آزادی بیان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 3 دی 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/233560/آزادی-بیان
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
آزادیِ بَیان [āzādī-ye bayān]، یکی از پذیرفتهترین اصول حیات سیاسی و اجتماعی در عصر جدید. 3 دلیل اصلی که در دفاع از آن اقامه میشود، این است که آزادی بیان اولاً اساس جست و جوی حقیقت است، ثانیاً یکی از عناصر بنیادی دمکراسی است و ثالثاً یکی از آزادیهایی است که از نظر کرامت و بهروزی انسان کیفیت تعیینکننده دارد. مدافعان آزادی بیان همچنین یادآور میشوند که اجازه یافتن حکومتها برای کنترل گفتهها و نوشتهها خطرناک است. با این حال، عموماً موافقت وجود دارد که بیان باید مشمول بعضی حدود باشد. بیشتر مناقشات کنونی دربارۀ آزادی بیان به همین حدود مربوط میشود. عدهای توجهشان معطوف به این است که اصولاً «بیان» عبارت از چیست؛ و دیگران به اینکه بیان ممکن است چه لطمههایی به بار آورد.
در مباحثات مربوط به این موضوع، معنایی که نوعاً از واژۀ «بیان» اراده میشود، نسبت به عرف لغت از طرفی دامنۀ وسیعتر دارد و از طرف دیگر دامنۀ محدودتر. از طرفی، هم نوشته و هم گفته را در برمیگیرد و ممکن است امور غیرلفظی مانند تصویرها و نمادها و حرکات را نیز شامل گردد؛ از طرف دیگر، برخی از صورتهای بیان خارج از حوزۀ مُجاز قرار میگیرند، مانند سوگند دروغ و باجخواهی که گرچه در آنها نیز بیان به کار میرود، اما از حمایت قانون برخوردار نیستند.آن قِسم «آزادی» که بیش از همه در اینجا موردتوجه است، آزادی قانونی است، یعنی نبودِ محدودیتهای قانونی برای بیان. اما دیگر اقسام آزادی نیز ممکن است محل بحث باشند، مثلاً آزادی از فشارهای اجتماعی یا تهدیدهای اقتصادی. مسئلۀ آزادی بیان امکان دارد در زمینۀ سیاست نشریات دانشگاهی برای انتشار یا خودداری از انتشار برخی مقالات، یا سیاست کتابخانهها درمورد خرید یا امتناع از خرید بعضی کتابها و نشریات نیز پیش بیاید. همچنین این موضوع مطرح است که آیا برای مردم امکان واقعی وجود دارد که عقاید خویش را در خصوص نابرابریهای اقتصادی یا از طریق رسانههای دولتی یا در مباحث سیاسی بیان کنند یا نه؟ آزادی بیان نوعاً یکی از «حقوق» شمرده میشود و بنابراین، از جایگاه اخلاقی و سیاسی ممتاز برخوردار است و از عناصر مقبول و معیار در بخش حقوق ملت در قوانین اساسی و اعلامیههای حقوق بشر است. معمولاً حق بیان متعلق به کسانی دانسته میشود که میخواهند چیزی بگویند یا بنویسند، ولی ممکن است برای کسانی نیز مطالبه شود که میخواهند بشنوند یا بخوانند؛ و اهمیت این حق کمتر از حق بیان نیست.تحلیلگران گاهی میکوشند که با تجزیه و تحلیل معانی واژههای «آزادی» و «بیان» محتوای آزادی بیان را مشخص کنند. ولی از نظر فلسفی، تفکیک محتوای حق از توجیه آن امکانپذیر نیست. فقط پس از اینکه دیدیم چرا آزادی بیان مهم است، خواهیم توانست معین کنیم که حق مورد بحث کدام اقسام بیان را باید دربرگیرد و متضمن چه نوع آزادیهایی باشد و چه جایگاهی باید متعلق به آزادی دانسته شود.
چنانکه گفته شد، در توجیه آزادی بیان 3 دلیل اقامه میشود:
آزادی بیان را معمولاً ابزاری برای پی بردن به حقیقت دانستهاند و از آن دفاع کردهاند. گفتهاند که اگر بنا بر پیشرفت فهم و معرفت باشد، مردم باید در بیان و بحث و انتقاد از افکار و اطلاعات آزاد باشند، و حقیقت فقط در عرصۀ آزاد و آشکارِ دادوستد آراء دارای حداکثر امکان بروز خواهد شد. ممکن است بگوییم: پس از آشکار شدن حقیقت، آزادی بیان دیگر کاری نخواهد داشت و باید رها شود. ولی خطاپذیری ما در اعتقاداتمان همیشه یکی از ارکان دفاع از آزادی بیان بوده است. ممکن است معتقد باشیم که از بروز فکری نادرست و کاذب جلوگیری میکنیم، اما تاریخ نشان میدهد که چه بسا حقیقت اشتباهاً خطا پنداشته شده، و خطا جای حقیقت را گرفته است. از این گذشته، چنانکه جان استوارت میل استدلال کرده است، حتى اگر عقیدهای حقیقت داشته باشد، فقط تا هنگامی میتوانیم به حقیقت آن اعتماد بورزیم که بتواند از چالشها سربلند بیرون آید؛ و حتى عقیدۀ درست اگر از چالش دور نگاه داشته شود، به یکی از جزمیاتِ مرده تبدیل میشود.این دفاعی قوی است، ولی چند اشکال به آن وارد شده است:نخست اینکه مدافعانْ آزادی بیان را تنها تا جایی ارزشمند میدانند که برای حقیقت ارزش قائلاند. البته عموماً تصدیق میکنیم که معرفت بهتر از جهل و حقیقت بهتر از خطا ست؛ ولی گاهـی ممکن است با توجـه به خیرهای دیگری ــ مانند امنیت عمومی و آرامش خاطر ــ معرفت و حقیقت با یکدیگر تعارض پیدا کنند. کسانی شک دارند که حقیقت همیشه باید ارزش چیرهگر باشد.دوم اینکه فرض مدافعان بر این است که آزادی بیان واقعاً به پیشرفت فهم و حقیقت کمک میکند؛ ولی هستند کسانی که این مدعا را بیش از حد خوشبینانه میدانند و تردید دارند که مردم عادی به واقع قادر به تمیز حقیقت از خطا و تفکیک پیشداوریهای غیرعقلانی از استدلالهای منطقی باشند. به هر حال، در ارزیابی این اشکال باید شقوق بدیل را در نظر بگیریم. سؤال این نیست که آیا حقیقت همیشه در نتیجۀ برخورد عقاید و آراء آشکار خواهد شد، بلکه میخواهیم بدانیم که سانسور حکومت بیشتر به حال آن مفید است یا بحث آزاد و بدون تضییق.سوم اینکه بعضی از صورتهای بیان، از قبیل برخی از انواع هنر، سر و کاری با حقیقت ندارند و از اینرو، به عنوان ابزار جست و جوی حقیقت در حوزۀ این مدافعات نمیگنجند؛ ولی با این حال، خوبیهایی در آنها هست، مثل خلاقیت که میتوان گفت جانشین حقیقت میگردد و همانگونه دفاع برپایۀ پیامدهای مطلوب کشف حقیقت شامل آن نیز میشود.
اندیشۀ بنیادی در دمکراسی حکومت مردم بر مردم است، و این امر صورتپذیر نیست اگر مردم نتوانند نظر خویش را به یکدیگر عرضه کنند. تصمیمگیری به شیوۀ دمکراتیک، هم به بحث و مناظره نیاز دارد و هم به رأی دادن؛ و به نسبت محدود ساختن جریان شور و مشورت خصلت دمکراتیک آن محدود خواهد شد. به علاوه، دمکراسی مستلزم این است که هیچکس به استثنای خود مردم مجاز نباشد که آزادی بحث را در میان مردم محدود کند. دمکراسی در حد کمال همچنین بدین معنا ست که هر کس که تابع تصمیمات در دمکراسی است، حق دارد در جریانهای مربوط به اتخاذ آنها نیز شرکت کند؛ و بنابراین، باید از حق برابر آزادی بیان بهرهمند شود.دمکراسی در عصر جدید از طریق نمایندگان مردم، یعنی به شیوۀ غیرمستقیم اِعمال میشود. با توجه به این امر، آزادی بیان از این جهت نیز اهمیت دارد که حاکمان از عقاید و خواستهای مردم تحت حکومت آگاه باشند تا هم مخالفان فرصت عرضاندام بیابند و هم از سوءاستفاده از قدرت جلوگیری شود. حتى باید گفت که دفاع از آزادی بیان به عنوان وسیلۀ جلوگیری از سوءاستفاده از قدرت، قابل تعمیم به فراتر از مرزهای حکومتهای دمکراتیک است.گاهی تصور میشود که دمکراسی پناهگاهی امن برای آزادی بیان نیست. فرض کنید که اکثریت بخواهد صدای اقلیت را خاموش کند. آیا دمکراسی اجازۀ سلب آزادی بیان را از اقلیت دارد؟ پاسخ بستگی به این دارد که مسئلۀ چه نوع بیانی مطرح است. چون در دمکراسی همۀ آحاد مردم باید از حقوق سیاسی برابر برخوردار باشند، دمکراسی نمیتواند توجیه کند که اکثریت حقوق دمکراتیک بعضی از افراد مردم، از جمله حق دمکراتیک آزادی بیان، را محدود یا سلب کند؛ ولی بیانِ قابل دفاع با استناد به دمکراسی به آنگونه بیانی محدود میشود که از نظر مشارکت در فرایند دمکراسی اساسی است. و این، همۀ انواع بیان را دربر نمیگیرد. مثلاً اگر بخواهیم از حق دانشمندان برای تردید در آراء سنتی همکارانشان دفاع کنیم، با تکیۀ بر پیشنیازهای مشارکت دمکراتیک نمیتوان به محکمترین وجه از آن حق دفاع کرد، زیرا به سادگی و مستقل از تجربه ممکن نیست گفته شود که چه نوع بیانی با فرایند دمکراسی ارتباط پیدا میکند یا نمیکند.
به آزادی بیان نه تنها همچون یکی از ابزارهای حصول هدفهای اجتماعی یا یکی از نهادهای مشخصاً سیاسی، بلکه غالباً به عنوان یکی از ارکان آزادی فردی نیز ارج نهاده میشود. گاهی شأن و مقام اخلاقی اشخاص محل تأکید است. گفته میشود که منع مردم از مطلع ساختن دیگران از نظرها و عقایدشان تجاوز به شأن و مقامی است که به عنوان شخص بدان استحقاق دارند. به همین وجه، منعشان از اطلاع یافتن و نتیجهگیری مستقل از آراء دیگران نیز با شأن اخلاقی آنان منافات دارد. گاهی به جای «حق» آزادی بیان، بر «خوبی» آن تأکید میورزند و ادعا میکنند که ارتباط آزاد با همنوعان اساس پرورش و شکوفایی و فعلیت بخشیدن به استعدادهای آدمی است. آزادی بیان یکی از مهمترین ویژگیهای جامعهای است که نهادها و اعتقادها و ارزشهای آن به فرد امکان میدهند که او شخصاً به زندگی خویش سامان بخشد و دست به انتخابهای عاقلانه بزند و به بهروزی به کاملترین معنای انسانی آن برسد.
در روزگار کنونی، محور مناقشه دربارۀ آزادی بیان، حدود آن است؛ و بحث درخصوص حدود بر گرد دو نکته دور میزند؛ یکی دامنۀ شمول بیان، و دیگری آسیبهایی که ممکن است از بیان به بار آید.نخست، آنچه بعضی آن را بیان میدانند و خواستار حراست از آن میشوند، در نزد دیگران به هیچ معنای باورپذیری بیان به شمار نمیآید. به مثل، کسانی که خواستهاند نمایش تصویرهای پورنوگرافیک را در اصل آزادی بیان بگنجانند با این اعتراض روبهرو شدهاند که این کار نه محتوای ارتباطی دارد و نه به هیچ معنای عاقلانهای بیان محسوب میشود. از این گذشته، برخی از آنچه عرفاً ممکن است بیان دانسته شود، احتمالاً واجد شرطهایی به حساب نمیآید که به عنوان بیان قانوناً باید مورد حمایت قرار گیرد. یکی از مصداقهای این مفهوم، آگهیهای بازرگانی است. در مقابل، اعمال و حرکاتی از قبیل سوزاندن پرچم یا نصب آرمهایی به لباس گرچه معمولاً از مقولۀ بیان محسوب نیست، ولی امکان دارد به دلیل خصلت ارتباطی آن، مشمول اصل آزادی بیان شمرده شود. پس توجیه آزادی بیان از این نظر که چه چیز باید بیان محسوب شود، تبعاتی دارد که تا اندازهای حدود آزادی را تعیین میکند.دوم، بیان غالباً به دلیل اینکه ممکن است زیانبار و آسیبرسان از کار درآید، محدود میشود. گاهی میگویند بیان چون بیان است و عمل نیست، پس نمیتواند آسیب برساند. ولی این ادعا آشکارا نادرست است. هتاکی به آبروی اشخاص لطمه میزند، و این لطمه معمولاً دلیل کافی برای منع بیان آلوده به تهمت و افترا دانسته میشود، البته به این شرط که آنچه گفته شده است، نه حقیقت داشته باشد و نه اظهار نظر منصفانه باشد. بیانِ متضمن تجاوز به حریم خصوصی اشخاص نیز مشمول ممنوعیت است اگر مصالح واقعی عمومی در میان نباشد. در اینجا حتى «حقیقت» نیز عذر موجه محسوب نمیشود، زیرا اموری وجود دارد که عموم مردم اساساً حقی به دانستن آن ندارند. هرزهنگاری و پورنوگرافی و تحریک به خشونت و نطقهای برانگیزانندۀ کینه، بهویژه کینۀ نژادی و قومی، چون گفته میشود که آسیب میرسانند، اغلب غیرقانونی به حساب میآیند.بحث بر سر موارد زیانمند بودن بیان بر 4 محور دور میزند: یکی این مسئلۀ تجربی که فلان شکل بیان که ادعا میشود زیانآور است، آیا به واقع لطمهای میزند یا نه. دوم اینکه آیا لطمۀ مورد ادعا فیالواقع لطمه است یا نه. آیا سخنرانی که دیگران را تحریک به برانداختن فلان نظام سیاسی یا الغای قانون خاصی میکند، با سخنان خود لطمهای وارد میکند؟ پاسخ آشکارا وابسته به ارزیابی ما از آن نظام یا قانون است. سوم، به فرض اینکه تصدیق کنیم فلان چیز لطمه میزند، آیا این لطمه برای محدود کردن آزادی بیان کافی است؟ آیا به صرف اینکه کسی احساسات بخشی از مردم را جریحهدار کند، حق داریم او را از سخن گفتن منع کنیم؟ با توجه به اهمیت اصل آزادی بیان، لطمه باید بسیار شدید باشد تا چنین حقی به خود بدهیم. چهارم، مواردی پیش میآید که ممکن است بیآنکه قصد محدود کردن آزادی بیان در میان باشد، بخواهیم فعلاً درجۀ اولویت آن را کاهش دهیم. اگر ناطقی به هیچ وجه پا را از حدود قانونی فراتر نگذارد، ولی شنوندگان به علت تحریکپذیری قبلی دست به خشونت بزنند، آیا مقامات حق دارند از سخنرانی او جلوگیری کنند؟ در چنین مواردی میتوان گفت که عمل مقامات پذیرفتنی است، زیرا با در نظر گرفتن اوضاع و احوال، بیآنکه اصولاً قصد تحدید آزادی بیان را داشته باشند، عجالتاً آن را تابع ملاحظات دیگر کردهاند.نباید هر قاعدۀ ناظر بر بیان را لزوماً محدودیتی برای آن دانست. آییننامۀ داخلی مجالس قانونگذاری برای این است که مذاکرات تابع نظم و قاعده باشد، نه برای تحدید آزادی بیان. همچنین است مقرراتی که در کشورهای دمکراتیک درخصوص تظاهرات خیابانی وضع میشود. ولی مجموعاً در همه موارد تحدید آزادی بیان و تعیین اینکه خطوط مرزی کجا باید کشیده شوند، عملاً دشوار است. حدود اخلاقیِ بیان لازم نیست عیناً با حدود قانونی آن منطبق باشند. چون همواره باید از سوءاستفاده از قدرت سیاسی برحذر بود، روا ست که حق قانونی موسعتر از حق اخلاقی باشد. ممکن است اخلاقاً بیانِ بعضی امور جایز نباشد، ولی قانوناً شایسته باشد اجازۀ بیان آنها داده شود. (148)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید