آبادی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 5 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237231/آبادی
پنج شنبه 4 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
آبادی، اصطلاحی جغرافیایی به معنی محل زیست دائمی یا موقتی گروهی از مردم، بهویژه در مناطق روستایی ــ دربارۀ تعریف دقیق آن اختلاف بسیار است. آبادی واژهای است فارسی (حاصل مصدر) به معنی «آباد بودن، به سامانی، خانه و بنا، جای آباد، محل معمور»، و اصطلاحاً به مفهوم «جایی كه گروهی گرد آمده و كشتزار و آب و درخت و دیگر وسایل زیست برای خود فراهم ساخته باشند» ( لغتنامۀ فارسی). این اصطلاح غالباً در باب مناطق روستایی به كار میرود، ولی گاه در مورد شهرها نیز به كار برده میشود. نخستین فرهنگهای فارسی، كه بیشتر آنها در هندوستان تألیف گردیده، این واژه را به غلط مركب از «آب» و «آد» (پسوند نسبت) دانستهاند (بهار عجم؛ آصف اللغات؛ آنندراج). چنین مینماید كه ارتباط لفظی و صوری آب با آبادی كه در ضربالمثلِ «آب آبادانی است» تجلی یافته، در این توجیه نادرست لغوی بیتأثیر نبوده باشد. زبانشناسان این واژه را مأخوذ از āpāt (در پارسی میانه) به معنی «پیشرفته، پرورده، جای زندگی و كِشته» میدانند كه خود از پیشوند قیدی (جهت و مكان) پارسی كهن ā به معنی «به، در» و ریشۀ پارسی كهن pā یعنی «نگهداری كردن» ساخته شده است.در متون نظم و نثر كهن فارسی دری غالباً «آبادانی» و گاه «آبادی» به مفهومی نزدیك به مفهوم اصطلاحی امروزین آن به كار رفته است: «دیگر پرسید كه بدین جهان اندر ویرانی بیشتر یا آبادانی» (ترجمۀ تفسیر طبری، 1 / 39)؛ «نتوانند به كشتی بریدن الا مقداری كی سخت نزدیك است به آبادانی» (حدود العالم، 10)؛ «تركمانان زهره نمیدارند كه به آبادانیها درآیند» (بیهقی، 698)؛ «كس درودۀ خویش در كشتزار نخورد، بلكه در آبادانی خورد و آبادانی این سرای سرای باقی است» (عنصرالمعالی، 5)؛ «هر كجا ایشان قدم بنهادند شهری گشت و آبادانی» (نیشابوری، 22)؛ «همان بهْ كو در آن وادی نشیند / كه جغد آن بهْ كه آبادی نبیند» (نظامی، 197).در نوشتههای عصر قاجار، بهویژه در سفرنامهها، مفهوم اصطلاحی و متداول «آبادی» (ده، دهكده، دهستان و گاهشهر) در كنار معانی اصلی آن اندكاندك رخ مینماید و جای میافتد: «چون به نزدیك آبادیی میرسیدیم یا به قافلهای برمیخوردیم چاوشان پیشاپیش میتاختند» (موریه، 10)؛ «ابتدا كلاتۀ خیج قلعه بوده و آبادی در داخلۀ آن، اما حالا دور قلعه در خارج نیز خانهها ساختهاند تا پایین تل» (اعتمادالسلطنه، مطلع الشمس، 1 / 89)؛ «آباد ساختن و دایر كردن اراضی شهر ری ... و این آبادی همین حسینآباد است» (اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، 99)؛ «سفینه آبادی معتبر و چاه آب گوارا دارد» (امینالدوله، 235)؛ «از سباع جز شغال نیست كه آن هم به آبادی داخل نمیشود» (همو، 404)؛ «و به نظرم چنان آمد كه سوادآبادی انزلی در جلو است» (همو، 57)؛ «ساحل نزدیك و آثار شهر و آبادی ازمیر پیدا شد» (همو، 102)؛ «آینهورزان ملك رعیت است و دو آبادی دارد؛ یكی محلۀ پایین، دیگر محلۀ بالا. محلۀ پایین یك امامزاده دارد و همۀ اهل این محله سید هستند» (ناصرالدین شاه، 14)؛ «خود سنگ بست آبادی ندارد مگر رعیت قلیلی آنها هم در كاروانسرای شاهعباس منزل دارند» (سه سفرنامه، 24)؛ «سلطان اویس میرزا قاجار برای نشیمن تابستانۀ خود خانۀ وسیعی بساخت و نامش را دولتآباد گذاشت. پس هریك از همراهان در گِرد آن خانه عمارتی بساخت و صورت آبادی به هم رسانید» (فسایی، 2 / 273).پس از عصر قاجار، این اصطلاح در فرهنگهای مشهور وارد گردید: «آبادی، هر جایی كه گروهی گرد آمده و بنا و آبادانی جهت خود برپا كرده باشند مثلاً از طهران تا قم چندین آبادی است» (نفیسی)؛ «آبادی، آنجا كه گروهی گرد آمده و مزرعه و آب و درخت و دیگر وسایل زیست برای خود ترتیب داده باشند، ده، قریه، شهرك و شهر» ( لغتنامۀ فارسی). از این پس، این واژه در نوشتههای جغرافیایی بهسان اصطلاحی ویژۀ این رشتۀ علمی به كار رفته است: «بیشتر شهرهای ایران، پیش از ظهور اسلام یا در اوایل ظهور آن به شكل دهكده و آبادی كوچكی موجود بوده و پس از شهر شدن باز به همان نام دیرین ماندهاند» (كسروی، 355). فرهنگ آبادیهای ایران مفهوم روشنتری از این اصطلاح به دست داده است: «شایسته است كه فاصلۀ هر آبادی را تا مركز دهستان و مركز دهستان را تا مركز بخش و مركز بخش را تا مركز شهرستان نسبت به تهران معین كنند»، ولی آن را از اصطلاحات دهك، ده، دهكده و حتى دهستان و بخش ممتاز نساخته و نزدیك به 44 هزار دهك، ده، دهكده و دهستان مانند گالیكش (گرگان)، لشكرك (تهران)، مامازند (ورامین)، شاندیز (مشهد)، هزاوه (اراك) و جز اینها را كه از لحاظ وسعت، جمعیت، آبادانی، سازمانهای رسمی اداری و انتظامی با یكدیگر متفاوتند، «آبادی» شمرده است.در سرشماری سال 1345ش «آبادی» كاربُردی رسمی، فقط در مورد نواحی روستایی، یافت و پنج نوع آبادی توصیف گردید. این انواع با دقت بیشتری در سرشماری 1355ش معرفی شد. در راهنمای (دستورالعمل) مأمور سرشماری این سال آبادی چنین تعریف شده است: «آبادی به یك یا چند مكان و مزرعه گفته میشود كه در حوزۀ روستایی واقع شده و با هم محدودۀ ثبتی (یا احیاناً عرفی) مستقلی داشته باشند. به این ترتیب آبادی نه تنها دهات، بلكه مزرعهها، قهوهخانهها، معادن، ایستگاههای راهآهن و غیره را نیز شامل میشود، به شرط آنكه محدودۀ ثبتی مستقلی داشته باشند و یا لااقل در محدودۀ آبادیهای دیگر قرار نگرفته باشند» (ص 10). سپس شش نوع آبادی معرفی شده است:«1. شهر، در حوزههای روستایی شهر به آن دسته از آبادیها گفته میشود كه شهرداری داشته باشند ولی در نقشۀ روستایی با علامت (علامت مخصوص شهرهای غیرروستایی مانند دلیجان) مشخص نشده باشند.2. دِه، آن دسته از آبادیها ده نامیده میشوند كه: نخست، از مجموعهای (پیوسته یا جدا) از باغها، زمینهای زراعتی، اماكن مسكونی، و كارگاهها تشكیل شده باشند؛ دوم، كدخدا یا دهبان رسمی داشته باشند (هرچند ممكن است به عللی در زمان سرشماری ده دارای كدخدا نباشد)؛ سوم، محدودۀ ثبتی (و در غیر این صورت محدودۀ عرفی) مستقلی داشته باشند. بنابراین ده معمولاً یك آبادی كدخدانشین است.3 و 4. مزرعۀ مستقل و مزرعۀ تابع، آبادیهایی كه ده نبوده خارج از محدودۀ ثبتیِ (و غیر این صورت عرفی) آبادیهای دیگر قرار گرفته باشند و محل انجام فعالیتهای كشاورزی باشند، اگر از لحاظ نظامات اداری تابع دهی نباشند، مزرعۀ مستقل و اگر تابع دهی باشند مزرعۀ تابع خوانده میشوند.5 و 6. مكان مستقل و مكان تابع، آبادیهایی كه ده نبوده و خارج از محدوده ثبتی (و در غیر این صورت عرفی) آبادیهای دیگر قرار گرفته باشند و بیشتر محل فعالیتهای غیركشاورزی باشند (مانند معدن، ایستگاه راهآهن، پاسگاه، قهوهخانه و غیره) اگر از لحاظ نظامات اداری، تابع دهی نباشند مكان مستقل و در غیر این صورت مكان تابع بهحساب میآیند» (همان، 70-71).بنابراین تعریفات كه در سرشماری كشاورزی 1352ش به كار گرفته شده، آبادیهای ایران شامل نزدیك به 000‘59 ده، 000‘60 مزرعۀ مستقل، 000‘16 مزرعۀ تابع و 000‘2 مكان غیركشاورزی بوده است. اینها جمعاً مشتمل بر حدود 3 / 3 میلیون خانوار است (875‘444‘3 خانوار در سرشماری 1355ش) كه دِهها 99 درصد آنها را دربر میگیرد. نزدیك به 23 درصد از آبادیها غیرمسكون و بقیه هركدام بهطور متوسط دارای 51 خانوار است. نیمی از آبادیها در مناطق كوهستانی و نیمی دیگر در دشتها و جلگهها واقع است.
آصف اللغات؛ آنندراج، فرهنگ جامع فارسی؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، به كوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1363ش؛ همو، مطلع الشمس، تهران، 1301ق؛ امینالدوله، علیخان، سفرنامه، به كوشش اسلام كاظمیه، تهران، توس، 1354ش؛ ایرانیكا؛ بیهقی، ابوالفضل محمد، تاریخ، به كوشش علیاكبر فیاض، دانشگاه مشهد، 1350ش؛ بهار عجم؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، توس، 1356ش؛ حدودالعالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، طهوری، 1362ش؛ سه سفرنامه، به كوشش قدرتالله روشنی، دانشگاه تهران، 1347ش؛ عنصرالمعالی، كیكاوس، قابوسنامه، به كوشش غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1345ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، 1313ق؛ كسروی، احمد، «نامهای شهرهای ایران»، آینده، س 1، شمـ6؛ لغتنامۀ فارسی؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی؛ مركز آمار ایران، راهنمای (دستورالعمل) مأمور سرشماری، تهران، 1355ش؛ مفخم پایان، لطفالله، فرهنگ آبادیهای ایران، تهران، امیركبیر، 1339ش، مقدمه؛ منشی، محمدعلی، سفرنامۀ ركنالدوله به سرخس، گزارش محمدحسین مهندس به مؤیدالدوله، به كوشش محمد گلبن، تهران، سحر، 1356ش، ص 25؛ موریه، جیمز، حاجی بابای اصفهانی، ترجمۀ میرزاحبیب اصفهانی، به كوشش سیدمحمدعلی جمالزاده، تهران، امیركبیر، 1348ش، ص 10؛ ناصرالدین شاه، سفرنامۀ دوم خراسان، تهران، كاوش، 1363ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به كوشش وحید دستگردی، تهران، علمی، 1313ش؛ نفیسی، علیاكبر، فرهنگ نفیسی؛ نیشابوری، ابراهیم بن منصور، قصص الانبیاء، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359ش.
هادی عالمزاده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید