اسفند
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 6 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/235204/اسفند
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
اسفند \ esfand\ ، نیز اسپند، سِپَند، گیاهی خودرو، پایدار و همیشهسبز که در کوه، بیابان و زمینهای کویری میروید. نام این گیاه از واژۀ سْپِنْته در اوستا گرفته شده، که در زبان پهلوی به معنی «افزونیک»، یعنی برکتدهنده و مقدس، آمده است (نیبرگ، 26؛ رایشلت، 270؛ قس: پورداود، 79-80). اسفند گیاهی است (با نام علمی پِگانوم هارمالا) از جنس اسفند (پگانوم) و از تیرۀ سُدابیان، که از گیاهان بومی آسیا و سرزمینهای مدیترانهای به شمار میرود («دانشنامۀ کالیِر»، ذیل «سداب»؛ گلگلاب، 214؛ مظفریان، 397). این گیاه را از نوع «سدابِ بَرّی» یا «سدابِ کوهی» (حسینی، 291؛ بستانی، 543؛ زرگری، 313)، و از انواع حَرمَل (ابومنصور، 111؛ بیرونی، 211؛ قرطبی، 19) دانستهاند. اسفند ساقهای به بلندی حدود نیم متر، برگهای سبز مایل به آبی با لکههای روشن، و گلهای سفید و درشت با 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ موجدار بزرگ دارد (عوضالله، 89؛ EB، ذیل «سداب»؛ EA، ذیل «سداب»؛ قس: زرگری، همانجا). میوۀ اسفند پوشینهدار، کروی و دارای دانهها یا تخمهای متعدد سیاه رنگ است. این گیاه بیشتر در نواحی خشک و بایر و حاشیههای کویر ایران (همانجا)، در مناطق گرم و غیرقابلکشت افغانستان (دائرةالمعارف آریانا، ذیل اسپند)، زمینهای سنگلاخ و شیبدار شبهجزیرۀ کریمه ( GSE، ذیل «سداب»)، سرزمینهای آفریقای شمالی، جنوب اروپا، عربستان، سوریه (لوی، 258)، و در بخشهایی از سرزمین هند («دانشنامۀ آسیاتیکا»، ذیل «سداب»)، به فراوانی میروید.
اسفند از گیاهان دارویی است. این گیاه بهسبب داشتن روغنی فرّار، بوی تند و بد، و مزۀ گس و تلخ دارد. در دانههای اسفند دو نوع آلکالوئید بهنام هارمالین/ هارمین وجود دارد که موادی بلوری و زردرنگاند (EA، ذیل «هارمالین»؛ عوضالله، همانجا).
اسفند نزد عامۀ مردمِ بسیاری از سرزمینهای جهان، بهویژه مسلمانان، جایگاه و ارزش خاصی داشته است. از زمانهای بسیار کهن، ایرانیان اسفند را گیاهی مقدس میپنداشتند و برای آن نیرویی آسمانی و شفابخش تصور میکردند. پیش از ظهور زردشت در ایران، اسفند در کیش «دیوپرستی» مقدس شمرده میشد (هنینگ، 607). از گذشته تاکنون برای دور کردن چشمزخم، آن را در آتش میریزند و دود آن را میپراکنند (داعی الاسلام، ذیل نوند). در سرزمینها و فرهنگهای مختلف، اسفند را به شیوههای گوناگون و با آداب و رفتارهای خاص، برای چشمزخمزدایی و درمان بیماریها و دردها به کار میبرند. رایجترین این شیوهها «اسفندگردانی» و «خالگذاری» است.
برای این کار، مشتی دانۀ اسفند را برمیدارند و دور سر شخص یا حیوان میگردانند، سپس دانهها را در آتشِ منقل یا آتشگردان میریزند و دود آن را در فضای خانه و پیرامون شخص یا حیوان میپراکنند. گاهی با دانههای اسفند موادی دیگر همراه میکنند و میسوزانند. رایجترین چیزهایی که با اسفند میآمیزند، وِشا، کندر و زاج یا زاگ است. وِشا و کندر از صمغهای خوشبو و معطرند و زاج مادهای است که رنگی کبود دارد. گاهی هم دانههای اسفند را با چیزهایی وابسته به انسان، مثلاً یک تکهپارچه یا یک تار نخ از لباس شخص دارندۀ چشم بد، یا حتى مقداری از خاک تهِ کفش او، همراه میکنند و میسوزانند (هدایت، 43؛ ماسه، 65-66؛ شهری، 179).
خالگذاشتن با خاکستر اسفند روی تن و صورت نظرخورده به این ترتیب است که با خاکسترِ دانههای سوختۀ اسفند، خطوخالهایی روی پیشانی، میان دو ابرو، روی گونهها، چانه، بناگوش، و گاهی تن کودکان یا بزرگسالان میگذاشتهاند. خطوخالهایی را که به شکل چشم میکشیدند، چشمارو یا چشمارُخ، و خطوخالهایی را که به شکل «ل» میگذاشتند، «لام» یا «لامچه» مینامیدند (نک : برهان قاطع، انجو شیرازی، ذیل همین واژهها). این خالها را چون از سوختۀ اسفند، و به رنگ کبود یا سیاه لاجوردی بودند، «نیل» (برهان قاطع، عبدالرشید، ذیل نیل) یا «کبودی» هم مینامیدند. همچنین انگشت شهادت را با آب دهان خیس میکردند و با آن مقداری خاکستر از اسپندِ دور سرگردانده و سوخته، برمیداشتند؛ خاکستر را در گودی کف دست خمیر میکردند و خالهایی از آن، میان دو ابروی کودک یا بیمار میگذاشتند (ماسه، 67)؛ یا اینکه از خاکستر اسفند و زاج سوخته، 7 جای تن بیمار را خال میگذاشتند (هدایت، 57).
در مراسم اسفندگردانی و ریختن دانۀ اسفند در آتش و سوزاندن آن، وردها یا دعاهایی خوانده میشود که در هر جامعه یا فرهنگی متفاوت است. این وردها موزون و شعرگونهاند. واژگان وردها در فرهنگهای مختلف با هم تفاوتهایی دارند، اما ساختار معنایی آنها یکسان است و همگی، یک عقیده و پنداشت عمومی را با رمز و نشانه میرسانند.وردها عموماً با نام گیاه اسفند، و شمار «سی و سه» یا «صد و سی» دانۀ اسفند، اینچنین آغاز میشود: «اسفند، اسفند دونه/ اسفند سی و سه دونه» یا «اسفند، اسفند دونه/ اسفند صد و سی دونه». این شماره احتمالاً به کثرت دانههای اسفندی که میخواهند دود کنند، اشاره دارد. وردها معمولاً با عبارت « بترکه چشم حسود و بخیل و بیگونه!» یا عبارتهایی شبیه آن، پایان مییابد (شهری، همانجا؛ مردانی، 35). در اوراد مخصوص اسفند به همۀ افراد و گروهها، از نزدیکترین کسان و آشنایان تا دورترین کسان و بیگانگان، دوست و دشمن، و پاک و ناپاک، یکایک اشاره میشود (ماسه، 66؛ شریعتزاده، 260؛ کرباسی، 147).
در میان برخی از ایرانیان رسم بود که از اسفند طلسمهایی میساختند، به این شکل که نخست دانههای اسفند را به چند رشته نخ میکشیدند، سپس آنها را به یکدیگر میبستند و بر سردر خانهها، در اتاقهای نشیمن، در آغلهای گوسفند، و در کشتزارها میآویختند تا چشم بد، بلا و آفت را از خانه، اعضای خانواده، احشام و غلات دور کنند و برکت، فراوانی و سلامت بیاورند. اسفندی را در هر حوزۀ جغرافیایی ـ فرهنگی به نام خاص محلی آن حوزه مینامیدهاند (ذکایی، 31-32؛ کرباسی، همانجا؛ فرهادی، 322).
از دانههای اسفند برای تندرستی، سعادت، شگون و شادی در آراستن خوان نوروزی و خوانچۀ عقد استفاده میکنند. دانههای اسفند رنگ شده را در خوان یا خوانچه یا سینی و ظرفی به شکلهای گوناگون میآرایند و در سفرۀ هفتسین و سفرۀ عقد میگذارند. در گذشته، همراه جهاز عروس، یک کیسۀ ترمه یا مخمل، یا یک کیسۀ پارچهای گلدوزی شدۀ پر از اسفند را همراه منقل یا آتشدان کوچک برنجی کندهکاری شدهای در خوانچه یا طبق میگذاشتند و به خانۀ داماد میفرستادند. این رسم هنوز هم در برخی از جامعههای سنتی ایران معمول است.
ابنمیمون (ض: موسی بن عبیدالله اسرائیلی قرطبی)، شرح اسماء العقار، بهکوشش ماکس مایرهوف، قاهره، 1940م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، بهکوشش حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346ش؛ انجو شیرازی، حسین بن حسن، فرهنگ جهانگیری، بهکوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351ش؛ برهان قاطع؛ بستانی، بطرس بن بولس و دیگران، دائرةالمعارف، بیروت، 1876-1900م، ج 9؛ بیرونی، ابوریحان، الصیدنة فی الطب، بهکوشش عباس زریاب، تهران، 1370ش؛ پورداود، ابراهیم، «نامهای دوازده ماه»، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1326ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفۀ حکیم مؤمن، بهکوشش احمد روضاتی، تهران، 1402ق؛ داعی الاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، حیدرآباد دکن، 1305ش (ب چ تهران، 1362ش)؛ دائرةالمعارف آریانا، کابل، 1328-1348ش؛ ذکایی، سودابه، «طرز درست کردن اسفند»، فردوسی، 1347ش، شم 879؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1360ش، ج 1؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371ش، ج 2؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371ش، ج 3؛ عبدالرشید بن عبدالغفور تتوی، فرهنگ رشیدی، بهکوشش محمد عباسی، تهران، 1337ش؛ عوضالله، احمد، العلاج بالاعشاب و النباتات الشافیة، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ فرهادی، مرتضى، «گیاهان و درختان مقدس در فرهنگ ایرانی»، آینده، 1372ش، شم 4-6؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهران، 1365ش؛ گلگلاب، حسین، گیاهشناسی، تهران، 1326ش؛ ماسه، آنری (ض: هانری ماسه)، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355ش، ج 1؛ مردانی، مهری، «خرافات و معتقدات»، فردوسی، 1348ش، شم 929؛ مظفریان، ولیالله، فرهنگ نامهای گیاهان ایران، تهران، 1375ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334ش؛ نیز:
Collier's Encyclopedia, ed. E. Friedman & W. D. Halsey, London / New York, 1986; EA, 1963; EB, 1978; Encyclopaedia Asiatica, ed. E. Balfour, 3rd edition, New Delhi, 1976; GSE ; Henning, W. B., «A Grain of Mustard», Ac. Ir., vol. XV; Levey, M., The Medical Formulary or Aqrābādhīn of Al-Kindī, London, 1966; Nyberg, MP, vol. II; Reichelt, H., Avesta Reader, Strassbourg, 1911. علی بلوکباشی (دبا)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید