حفنی ناصف
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 3 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236584/حفنی-ناصف
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
21
حِفْنی ناصِف، محمد حفنی بن اسماعیل بن خلیل بن ناصف (1271-1337 ق/ 1855- 1919 م). قاضی، ادیب و گویششناس مصری. پسر بزرگش، عصامالدین، در المقتطف زندگینامۀ مختصری دربارۀ پدر نوشت و پسر دیگرش، مجدالدین، 25 سال بعد همان متن را که مبتنی بر زندگینامۀ خودنوشت او بود (شعر ... ، 14)، با مختصر تغییراتی در مقدمۀ دیوان پدر آورد. طه حسین نیز در مقدمۀ دیگری بر همین دیوان تصویری کلی و اجمالی از حنفی ناصف ارائه کرد. دیگر منابع مهم در این باره عبارتاند از حفنی ناصف، بطولته فی مختلف المیادین اثر محمود غنیم، و محاضرات عن حفنی ناصف، کاتباً و باحثاً نوشتۀ محمد خلفالله احمد. البته زرکلی، داغر، کحاله، جندی، زیات، مجاهد، فکری، فاخوری و دیگران نیز در آثار خود مطالبی دربارۀ او آوردهاند. حفنی ناصف اندکی پس از مرگ پدر، در برکة الحج واقع در حومۀ قاهره به دنیا آمد، سپس در مکتبخانه خواندن و نوشتن آموخت و قرآن را به تمامی ازبر کرد. در چهاردهسالگی، بهسبب رفتارهای خشن معلم مکتبخانه، پیاده به الازهر گریخت و 10 سال در آنجا ماند (حفنی ناصف، مجدالدین، همان، 15؛ غنیم، 25-27). در این دوران، دانش قرآنی خود را تقویت کرد و فقه شافعی، صرف، نحو، علوم بلاغی، عروض، قافیه، منطق، توحید، تفسیر و حدیث را نیز آموخت و از شیخ اشمونی اجازۀ روایت حدیث گرفت. وی در این دوران علم میقات (وقتشناسی نجومی)، مقدمات فلسفه، انشا، ادب و جز اینها را هم در خارج از الازهر آموخت و به شعرسرایی نیز رو آورد. کسانی دربارۀ تعلق قصاید استوار حفنی به خود او اظهار تردید کردند؛ ازاینرو، وی در یک جلسۀ مشاعره بیش از 100 بیت به بداهه سرود و مقام شاعری خود را تثبیت کرد (حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا). حفنی در 1296 ق/ 1879 م برای برخورداری از علوم نوین به مدرسۀ نوگرای دارالعلوم روی آورد و گویا در آزمون ورودی آن از تمامی رقیبان، یعنی 150 دانشجوی برتر الازهر پیشی گرفت و این برتری را تا پایان 4 سال تحصیل در آنجا حفظ کرد (همان، 15-16). او که در الازهر بیش از یک سال شاگرد محمد عبده (1265-1323 ق/ 1849-1905 م) بود، در دارالعلوم نیز جلسات فلسفۀ تاریخ را که عبده بر اساس مقدمۀ ابن خلدون تدریس میکرد، از دست نداد (غنیم، 38؛ احمد، 10) و افزون بر آن، فقه حنفی، حساب، هندسه، تاریخ، جغرافی، فیزیک، شیمی، فیزیولوژی، هیئت و مقدمات زبان فرانسه را نیز آموخت (حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا). حفنی در دوران تحصیل در دارالعلوم به دعوت محمد عبده همکاری با نشریۀ وقائع المصریة را آغاز کرد (غنیم، 37- 38). وی در زمان قیام احمد عرابی پاشا (1882 م)، درس را رها کرد و نزدیک به یک ماه در پادگانی به تمرین تیراندازی و دیگر فنون رزمی پرداخت و در فعالیتهای گوناگون انقلابی شرکت جست (حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا؛ جندی، 139؛ غنیم، 42، 173). حفنی ناصف را در صفر 1300/ دسامبر 1882 و فردای روز فارغالتحصیلیاش برای تدریس به مدرسۀ کران و لالان و نابینایان فرستادند (همو، 41). وی بهرغم آگاهی کاملی که از اهمیت و ضرورت آموزش و پرورش معلولان داشت (برای متن سخنرانی وی در این زمینه، نک : همو، 44-45) ناخرسندی خود را از این وظیفۀ تحمیلی در ابیاتی، هرچند به طنز، بیان کرده است (حفنی ناصف، محمد، شعر ... ، 229-230). غنیم احتمال میدهد که این مأموریت در واقع نوعی تنبیه حفنی به دست انگلیسیها بهسبب حضور در انقلاب عرابی پاشا بوده باشد (ص 41-42). با اینهمه، وی در مدت 3 سال تدریس شایسته در این مدرسه، به لالان خواندن و نوشتن، و به نابینایان علوم نحو و توحید و میقات را آموخت (حفنی ناصف، مجدالدین، همان، 16-17). آوازۀ علمی و ادبی حفنی سبب شد که پس از ترک مدرسۀ معلولان در 1302 ق/ 1885 م، در مقام منشی به دفتر کار شفیق منصور راه یابد. منصور قانوندانی خبره و نیز صاحب تألیفاتی در فیزیک، جغرافیا، حساب، شیمی و جز آن بود که با تصدی مقامی معادل دادستان امروزی میکوشید برای پر کردن جای خالی قوانین قضایی در مصر، قوانینی از فرانسه و سایر زبانها به زبان عربی ترجمه کند، ولی بهسبب عدم تسلط به زبان عربی نیازمند یاری بود. حفنی ناصف تا هنگام استعفای منصور از مقام دادستانی، با وی همکاری داشت و ترجمههای عربی وی از دیگر زبانها را بار دیگر به عربی استوار مینگاشت (همان، 18؛ غنیم، 46). حفنی ناصف در 1304 ق/ 1887 م برای تدریس مادۀ جدیدی به نام انشای قضایی وارد مدرسۀ حقوق شد و افزون بر آن، منطق، بلاغت و آداب مناظره را هم تدریس کرد. وی تا 1309 ق/ 1892 م در این مدرسه نسلی از فرهیختگان آشنا با ادب و حقوق و قضا تربیت کرد که احمد شوقی، مصطفى کامل و لطفی سید از آن جملهاند (همو، 49-51). حفنی در این مدت به همراهی گروهی از قانوندانان در کار «سه بار ترجمه و تنظیم قوانین مصر» همکاری کرد و در خلال این همکاریها بدیشان علوم ادبی میآموخت و از ایشان علوم قضایی فرا میگرفت (همو، 52). در همین زمان، طی مأموریتی از سوی وزارت معارف آن زمان، کتابهای آسانفهمی برای آموزش صرف و نحو و بلاغت به دانشآموزان تألیف کرد (نک : بخش آثار، در همین مقاله). به نوشتۀ پسرانش (حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا؛ حفنی ناصف، عصامالدین، 598)، مأموریت اصلاح نام شهرها در نقشههای جغرافیایی نیز بدو واگذار شد. حفنی ناصف در 1308 ق/ 1891 م، پیشنهاد همکاری حسین رشدی را که در فرانسه حقوق خوانده، و اینک مشغول ترجمۀ متون قانونی بود، پذیرفت. ناصف در برابر استخراج اصطلاحاتی از فقه اسلامی برای جایگزینی اصطلاحات فرانسوی، از رشدی مواد لازم برای شرکت در آزمون قضا را فرا گرفت و در 1892 م، پس از قبولی در این آزمون، دوران 20 سالۀ حضور در دستگاه قضا را آغاز کرد (غنیم، 53-54؛ حفنی ناصف، مجدالدین، همانجا). غنیم، ضمن اشاره به برخورد مجتهدانۀ حفنی ناصف با قوانین بعضاً ناقص یا مبهم، مواردی از رفتارها و احکام وی را ذکر میکند (ص 56- 58) که نشاندهندۀ قاطعیت و عدالت او ست. از آن جمله است محکوم کردن شجاعانۀ استاندار استان غربی و تبرئۀ تمامی دانشجویان معترضی که بر ضد خدیو عباس دوم و انگلیسیها تظاهرات کردند و به اهانت به ذات مقدس خدیو و تمرد از قوانین دولت متهم شدند. ناصف، در 1324 ق/ 1906 م، در کنار کار قضا، با روشنفکرانی مانند سعد زغلول و قاسم امین در فعالیت و پیگیری جدی برای تأسیس یک دانشگاه مدرن و ملی همراه شد. ایشان در 1908 م دانشگاه مصر را، هرچند فقط در حد آموزش حقوق و ادبیات، بنا نهادند. صورتجلسۀ 7 مارس 1908 نشان میدهد که بنیانگذاران دانشگاه حفنی ناصف را به ریاست هیئتمدیره دانشگاه برگزیدند (همو، 61-63). عصامالدین حفنی ناصف از سویی مدعی است که لرد کرومر در آوریل 1908 م، حفنی ناصف را از قاهره به طنطا و سپس به قنا منتقل کرد تا فعالیتش را محدود کند و از سوی دیگر، بلافاصله پس از ذکر تأسیس دانشگاه، از دو سال فعالیت همزمان حفنی ناصف در دستگاه قضا و در تدریس تاریخ ادبیات عربی در دانشگاه سخن میگوید (ص 599). غنیم نیز، ضمن تکرار خبر تبعید، به مجموعۀ بزرگی از درسگفتارهای ناصف در تاریخ ادبیات عربی اشاره میکند که نشاندهندۀ طول مدت تدریس او ست (ص 58، 64، 119). محمد خلفالله احمد کتاب تاریخ الادب را مجموعۀ درسگفتارهای حفنی ناصف در 1909-1910 م معرفی میکند (ص 7) و طه حسین به درس تاریخ تمدن اسلامی حفنی ناصف اشارهای دارد (ص 7). به این ترتیب، مدت تبعید او نباید بیش از یک سال و نیم بوده باشد. حفنی ناصف علاوه بر شهرها و روستاهای مصر، که به شیوۀ نحویان پیشین برای پژوهشهای گویششناسی بدانها سفر میکرد، به سوریه، آستانه، یونان، رومانی، اتریش، آلمان، سویس، سوئد و کشورهای عربی نیز رفت (زرکلی، 2/ 265). وی با اعتماد به نفس بسیار اصرار داشت برای بالا بردن جایگاه دانشمندان عرب نزد همتایان غربیشان در کنگرههای خاورشناسان شرکت کند (برای نمونه، نک : احمد، 38: نامۀ حفنی ناصف). ازاینرو، به نمایندگی از مصر، 3 بار در این جلسات شرکت کرد: 1. کنگرۀ هفتم خاورشناسان، وین، 1303 ق/ 1886 م، با ارائۀ پژوهشی دربارۀ گویشهای مصریان (نک : بخش آثار، در همین مقاله)؛ 2. کنگرۀ زبانهای شرقی، آتن، 1308 ق/ 1891 م؛ 3. کنگرۀ خاورشناسان، آتن، 1914 یا 1915 م (دربارۀ این اختلاف، نک : غنیم، 170؛ احمد، همانجا)، با ارائۀ تحقیقی دربارۀ ماریۀ قبطیه (غنیم، همانجا). حفنی ناصف در 1912 م، از دستگاه قضا بیرون آمد و تا هنگام بازنشستگی (1333 ق/ 1915 م) سربازرس زبان عربی در وزارت فرهنگ آن زمان بود (همو، 65). در 1915 م، دادگاهی برای بررسی قضایی پروندهای میان دو شرکت تولید صفحۀ گرامافون از حفنی ناصف بهعنوان کارشناس هنری کمک خواست. وی که خود به موسیقی علاقهمند بود و در نوازندگی و آواز هم مهارت داشت، گزارش دقیق و مفصلی از موضوع اختلاف فراهم آورد و در ضمن آن، تاریخچۀ کاملی هم دربارۀ ترانهسرایی و آهنگسازی عربی ارائه کرد. اهمیت این گزارش در آن است که مبنای به رسمیت شناختن حقوق معنوی پدیدآورندگان آثار هنری و ادبی در مصر شد (همو، 5، 117- 119؛ جندی، 146). حفنی ناصف هرگاه برای تحقیقات گویششناختی خود یا به اجبار انگلیسیها به منطقهای میرفت، در تشکیل انجمنهای گوناگون اجتماعی، علمی و ادبی به فعالیت میپرداخت. یکی از مهمترین این انجمنها دارالعلوم نام داشت که خود حفنی ناصف ریاست آن رابرعهده گرفت (حفنی ناصف، عصامالدین، 600؛ غنیم، 171). از نشستهای مهم و اثرگذار این انجمن مناظرهای بود که دربارۀ جواز یا منع شرعی تأسیس بانک ملی در مصر برگزار شد. ناصف به عنوان آخرین سخنران، بحث فقهی و اقتصادی دقیقی دربارۀ انواع ربا، حکم آن در مذاهب گوناگون و زیان عظیم و ملی ناشی از نداشتن بانک ارائه کرد. این جلسات دستکم از لحاظ نظری به عدم تحریم بانک انجامید. پس از آن و بهرغم مخالفتهایی که به نام دین احتمالاً با برنامهریزی انگلیسیها صورت میگرفت، راه برای تأسیس بانک باز شد (همو، 160-161؛ حفنی ناصف، مجدالدین، شعر، 22). وی در اغلب شهرهایی که اقامت داشت، محافل فراماسونی نیز تأسیس کرد (همانجا؛ غنیم، 171). او «سرود ماسونی» را به درخواست «کانون برادری» سرود و برخی اصطلاحات خاص فراماسونرها نظیر صلح، انسانیت، برابری، آزادی و برادری را در آن به کار برد (حفنی ناصف، مجدالدین، همان، 131-132). پس از استفتای خدیو عباس دوم (حک 1892-1914 م) از علمای الازهر دربارۀ جواز چاپ قرآن با قواعد نوین املا، وزارت فرهنگ آن زمان ناصف را مأمور کرد که در کنار وظیفۀ سربازرسی زبان عربی در این وزارتخانه، با همکاری دو تن دیگر به تصحیح نگارش قرآن کریم نیز بپردازد. وی این مأموریت را حتى پس از بازنشستگی اجباری (به علت سیاستهای صرفهجویانۀ دولت در آغاز جنگ جهانی اول) ادامه داد و پس از 6 سال کار مداوم و تدوین قواعد دقیق املایی حدود 200 خطای نگارشی در نسخههای رایج قرآن را تصحیح کرد (حفنی ناصف، عصامالدین، 600-601؛ غنیم، 73) و موفق شد نسخۀ چاپی قرآن را با نگارش جدید، اندکی پیش از مرگ امضا کند (حفنی ناصف، مجدالدین، مقدمه بر ... ، «د»؛ نک : تفسیر، بش : تصویر صفحۀ خاتمۀ قرآن، چ 1332 ق). یکی از بزرگترین دلمشغولیهای عمدۀ حفنی ناصف مسئلۀ خلوص زبان عربی بود. وی در دوران سربازرسی زبان عربی، به منظور زدودن واژههای عامیانه و بیگانه از زبان و نیز وضع اصطلاحات عربی به جای کلمات غربی برای تدریس علوم جدید، قوانین و راهکارهای جدیدی نهاد که پس از او نیز راهگشا بود (غنیم، 66-67). در 1908 م، سخنرانیهایی دربارۀ مسئلۀ نامگذاریهای جدید و عربیسازی این روند در انجمن دارالعلوم ایراد شد که با سخنرانی مهم و اثرگذار حفنی ناصف با عنوان «نامهای عربی برای پدیدههای نوین فرهنگ و تمدن» به پایان رسید. انجمن مقرر داشت که مسئلۀ تعریب براساس پیشنهاد حفنی نـاصف به اجرا درآید (احمد، 49، 64-71؛ نیز نک : بخش آثار، در همین مقاله). حفنی ناصف در تأسیس فرهنگستان دوم زبان عربی نیز مشارکت داشت (همو، 6). حفنی ادیبی نکتهسنج، بدیههگو، طنزپرداز و دارای حافظهای نیرومند بود. زیات شعر حفنی ناصف را نوعی نثر منظوم با چاشنی لطایف و محسنات لفظی میداند که بهرغم ضعفهایی، به طور کلی روان و مطبوع است (ص 456)؛ ولی عقاد در نقدی بنیادین، آوازۀ شاعری حفنی ناصف را نه زاییدۀ هنر، که مدیون تواناییهایی نظیر سرعت انتقال، نکتهسنجی، مهارت در کاربرد صنایع لفظی، تسلط بر زبان، حفظ و روایت شعر، نظمپردازی و طنزهای شیرین میداند و میگوید که البته جایگاه علم و ادب و فعالیتهای اجتماعی حفنی ناصف چنان رفیع هست که «شاعر نبودن» برای وی نقصی نیست (ص 19-23). گویا طه حسین هم با این نظر موافق بود، زیرا در مقدمۀ شعر حفنی ناصف، شاید بهسبب رعایت ادب شاگردی، از نقد کارشناسانۀ این شعر پرهیز کرد و در اظهار نظری بس گذرا و کمفایده آن را تصویر گویایی از زندگی شخصی و روزگار شاعر و نمونۀ شگفتانگیزی از نوسان میان فنون شعری متأخران مقلد و معاصران نوگرا دانست (ص 10-11). چنین است که محمد خلفالله احمد نیز هنگام بررسی فضای ادبی عصر ناصف صرفاً از همروزگاری وی با بسیاری از پیشگامان بزرگ ادبیات سخن میگوید (ص 13) و پس از آن دربارۀ وجهۀ ادبی وی گفتار کاملی را به نثر او اختصاص میدهد و از اظهار نظر دربارۀ شعرش سرباز میزند (ص 15-27)، محمد خلفالله احمد هنگام معرفی تألیفات مربوط به حفنی ناصف، فصل مربوط به وی در کتاب عقاد را سنجشی با معیارهای نوین نقد ادبی و کوششی برای تعیین جایگاه حفنی ناصف در میان شاعران آن روزگار توصیف میکند (ص 2) که تأیید تلویحی نظر عقاد به نظر میرسد. در این میان، غنیم مفصلترین بررسی و ارزیابی شعر حفنی ناصف را ارائه کرده است (ص 81-116). او ضمن اشاره به اینکه زندگی در دورۀ احیای شعر عربی و تحت سیطرۀ بارودی باعث غلبۀ وجهۀ تقلید بهویژه از بارودی بر شعر حفنی بود، تأکید میکند که وی یک مقلد محض نبود و برخی مظاهر تجدد را نیز در شعر خود دارد (ص 83-85). غنیم در بررسی شعر حفنی، پس از ذکر ویژگیهایی چون آسانفهمی و فراوانی جناس و توریه و حسن تعلیل، به حضور روح بذلهگویی شاعر در تقریباً تمامی قطعات شعری، حتى نمونههایی از رثاء اشاره، و چندین نمونه از این طنزپردازی را نقل میکند (ص 91). وی گفتار کاملی را به نظر عقاد دربارۀ حفنی ناصف اختصاص داده و آن را نادرست میداند (ص 122-126). همو از وجود برخی قطعات سست کنار نمونههای استوار در مجموعۀ شعر حفنی نیز سخن میگوید و این ضعف را ناشی از این میداند که شاعر، خود، گردآورندۀ این مجموعه نبوده است تا قطعات ضعیفتر را حذف یا اصلاح کند (ص 85). حفنی ناصف هنگام اقامت اجباری در شهر قنا، قصیدهای سرود که مردم این شهر آن را بر پردههای ضریح عبدالرحیم فتاوی، از زاهدان معروف صاحب کرامت، آویختند (حفنی ناصف، مجدالدین، شعر، 125-127؛ غنیم، 117). ناصف در قصیدۀ قنا، که معروفترین شعر وی شد، بخشی از دانش خود در زمینههای گوناگون، مانند جغرافیا، فیزیک، تاریخ طبیعی، پزشکی، اقتصاد، جامعهشناسی و اخلاق را به نمایش گذاشت و به اعتقاد غنیم، با سخنانی منطقی از روح شعر دور شد (ص 117-121). با اینهمه، حفنی ناصف در شناخت شعر صاحبنظر بود؛ چنانکه فرزندش، مجدالدین، مدعی است حافظ ابراهیم و احمد شوقی غالباً شعر خود را پیش از چاپ به او عرضه میکردند (همان، 24؛ قس: غنیم، 185- 189، که از کدورت میان ناصف و حافظ ابراهیم از یکسو و احمد شوقی از سوی دیگر سخن میگوید). اما نثر حفنی ناصف در تألیفات علمی، نامهها، گزارشهای رسمی، مقالات و سخنرانیها چنان فاخر و استوار بود که جای مناقشه نداشت. ویژگی مشترک شعر و نثر حفنی ناصف بسیاریِ شوخی و کاربردِ فراوان سجع و توریه و جناس و اقتباس است، ولی نثرش استوارتر است و بهعکس شعرش نیاز به درنگ و تأمل و استفاده از کتاب لغت دارد (همو، 134-135).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید