حکیم مؤمن
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236627/حکیم-مؤمن
شنبه 6 اردیبهشت 1404
چاپ شده
21
حَکیمْ مُؤْمِن، شهرت محمد مؤمن بن میر محمد زمان حسینی دیلمی تنكابنی، پزشک و داروشناس دربار شاه سلیمان صفوی و نگارندۀ کتاب تحفة المؤمنین (معروف به تحفۀ حکیم مؤمن) به فارسی در 1080 ق/ 1669 م.بهرغم شهرت و اعتبار بسیار تحفة المؤمنین، آگاهی اندکی دربارۀ حکیم مؤمن در دست است و این اندک نیز از اشارات مختصر و پراکندۀ خود او در دیباچه و متن تحفه گرد آمده است. محمد مؤمن در پایان «دستور سوم» تحفة المؤمنین، بر پایان نگارش کتاب در 1080 ق تأکید کرده، و در دیباچۀ کتاب نیز آورده است که پدر و نیای او از پزشکان دربار صفوی، و شماری از دیگر نیاکانش نیز پزشک بودهاند و خود محمد مؤمن نیز «به میامن اخلاص موروثی به ملازمت رکاب ... شهنشه پادشاهان ... صاحبقران سلیمان شأن مفتخر و سرافراز» بوده و کتاب تحفة المؤمنین را به نام این پادشاه نوشته است. گرچه حکیممؤمن نام این پادشاه را به صراحت نیاورده، اما با توجه به تاریخ نگارش اثر، بیگمان شاه سلیمان صفوی در نظر بوده است. برخی گویا برپایۀ همین عبارات، حکیم مؤمن را «پزشک مخصوص» شاه سلیمان به شمار آوردهاند (مثلاً صفا، 5(1)/ 362؛ دایرةالمعارف ... ، ذیل تحفۀ حکیم مؤمن؛ انوشه، 480؛ نجمآبادی، 9). تاریخ 1110 ق/ 1698 م که در برخی منابع به عنوان سال مرگ تقریبی حکیم مؤمن یاد شده، ظاهراً حدس اسماعیل پاشا بغدادی است (نک : هدیه، 2/ 308، قس: ایضاح، 1/ 260: بدون اشاره به تاریخی مشخص). در هر حال، حکیم مؤمن دستکم تا 1086 ق/ 1675 م زنده بوده است، زیرا به گفتۀ آقابزرگ (3/ 325)، در این سال، نوشتن تبصرة المؤمنین را به پایان رسانده است. از موضوع این کتاب میتوان دریافت که مؤلف آن به تصوف و حکمت تمایل داشته است. فرزند حکیممؤمن، محمد بن محمد مؤمن نیز پزشک بود و کتابی به فارسی به نام خرقه دربارۀ بیماریهای دستگاه تناسلی و بهداشت جنین و نوزاد در 30 «بخیه»، برای فردی به نام امانالله خان نوشت. به گزارش آقابزرگ در بیشتر دستنویسهای این اثر، نام مؤلف مرتضىقلیخان شاملو فرزند حسنخان، ملقب به شمشیربردار از امیران صفوی و وزیر اردبیل در 1089 ق آمدهاست؛ اما به گمان آقابزرگ، امیری چون مرتضى قلیخان با آن همه گرفتاریهای سیاسی و نظامی نمیتوانسته است چنین کتابی بنویسد. به گمان آقابزرگ، محمد بن محمد مؤمن این کتاب را به مرتضىقلی خان هدیه کرده، و گویا این یک مؤخرهای بر آن نوشته و مؤلف کتاب انگاشته شده، اما پس از درگذشت مرتضىقلیخان، محمد بن محمد مؤمن، بار دیگر کتاب را به امان الله خان هدیه کرده است (7/ 149-150).
پرآوازهترین و مفصلترین اثر حکیم مؤمن، کتاب فارسی تحفة المؤمنین، معروف به تحفۀ حکیم مؤمن، است. این کتاب به مناسبت اهدا به شاه سلیمان صفوی، گاه تحفۀ سلیمانی نیز نامیده شده (درایتی، 2/ 929)، که نباید با تحفۀ سلیمانی محمد هاشم بن محمد طاهر طهرانی، پزشک همروزگار حکیم مؤمن اشتباه شود (نک : الگود، «درمانگری ... »، 33). حکیم مؤمن در دیباچۀ تحفه دربارۀ انگیزۀ نگارش آن آوردهاست: «چون والد این ذرۀ بیمقدار، میرزا محمد زمان تنكابنی دیلمی ... مدتی در امر معالجات به دستور اجداد و استادان امجاد کوشیده و مجربات چندی از او مخلف گشته، خواست كه در سلك جمع و ترتیب آورده با آنچه این خادم مخادیم نجیب محمد مؤمن حسینی، مجرَب یافته و از صاحبان تجربه اقتباس نموده، مجموعه سازد. بنا بر این، لازم دانست به قدر امكان در تشخیص ادویه با رعایت اختصار پردازد و باعث دیگر آنكه چون مؤلفِ اختیارات بدیعی به لغت فارسی نوشته و مساهله در تحقیق ادویه و بیان خواص نموده و عطاران بیبضاعت به آن اكتفا كرده كتب معتبره متروك گشته، و از جهت اشتباهات او اكثر ادویۀ مؤثره مبدل به عدیم الخاصیه شده، خواست كه به قدر امكان آنچه محققین این فن تحقیق نمودهاند و هر چه صاحب اختیارات ذكر ننموده، در سلك تحریر آورد». ظاهراً الگود با استنباط نادرست از عبارت «خواست كه در سلك جمع و ترتیب آورده ... »، چنین پنداشته که محمدزمان بر آن بوده تجربیات خود را در کتابی گرد آورد، اما این کار ناتمام مانده، و فرزندش آن را ادامه داده است، یا اینکه پدر، فرزند را واداشته که تجربیات پدر و پسر را در یک کتاب گرد کند و البته به قرینۀ عنوان تحفة المؤمنین که آن را به خط «پیشکش دو مؤمن» فرض کرده، نتیجه گرفته است که هر دو در نگارش کتاب دست داشتهاند (نک : «تاریخ ... »، 368، «درمانگری»، همانجا؛ نیز نصر، 183، که با آوردن عبارت « تحفة المؤمنین میر محمدزمان و پسرش!»، برای پدر سهم بیشتری قائل شده است). اما محمد مؤمن همواره از خود به صورت سومشخص مفرد یاد کرده، و افعال را نیز چنین بهکار برده است. در واقع، برخلاف تصور الگود، چنین مینماید که محمدمؤمن پس از درگذشت پدر یادداشتهای پراکندۀ او و خود را مرتب کرده و مطالبی نیز از آثار مختلف بر آن افزوده است. حکیممؤمن چنانکه خود در آغاز «تشخیص سوم» یاد کرده، تجربیات دیگران را با عبارتهایی چون «گویند مجرب است» یا «مجرب دانستهاند» یاد کرده، اما تجربیات خود را با عبارت «مجرب است» متمایز ساخته است.حکیممؤمن تأکید میکند که كتاب ما لا یسع الطبیب جهلۀ ابنکتبی (ه م) را اساس كار خود قرار داده و مطالب ضروری دیگر را با مراجعه به مراجع پرشمار یاد كرده است. آنچه در این مقدمه بیش از هر مطلب دیگر جلب توجه میكند، انتقاد شدید محمد مؤمن از مشهورترین كتاب فارسی داروشناسی آن روزگار یعنی اختیارات بدیعی، نوشتۀ حاجی زین عطار شیرازی (ح 770 ق/ 1369 م) است. بررسی اختیارات بدیعی نشان از آن دارد كه این انتقاد چندان بیپایه نیست؛ زیرا در این کتاب خطاهای بسیار به چشم میخورد. این خطاها به ویژه در بخشهایی كه فرزند حاجی زین عطار پس از عبارت «این مؤلف گوید»، مطلبی به متن اصلی كتاب افزوده، بیشتر است. به هر حال، تحفۀ حکیممؤمن خیلی زود جای خود را در میان پزشکان و عطاران باز کرد و اختیارات بدیعی را از رونق انداخت.
حکیم مؤمن در دیباچه، بسیاری از منابع خود را نام برده كه در این جا به مهمترین آنها اشاره میشود: 1. ما لا یسع الطبیب جهله، نوشتۀ یوسف بن اسماعیل خویی شافعی، معروف به ابن كبیر و ابنکتبی، كه در 711 ق/ 1311 م، و بر اساس الجامع ابنبیطار نوشته شده و اساس کار محمدمؤمن بودهاست. 2. تذكرة اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب، نوشتۀ داوود بن عمر انطاكی (ه م). 3. آثار امین الدوله ابنتلمیذ (ه م)، و به احتمال قوی اقراباذین او، زیرا مناسبت بیشتری با موضوع تحفه دارد. 4. المغنی، كه به احتمال قوی المغنی فی الادویة المفردۀ ابنبیطار است، یا به احتمال ضعیفتر المغنی فی الطب مشهور به غنی و منی نوشتۀ ابومنصور حسن بن نوح قمری (سدۀ 4 ق/ 10 م)، یا المغنی فی الطب نوشتۀ ابوالحسن سعید بن هبةالله بن حسن (د 494 ق/ 1101 م). 5. الشامل، که حکیم مؤمن آنرا نوشتۀ محمد بن زكریای رازی دانسته است. دو كتاب با نام الشامل فی الطب میشناسیم: یكی نوشتۀ ابننفیس (د 687 ق/ 1288 م)، و دیگری نوشتۀ ابو سعید بن ابی مسلم بن ابی الخیر (د 736 ق/ 1336 م). 6. كامل الادویة: مؤلف این اثر را نیز از آنِ رازی دانسته است. 7. جامع الادویة: به نظر میرسد منظور حكیممؤمن از این نام، كتاب مشهور غافقی، یعنی الادویة المفردة (سدۀ 6 ق/ 12 م) باشد و نه الجامع ابنبیطار. محمد مؤمن افزون بر این كتابها، كه همگی اختصاصاً دربارۀ داروهای مفرد و مركباند، به برخی كتابهای مشهور دیگر كه دربارۀ تمامی مباحث پزشکی نوشته شده مراجعه، و از آنها یاد كرده است؛ ازجمله: 8. القانون فی الطب نوشتۀ ابنسینا (ه م)؛ 9. معالجات بقراطی یا المعالجات البقراطیة نوشتۀ ابوالحسن طبری (ه م)؛ 10. اختیارات ابنهبل (ه م)؛ 11. الحاوی(ه م)یا به قول مؤلف، الحاوی الكبیر نوشتۀ ابوبكر محمد بن زكریای رازی؛ 12. الحاوی فی علم التداوی یا الحاوی الصغیر نوشتۀ نجمالدین محمود بن الیاس شیرازی؛ 13. شفاء الاسقام و دواء الآلام نوشتۀ خضر بن علی بن الخطاب مشهور به حاجی پاشا (د پس از 800 ق)؛ 14. المعالجات الایلاقیة نوشتۀ محمد بن یوسف ایلاقی شاگرد ابنسینا؛ 15. الكناش الفاخر منسوب به محمد بن زكریای رازی؛ 16. كناش یوسف الساهر از پزشكان سدۀ 2 ق/ 8 م؛ 17. كناش بختیشوع؛ 18. كامل الصناعة یا كتاب الملكی نوشتۀ علی ابن عباس مجوسی اهوازی (سدۀ 3 ق/ 9 م)؛ و نیز كتابهای دیگر ازجمله آثار دیگری از رازی (مانند منافع الادویة و دفع مضارها)، ترجمههای حنین بن اسحاق در داروشناسی، و آثار پزشكان هندی متقدم و متأخر.محمد مؤمن در آغاز «تشخیص ثالث» نیز به نویسندگانی که پیش از وی کتابی در ادویۀ مفرده یا مرکبه نوشتهاند، اشاراتی گذرا دارد. از اشارات ناقص و بعضاً نادرست حکیم مؤمن بهخوبی میتوان دریافت که دانش او دربارۀ روزگار دانشمندان پیش از خود و نیز نام درست آنها و آثارشان اندک بوده است. به گمان حکیم مؤمن، نخستین نویسندهای که کتابی در ادویه نوشته، «دیسقوریدوس یونانی» (دیوسکوریدس، ح 40-90 م) است «و نزد بعضی لقمان عبارت از او است». حکیم مؤمن از کتاب هیولی الطب (ماتریامدیکا) یا الحشائش او با عنوان المقالات الستة فی الحشائش یاد میکند. اصل یونانی این اثر 5 مقاله داشت، اما بعدها دو اثر، یکی دربارۀ زهرها و پادزهرها، و دیگری دربارۀ گزش مارها و حشرات موذی، به عنوان مقالات ششم و هفتم به اصل یونانی افزوده، و به دیوسکوریدس نسبت داده شد و حنین و شاگردانش با آنکه از مشکوک بودن این انتساب آگاهی داشتند، هر 7 مقاله را به عربی درآوردند (نک : ابنندیم، 2(1)/ 286: وقد قیل انّ المقالتان منحولتان الیه). دو روایت عربی دیگر این اثر ــ یعنی اصلاح همین ترجمه به قلم ابوعبدالله ناتلی و ترجمۀ سریانی بـه عربی مهران بن منصور ــ نیز 7 مقاله دارند که مهران بن منصور نیز در آغاز مقالۀ ششم، به مشکوک بودن این انتساب اشاره کرده است (نک : آغاز مقالۀ ششم: «... المقالة السادسة ... التی زعم بعض الناس انها منحولة الیه»). در هر صورت هیچ یک از روایتهای عربی این کتاب، «شش مقاله» نداشتهاند.حکیم مؤمن سپس از فولس «که ادویۀ عین را جمع نمود» (بولس اجانیطی، معرب پاولوس آیگینایی، ح625-690 م) و اندروماخس اصغر «که ادویۀ تریاق کبیر را تحریر کرد» و جالینوس(129- ح 216 م) یاد میکند، که بازتاب افسانهای است که دربارۀ تریاق (ه م) در میان مسلمانان رواج داشته است. حکیم مؤمن سپس از «دیدروس نصاری بابلی»، به عنوان نخستین مترجم یونانی به سریانی یاد میکند که «زیاده بر ترجمه چیزی بیان نکرده» و پس از او «اسحاق بن حنین نیشابوری[!] از یونانی وسریانی نقل به عربی کرده با مزید افادات» که حاصل کار «منقولات اسحاق[؟]» نامیده شده است و نخستین مؤلف دورۀ اسلامی را در این باب «محمد بن احمد بن زکریا» (رازی) دانسته است. حکیم مؤمن سپس از شماری پزشک و داروشناس دورۀ اسلامی، بدون رعایت ترتیب تاریخی، و گاه با اشتباه گرفتن یکی با دیگری یاد میکند که شاید برخی از این آشفتگیها مربوط به دستنویسها باشد. محمد مؤمن از میان آثار فارسی این حوزه فقط از اختیارات بدیعی حاجی زین عطار و اثر «حکیم علی گیلانی شارح قانون» که «بسطی در ادویۀ مفرده بدون تحقیق داده» یاد میکند و میافزاید: «تا این زمان که سنۀ الف و ثمانین است، به نظر نمیرسد که به لغت فارسی کتابی مبسوط تألیف شده باشد».حکیم علی گیلانی یکی از پزشکان بسیاری بود که در روزگار صفوی به هند رفت و در 1018 ق/ 1609 م، در آنجا درگذشت. هیچیک از پژوهشگران تاریخ پزشکی او را در شمار پزشکان و داروشناسان برجسته نیاوردهاند و عجیب است که حکیم مؤمن از او در کنار حاجی زین عطار یاد کرده که از او بسیار نامدارتر است. از حکیم علی گیلانی افزون بر شرح قانون ابنسینا به عربی (که حکیم مؤمن نیز از آن یاد کرده)، کتابی با عنوان مجربات علی برجای مانده است (الگود، «درمانگری»، 76-77). ناآگاهی از تاریخ پزشکی و نام درست پزشکان و آثارشان البته در میان پزشکان متأخر شایع بوده است؛ اما اینکه حکیم مؤمن از آثار فارسی پزشکی و داروشناسی، به ویژه ذخیرۀ خوارزمشاهی سید اسماعیل جرجانی، همتای فارسی القانون ابنسینا، هیچ یاد نکرده است، شگفت مینماید. کفایة الطب ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی(ه م) نیز دیگر اثر مفصل پزشکی به فارسی است که بخش مهمی از آن به داروهای مفرد و مرکب اختصاص یافته، اما حکیم مؤمن آن را نمیشناخته است. ترجمه و تحریری فارسی که ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی در اواخر سدۀ 7 ق/ 13 م از صیدنۀ ابوریحان بیرونی فراهم آورده، دیگر اثر مفصل داروشناسی است که از نظر حکیم مؤمن دور مانده است؛ با این حال، وی گویا از اصل عربی کتاب بهره برده باشد. شاید بتوان بیتوجهی حکیم مؤمن را به کتاب فارسی مفصل و مشهوری چون خلاصة التجارب بهاءالدولۀ حسینی نوربخش (تألیف: 907 ق/ 1501 م)، به تفاوت محتوا و ساختارآن با تحفه نسبت داد (دربارۀ محتوای خلاصة التجارب، نک : ه د، 13/ 60-61). اما دشوار میتوان پذیرفت که حکیم مؤمن از قراباذین شفایی یا طب شفایی و نویسندۀ نامدارش مظفر بن محمد حسینی (د 963 ق/ 1556 م)، مشهور به شفایی نامی نشنیده باشد. محتوای قراباذین شفایی با تحفة المؤمنین سازگاری بسیار دارد وشمار بسیار دستنویسهای آن (درایتی، 8/ 162-165، نزدیک به 130 دستنویس در کتابخانههای ایران؛ برای دستنویسهای آن در کتابخانههای شبه قاره و جایهای دیگر، نک : منزوی، 5/ 3347-3350)، نشان از آن دارد که آوازۀ این کتاب در روزگار حکیم مؤمن بیش از آن بوده است که فراموش شود.شهرت قراباذین شفایی در روزگار حکیم مؤمن چندان بود که ژوزف لابروس فرانسوی، که پس از درآمدن به کسوت کشیشی، نام آنژ سنژوزفی یا فرایار آنگلوس را برگزیده بود، هنگامی که برای پیشبرد برنامههای تبلیغی خود بر آن شد که پزشکی ایرانی ـ اسلامی بیاموزد، این کتاب را سرلوحۀ کار خود قرار داد و پس از بازگشت به فرانسه در 1678 م، بر اساس آن «دارونامۀ پارسی» را در 1680یا 1681 م/ 1091 یا 1092 ق به لاتینی در پاریس منتشر کرد (الگود، «تاریخ»، 366، «درمانگری»، 34, 94).دیگر اثر فارسی که حکیممؤمن نمیبایست از نظر دور میداشت، الفاظ الادویۀ نورالدین محمد عبدالله فرزند حکیم عین الملک شیرازی (در برخی منابع: اثری از خود عین الملک) است که در 1037 ق/ 1628 م تألیف شده است (همان، 34, 84). ازاین اثر نیز دستنویسهای بسیار در دست است (ازجمله 14 نسخه در ایران، نک : درایتی، 2/ 109-110).
تحفه به دو بخشِ اصلی «تشخیصات» و «دستورات» تقسیم شده است. بخش نخست 5 دستور دارد. بخش دوم بنابر آنچه در دیباچه آمده است، باید 3 «قسم» داشته باشد، اما بیشتر دستنویسها (و نیز نسخههای چاپی) قسم سوم ندارند. به گزارش الگود، عقیدۀ غالب آن است که آنچه در شماری از دستنویسهای این اثر دربارۀ «معالجات با رعایت اختصار» تحت عنوان «قسم سوم» آمده، افزودۀ پزشکان بعدی است (الگود، همان، 35). البته باب بیست و دوم و بیست و چهارم از قسم دوم دستورات، به یادکرد برخی معالجات ویژۀ دام و طیور اختصاص یافته که شاید بخشی از «قسم سوم» مورد نظر حکیم مؤمن بوده است. اما باز هم یادکرد مطالبی دربارۀ چگونگی پاککردن لباس از آثار رنگهای مختلف در میان این دو باب، تحت عنوان باب بیست و سوم شگفت مینماید. در ترجمۀ ترکی کتاب نیز از 5 دستور و 3 تشخیص سخن به میان آمده است (نک : ادامۀ مقاله). خلاصۀ محتوای تشخیصهای پنجگانه و دو دستور تحفةالمؤمنین بدین قرار است:
«در بیان سبب اختلاف اقوال اطباء در ماهیت و خواص و قدر شربت ادویه و شروط اخذ هر دوا و ذكر درجات قوتها به حسب مراتب». در این بخش، مؤلف اختلاف آراء پزشكان دربارۀ مقدار و ماهیت و خاصیت داروها را به تفاوت میان مزاج مناطق مختلف، اوضاع فلكی، مزاج افراد و جز آن نسبت داده است. به نظر وی، در موارد اختلاف نظر «اولى مراعات حد وسط و احتیاط است».
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید