۀ 5 قم نوشته شده، موضوع «آخرالزمان» به معنای فرجامشناسی آن شكل روشنتری به خود گرفته است. پیش از اینكه «روز عظیم و مهیب خداوند» فرا رسد، ایلیا (الیاس) نبی، كه به آسمان صعود كرده و در آنجا زنده است، ظهور خواهد كرد، خداوند در معبد خود فرود خواهد آمد، داوری بزرگ برپا خواهد شد و همۀ كافران و گنهكاران به پاداش اعمال خود خواهند رسید (ملاكی، 3: 1- 6 و 5:4). در كتاب زكریای دوم، كه 6 باب آخر كتاب زكریاست، از آمدن منجی موعود یا پادشاه عادلی كه سوار بر درازگوشی، پیروزمندانه، به اورشلیم وارد خواهد شد و سلطنت او از دریا تا دریا و تا اقصای زمین خواهد بود مژده داده شده است (9:9-10)، و هنگامی كه «روز خداوند» بیاید تغییرات بزرگ كیهانی روی خواهد داد: خورشید و ستارگان تاریك خواهند شد، شب روشن خواهد گشت، «آبهای زندۀ اورشلیم جاری خواهد شد، كه نصف آنها به سوی دریای شرقی و نصف دیگر آنها به سوی دریای غربی خواهد رفت... و یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود» (14: 8). در كتاب اشعیاء دوم، «روز خداوند» هنگامی است كه سیر تاریخ جهان به نقطۀ غایت و كمال خود میرسد و «خلقی جدید» آغاز میشود كه همگانی است و خاص بنیاسرائیل نیست (17:41-20 و 5:42-7 و 1:43 و 45: 8). حركت و جریان تاریخ طبق طرحی پیش میرود كه خداوند از آغاز آفرینش آن را معین و مقرر كرده و تا پایان زمان سیر و حركت آن ادامه دارد (22:41، 23 و 42: 8- 9 و 46: 8-13). كسی كه به اتمام این طرح و رساندن آن به نقطۀ پایان مأمور است «عبد یهوه» نام دارد، و اوست كه باید با تحمل رنجها و بلاهای مداوم و گوناگون گناهان بنیآدم را بر جان خود بخرد و عالم هستی را از ظلم و گناه و فساد پاك سازد و دوران جدید را آغاز كند (13:52 و 12:53). در كتاب اشعیاء سوم از داوری نهایی خداوند و آتش خاموشیناپذیری كه همۀ گناهكاران را فرو خواهد سوخت و از خلق آسمانهای جدید و زمین جدید (2:66-2-24) و از شكوه و جلال اورشلیم جدید و سُرور و شادی همۀ مردم جهان در آنجا، سخن رفته است (60:12-62 و 17:65-25). در بخش میانی كتاب اشعیا (1:24 و 13:27) كه به «مكاشفات اشعیا» معروف است (ابواب 56 تا 24:66) و به دورههای متأخر (سدۀ 3 یا 2قم) تعلق دارد، از انهدام جهان در آخرالزمان، رستخیز مردگان و پاداش اعمال خبر داده شده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید