خاتم، دیوان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236734/خاتم،-دیوان
جمعه 5 اردیبهشت 1404
چاپ شده
21
خاتَم، دیوان، از کهنترین دیوانهای عصر اسلامی در سازمان اداری خلفا، که عمر دراز نداشت و به زودی در دیوانهای وزارت و رسایل تحلیل رفت. خاتَم اسم مفعول از مادۀ خَتَم، به معنی پوشاندن چیزی و به پایان بردن کاری است؛ و در اصطلاح انگشتری یا مُهر منقوش به کلمات، تصویر یا هر دو را گویند که برای اعلان و تثبیت اعتبار و صحت نامه یا فرمان خلیفه و سلطان و وزیر و بعضی از دیگر کارگزاران بلندپایۀ حکومت، و به طور کلی اسناد حکومتی به کار میرفته است. بنابراین، خاتَمَ الکتاب یعنی نامه را بست و مهر کرد تا جز مخاطب آن، کسی نتواند آن را باز کند و از مضمون آن مطلع شود. اثر یا نقش انگشتری و مهر یا ابزاری آهنین را که بر روی سکهها میکوبیدند تا نقش مورد نظر بر آن منعکس شود (سر سکه)، نیز خاتَم میگفتند؛ و سپس توسعاً بر انگشتری ــ اعم از آنکه منقوش باشد یا نباشد ــ هم اطلاق شده است (خزاعی، 191-192؛ ابنازرق، 232؛ ابنخلدون، 281، 326-327؛ قلقشندی، صبح ... ، 2/ 139-140). استفاده از خاتم به نشانۀ حکومت و سلطنت، پیشینهای دراز دارد. مطابق بعضی روایات شبه افسانهای، مُلک و پادشاهی سلیمان نبی وابسته به انگشتری او بود که اولین کسی به شمار رفته است که بر نامهها «ختم» مینهاد و چون آن خاتم یا انگشتری را از دست داد، دولتش سرنگون شد (مثلاً ابن ابی رندقه، 43؛ خزاعی، 192). آنچه از مهرها و نشانهای پادشاهان ایران به دست آمده است هم نشان از سابقۀ دیرین استفاده از آنها در امور اداری و پادشاهی دارد (مثلاً نک : نگهبان، 1-32؛ آور زمانی، 104-112). نویسندگان دورۀ اسلامی از این ابزار با عنوان خاتم، همراه با سجع یعنی عبارات منقوش بر آنها یاد کردهاند (مثلاً ابن ابی رندقه، 188؛ ابنحبیش، 124) و معلوم است که مرادشان یکی از مصادیق خاتم، یعنی اثر یا نقش مهر بوده است. ابنمقفع آورده کـه شاهان ایـران ــ و در واقع دستگاه اداری آنها ــ چند مهر یا خاتم داشتند: یکی خاتم السرّ (مهر مخصوص)، دیگر خاتم الرسل (مهر مأموران و نمایندگان شاه و دولت)، سوم خاتم للتخلید که بر اسناد و نامههای مهم و اقطاع نامهها میزدند و ظاهراً اعتبار نامحدود داشت، و چهارم، خاتم الخراج (نک : بلاذری، 446). بعضی از محققان از خاتم یا انگشتری مخصوص شاه، موسوم به خاتم الملک (مهر سلطنتی) یاد کردهاند که در دست شخص شاه بود و توقیعات را با آن مهر میکرد (علی، 9/ 290). از نخستین دیوانهای ایرانی که از دستگاه اداری ساسانیان به دورۀ اسلامی راه یافت، دیوانهای خراج و رسایل و زمام و خاتم را باید نام برد. لزوم ایجاد دیوان رسایل، به سبب احتیاج مستمر حاکمان به ارسال نامه و فرمان، دیوان خاتم برای ثبت نامهها و فرمانها، دیوان خراج برای تعیین و ثبت و ضبط مالیاتها، و نیز دیوان بیتالمال یا خزانه هم برای ثبت و حفظ اموال، امری ناگزیر بود (جهشیاری، 9-13). گزارشی که از طریق کسانی چون مدائنی و ابنمقفع، مترجم نامدار آثار ایرانی به عربی، دربارۀ دیوانهای رسایل و زمام و خاتم در دست است، اصول اساسی این دیوانها را که عیناً به عصر اسلامی راه یافت، روشن میکند. بنابراین گزارشها، وقتی شاه فرمانی میداد، صاحب التوقیع، دبیر بزرگ، رئیس دیوان رسایل یا ایران دبیر بد، همانجا در حضور شاه آن را مینوشت و دستیارش هم موضوع فرمان را در دفتر ثبت میکرد. شاه در آخر هر ماه آن دفتر را که شامل موضوع همۀ توقیعات آن دوره بود، مهر میکرد و به خزانه میسپرد. اما بر اساس توقیع، یعنی خلاصۀ فرمان شاه که در کنار نامۀ دریافتی درج میشد، باید نامه و فرمانی مستقل از طرف شاه نوشته میشد و به دیوان زمام میفرستادند؛ به این ترتیب که توقیع در دیوان مهر میشد و نزد کاتب یا کارداری، که در این گزارش او را صاحب العمل خواندهاند، میرفت که وظیفهاش نگارش نامه بر اساس آن توقیع، و البته مبتنی بر ضوابط و قواعد خاص، از زبان شاه میبود. آن نامه با اصل توقیع نزد رئیس دیوان زمام باز میگشت و او آن را به نظر شاه میرسانید و با آنچه در دفتر سابق الذکر ثبت شده بود، مقابله میکرد و در حضور شاه یا یکی از معتمدان او، باز مهر میکرد و میفرستاد (بلاذری، همانجا؛ قدامه، 55). در عصر اسلامی، نخستین بار خاتم توسط پیامبر اکرم (ص) برای ممهور کردن نامهها مورد استفاده قرار گرفت. بنا بر همۀ روایتها، چون حضرتش خواست به فرمانروایان سرزمینها نامه نویسد، بعضی یارانش گفتند آنها نامههای بیمهر را نمیپذیرند. از اینرو، انگشتریای (خاتمی) زرین و سپس سیمین، و به روایتی آهنین با پوششی نقرهای، بر گرفت و فرمود بر آن جملۀ «محمد رسول الله» را در 3 سطر نقش زدند و تا آخر عمر از آن برای ممهور کردن نامهها و فرمانها استفاده میکرد (ابوهلال، 101-102؛ کتانی، 1/ 177- 178؛ خزاعی، 192-193؛ قس: کتانی، 1/ 171). اینکه گفتهاند پیامبر خاتم در دست نمیکرد ولی با آن مهر میزد (ابنحبان اصفهانی، 2/ 295)، یا اینکه آوردهاند که خاتمدار یا مهردار پیامبر، مُعَیقِب بن ابی فاطمه، و به روایتی حنظلة بن ربیع بود (کتانی، 1/ 170-171، 178؛ ابن حدیده، 1/ 186)، با آن روایت که آوردهاند پیامبر خاتم را به دست چپ میکرد و چون میخواست با آن مهر زند، آن را به دست راست میکرد و سپس به محل سابق باز میگرداند (واقدی، فتوح ... ، 2/ 35؛ ابوشیخ، 2/ 275)، یا گاه خاتم را به دست راست و گاه به دست چپ میکرد (ابنحبیب، 100)، ظاهراً متعارض است، مگر آنکه هر یک از این روایتها مربوط به دورهای از نبوت حضرتش باشد. چنانکه آوردهاند یک وقت خاتم همراه پیامبر نبود، نامهای را با ناخن مهر نهاد (واقدی، المغازی، 3/ 1030). بنابه روایتی، پیامبر با سنت ممهور کردن نامه یا فرمان از روزگار نوجوانی آشنا بوده است (حمیدالله، 565)؛ ولی درستی این روایت بر اساس اطلاعات تاریخی ما محل تردید تواند بود. پس از رحلت رسول اکرم، خاتم به دست ابوبکر افتاد و سپس به عمر بن خطاب و آنگاه به عثمان بن عفان رسید. او نیز نامهها و فرمانها را با آن خاتم مهر میکرد تا یک وقت که بر سر چاهی ایستاده بود، خاتم از دستش به چاه افتاد. هر چه جستوجو کردند، آن را نیافتند و به دستور عثمان ناچار خاتمی دیگر ساختند (طبری، 4/ 282-283؛ ابنحبان، 2/ 507؛ بلاذری، 444؛ ابنازرق، همانجا). گفتهاند نخستین بار زیاد بن ابیسفیان (زیاد بن سمیه) که مدتها در دیوان خراج و بیتالمال عراق کار کرده و از دیوانها و امور اداری ایران اطلاع وسیع به دست آورده بود، به تقلید از ساسانیان، دیوان زمام و خاتم را در دستگاه حکومت خود در عراق پدید آورد (قدامه، همانجا؛ بلاذری، 446) و به عمر بن خطاب هم پیشنهاد کرد نامهها را ممهور کند (قلقشندی، صبح، 6/ 342)؛ یعنی تا آن زمان، با آنکه خاتم پیامبر (ص) در دست او بود، نامهها را مهر نمیکرده است؛ در حالی که بنابر بعضی روایات، او اول کسی بود که با گِل بر نامهها «خاتم» مینهاد (کتانی، 1/ 171). بنابه روایتی دیگر، نخستین بار معاویه، به دنبال ماجرای جعل حوالهای مالی از طرف او، دیوان خاتم را در شام ایجاد کرد (طبری، 5/ 330؛ جهشیاری، 15؛ ابنطقطقى، 113). نخستین رئیس دیوان خاتمِ معاویه، عبدالله بن عمرو الحمیری بود (خلیفه، 228؛ قس: ابوعلی مسکویه، 2/ 24؛ ابناثیر، 3/ 125). نام عبدالله بن مجمّر قاضی به عنوان رئیس این دیوان در تجارب الامم شاید محرّف عبدالله بن عمرو باشد. مسلم است که دیوان خاتم اصلاً برای ضبط و ثبت و ممهور کردن نامه و فرامین خلیفه با خاتم مخصوص او پدید آمده است (قدامه، همانجا). چه «خاتم» اصلاً از نشانهها و «شعار»های خلافت بوده است (قلقشندی، مآثر، 2/ 232) و هر گاه خلیفهای در میگذشت، رجال دولت برای اعلام خلافت ولیعهد و اظهار وفاداری به او، نشانههای خلافت یعنی خاتم و قضیب و برده را به خلیفۀ نو میدادند (صولی، 282؛ ابنعمرانی، 73؛ ابناثیر، 5/ 396). ابنخلدون (ص 328) آورده که «دیوان الختم» مجموعۀ کارگزارانی را گویند که نامههای سلطانی را مهر میکنند و میبندند و به گیرنده میرسانند. بر محل جلوس و حضور این کارگزاران هم دیوان اطلاق میشود. در عصر امویان، رئیس دیوان خاتم گاه منصب مهم دیگر هم داشت. چنانکه قبیصة بن ذؤیب رئیس دیوان خاتم، کاتب و هم رئیس دیوان بریدِ عبدالملک بن مروان بود و نامههای رسیده را برای خلیفه میخواند و پاسخ هم میداد (ابنسعد، 5/ 126، 176؛ ابوعلی مسکویه، 2/ 384). ابناثیر (3/ 528) او را رئیس دیوان خاتم و سکه خوانده است. مطابق بعضی گزارشهای معتبر، به روزگار هشام بن عبدالملک دو خاتم دولتی وجود داشته است: یکی «خاتم الصغیر»، که محتملاً فقط مربوط به امور مالی بیتالمال خاصه و شخص خلیفه بوده است و یک تن ریاست هر دو را در دست داشته؛ و دیگر «خاتم» کل یا عام که همراه با ریاست خزاین و بیتالمال عامه در دست صاحب منصبی دیگر بوده است (خلیفه، 362، 367، 408). از بعضی روایتها بر میآید که در عصر خلافت منصور هم چنین بوده است. چنانکه گفتهاند عثمان بن نهیک فرمانده نگهبانان خلیفه و مهردار او بوده است، ولی دیوان خاتم را ابومنصور کاتب خراسانی راه میبرده است (همو، 436). از تاریخ حیات سیاسی برمکیان هم میتوان دانست که به لحاظ اداری و اجرایی دیوان خاتم و ریاست آن غیر از مهرداری یا خاتمداری خلیفه بوده است. دیوان خاتم نامهها و اسناد دولتی را ثبت و ضبط و ممهور میکرده؛ اما خاتم خلیفه که اشخاص بلندپایه و نزدیک به شخص خلیفه آن را در دست میداشتند، ظاهراً مربوط به نامهها و فرامین مخصوص و امور خاص خلیفه بوده است. چنانکه به روزگار هارونالرشید، کسی چون جعفر بن محمد بن اشعث خاتمدار خلیفه بود و از همینجا به حکومت خراسان رسید، و خاتم به دست حمزة بن مالک و سپس ابوالعباس طوسی افتاد و چون او هم بمرد، برمکیان متولی خاتم شدند (همو، 465). اهمیت این منصب مخصوصاً از آنجا پیدا ست که چون هارون خاتم را به یحیى برمکی وزیر داد، گفتند دو وزارت در او جمع شده است (طبری، 8/ 235). اینکه جعفر برمکی را هم وزیر میخواندند، گویا به آن سبب بود که یک وقت خاتم به دست او بود یا ریاست دیوان خاتم داشت (سجادی، 69-70). چندی بعد در همین دوره از ریاست فضل ربیع بر دیوان خاتم یاد شده است. به هر حال ریاست چند دیوان از جمله دیوان خاتم، در عصر عباسی نیز میتوانسته در دست یک تن باشد. چنانکه علی بن یقطین به روزگار خلافت الهادی رئیس دیوانهای خاتم و برید بود؛ فضل بن ربیع ریاست دیوان خاتم و هم دیوان نفقات را به روزگار هارون در دست داشت (ابنعمرانی، 74؛ ابنکثیر، 13/ 571)؛ امین عباسی هم خاتم خود را به حسین بن علی بن عیسى داد و او را بر همۀ امور خارج از دارالخلافه ولایت مطلق داد و علاوه بر آنها، سپهسالارش گردانید (ابنکثیر، 14/ 89). نکتۀ مهم آنکه بسیاری از رؤسای دیوان خاتم یا «صاحب الخاتم» به روزگار خلفا، همچون دیگر دیوانها که منطبق بر دیوانسالاری ایرانی بود، از موالی ایرانی بودهاند. از آن میان، میتوان به نعیم بن ابی سلامه، عمرو بن حارث، ربیع بن شاپور، اصطخر ابو زبیر، و عبدالعلی میمون بن مهران اشاره کرد (خلیفه، 312، 319، 362، 408؛ طبری، 7/ 148). جنس خاتم و آنچه با آن «ختم» یا مهر مینهادند، متفاوت بود. به جنس خاتم پیامبر اکرم (ص) پیشتر اشاره شد. جز آن، بنابر بعضی روایتهای دیگر خاتم حضرتش از نقره یا سکه (مخلوط مس و نقره) بود و نگینی حبشی بر آن سوار کرده بودند (ترمذی، 88-89؛ قس: سرخسی، 2/ 730؛ طبری، 4/ 281-282). اگر از خاتم فقط به عنوان نشانۀ حکومت و برای امور اداری و اجرایی، مثلاً برای ممهور کردن نامهها و اسناد، استفاده میشد، باید نگینی بر آن سوار میکردند که کندن نقشها و کلمات بر آن دشوار نباشد. از اینرو، لااقل به روزگاری در مصر، از نوعی سنگ قرمز چند شاخه مانند مرجان، که از سواحل افریقیه به دست میآمد و نقشاندازی و نوشتن بر آن آسان بود، استفاده میکردند (قلقشندی، صبح، 2/ 121-123). اما انگشتریها یا خاتمهای مخصوص خلفا و سلاطین میتوانست از انواع سنگهای قیمتی باشد (همان، 2/ 140). مادهای که خاتم را در آن فرو میبردند و بر نامهها و فرامین مهر میزدند نیز مختلف بود. گاه خاتم را در شمع مذاب فرو میبردند و سپس آن را بر نامه یا فرمان میزدند و نقش روی خاتم بر آن میافتاد (مثلاً ابنشداد، 202). آوردهاند که مادۀ «ختم» نامهها و فرامین بعضی از خلفا مخلوط مشک و عنبر، یا گِلِ سیاه و عنبر بوده است (صابی، 127). اما مادۀ رایج برای این کار ظاهراً «گِلِ مُهر» یعنی نوعی گِلِ سرخرنگ بود که از سیراف میآوردند (ابنخلدون، همانجا). گفتهاند شاهان ساسانی هم برای این کار از گِل یا شمع استفاده میکردند (علی، 9/ 290). نوشتۀ روی خاتم خلفا و سلاطین و حکام معمولاً مشتمل بود بر همه یا قسمتی از یک آیۀ قرآنی، جملهای مبیّن اسماء و صفات الٰهی، یا جملهای که نام یا لقب خلیفه و سلطان هم در آن مندرج میبود (مثلاً دربارۀ نقش خاتم خلفای اموی و بعضی خلفای عباسی، نک : ابنحبان، 2/ 562 بب ؛ قلقشندی، همان، 6/ 340-341). گاه نقش خاتم و سکه یکی بود، چنانکه محمد بن طباطبا در ایامی که بر کوفه مستولی شد و سکه زد، نقش آن را همان نقش خاتم خود، یعنی آیۀ «اِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِه» (صف/ 61/ 4) قرار داد (مقدسی، 6/ 109). بنابر آنچه دربارۀ شیوۀ نامهنگاری و رونوشتبرداری و ثبت و ضبط نامهها گفته شد، بر میآید که دیوان زمام دفتر کل و نـاظر بر امور دبیرخانه بوده است. رئیس دیوان زمام یا صاحب ـ الزمام بر اساس گزارش بالا، در عین حال مهردار هم به شمار میرفته است، یعنی دیوان زمام و خاتم در دورههایی یکی بوده است. صاحب التوقیع را در عصر اموی کاتب میگفتند و در اواخر آن ایام و نخستین سالهای فعالیت عباسیان، وزیرش هم مینامیدند. سپس که دیوان رسایل یا انشاء بنیاد شد، او را رئیس یا صاحب دیوان انشاء یا رسایل میخواندند و منصبی بلندپایه به شمار میرفت (قلقشندی، همان، 6/ 189-190). بنابراین، دیوان خاتم تا مدتی از عصر خلافت عباسیان هم دایر بوده و سپس در دیوانهای دیگر، مخصوصاً دیوان رسایل تحلیل رفته است (نک : ابنطقطقى، 113). گفتهاند در 296 ق دو دیوان فضل و خاتم یکی شد (سامرایی، 382). بعدها این دیوان با دیوان رسالت ادغام گردید. در واقع، به روزگاری که هنوز منصب وزارت رسماً پدید نیامده بود، دیوان رسالت وظایف آن را بر عهده داشت و به همین سبب بعضی از مورخان، کاتب خلیفه یا رئیس این دیوان در نخستین دورۀ خلافت را وزیر هم خواندهاند؛ ولی بعدها دیوان وزارت از رسالت جدا شد و خاتم در اختیار رئیس دیوان رسالت قرار گرفت (قلقشندی، همان، 6/ 342؛ ابنخلدون، همانجا). به همین سبب، خاتم خلیفه که اصلاً در دیوان رسایل یا نزد کاتب خلیفه محفوظ بود، بعداً به وزیر داده شد؛ و حتى هارونالرشید یک وقت کلمۀ «خاتم» را به کنایه به معنی وزارت به کار برد (نک : ه د، برمکیان؛ ابنخلدون، 327). ریاست خاتم را در عصر دولتهای ایرانی، مخصوصاً از مغول به این طرف، مهردار مینامیدند و البته همان وظایف خاتمدار دورۀ خلافت را داشت. در عصر صفوی «مهردار مهر شرف نفاذ» از نزدیکان شاه بود و اقتدار زیاد داشت (میرزا رفیعا، 76-77؛ تفصیل مطلب دربارۀ انواع نشانهها و مهرهای حکومت و شخص سلاطین و خلفا و وزرا و دیگر کارگزاران بلندپایه را، نک : ه د، مهر).
آور زمانی، «نگاهی به مهرهای ساسانی ... »، پیمان، زمستان 1375 ش، س 3-4؛ ابن ابیرندقه، محمد، سراج الملوک، مصر، 1298 ق/ 1872 م؛ ابناثیر، الکامل، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1417 ق/ 1997 م؛ ابنازرق، بدائع السلک فی طبائع الملک، به کوشش علی سامی نشار، عراق، وزارة الاعلام؛ ابنحبان، محمد، السیرة النبویة و اخبار الخلفاء، به کوشش حافظ سید عزیز بک، بیروت، 1417 ق؛ ابن حبان اصفهانی، عبدالله، اخلاق النبی، به کوشش صالح محمد، الوفیات، ریاض، 1998 م؛ ابن حبیب، حسین، المقتضى من سیرة المصطفى، قاهره، 1996 م؛ ابنحبیش، محمد، الجوهر النفیس فی سیاسة الرئیس، ریاض، 1996 م؛ ابن حدیدۀ انصاری، جمالالدین، المصباح المضی فی کتاب النبی الامی ... ، به کوشش محمد عظیمالدین، بیروت، عالم الکتب؛ ابنخلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ ابنسعد، محمد، الطبقات الکبرى، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1968 م؛ ابنشداد، یوسف، النوادر السلطانیة، به کوشش جمالالدین الشیال، قاهره، 1415 ق/ 1994 م؛ ابنطقطقى، محمد، الفخری، بـه کوشش عبدالقـادر محمد مایـو، بیـروت، 1418 ق؛ ابنعمرانی، محمد، الانبـاء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرایی، قاهره، 1421 ق/ 2003 م؛ ابنکثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، به کوشش عبدالله بن عبدالمحسن ترکی، دار هجر للطباعة و النشر، 1418 ق/ 1997 م؛ ابوالشیخ اصفهانی، عبدالله، اخلاق النبی (ص) و آدابه، به کوشش صالح بن محمد ونیان، دارالمسلم للنشر و التوزیع، 1998 م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم و تعاقب الهمم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 2000 م؛ ابوهلال عسکری، حسن، الاوائل، دارالبشیر، 1408 ق؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، بیروت، 1988 م؛ ترمذی، محمد، الشمائل المحمدیة، به کوشش سید بن عباس جلیمی، مکه، 1413 ق؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الکتاب، قاهره، 1357 ق/ 1938 م؛ حمیدالله، محمد، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشدة، بیروت، دارالنفائس، 1407 ق؛ خزاعی، علی، تخریج الدلالات السمعیة، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارالغرب؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، دمشق، 1397 ق؛ سامرایی، حسام قوام، المؤسسات الادارته، دمشق، 1971 م؛ سجادی، صادق، تاریخ برمکیان، تهران، 1385 ش؛ سرخسی، محمد، شرح کتاب السیر الکبیر، الشرکة الشرقیۀ للاعلانات، 1971 م؛ صابی، هلال، رسوم دارالخلافة، به کوشش میخائیل عواد، بیروت، 1986 م؛ صولی، محمد، الاوراق، اخبار الراضی ... ، به کوشش هیورث دن، مصر، 1935 م؛ طبری، تاریخ؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، دارالساقی، 1422 ق/ 2001 م؛ قدامه بن جعفر، الخراج، به کوشش محمدحسین زبیدی، عراق، دارالرشید؛ قرآن کریم؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ همو، مآثر الاناقة فی معالم الخلافة، به کوشش عبدالستار احمد فراج، کویت، 1985 م؛ کتانی، عبدالحی، التراتیب الاداریة، بیروت، دارالکتاب العربی؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة؛ میرزا رفیعا، دستور الملوک، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، بیتا، تهران؛ نگهبان، عزتالله، «مهرهای مارلیک»، مارلیک، تهران، 1356 ش، شم 2؛ واقدی، محمد، فتوح الشام، بیروت، 1417 ق/ 1997 م؛ همو، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، بیروت، 1989 م/ 1409 ق.
صادق سجادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید