حطیئه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236581/حطیئه
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
21
حُطَیْئه، جَرول بن اَوس بن مالک (د ح 50 ق/ 670 م)، شاعر هجویهسرای دورۀ جاهلی و اسلامی. حطیئه به معنی «کوتوله و کوتاه قد» (نک : ابنمنظور، ذیل حطأ)، لقبی ظاهراً تحقیرآمیز است که به این شاعر دادهاند (ابوالفرج، 2/ 157؛ صفدی، 11/ 70؛ سیوطی، المزهر، 2/ 433؛ ضیف، 95). وجوه دیگری نیز دربارۀ ملقب شدن وی به حطیئه در منابع آمده است که از لحاظ رکاکت درخور ذکر نیست (نک : ابوالفرج، همانجا؛ بغدادی، 2/ 406). وی دختری به نام مُلَیکه داشته است و شاید به همین سبب، کنیهاش را ابوملیکه گفتهاند (ابنقتیبه، الشعر ... ، 180؛ مبرد، 2/ 185؛ ابنکثیر، 8/ 79؛ صفدی، 11/ 69). ابوالفرج اصفهانی در شجرهنامهای طولانی، نسب وی را به قَیْس بن عَیْلان بن مُضَر بن نِزار رسانده است (همانجا). دربارۀ ولادت حطیئه آگاهی درستی در دست نیست و تنها از میان برخی گزارشها حدود ولادت او را میتوان تخمین زد؛ به روایتی، حطیئه به همراه اوس بن حارثه و حاتم طایی و بشر بن ابیخازم در دربار نعمان بن منذر شهریار حیره (د 602 م) حضور داشته است (مبرد، 1/ 231-232؛ ابناثیر، 1/ 626-627). اگر حطیئه در این هنگام 20ساله بوده، میتوان پنداشت که در حدود 580 م به دنیا آمده بوده است (نک : بستانی، الحطیئة ... ، 517 - 518؛ برای روایتهای دیگر در این باره، نک : GAS, II/ 236; EI2). منابع دربارۀ نام مادرش ضرّاء که از کنیزان اوس بن مالک بن جُؤَیَّة از قبیلۀ بنی عَبْس بوده، اتفاقنظر دارند (نک : ابوالفرج، 2/ 159؛ بلاذری، 4/ 262)؛ اما در مورد پدرش، از آغاز شک و تردیدهایی وجود داشته است (ابوالفرج، 2/ 158؛ بغدادی، 2/ 407). خود وی گفته است که فرزند عمرو بن علقمه، از بنی حارث بن سدوس است (ابوالفرج، 2/ 157). اما ظاهراً منابع کهن این ادعای وی را جدی نگرفتهاند و روایتی را که در آن مادرش، وی را فرزند اوس بن مالک دانسته است، ترجیح دادهاند (نک : همو، 2/ 159-160). در مورد وابستگی و انتساب وی به قبایل نیز منابع دچار تردید و اختلاف نظر فراوان شدهاند. ابنسلام به استناد بیتی از خود وی، او را از قبیلۀ بنی ذهل بن ثعلبه میداند؛ اما تأکید دارد که وی در میان آنان پرورش نیافته است (1/ 120). البته باید توجه داشت که حطیئه به امید صلههای کلان، خود را خویشاوند و همقبیلۀ ممدوح معرفی میکرده است و چون قبیلهای انتظارات او را برآورده میکرد، خود را از آن قبیله میشمرد و اگر مورد ناسپاسی قرار میگرفت، از آن روی برمیتافت و سراغ قبیلهای دیگر میرفت. مثلاً میدانیم که در کوفه، خود را خویشاوند بنی عوف بن عمرو شمرد و از آنان تقاضای یاری کرد (ابوالفرج، 2/ 158؛ قس: حطیئه، شرح ... ، 191: قَومی بنو عمرو بن عوف ... ؛ صفدی، 11/ 70؛ بغدادی، 2/ 407- 408). بنابراین، به ادعاهای حطیئه در مورد نسبش، نباید چندان اعتنا کرد. آگاهی ما از نخستین بخش زندگی این شاعر مخضرم (جاهلی ـ اسلامی)، منحصر به چند روایت کوتاه و گاه مبهم دربارۀ شرکت وی در برخی جنگها، و نیز همنشینی او با برخی سران قبایل و ابیاتی است که در مدح آنان سروده است. از مجموع این گزارشها، 3 روایت دربارۀ برخورداری وی از حمایت سران و بزرگان برخی قبایل وجود دارد که نشان میدهد آنان بهترین خریداران شعرش بودهاند و به هنگام بروز اختلافات و کشمکشهای قبیلهای، از اشعار او به عنوان ابزاری برای بزرگنمایی افتخارات و بالا بردن شأن و منزلت خود (مفاخر)، و تحقیر حریفان و دشمنان (مثالب) استفاده میکردهاند؛ حطیئه نیز ــ که ذوق شاعرانۀ خود را وسیلۀ امرارمعاش قرار داده بود ــ با اندک پاداشی به خدمت قبایل درمیآمد و به آسانی تن به خواستههای آنان میداد. ظاهراً ارتباط وی با عُیَینة بن حِصن فَزاری و طَریف بن دَفّاع بن قتاده که برخی منابع بدان اشاره کردهاند (ابنسلام، 1/ 112؛ ابنشجری، 537؛ نیز نک : حطیئه، همان، 147- 149، 166-167، 176، 183)، از همین قبیل است. از روایت ابنسلام و ابیاتی که وی از حطیئه در دفاع از عیینه نقل کرده است، چنین برمیآید که عیینة بن حصن در گیرودار اختلافاتش با زَبّان بن سیّار فزاری، از اشعار حطیئه برای غلبه بر رقیب خود استفاده میکرده است (1/ 112-113؛ نیز نک : ضیف، 96-97). دومین روایت از ارتباط حطیئه با اوس بن حارثه، رئیس قبیلۀ طئ حکایت دارد که بنا به این گزارش، حطیئه چندی در خدمت وی گذراند و در مقابل مدایح ستایشآمیز، از پاداشهای او بهرهمند شد و دشمنان و رقیبان ممدوح را که با تطمیع وی، بر آن بودند تا او را به هجو اوس و قبیلهاش وادار کنند، ناکام گـذاشت (نک : حطیئـه، روایـت ... ، 295-297؛ مبـرد، 1/ 131-132؛ ابناثیر، 1/ 626-627). روایت سوم بیانگر آن است که حطیئه اندکی پیش از ظهور اسلام، چندگاهی در خدمت عَلقمة بن عُلاثه از بزرگان قبیلۀ بنی عامر بن صعصعه سپری کرده است . علقمه مدتها با عامربن طُفیل (د 11 ق/ 632 م)، از شاعران و جنگجویان معروف دورۀ جاهلی در جنگ و کشمکش بود و حطیئه در گیرودار این اختلافات، به دفاع از علقمه برخاست و اشعار بسیاری در مدح وی و نکوهش عامر بن طفیل سرود. از سوی دیگر، اعشى و لبید از شاعران مشهور جاهلی در جبهۀ مخالف وی با اشعار خود از عامر بن طفیل حمایت میکردند (نک : حطیئه، همان، 33-44، 287- 289؛ ابنسلام، 1/ 111-112؛ بلاذری، 3/ 287؛ ابنشجری، 548؛ طه حسین، 294).علقمة بن علاثة بن عوف در فتح مکه اسلام آورد؛ اما در روزگار خلافت ابوبکر، مرتد شد و چون دوباره به اسلام گروید، خلیفه عمر بن خطّاب او را بر حوران ــ از نواحی شام ــ گماشت. به گفتهای، حطیئه برای پیوستن به او رهسپار حوران شد، اما پیش از رسیدن بدانجا، علقمه درگذشت. حطیئه ابیاتی در رثای وی سرود و ضمن ابراز حزن و اندوه فراوان، بزرگواریها و کرم و بخشش او و خـاندانش را مـورد ستـایش بسیار قرار داد (نک : همـان، 229- 238؛ ابنحـزم، 284؛ ابـنخلکـان، 5/ 192؛ ابـنکثیـر، 7/ 142). یکی دو روایت نیز دربارۀ روابط حطیئه با چند تن از بزرگان و شاعران معروف عصر جاهلی، و نیز حضور او در برخی جنگهای قبیلهای، در منابع نقل شده است. بنابراین روایتها، وی ظاهراً در جنگهای میان دوقبیلۀ عَبْس و طئ، به همراه عنترة ابن شداد، قیس بن زهیر و ربیع بن زیاد حضور داشته است (ابوالفرج، 8/ 244، 17/ 366). همچنین در جنگ میان بنی عبس و بنی رِیاح، سپاهیان عبسی را یاری میکرده است که به گفتۀ بلاذری چون افراد قبیلۀ عبس رو به هزیمت نهادند، وی از معرکه گریخت (4/ 121؛ نیز نک : حطیئه، همان، 269-271). از ابیاتی که در دیوان شاعر (شرح، 187- 188) آمده، چنین برمیآید که او در جنگ قرابین از سلسله نبـردهای معـروف بـه داحس و غبـراء ــ که از طولانیترین و معروفترین جنگهای قبیلهای در دورۀ جاهلی است ــ شرکت داشته، و در ابیاتی به ستایش بنی حابس و نکـوهش بـدر بن عمـرو فـزاری پـرداخته است (نیز نک : ابناثیر، 1/ 566- 569). به روایتی، حطیئه در یکی از جنگهای بنی عبس، به اسارت زید بن مهلهل بن یزید معروف به زیدالخیل درآمد و پس از آزادی، ابیاتی در ستایش زید سرود که دو قطعه از آن (در 8 بیت) در دیوان او گرد آمده است (نک : روایت، 268- 269، 302-303؛ نیز ابوالفرج، 17/ 257- 258). از میان شاعران جاهلی، حطیئه با زهیر بن ابی سلمی رابطهای صمیمانهتر داشت و راوی اشعار وی بود. پس از زهیر، ارتباط شاعر با خانوادۀ زهیر گسسته نشد و روایاتی دربارۀ معاشرت او با کعب بن زهیر در منابع نقل شده است (ابنسلام، 1/ 104-105؛ ابوالفرج، 2/ 165؛ ابنشجری، 544).دربارۀ زمان اسلام آوردن حطیئه نیز اختلافنظر وجود دارد؛ ابنحجر وی را جزو اصحاب پیامبر (ص) به شمار آورده است (1/ 63؛ نیز نک : بغدادی، 2/ 408)؛ اما ابنقتیبه برآن است که وی پس از رحلت آن حضرت، به اسلام گرویده است ( الشعر، 180-181؛ نیز نک : ابنجوزی، 4/ 126). با این حال، همۀ منابع اتفاقنظر دارند که وی پس از رحلت پیامبر (ص) مرتد شد و در ماجرای رِدّه، به صف مخالفان ابوبکر پیوست (ابوالفرج، 2/ 157؛ ابنخلکان، ابنحجر، بغدادی، همانجاها). حطیئه در ابیاتی که در حمایت از اهل ردّه و تحریک مشرکان سروده، مخالفت خود را آشکارا با ابوبکر اعلام داشته است (نک : روایت، 193-196؛ مبرد، 1/ 392-393؛ ابوالفرج، همانجا؛ صفدی، 11/ 70؛ قس: طبری، 2/ 123، که این ابیات را از سرودههای برادر وی دانسته است). حطیئه در جریان جنگهای ردّه از دو قبیلۀ بنی عبس و بنی بکر ــ که هردو مرتد شده بودند ــ حمایت میکرد. این دو قبیله پس از اعلام ارتداد، در ابرق از نواحی ربذه، منزل گزیدند و گروهی از دیگر قبایل به آنان پیوستند، ابوبکر آنان را در هم شکست و حطیئه در 11 ق/ 632 م به اسارت درآمد (همو، 2/ 123-124؛ مقدسی، 5/ 157؛ نهشلی، 216؛ نیز EI1; GAS, II/ 236). وی گویا پس از آن، به همراه گروهی از اهل ردّه دوباره اسلام آورد (ابنحجر، بغدادی، همانجاها)، و در اوایل خلافت عمر و آغاز فتوحات، سپاهیان اسلام را در جنگ با ایرانیان یاری میکرد. به گزارش منابع، حطیئه در 14 ق/ 635 م در جنگ ارماث و نیز نبرد قادسیه به همراه چند تن از دیگر شاعران همچون عبدة بن طیب و اوس بن مَغراء، سپاهیان سعد بن ابی وقاص را همراهی میکرد و با اشعار خود روحیۀ دلاوری و جنگاوری را در آنان برمیانگیخت (طبری، 2/ 267- 268؛ ابناثیر، 2/ 470؛ نیز: نک : بستانی، الحطیئة، 522). بنا به روایتی دیگر، وی در 23 ق در فتح بیروذ، از نواحی اهواز، نیز حضور داشته است (طبری، 2/ 402-403؛ ابناثیر، 3/ 47) .حطیئه چندینبار با خلیفه عمر ملاقات داشته، و مدایحی نیز به وی تقدیم کرده است (نک : حطیئه، شرح، 67، 232؛ ابوالفرج، 2/ 166؛ ابنعبدالبر، 2/ 562). یکی از مهمترین وقایع دوران زندگی حطیئه رویارویی وی با زِبْرِقان بن بَدر بوده که در منابع کهن انعکاس گستردهای یافته است. به روایتی، حطیئه در روزگار خلافت عمر زندگی چندان خوشی نداشت و در تنگدستی به سر میبرد. از اینرو، سران برخی قبایل گاه چندی او را به خدمت میگرفتند و در مقابل انعام و پاداش، از او اشعاری در مفاخر خود و مثالب دشمن میطلبیدند؛ چنانکه زبرقان بن بدر از کارگزاران عمر، وی را تحت حمایت خود قرار داد و حطیئه چندگاهی را نزد خانواده و قبیلۀ وی گذراند. از سوی دیگر، بَغیض بن عامر بن شَمّاس از قبیلۀ بنی اَنْف النّاقه که با زبرقان خصومت دیرینه داشت، حطیئه را با تطمیع نزد خود کشاند و او را اطعام و اکرام کرد. به گزارش منابع، رقابت میان این دو تن بر سر جذب حطیئه به خود چندان شدید بود که چون حطیئه با ترک زبرقان به بنی شماس پیوست، نزدیک بود میان دو قبیله جنگ درگیرد. حطیئه چندی نزد بنی شماس در آسایش سپری کرد و مدایحی به آنان تقدیم داشت (نک : شرح، 19-25، 30، 31). آنان به فرزندان «اَنْف النّاقه» که لقبی تحقیرآمیز بود، شهرت داشتند و به گفتۀ منابع، از این لقب سختگریزان بودند، اما حطیئه با سرودن ابیاتی که به زودی بر سر زبانها افتاد، از انف الناقه، لقبی آبرومند و افتخارآمیز ساخت (نک : همان، 11- 18؛ نهشلی، 149)، و از آن پس، بنیشماس با افتخار بسیار خود را «بنی انف الناقه» مینامیدند (ابوالفرج، 2/ 179-184؛ بلاذری، 4/ 190؛ ابنحزم، 219-220؛ بغدادی، 3/ 288؛ علی، 9/ 113). آنان همچنین از زبان زهرآگین حطیئه به عنوان سلاحی بر ضد رقیبان خود، و بهویژه زبرقان بن بدر استفاده کردند. به روایتی، آنان از شاعر خواستند تا زبرقان و قبیلهاش را هجو کند، وی پس از مدتی اعراض، زبان به هجو زبرقان گشود و او را تحقیر بسیار کرد (نک : روایت، 44-53؛ ابوالفرج، 2/ 184-185). زبرقان شکایت نزد عمر برد و خلیفه، حسان بن ثابت را حکم قرارداد و چون حسان ابیات وی را بسیار توهینآمیز خواند، عمر بر آن شد تا زبان شاعر را ببرد؛ اما چون وی عهد کرد که از آن پس کسی را هجو نکند و حیثیت مسلمانی را برباد ندهد، خلیفه منصرف شد و او را به زندان افکند. اما طولی نکشید که با سرودن ابیاتی، دل خلیفه را به رحم آورد و از زندان رهایی یافت (همان، 191-192؛ ابنسلام، 1/ 114-117؛ ابنقتیبه، الشعر، 186؛ ابوالفرج، 2/ 185- 188، 194-195؛ بغدادی، 3/ 290-291). به روایتی، وی با شفاعت عمرو بن عاص یا عبدالرحمان بن عوف، از زندان آزاد شد و عمر پس از آزادی وی، 000‘ 3 درهم به او بخشید تا از آن پس دست از هجو بدارد (جاحظ، الحیوان، 1/ 371؛ ابوالفرج، 2/ 189-190؛ ابوهلال، 1/ 44؛ حصری، 322). در گزارشی دیگر آمده است که چون خلیفه از وی خواست دست از هجو بدارد و دیگر شعر نسراید، گفت: من از این راه امرارمعاش میکنم و اگر از هجو دست بدارم، هر آینه فرزندانم از گرسنگی تلف میشوند (نک : ابوالفرج، 2/ 186-187؛ ابنحزم، 158؛ بلاذری، 4/ 259؛ ابنجوزی، 4/ 129؛ صفدی، 11/ 73-74). ابنعباس، صحابی پیامبر (ص) نیز وی را از هجو کردن برحذر میداشت و به روایتی، او را سوگند داد که جز در ستایش خوبی و نیکی افراد، شعر نسراید (ابوالفرج، 2/ 192-193)؛ اما وی بهرغم سفارش ابنعباس و عهدی که با عمر بسته بود، هیچگاه نتوانست از هجوسرایی دست بدارد و پس از درگذشت عمر، همچنان به شیوۀ خود ادامه داد و یکبار چون عبیدالله، فرزند عمر، عهد وی با خلیفه را به او یادآور شد، گفت: اگر خلیفه زنده بود، زبان به هجو کسی نمیگشودم (نک : همو، 2/ 189). حطیئه در روزگار خلافت عثمان عازم عراق شد و در کوفه به خدمت ولید بن عُقْبه، والی آنجا، رسید و مدایحی به او تقدیم داشت و از پاداشهای وی برخوردار گردید (حطیئه، روایت، 131-136؛ بلاذری، 3/ 253؛ ضیف، 98). اما همینکه ولید به اتهام شرابخواری و سبک شمردن نماز، مورد مؤاخذه قرار گرفت، حطیئه از نخستین کسانی بود که در محضر عثمان، برضد وی شهادت داد (همان، 258-260؛ ابنعبدربه، 4/ 307- 308؛ بلاذری، 5/ 135-136؛ ابنعبدالبر، 4/ 1554-1555) و سپس اشعاری در هجو او سرود و میگساری وی را بسیار نکوهش کرد (نک : شرح، 181؛ مسعودی، 1/ 306؛ مقدسی، 5/ 201). پس از ولید، سعید بن عاص والی کوفه شد و حطیئه بیدرنگ نزد وی شتافت و زبان به ستایش او گشود (نک : روایت، 166-172؛ ابوالفرج، 17/ 225). تاریخ وفات حطیئه نیز مانند بسیاری از جوانب زندگی او، در هالهای از ابهام قرار دارد. کهنترین منابع همچون ابنسلام و ابنقتیبه اشارهای به تاریخ وفات وی نکردهاند؛ اما نام وی را در زمرۀ کسانی که عمری دراز داشتهاند (= معمّرین)، ثبت کردهاند (نک : ابنسلام، 1/ 110). شرح حال نویسان سدههای بعد که گویا جز حدس و گمان مستندی نداشتهاند، تاریخ وفاتش را با اختلاف فـراوان، 30 ق (نک : ابـنشـاکـر، 1/ 279؛ نیـز نک : GAL, I/ 36؛ بلاشر، 327)، 35 ق و 59 ق دانستهاند (ابنکثیر، 7/ 176، 8/ 79؛ ابنجوزی، 4/ 126؛ سیوطی، تاریخ ... ، 183؛ ابوالفدا، 187)؛ برخی محققان معاصر نیز درگذشت وی را حدود 45 ق/ 665 م ذکر کردهاند (زرکلی، 2/ 118؛ کحاله، 3/ 129). اما بنا به برخی شواهد، وی تا سالها پس از این تاریخ هنوز زنده بوده است. به روایتی، وی با سعید بن عاص ــ که پیشتر نیز به هنگام حکمرانی بر کـوفه از پـاداشهایش بـرخوردار شده بود ــ در روزگار خلافت معـاویه ارتبـاط داشته، و مدایحی به وی تقدیم کرده است (نک : حطیئه، همان، 203-205، 206- 208؛ بلاذری، 2/ 233؛ ابنحجر، 1/ 63-64). سعید بن عاص از 49 تا 54 ق، پس از مروان بن حکم از سوی معاویه، والی مدینه بود (بستانی، الحطیئة، 517). همچنین در گزارشی دیگر آمده است که چون فرزدق در 50 ق/ 670 م در روزگار معاویه از چنگ زیاد بن ابیه گریخت و به سعید بن عاص، والی مدینه پناه برد، در مجلسی با حضور سعید بن عاص با حطیئه ملاقات کرد (ابنسلام، 2/ 304، 321-322؛ طبری، 3/ 215؛ نهشلی، 218؛ یاقوت، 9/ 297- 298؛ نیز EI2; GAS, II/ 236). اگر این روایتها درست باشد، حطیئه باید دستکم تا حدود سال 50 ق/ 670 م زندگی کرده باشد که با توجه به سال تقریبی ولادت وی یعنی 580 م، او حدود 90 سال عمر کرده است.داستانهای طنزآمیزی که دربارۀ واپسین لحظات زندگی حطیئه و آخرین سفارشهای او به اطرافیانش در منابع گرد آمده، از نوع حکایات ظرفا و اهل «مجون» است. به روایتی، وی وصیت کرد که پس از مرگ، همۀ داراییاش میان دختران و پسرانش به طور مساوی تقسیم شود و چون به او گفتند که خداوند چنین مقرر نکرده است، گفت: من چنین مقرر میکنم. چون نظرش را دربارۀ یتیمان پرسیدند، گفت: اموالشان را بخورید و با مادرانشان درآمیزید. گدایان را نیز سفارش به سماجت و اصرار میکند وگدایی را تجارتی سودمند میداند که هرگز در آن ضرری نیست و سرانجام به اطرافیان سفارش کرد تا او را بر استری نشانند و به حال خود رها کنند تا در بستر نمیرد که به تعبیر وی «سخاوتمندان در بستر نمیمیرند» و او سوار بر استر و در حالیکه ابیاتی در نکوهش خود برمیخواند، جان سپرد (ابنقتیبه، عیون ... ، 2/ 58؛ ابوالفرج، 2/ 195-197؛ صفدی، 11/ 73-74؛ ابنشاکر، 1/ 279).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید