اسکاتلند
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 7 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/235235/اسکاتلند
جمعه 5 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
اسکاتلند، مانند دیگر بخشهای جزیرۀ بریتانیا، دارای ذخایر چشمگیر زغالسنگ است و لوذیِن، فایف و اِسترَثکلاید از نواحی عمدۀ استخراج آن بهشمار میروند. همچنین، جنوب این سرزمین دارای ذخایر بزرگ روی است. در دهۀ 1960م، ذخایر بزرگ نفت در آبهای ساحلی اسکاتلند در دریای شمال یافت شد و ساخت سکوهای نفتی و حفاری چاههای نفت، در مقیاسی گسترده، در دهۀ 1970م آغاز شد که هزاران فرصت شغلی پدید آورد. رودهای شمال اسکاتلند در تولید برق اهمیت دارند و بیشترین نیروگاههای برقآبی بریتانیا در این منطقه قرار گرفته است. نیروگاههای هستهای اسکاتلند نیز نزدیک به 5/ 2 برق این سرزمین را تأمین میکنند. بیش از 3/ 2 کل ماهی و صدف صیدشده در بریتانیا در اسکاتلند بهدست میآید و منطقۀ گرَمپیِن یکی از مراکز مهم فراوری ماهی در بریتانیا بهشمار میرود. بیشتر سرزمین اسکاتلند کوهستانی و سنگلاخ است و برای کشاورزی مناسب نیست. بهترین زمینهای قابلکشت اسکاتلند در لولندز مرکزی و نواحی پست ساحلی در شرق این سرزمین جای دارد. در شمال و غرب اسکاتلند، که هوا مرطوبتر و خاکْ کمحاصلتر است، جنگلداری و پرورش گوسفند اهمیت دارد. در جنوب غرب این سرزمین نیز گاوداری و تولید لبنیات گسترش یافته است. کشاورزی اسکاتلند با مکانیزه شدن رو به پیشرفت نهاده است و گندم و جو از عمدهترین محصولات کشاورزی این سرزمین بهشمار میروند. جنگلداری نیز در اسکاتلند دارای اهمیت بسیار است و به ماندگاری جمعیت در مناطق روستایی یاری رسانده است. نزدیک به 20٪ از نیروی کار اسکاتلند در بخش صنعت شاغلاند. در گذشته، کشتیسازی و تولید فولاد مهمترین صنایع اسکاتلند بودند، اما امروزه این صنایع رو به افول نهادهاند و تولید دستگاهها و لوازم الکترونیکی و رایانهای بیشترین بخش از صادرات این کشور را در بر میگیرد. از دیگر صادرات اسکاتلند میتوان پارچههای پشمی و ویسکی را نام برد. صنعت الکترونیک اسکاتلند از دهۀ 1960م، بهویژه در نواحی فایف، لوذین و استرثکلاید، توسعه یافت. صنعت نساجی همچنان در اسکاتلند اهمیت دارد و صنایع چاپ و آبجوسازی نیز از صنایع باسابقه در ادینبورگ و گلاسگو بهشمار میروند. بندرهای اسکاتلند در صادرات و واردات این سرزمین نقش مهمی دارند. امروزه خدمات 66٪، صنعت 32٪ و کشاورزی، دربرگیرندۀ جنگلداری و ماهیگیری، 2٪ تولید ناخالص داخلی اسکاتلند را به خود اختصاص میدهند. فرودگاههای ادینبورگ، گلاسگو و اَبِردین 3 فرودگاه عمدۀ اسکاتلند بهشمار میروند. نظام آموزشی اسکاتلند مستقل، و جدا از نظام آموزشی دیگر بخشهای بریتانیاست. آموزش برای کودکان تا سن 16 سالگی اجباری است و بیشتر مدرسههای ابتدایی و متوسطه دولتیاند. کودکان در 12 سالگی از دورۀ ابتدایی وارد دورۀ متوسطه میشوند و تا 16 سالگی، آن را به پایان میرسانند. بسیاری از آنان تا 18 سالگی به تحصیل ادامه میدهند تا آمادۀ ورود به کالج یا دورههای کارآموزی مشاغل حرفهای شوند. اسکاتلند دارای 13 دانشگاه است که دانشگاههای ابردین، ادینبورگ، گلاسگو و سِنت اَندروز قدیمیترین و نامدارترین آنها بهشمار میروند.
شواهد مربوط به زندگی بشر در منطقهای که بعدها اسکاتلند نام گرفت، به هزارۀ 3قم برمیگردد. در زمان ورود رومیان به بریتانیا، ساکنان اسکاتلند از قبیلههای متعدد و تبارهای متفاوت بودند، همچون سِلتها یا کِلتها (دربر گیرندۀ پیکتها و اِسکاتها)، بـریتونهـا (بـومیـان بـریتانیا) و آنگلـوسـاکسنهـای ژرمن. نخستینبار، گنایوس یولیوس آگریکولا، فرماندار رومیِ بریتانیا، احتمالاً در 84م کوشید سرزمینهای شمالی جزیرۀ بریتانیا را، که امروزه اسکاتلند خوانده میشود، تصرف کند. رومیان میان سالهای 84 تا 208م، چندینبار به این منطقه، که آن را کالِدونیا میخواندند، تاختند، اما نتوانستند پایگاهی ثابت در آنجا برپا کنند. مسیحیت را نخست، قدیس نینیَن در اواخر دورۀ رومیها به اسکاتلند آورد و قدیس کُلُمبا، که در 563م از ایرلند به این سرزمین آمده بود، این دین را بهگستردگی رواج داد. تا پیش از میانههای سدۀ 9م، پادشاهیهای مستقل این منطقه، در قالب یک حکومت سلطنتی سِلتی، یکپارچه شدند و این اتحاد تا پایان پادشاهی مَکبِث در 1057م پایدار ماند. مَلکِم سوم، مکدانکِن، که با شکست دادن مکبث به قدرت رسیده بود، از دوران دراز تبعیدش در انگلستان، دلبستۀ فرهنگ و آداب و رسوم انگلیسیها بود. در زمان او و جانشینانش، فرهنگ و نهادهای کهنِ سلتی در اسکاتلند جای خود را به فرهنگ و نهادهای انگلیسی دادند. کوششهای ادوارد یکم، شاه انگلستان، در 1296م برای سیطرۀ مستقیم انگلستان بر اسکاتلند، موجب شورش اسکاتلندیها و درگرفتن جنگ میان آنان و انگلیسیها شد. این کشمکشها زمانی پایان یافت که ادوارد سوم، شاه انگلستان، در 1328م رابرت بروس را با نام رابرت یکم، به عنوان شاه اسکاتلند به رسمیت شناخت. شاهان خاندان استوارت (ه م) که پس از دیوید دوم، پسر رابرت یکم، به پادشاهی اسکاتلند رسیدند، روابط نزدیکی با فرانسه، دشمن انگلستان، برقرار کردند. ولی با آغاز جنبش اصلاح دینی در اسکاتلند، به رهبری جان ناکس، ایستادگی در برابر نفوذ فرانسویان و کلیسای کاتولیک بالا گرفت و در 1567م ماری استوارت، ملکۀ کاتولیکمذهب اسکاتلند، ناگزیر به واگذاری تاج و تخت به پسر خردسالش، جِیمز ششم شد. از آن پس، کلیسای پرِسبیترِیِ اسکاتلند به عنوان کلیسای ملی این کشور بنیاد نهاده شد. پس از درگذشت الیزابت یکم، ملکۀ انگلستان (1603م)، جیمز ششم، شاه اسکاتلند، که از خویشان ملکه الیزابت بود، با عنوان جیمز یکم، بر تخت پادشاهی انگلستان نشست. از آن پس، جز در زمان کوتاه جنگهای داخلی انگلستان که سلطنت ملغا شد، اسکاتلند و انگلستان همواره به صورت دو پادشاهی جدا، زیر فرمان یک شاهِ مشترک بودند؛ تا اینکه در 1707م پارلمانهای هر دو کشور قانونی به نام «قانون اتحاد» را تصویب کردند که بهموجب آن، این دو کشور به همراه وِیلز، به صورت یک پادشاهی با نام پادشاهی متحد بریتانیای کبیر درآمدند. به موجب قانون یادشده، اسکاتلند پارلمان خود را برچید و پس از دریافت تعهدهایی دربارۀ حفظ استقلال قوانین، دادگاهها و کلیسای رسمی پرسبیتری اسکاتلند، نمایندگانی را به پارلمان بریتانیا در وِستمینستِر فرستاد. زمانی که ملکه آن، بازپسین فرمانروا از خاندان استوارت، در 1714م بیجانشین درگذشت، جرج یکم از خاندان هانووِر به پادشاهی بریتانیا رسید. اما بسیاری از اسکاتلندیهای هایلندز، که به خاندان استوارت وفادار مانده بودند، در سالهای 1715 و 1745م برای بازگرداندن فرزندان جیمز دوم، شاه برکنارشدۀ بریتانیا از خاندان استوارت، دست به شورش زدند. شورشیان که به مناسبت صورت لاتینِ نام جیمز (یاکوبوس؛ در تلفظ انگلیسی: جَکِبِس)، به جَکوبایتها (یاکوبیها) معروف بودند، هر دو بار به دست نیروهای دولتی سرکوب شدند. پیوستن به پادشاهی متحد بریتانیا اقتصاد اسکاتلند را شکوفا کرد. بندرهای غربی اسکاتلند توتون را از مهاجرنشینهای بریتانیایی در آمریکا وارد، و پارچههای کتانی اسکاتلند را به آنجا صادر میکردند. گسترش بازرگانی سبب شکوفایی کشتیسازی و بانکداری در اسکاتلند شد و شهر گلاسگو را به یکی از مراکز اصلی بازرگانی در اروپا تبدیل کرد. انقلاب صنعتی از دهۀ 1820م به بعد، اسکاتلند را دگرگون کرد و موجب افزایش چشمگیر جمعیت آن شد. کشتیسازی، استخراج زغالسنگ و تولید آهن و فولاد، به عنوان مهمترین صنایع آن زمانِ اسکاتلند، جای صنایع پارچهبافی را گرفتند. در سراسر سدۀ 19م، صنایع پارچهبافی، تولید فولاد و کشتیسازی اسکاتلند سهم مهمی در برتری اقتصادی بریتانیا داشت و در همانحال که دولتمردان و سیاستمداران اسکاتلندی در ادارۀ امپراتوری بریتانیا نقش داشتند، سربازان اسکاتلندی نیز در دفاع از امپراتوری سهیم بودند. اما پس از جنگ جهانی اول (1914-1918م)، صنایع سنگین اسکاتلند دچار رکود شد و صنعتی شدن دیگر کشورها اسکاتلند را از بسیاری از بازارهای فروش محصولاتش محروم کرد. رکود اقتصادی جهان در دهۀ 1930م و سپس جنگ جهانی دوم (1939-1945م) اقتصاد اسکاتلند را ضعیفتر کرد. پس از جنگ جهانی دوم، ضعف اقتصاد اسکاتلند و افول امپراتوری بریتانیا بهعنوان ابرقدرت، موجب پیدایش احساسات ملیگرایانه در اسکاتلند شد. کشف نفت در آبهای اسکاتلند نیز سبب امیدواری ملیگرایان اسکاتلندی به خودکفایی اقتصادی این کشور شد. این احساسات سرانجام به همهپرسی 1997م انجامید که در نتیجۀ آن، پارلمان اسکاتلند برای نخستینبار پس از اتحاد (1707م) احیا شد و بخش بزرگی از اختیارات دولت بریتانیا در اسکاتلند، به پارلمان و دولت اسکاتلند واگذار شد.
EA, 2006; EB, 2000, 2010; ME, 2008.بخش جغرافیا
ادبیات اسکاتلند مجموعۀ نوشتههایی است به زبانهای گِیلیِ اسکاتلندی و انگلیسی معیار، نیز گویشهای اسکاتلندی و اسکاتلندیِ لولَندز (لالِنز) و همچنین ترکیبهای گوناگون گویشهای انگلیسی و اسکاتلندی. کهنترین اثر ادبی اسکاتلندیِ برجایمانده به نیمۀ دوم سدۀ 14م تعلق دارد. آثاری مانند بروس3 (1376م)، اثر جان باربِر، و دیگر آثار شعری متقدم اسکاتلندی نمایندۀ دو سنتاند: یکی نوشتههای تاریخی و زندگینامۀ قدیسان و بزرگان دین در قالب بیتهای مقفای 8 هجایی، و دیگری داستانهای پهلوانی و عاشقانه و داستانهای خیالی در قالب بندهای مقفا و معلّا. شماری از شعرهای برجستۀ اسکاتلندی در این دوره سرودۀ شاعرانی حرفهای است که به دربار وابسته بودند. عصر بزرگ ادبیات اسکاتلند در دورۀ بعد، یعنی از 1425 تا 1550م، به بار نشست. دستاوردهای چشمگیر ادبیات اسکاتلند در این دوره بیشتر مولود گروه شاعرانی است که به مَکِریز (شعرا) معروفاند. چهرههایی چون رابرت هِـنریسِن، ویلیام دانبار، گَوین داگلِس و سِر دیوید لیندزی از آثار چاسِر، شاعر نامدار انگلیسی، سخت تأثیر پذیرفته بودند؛ ولی کاربرد زبانی که مشخصاً تزیینی، دارای بافت غنی ریشهشناختی و پر از اصطلاحات است، در داستانهای پهلوانیِ درباری و روایتهای تمثیلیِ رؤیایی آنها مشهود است. سبک پیچیدۀ شعر آنها را افراطی و تصنعی وصف کردهاند، اما آنان توانستند گویش بومی را هرچه بیشتر در ادبیات اسکاتلند وارد کنند و عناصر هجوی و خیالی را با شیوۀ آرمانی بیان و واژهگزینی شاعرانهای بیامیزند که نقطۀ اوج ادبیات ملی اسکاتلند است. نثر اسکاتلندی نیز در این دوره، بهویژه از 1450 تا 1630م، پیشرفت چشمگیری کرد. نخستین نمونۀ نثر ادبیِ بدیع در نوشتههای کلامیِ جان آیرلَند به چشم میخورد که در دهۀ 1480م قلم میزد. زبان محدود و انعطافناپذیر سدۀ 15م در نوشتههای تاریخی جان بِلِندِن، جان لِزلی و بهویژه در «تاریخ جنبش اصلاح دینی در اسکاتلند» (1567م)، نوشتۀ جان ناکْس، سادهتر شد و لاتینمآبی آن کاهش یافت. پس از یکی شدن شاهان انگلستان و اسکاتلند در 1603م، ادبیات اسکاتلندی بهشکل فزایندهای انگلیسیمآب شد. با انتقال یافتن دربار اسکاتلند به انگلستان، حمایت این دربار از ادبیات غیردینی نیز از میان رفت؛ حالآنکه این حمایت، در غیاب طبقۀ متوسط ثروتمند و مرفه، برای ادامۀ وجود ادبیات غیردینی ضروری بود. اما شعر بومی در ترانهها و بالادها (نغمهها)یی چون «زندگی و مرگ هَبی سیمسِن»، سرودۀ رابرت سِمپِل، به حیات خود ادامه داد. چنین شعرهایی عامهپسند بود و به روستایی، ساده و فکاهی بودن گرایش داشت. در سالهای آغازین سدۀ 18م، واکنشی فرهنگی بر ضد پیامدهای وحدت انگلستان با اسکاتلند (1707م) رخ داد. انتشار گلچینهای بیشماری از شعر اسکاتلندی، اعم از مردمپسند و ادبی، از نشانههای این واکنش بود. در نوشتههایی مانند «مجموعۀ گزیدۀ شعرهای فکاهی و جدی اسکاتلندی» (1706م)، اثر جِیمز واتسِن، و «همیشه بهار» (1724م)، اثر اَلِن رَمزی، انگلیسی شدنِ تدریجیِ هم هویت سیاسی اسکاتلند و هم گویش اسکاتلندی آشکار است. این روند سرانجام به پیدایش شاعران اسکاتلندی مهمی چون رابرت بِرنز و رابرت فِرگِسِن انجامید، شاعرانی که بیشتر به زبان انگلیسی شعر میسرودند و مجموعۀ آثاری پدید آوردند که به غنای ادبیات انگلیسی کمک کرد، نه به سنت ادبی رو به زوال اسکاتلندی که دیری نپایید و به دست فراموشی سپرده شد. تا عصر سِر والتر اسکات (ه م)، ادبیات منثور در اسکاتلند بیشتر در خدمت هدفهای آموزشی بود، اما سنت داستاننویسی با اسکات پدید آمد و با داستاننویسانی چون سوزان فِریِر و جان گُلت در سدۀ 19م، گسترش یافت. در سدۀ 20م بر شمار نویسندگان اسکاتلندی بهگونهای چشمگیر افزوده شد. جرج داگلِس، لوییس گرَسیک گیبِن، نیل میلِر گان، اِدوین میور و سیدنی گودسِر اسمیث از نویسندگان برجستۀ اسکاتلندی در این سدهاند. جنبش نوزایی (رنسانس) اسکاتلندی جنبشی بود که پس از جنگ جهانی اول در ادبیات اسکاتلند، بهویژه در شعر آن، پدید آمد و بر آن بود تا اعتبار زبان گیلیِ اسکاتلندی را بازگرداند و آن را به ابزاری مناسب برای بیان مفاهیم فکری اروپای عصر جدید، اندیشههای جهانی و نیز روح اسکاتلند و غزلسرایی سنتی اسکاتلندی تبدیل کند. این جنبش، که نوزایی لالِنز نیز خوانده میشود، گویش لالنز را هم ــ که پس از مرگ رابرت بِرنز، بـهتدریج رو بـه زوال نهـاده بود ــ احیـا کرد. کانـون این جنبش هیو مکدِرمید بود، شاعری که اندیشههای عصر جدید را با آمیزهای التقاطی از واژههای کهن سدۀ 16م و نیز لهجههای گوناگون اسکاتلندی بیان کرد. انجمن سَلتایر (صلیب اسکاتلندی؛ 1936-1960م)، که فصلنامۀ سلتایر ریویو را بهمنظور تشویق پژوهش و نگارش به زبان گیلی اسکاتلندی منتشر میکرد، نیز عامل محرک دیگری بود که به نوزایی ادبیات اسکاتلندی کمک کرد. زبان پرباری را که پدید آمد، گاه اسکاتلندی ترکیبی یا اسکاتلندی انعطافپذیر نامیدهاند. این حال و هوای فکری تازه سبب شد که پس از جنگ جهانی دوم، نسلی از شاعران پدیدار شوند که به گویش لالنز شعر میسرودند.
EA, 2006; EB, 1986 (under «Scottish literature», «Scottish renaissance»), 2008 (under «Scottish literature»); ME, 2008.بخش ادبیات جهان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید