صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اسکندرانی، مکتب /

فهرست مطالب

اسکندرانی، مکتب


آخرین بروز رسانی : جمعه 8 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

مکتب پزشکی اسکندرانی را دو پزشک نامدار یونانی، هِـروفیلوسِ خالکِدونی و سپس معاصر جوان‌ترش، اِراسیستراتوسِ کِئوسی (ه‍ م)، با انتقال آموزه‌های پزشکی بقراطی از یونان به اسکندریه و تکمیل آنها با بهره‌گیری از برخی دستاوردهای پزشکی و به‌ویژه کالبدشناسی مصریان باستان، بنیاد نهادند (نان، 206-207؛ سلّام، همان‌جا؛ اشتادِن، «کشف...»، 223, passim؛ «اسکندریۀ جالینوس»، 181-182؛ لانگریگ، «پزشکی (طب) قیاسی...»، 186-187، «اراسیستراتوس»، 383، «هروفیلوس»، 316). این دو و نیز پیروان هروفیلوس، که به آنها هروفیلیان گفته می‌شد، از جملۀ پزشکانی بودند که بعدها دُگماتیستها (یا راسیونالیستها؛ در دورۀ اسلامی: اصحاب قیاس) نامیده شدند (روکا، 11-12؛ اشتادن، «کشف»، همان‌جا، «اسکندریۀ جالینوس»، 184؛ نیز نک‍ : کانکینسِن، 332, 342؛). اما برخی از پزشکان اسکندرانی بعدی رویکردی دیگر را دنبال کردند و خود را آمپیریست (در دورۀ اسلامی: اصحاب تجربه) نامیدند. فیلینوسِ کوسی، یکی از شاگردان هروفیلوس که به او پشت کرد و چندی پس از او، سِراپیون، از نخستین آمپیریستهای اسکندرانی بودند (اشتادن، «کشف»، «اسکندریۀ جالینوس»، همان‌جاها؛ کانکینسن، 331). چندی پس از آنکه آسکلپیادسِ بیثونیایی(ه‍ م) دیدگاههای نویِ خود را مطرح کرد، رویکردِ (یا به تعبیر پزشکان دورۀ اسلامی: فرقۀ) سومی نیز پیدا شد که پیروان آن را مِتُدیستها یا اصحاب حیَل نامیدند (دربارۀ آنان نک‍ : کانکینسن، 340-342؛ نیز اشتادن، «اسکندریۀ جالینوس»، 184, 203-204). البته در برخی موارد، دربارۀ اینکه یک پزشک در زمرۀ کدام گروه است، اختلاف نظر وجود دارد، تاآنجاکه درست برخلاف کسانی که هروفیلوس را رئیس فرقۀ دگماتیستها، و فیلینوس را رئیس فرقۀ آمپیریستها نامیده‌اند و به‌تصریح به تفاوت روش هروفیلوس و آمپیریستها اشاره کرده‌اند (در واقع تجربیات حاصل از کالبدشکافی که کار اصلی هروفیلوس بود، در نظریات پزشکی آمپیریستها و نیز متدیستها جای چندانی نداشت؛ مثلاً نک‍ : روکا، 11-14, 42؛ اشتادن، «کشف»، 235-236)، گروهی دیگر از او به‌عنوان «دگماتیستی با گرایش آمپیریستی» یاد کرده‌اند (لانگریگ، «پزشکی»، 186، «کالبدشناسی...»، 458). 
از روزگاران کهن تا سده‌های میانه، به‌سبب برخی ملاحظات مذهبی، اخلاقی و عرفی، کالبدشکافی انسان همواره با ممنوعیت شدید روبه‌رو بود (اشتادن، همان، 225-231)؛ اما در روزگار بطلمیوسیان مصر، فرصتی بی‌مانند در اختیار هروفیلوس و سپس اراسیستراتوس و شاگردان آن دو قرار گرفت که دست‌کم تا اواخر سده‌های میانه هرگز تکرار نشد و کالبدشکافی بدن انسان در انحصار پزشکان اسکندرانی باقی ماند. به گمان برخی از پژوهشگران، بعید نیست که آشنایی مصریان باستان با سنت بیرون آوردن اندامهای داخلی پیکر مردگان در ضمن عمل مومیایی، محیطی پدید آورده باشد که کالبدشکافی بدن با بیم و شبهه روبه‌رو نشود (لانگریگ، «پزشکی»، 187، «اراسیستراتوس»، «هروفیلوس»، همان‌جاها؛ قس: ناتِن، 128-130, 213-214؛ نان، 47). اینان با بهره‌مندی از این فرصت، به دستاوردهایی چندان درخشان رسیدند کـه تا حدود 15 سده پس‌ازآن، کالبدشناسان ــ که نمی‌توانستند به کالبدشکافی بپردازند ــ نتوانستند چندان از آن دستاوردها فراتر روند (اشتادن، همان، 223-224, 231-234). به‌گفتۀ جالینوس، دستاوردهای کالبدشناسی مکتب اسکندریه نقطۀ اوج این رشته تا روزگار او بود. وی از دستاوردها و شیوۀ کار هروفیلوس و یکی از پیروان اسکندرانی او به نام اِئودِموس با ستایش بسیار یاد می‌کند (اشتادن، «اسکندریۀ جالینوس»، 181, 201؛ ناتِن، 137؛ روکا، 42).
بی‌گمان داوری دربارۀ دستاوردهای مکتب پزشکی اسکندریه، بی‌آگاهی از آنچه پیش‌تر، یونانیان و مصریان بدان دست یافته بودند، ممکن نخواهد بود. امروزه به‌سختی می‌توان دربارۀ آنچه از تجربه‌های پزشکی مصریان باستان به اسکندریه رسیده بود و نیز میزان تأثیر این دستاوردها در شکل‌گیری مکتب پزشکی اسکندریه سخن گفت؛ اما می‌توان گفت که مکتب پزشکی مصری دست‌کم تا مدتی در کنار مکتب یونانی در اسکندریه به فعالیت مشغول بوده است و این دو مکتب بر یکدیگر تأثیر متقابل داشته‌اند، تا آنکه سرانجام، مکتب پزشکی اسکندرانی از این میان بیرون آمده است. بطلمیوسان مصر همواره پشتیبان ایزدان مصری و یونانی درمانگری بوده‌اند و بطلمیوس هشتم پرستشگاهی برای ایمهوتِپ (ه‍ م)، ایزد پزشکی در نزد مصریان، و همچنین آسکلِپیوس (ه‍ م)، خدای پزشکی در دین یونانی، ساخته بود. قدیس کلمنسِ اسکندرانی در سدۀ 2م به 6 اثر با مضمون پزشکی که از مصر باستان بازمانده بود (دربارۀ ساختار اندامها، بیماریها، ابزارهای پزشکان، داروها، چشم و بیماریهای آن، و بیماریهای زنان) اشاره می‌کند. احتمالاً در کتابخانۀ اسکندریه نسخه‌هایی از آثار پزشکی مصری روی طومارهای پاپیروسی نگهداری می‌شده، که در دو آتش‌سوزی مشهور این کتابخانه (نک‍ : ه‍ د، اسکندریه، کتابخانۀ) از میان رفته، و تنها شمار اندکی از آنها به‌دست ما رسیده است (سلّام، 5-6؛ نان، 206-207). 
دربارۀ میراث پزشکی یونانی در زمینۀ دانش کالبدشناسی، که به هروفیلوس و اراسیستراتوس ــ بنیادگذاران مکتب پزشکی/ کالبدشناسی اسکندریه ــ رسیده بود، آگاهی بیشتری در دست است. آلکمایُن (ه‍ م؛ اش‍ سدۀ 6ق‌م)، بزرگ‌ترین پزشک یونانیِ پیش‌از بقراط، نخستین پزشکی بود که به کالبدشکافی دست زد و دریافت که مرکز اندیشه مغز است؛ دیدگاهی که بقراط، افلاطون و بعدها هروفیلوس، اراسیستراتوس و پیروان اسکندرانی آنان و سرانجام، جالینوس از آن پیروی کردند. اما اِمپِدُکلِس (ه‍ م؛ ح 490-430ق‌م) برخلاف آلکماین، قلب را جایگاه خرد دانست و ارسطو و مشائیان نیز به پیروی از او به این دیدگاه بدوی و نادرست باور داشتند (بِرنِت، 194, 201؛ لانگریگ، «پزشکی»، 60-62؛ سارتن، 77؛ نیز نک‍ : لوید، «آلکماین...» 113-147). از میان آثار اصیل بقراط، هیچ‌یک به کالبدشکافی اختصاص ندارد، اما رسالۀ «دربارۀ بیماری مقدس» (صرع) وی اطلاعات کالبدشناختی درخور توجهی دارد (بقراط، بند V-VI، passim؛ جونز، 133؛ سارتن، 98؛ برنت، 194؛ نیز لانگریگ، همان، 92-93). گذشته‌ازاین، جالینوس با مراجعه به آثار گوناگون بقراط، کتابی دربارۀ آگاهیهای کالبدشناختی وی نوشته بود (نک‍ : دنبالۀ مقاله). دیوکلِس (ه‍ م؛ فعال در اواخر سدۀ 4ق‌م در آتن)، چنان‌که جالینوس گوید، نخستین پزشکی بود که اثری با عنوان «دربارۀ کالبدشکافی» نوشت. وی همچنین به تشریح جانوران و وصف جنین انسان در 27 و 40 روزگی پرداخت (لانگریگ، همان، 161-164؛ سارتن، 121؛ دانِنفِلت، 106). ارسطو گرچه با پایه‌گذاری آسیب‌شناسی تطبیقی گام مهمی در این زمینه برداشته بود، آگاهی وی از کالبدشناسی داخلی بدن انسان بسیار اندک، و به‌ویژه نظرش دربارۀ ساختار قلب عاری از هرگونه دقت بود (لانگریگ، همان، 150, 169-170؛ برنت، همان‌جا؛ سارتن، 128-129؛ نیز بالم، 264-265؛ ویلسِن، 266-267). شاگرد ارسطو، تِئوفراستوس، در زمینۀ جایگاه خرد، به‌جای پیروی از استاد، آشکارا از دیدگاه آلکماین پیروی کرد (سارتن، 126, 143). به‌گفتۀ جالینوس، پراکساگوراسِ کوسی (ز ح 340ق‌م)، استاد هروفیلوس، علاقۀ اندکی به کالبدشکافی از خود نشان می‌داد. جالینوس از این دیدگاه وی که قلب مرکز خرد، احساسات و روح است، انتقاد می‌کرد و بر آن بود که پراکساگوراس بدون پرداختن به کالبدشکافی، چنین دیدگاهی را ابراز کرده است (لانگریگ، «پراکساگوراس...»، 128). 
هروفیلوس (ح 335- ح 280ق‌م؛ در منابع عربی: ایروفیلس، نک‍ : حنین، شم‍ 45) در خالکِدون در بیثونیا (بیتینیا) زاده شد. او نزد پراکساگوراس و خروسیپّوس، نامدارترین فیلسوفان و پزشکان آن روزگار، تحصیل کرد و سپس برای ادامۀ کار به اسکندریه رفت. وی بزرگ‌ترین کالبدشناس جهان باستان، و بنیادگذار کالبدشناسی به‌صورت یک نظام علمی بود. به‌گفتۀ جالینوس، وی نخستین کسی بود که به کالبدشکافی انسان پرداخت، مشاهدات تازه و درستی در این رشته به انجام رساند و در پیشرفت این فن و دقیق‌تر شدن واژگان آن مؤثر بود. کِلسوس به‌نقل از گروهی از دگماتیستها آورده است که هیچ‌کس نمی‌تواند بی‌آگاهی کامل از ساختار بدن و اندامهای داخلی آن، برای درمان بیماری دارو تجویز کند. در نتیجه، آنان [اصحاب قیاس] بر این باورند که هروفیلوس و اراسیستراتوس پیش‌تر این کار (شناخت اندامهای درونی بدن) را به بهترین وجه انجام داده‌اند؛ آن هنگام که به شکافتن کالبد انسانهای زنده پرداختند، مجرمانی که از زندان پادشاه (احتمالاً بطلمیوس یکم و دوم) فرستاده می‌شدند، درحالی‌که همچنان نفس می‌کشیدند (کلسوس، ک V، بند 11-16)؛ اما خود کلسوس در تأیید یا تکذیب آنچه در ضمن این نقل قول دربارۀ هروفیلوس و اراسیستراسوس گفته شد، هیچ نگفته است. تِرتولیانوس (ه‍ م؛ ح 160- ح 220م)، نویسندۀ برجستۀ مسیحی، به همین مناسبت، هروفیلوس را یک قصاب می‌نامید. ولی جالینوس، بی‌آنکه مستقیماً به کالبدشکافی انسان زنده اشاره کند، تنها تأکید می‌ورزد که هروفیلوس آگاهیهای کالبدشناختی خود را نه از راه کالبدشکافی جانوران، که از کالبدشکافی بشر به‌دست آورده است (نک‍ : روکا، 12, 34-35؛ لانگریگ، «کالبدشناسی»، 460؛ لوید، «یادداشتی...»، 173؛ کانکینسن، 324-325). از جمله مشاهدات کالبدشناختی او اینهاست: توصیف جزءبه‌جزء مغز (بخشی از مغز را به نام وی نامیده‌اند)؛ تمایز نهادن میان اعصاب حرکتی و حسی؛ شناخت کار اعصاب‌؛ توصیف خوبی از اعصاب بینایی چشم‌، ازجمله شبکیه‌؛ توصیف بسیار بهتری از دستگاه گردش خون؛ توصیف دقیق کبد، غده‌های بزاقی‌، لوزالمعده‌، و اندامهای تناسلی‌؛ و تمایز نهادن آشکار میان سرخ‌رگها و سیاه‌رگها و اشاره به این نکته که دیوارۀ سرخ‌رگها از سیاه‌رگها شش بار ضخیم‌ترند. هروفیلوس، برخلاف ارسطو، تأکید کرد که در سرخ‌رگها خون جاری است نه هوا (روکا، 35-39, 160؛ اشتادن، «کشف»، 223-224، «اسکندریۀ جالینوس»، 183؛ لانگریگ، «هروفیلوس»، passim؛ کانکینسن، 322-327؛ کریوِلّاتو، 119-120؛ کَلکینز، 121-123, 128؛ سارتن، 159؛ سلام، نان، 207؛ لُکلِر، 263). 
اراسیستراتوس (اش‍ ح 250ق‌م)، کالبدشناس نامی یونانی را می‌توان از بنیادگذاران آسیب‌شناسی تطبیقی و نیز بنیادگذار کالبدشناسی آسیب‌شناسانه نامید. او توصیف هروفیلوس را از مغز بهبود بخشید و مخ و مخچه را به‌دقت از یکدیگر تمیز داد (روکا، 39-42, 151-153؛ کانکینسن، 327-331؛ لانگریگ، «اراسیستراتوس»، passim؛ کریولاتو، کالکینس، همان‌جاها؛ سارتن، 159-160؛ نان، 207-208). مسلمانان به‌واسطۀ کتابی که جالینوس دربارۀ دانش کالبدشناسی اراسیستراتوس نوشته بود، با دیدگاههای او در این زمینه آشنایی داشتند. به گزارش حُنَین بن اسحاق، جالینوس در این اثر، پس از آوردن دیدگاههای اراسیستراتوس، دربارۀ درستی و نادرستی آنها به داوری پرداخته است. این کتاب را حنین از یونانی به سُریانی ترجمه و تلخیص کرد و حُبَیش الاَعسَم نیز این تلخیص را با عنوان کتاب فی علم ارسسطراطس (قس: ابن‌ندیم، 290: ارسطوطالیس) فی التشریح به عربی برگرداند (حنین، شم‍ 28). جالینوس کتاب دیگری نیز، در 8 مقاله، دربارۀ روشهای درمانی اراسیستراتوس و داوری دربارۀ آنها نوشت ( کتاب فی افکار ارسسطراطس فی مداواة الامراض) که اسحاق بن حنین (ه‍ م) آن را به سریانی ترجمه کرد (همو، شم‍ 77). جالینوس در کتاب حیلة البرء (چارۀ بهبود) نیز دربارۀ چگونگی درمان به روش قیاس سخن گفته است، و «شالوده‌های نادرستی را که اراسیستراتوس و یارانش بنیاد نهاده‌اند» رد کرده است (همو، شم‍ 20). 
اراسیستراتوس با رگ‌زنی مخالف بود و در روزگار جالینوس، شماری از پزشکان رومی از او پیروی می‌کردند. جالینوس در مخالفت با این دیدگاه اراسیستراتوس و پیروانش و نیز دربارۀ مواردی که به نظر او به رگ‌زنی نیاز می‌افتد، کتاب فی الفصد را نوشت (همو، شم‍ 71). جالینوس همچنین، در رد دیدگاههای یکی از پیروان اراسیستراتوس، آگاهیهای بقراط را در زمینۀ کالبدشکافی، که در آثار وی پراکنده بود، در کتابی دارای 5 مقاله گرد آورد. این کتاب را ایوب رهاوی و سپس حنین از یونانی به سریانی ترجمه کردند و حبیش نیز ترجمۀ دوم را با عنوان کتاب فی علم بقراط بالتشریح به عربی درآورد (همو، شم‍ 27؛ نیز نک‍ : ابن‌ابی‌اصیبعه، 93- 98). 
مارینوس، کالبدشناس اسکندرانی، بر پایۀ مشاهداتش، اثری مفصل در 20 مقاله (کتاب) نوشته بود. جالینوس نزد دو تن از شاگردان کوئینتوس ــ شاگرد مارینوس ــ به نامهای ساتوروس و نومیسیانوس و نیز شاگرد این یک، به نام پِلپوس، کالبدشناسی آموخت. جالینوسْ مارینوس را بسیار می‌ستود و در زمینۀ کالبدشناسی از دیدگاههای او تأثیر بسیار گرفته بود (سارتن، 281؛ اشتادن، همان، 182؛ ناتن، 213). وی تلخیصی از کتاب مارینوس، در 4 مقاله، فراهم آورده بود ( کتاب فی اختصار کتاب مارینس فی التشریح). از میان آثار مارینوس و شاگردانش و نیز تلخیص جالینوس، هیچ‌یک امروزه برجای نمانده‌اند و تنها به‌واسطۀ رسالۀ پیناکس (در عربی: فینکس = الفهرست) جالینوس، که سیاهۀ آثار او و شرحی مختصر دربارۀ هریک را در بر دارد، از وجود چنین آثاری آگاه شده‌ایم (حنین، شم‍ 22).
روفوسِ اِفِسوسی کالبدشناس برجسته‌ای بود که پژوهشهای گسترده‌اش دربارۀ مباحث گوناگون کالبدشکافی از آثار هروفیلوس و اراسیستراتوس تأثیر بسیار گرفته بود. وی دربارۀ تشریح میمونها و خوکها پژوهشی استادانه داشت. روفوس به تفاوت میان اعصاب حسی و حرکتی پی برد، ساختمان چشم را بهتر از پیشینیان خود توضیح داد و برای نخستین‌بار، صلیب بصری را توصیف کرد و از عدسی چشم با عنوان جسمی عدس‌مانند یاد کرد که کهن‌ترین اشاره به شکل واقعی این اندام به‌شمار می‌رود. مهم‌ترین نوشتۀ موجود او رساله‌ای مقدماتی در تشریح است که کهن‌ترین فهرست اصطلاحات این فن را دربردارد. در رسالۀ دیگرِ وی، در تشریح انسان، برای نخستین بار کبد به‌صورت عضوی دارای 5 بخش توصیف شده است. او در رسالۀ خود دربارۀ نبض، این ضربان را به‌درستی به انقباض قلب و نه انبساط آن نسبت داده است (سارتن، 281-282). حنین شاید به‌واسطۀ پژوهشهای روفوس دربارۀ کالبد شناسی چشم، کتاب فی تشریح العین را، که به‌نظر وی به‌نادرست به جالینوس منسوب است، از آنِ روفوس یا پزشکی فروتر از او دانسته است (شم‍ 35).
جالینوس (129- ح216م)، نامدارترین دانش‌آموختۀ مکتب اسکندریه، کالبد بسیاری از جانوران و شمار اندکی کالبد انسانی را شکافت و در زمینۀ کالبدشناسی‌، وظایف اندامهای بدن، جنین‌شناسی و آسیب‌شناسی نکات بسیاری را کشف کرد، ازجمله چگونگی کار تنفس و نبض‌، کار کلیه‌ها، مخ و نخاع در سطوح گوناگون‌. او به‌طور تجربی ثابت کرد که سرخ‌رگها حاوی و حامل خون‌اند و بریدن حتى یک سرخ‌رگ کوچک کافی است تا در عرض نیم ساعت یا کم‌تر، همۀ خون از بدن‌خارج شود. ارزشمندترین کار او یکپارچه کردن و سامان دادن به دانسته‌ها و تجارب پزشکی ‌یونانیان است (سارتن، 301-302)‌
چنان‌که پیش‌تر گفته شد، پژوهشگران تاریخ علم عموماً پایان مکتب پزشکی اسکندرانی را اواخر سدۀ 4م (یعنی هم‌زمان با برچیده شدن کتابخانۀ اسکندریه) دانسته‌اند. اما این شهر دست‌کم تا دو سده پس از آن نیز همچنان به‌عنوان یکی از مراکز آموزش پزشکی از آوازه و اعتباری ویژه برخوردار بوده است. از میان پزشکان نامداری که در سدۀ 4 تا 6م در اسکندریه به تحصیل پزشکی پرداختند، به اینان می‌توان اشاره کرد: 1. اُریباسیوس (ه‍ م؛ سدۀ 4م)، که به‌ویژه کُنّاش (جُنگی از مطالب، به‌ویژه در پزشکی و خواص گیاهان) او در میان مسلمانان شهرت داشت (ه‍ م؛ نیز لکلر، 253-255)؛ 2. آئِتیوسِ آمیدایی، پزشک یوستینیانوس یکم، امپراتور روم شرقی، که مسلمانان با آثار او در چشم‌پزشکی آشنایی داشتند (همو، 265)؛ 3. هِـرون، پزشک نامدار، که مسلمانان او را با نام اهرن (اهرون) القس (هرون کشیش) می‌شناختند و نباید او را با هِـرون اسکندرانی (اش‍ ح 62م)، مکانیک‌دان نامدار ــ در منابع اسلامی: اهرون المخانیقی (مکانیکی) ــ اشتباه گرفت. کنّاشِ هرون نخستین اثر در پزشکی بود که در دورۀ اسلامی به عربی ترجمه شد. این اثر را پزشکی ایرانی از مردم بصره، به نام ماسرجویۀ یهودی، در روزگار خلافت مروان بن حکم، از روی ترجمۀ یونانی به سریانیِ گوسیوس به عربی درآورد و دو مقاله نیز به 30 مقالۀ روایت اصلی آن افزود (ابن‌ندیم، 297، ابن‌جلجل، 61؛ ابن‌ابی‌اصیبعه، 109، 163-164، 204؛ نیز قفطی، 80، 324-326؛ قس: تمیمی، 98، که بر آن است که اهرن این کنّاش را به سریانی نوشته، و شاگردش، ماسرجویه، آن را به عربی ترجمه کرده است)؛ 4. پائولوسِ آیگینایی (ح 625- ح 690م؛ در منابع اسلامی: بولُسِ اَجانیطی) که کنّاشِ او نیز از مهم‌ترین منابع پزشکان دورۀ اسلامی بوده است (ابن‌ندیم، 293؛ قفطی، 261؛ ابن‌ابی‌اصیبعه، 103). 
 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: