صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اروپا /

فهرست مطالب

اروپا


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 5 دی 1398 تاریخچه مقاله


اُروپا [orūpā]، کوچک‌ترین قارۀ جهان بعد از استرالیا که از شبه‌جزایر غرب اوراسیا تشکیل شده، و 15/ 1 سطح خشکیهای کرۀ زمین را در خود جای داده است. این قاره از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از غرب به اقیانوس اطلس، و از جنوب (به ترتیب از غرب به شرق) به دریای مدیترانه، دریای سیاه، چالۀ کوما ـ مانیچ و دریای خزر محدود می‌شود. مرز شرقی این قاره (از شمال به جنوب) در طول کوههای شرقی اورال و رودخانۀ ژِم (اِمبا) امتداد دارد. جزایر و مجمع‌الجزایر اروپا عبارت‌اند از نُوایا زِملیا، ایسلند، جزایر بریتانیا، کُرس، ساردِنیا، سیسیل، کرِت، مالت و قبرس. شبه‌جزیره‌های اصلی این قاره شامل اسکاندیناوی، ایبِری، ایتالیا، بالکان و ژوتلند است. خط ساحلی قارۀ اروپا که به سبب وجود شمار فراوانی خلیج کوچک، آبـدره و دریـا بسیار نامنظم است، حدود 000‘38 کمـ طول دارد. مساحت این قاره 000‘400‘10 کمـ2 است. 

ویژگیهای محیط طبیعی

بخش اعظم اروپا کم‌ارتفاع، و دارای عوارض پست طبیعی است. 5/ 3 خشکیهای این قاره کمتر از 180 متر، و 3/ 1 دیگر آن بین 180 تا 900 متر ارتفاع دارد. اروپا را می‌توان به دو بخش عمده تقسیم کرد. اروپای غربیِ شبه‌جزیره‌ای و اروپای شرقیِ قاره‌ای. این قاره از نظر شکل ناهمواری به چند منطقۀ معین تفکیک می‌شود: مرتفعات شمال غربی، اراضی کم‌ارتفاع، دشتها و اراضی مرتفع مرکزی، کوههای جنوبی ـ مرکزی و کنارۀ جنوبی. منطقۀ مرتفع منتهى‌الیه شمالی و شمال غربی به واسطۀ دشتهای مرتفع و کوهسارهای بسیار کهن مشخص، و اسکاندیناوی، ایسلند، ایرلند و بریتانیا را شامل می‌شود. بیش از نیمی از اروپا را اراضی کم‌ارتفاع تشکیل داده است. این قسمتها شامل دشت اروپای شرقی (به عرض 200‘ 3 کمـ از شمال به جنوب) در شرق، دشت اروپای شمای (شامل لهستان، شمال آلمان، جنوب اسکاندیناوی، بلژیک، هلند و شمال و غرب فرانسه)، دشتهای رومانی، بلغارستان و مجارستان و سرانجام، جنوب فنلاند است. مناطق دشتها و اراضی مرتفع مرکزی از دشتهای بلند و کوههای فرسایش یافته با سن متوسط تشکیل شده است و مرتفعات مرکز و جنوب آلمان، کوهستان مرکزی فرانسه (ماسیف سانترال)،کوهستان مرکزی اسپانیا (مِسِتا ثِنترال) و کوهستان بوهِمیا (در جمهوری چک) را شامل می‌شود. در جنوب این مناطق مرتفع، مجموعه‌ای از سیستمهای کوهستانی جـوان (از نظر زمین‌شنـاختی) با جهتی غربی ـ شرقی قرار دارند که بلندترین مرتفعات اروپا را شامل می‌شوند. این رشته‌کوهها عبارت‌اند از سیِرا نِواذا، پیرِنه، آلپ، آپِنینو، کارپات و بالکان. کنارۀ جنوبی اروپا با کوههای شکافته شده، شبه‌جزایر و جزایر جدا از هم است. 
اروپا با برخورداری از رودخانه‌های متعدد، قاره‌ای پرآب به‌شمار می‌آید. آب بیشتر حوضه‌های آبگیر این قاره از طریق شبکه‌های بزرگ رودخانه‌ای به اقیانوس اطلس می‌ریزد. شبکه‌های رودخانه‌ای اروپا را می‌توان به 3 گروه اصلی تقسیم کرد: گروه اول مستقیماً از غرب و شمال به اقیانوس اطلس و دریاهای حاشیۀ آن (دریای شمال و دریای بالتیک) فرو می‌ریزند، گروه دوم از جنوب به دریای مدیترانه می‌ریزند، و گروه سوم از شرق و جنوب شرقی به دریاهای سیاه و خزر می‌پیوندند. رودخانۀ ولگا با برخورداری از بزرگ‌ترین حوضۀ آبگیر قاره (750‘359‘1 کمـ2) طویل‌ترین رودخانۀ اروپا (3529 کمـ) به‌شمار می‌رود. دیگر رودخانه‌های بزرگ اروپا عبارت‌اند از دانوب، دنیِپر، دُن، راین، ویستول، اِلب، رُن و اُدِر. دریاچه‌های اروپا که کمتر از 2٪ خاک این قاره را می‌پوشانند، اغلب منشأ یخچالی دارند. دریاچۀ لادوگا در شمال غربی روسیه، با 678‘ 17 کمـ 2 وسعـت، بزرگ‌تریـن دریـاچـۀ آب شیـریـن اروپـا سـت. یخچالهای طبیعی که اغلب در شمال این قاره واقع‌اند، حدود 000‘116 کمـ2 از مساحت آن را در بر دارند. 
اروپا با قرارگیری در جنوب مدار قطبی شمال و شمال منطقۀ حاره، دارای آب و هواهای گوناگون است. این قاره 4 منطقۀ آب و هوایی دارد: آب و هوای دریایی در غرب با باران فراوان و دمای معتدل زمستانی و تابستانی؛ آب و هوای انتقالی در مرکز اروپا با 500 تا 000‘1 میلی‌متر باران سالانه، زمستانهای سرد و تابستانهای گرم؛ آب و هوای قاره‌ای در شمال شرقی با 250 تا 500 میلی‌متر باران سالانه،زمستانهای سرد طولانی و تابستانهای بسیار گرم؛ و آب و هوای مدیترانه‌ای در بخش ساحلی جنوب همراه با باران معتدل (500 تا 000‘1 میلی‌متر)، زمستانهای معتدل و مرطوب و تابستانهای بسیار گرم و خشک. 
قارۀ اروپا از نظر پوشش گیاهی، ازشمال به‌جنوب به5 منطقۀ عمده تقسیم می‌شود: نوار باریک منطقۀ توندرا در منتهى‌الیه شمالی روسیه، اسکاندیناوی و ایسلند؛ منطقۀ جنگلهای مخروطی تایگا یا منطقۀ شمالی که به عنوان وسیع‌ترین منطقۀ جنگلی اروپا، در شمال روسیه (شمال قسمت علیای رودخانۀ ولگا) و اسکاندیناوی قرار دارد و منبع اصلی تأمین چوب اروپا به‌شمار می‌رود؛ منطقۀ جنگلهای مختلط خزان‌دار، با درختان بلوط، افرا، کاج، راش، غان، نارون و نم‌دار (زیزفون) که در سرتاسر قاره، از جزایر بریتانیا تا بخش مرکزی روسیۀ اروپایی امتداد دارد؛ منطقۀ مدیترانه‌ای جنوب اروپا، شامل جنگلها و نواحی درختچه‌ای تنک (جنگلهای ماکی) است. 
اروپا از نظر منابع معدنی، بجز زغال‌سنگ و مقادیری نفت، گاز طبیعی، سنگ‌آهن، سرب و روی، چندان غنی نیست. اروپای غربی دارای ذخایر مهم نفت (حدود 2٪ کل ذخایر جهان) و گاز طبیعی (حدود 4٪ کل ذخایر جهان) است که بیشتر زیر دریای شمال قرار دارند. 

تاریخ

قارۀ اروپا قبل از سکنای نسل انسانهای کنونی در حدود 000‘40 سال پیش، جمعیتی ناچیز، متشکل از انسانهای نئاندرتال داشت. در اواخر دورۀ پیش از تاریخ، مهاجرانی از آسیا، به این قاره روی آوردند. این مهاجران به زبانهای هندواروپایی سخن می‌گفتند و از نظر فرهنگی به عصر مفرغ (برنز)، و از نظر نژادی به گونۀ نژادی قفقازی تعلق داشتند. کشاورزی و پرورش دام در این قاره، نخستین‌بار نزدیک به پایان هزارۀ 7ق‌م و در منطقۀ دریای اژه پدیدار شد. در اواسط هزارۀ 6ق‌م، برپایی آبادیهای دائمی در جنوب منطقۀ بالکان رو به رشد نهاد. زراعت در اواسط هزارۀ 5ق‌م در بیشتر قسمتهای اروپای مرکزی گسترش یافت. در آغاز هزارۀ 2ق‌م، گروههای جمعیتی بزرگ در مناطق خود جای گرفتند و از میان آنان، مردمان و ملتهای کهن اروپایی پدید آمدند. 
حدود 1000ق‌م، گروهی از مردمانی متمایز در اروپا مستقر شدند. اعتقاد بر این است که نخستین سِلتها در منطقه‌ای اقامت گزیدند که امروزه بخشهایی از فرانسه، جنوب آلمان و سرزمینهای مجاور آنها را تشکیل می‌دهد. فرهنگ آنان تا بریتانیا و ایرلند، اروپای مرکزی، منطقۀ کارپات و بالکان گسترده شد. منشأ مردم ژرمن یا توتونها در ابهام است. اعتقاد بر این است که آنان در اواخر عصر مفرغ در جنوب سوئد، شبه‌جزیرۀ دانمارک و شمال آلمان ساکن شدند. این گروهها همچنین به جنوب و غرب، یعنی نواحی اقامت طایفه‌های سلت مهاجرت کردند.
شمار فراوانی آبادی در چمنزارهایی که از دریای سیاه به سمت شمال غربی، فراتر از کوههای کارپات و تا دریای بالتیک امتداد داشت، برپا شد. سکاهای کوچ رو که در طول سدۀ 9ق‌م تا شرق کوههای آلتای پراکنده بودند، دست به مهاجرت به سوی غرب زدند و با راندن دیگر طوایف، در قفقاز و منطقۀ واقع در شمال دریای سیاه ساکن شدند. 
نخستین کسانی که در اروپا به سوی تمدن گام برداشتند، یونانیان بودند. قدمت تمدن موکِنایی (میسِنی) که کانون آن سرزمین اصلی یونان بود، به اواسط هزارۀ 2ق‌م و به زمانی باز می‌گردد که به هنگام آغاز مهاجرتهای بزرگ در منطقۀ دانوب سفلا، شاخه‌ای از هندواروپاییها با جمعیتهای منطقۀ مدیترانه درآمیختند. تمدن دوران کلاسیک یونان به حدود 900ق‌م بازمی‌گردد. یونانیها دست به سفرهای دور و دراز می‌زدند و مهاجرنشینهایی در سواحل و جزایر آسیای صغیر، سواحل دریای سیاه، ایتالیا و شمال افریقا بنیاد می‌نهادند. آنان با فرهنگهای پیشرفتۀ کهن خاورمیانه در تماس قرار گرفتند و سرانجام، بسیاری از مظاهر این فرهنگها را به اروپای غربی منتقل کردند. یونانیها با دستاوردهای منحصربه‌فرد خود، به‌ویژه در فلسفه، ریاضیات و علوم طبیعی، و نیز تکوین دولت ـ شهرها، بنیاد تمدن اروپا را فراهم آوردند. یونانیها تا میانۀ سدۀ 2ق‌م زیر فرمان رومیان درآمدند. رومیان، با آغاز کار خود در ایتالیا، امپراتوری وسیعی در اروپا برپا داشتند که همۀ کشورهای حوزۀ مدیترانه، اسپانیا، گُل (عمدتاً فرانسۀ کنونی) و جنوب بریتانیا را در بر می گرفت. رومیان تمدنی را که سرآغاز آن به یونانیها بازمی‌گشت، به سرزمینهای زیر سلطۀ خود بردند و با افزودن سهم مهم خود، یعنی تشکیلات حکومتی و نهادهای نظامی و حقوقی به آن، در غنای آن کوشیدند. در درون امپراتوری روم، سـازگـار سـاختن انـواع مختلف فـرهنگهـا با الگوی هـلنیستی ـ رومی آغاز شد. این امپراتوری براساس منشور «صلح رومی»، زمینۀ شکوفایی تجارت آزاد را در سطح منطقه‌ای وسیع و به هم پیوسته، فراهم آورد. مسیحیت نیز در زمان امپراتوری روم به اروپا راه یافت. با رو به ضعف نهادن فرهنگ شرک‌آمیز یونانی ـ رومی در اواخر امپراتوری روم، کلیسای مسیحی به صورت تنها نیرویی درآمد که قادر بود از طریق سازگار ساختن تمدن دنیای باستان و انتقال آن به سده‌های میانه، نیروی خلاق تازه‌ای برپا سازد. 
کلیساهای‌کاتولیک رومی و اُرتُدکس شرقی،یعنی پایدارترین میراث دنیای کهن، از مهم‌ترین عناصر تمدن اروپایی به‌شمار می‌آمدند. در این میان، فشار هونها و دیگر مردمان آسیای مرکزی از سدۀ 4م، گوتها، بورگونْدیها، فرانکها و دیگر مردمان ژرمن را به سمت غرب و به سوی قلمرو امپراتوری روم سوق داد. به واسطۀ هجومهای مکرر این گروههای بربر (نامتمدن) که از اروپای مرکزی و شرقی می‌آمدند، سرانجام امپراتوری روم در غرب از هم فرو پاشید (476م). در پی آن و با اینکه این مردمان سرانجام به مسیحیت گرویدند، در اوایل سده‌های میانه (که گاهی عصر تاریکی نیز خوانده می‌شود)، ساختار تمدن دوران کلاسیک در اروپای غربی به‌طور گسترده از میان رفت. 
نیمۀ شرقی یا یونانی امپراتوری روم، با نام امپراتوری بیزانس، به بقای خود ادامه داد. این امپراتوری برخی جنبه‌های تمدن باستان را محفوظ داشت و طی سده‌ها، همچون سدی در مقابل هجوم مهاجمان آسیای مرکزی و عربها عمل کرد. در اوایل سدۀ 9م شارلمانی، حاکم فرانک توانست حاکمیت خود را بر منطقۀ وسیعی از اروپای غربی تثبیت کند. 
تقسیم امپراتوری کارُلَنژیان بین نوادگان شارلمانی، نقطۀ آغازین شکل‌گیری پادشاهیها و ملتهای فرانسه و آلمان به‌شمار می‌رود. از سدۀ 9 تا 10م، وایکینگها در سرتاسر اروپا به یورشها و غارتهایی دست زدند و در 1066م با عنوان نُرمانها بر انگلستان چیره شدند. 
نهادهای به هم پیوستۀ فئودالیسم و ارباب و رعیتی در غرب اروپا، در حدود سده‌های 9 و 10م به عنوان ابزار سازمان‌دهی قلمروهای سلطنتی کوچک و متعددی که پس از فروپاشی اقتدار حکومت مرکزی پدیدار شده بودند، ظاهر شد. در این دوره، نظام تولید واپس‌ماندۀ کشاورزی تنها می‌توانست وسایل گذران سادۀ معیشت بخش اعظم جمعیت را فراهم سازد و از این‌رو، تجارت بسیار محدود بود و بجز چند شهر کوچک، شهر بزرگی وجود نداشت. افزون بر فئودالیسم و نظام سیاسی درهم ریخته، سده‌های میانه با سلطۀ فرهنگی و فکری کلیسای کاتولیک رومی مشخص می‌گردد که بخشی از میراث تمدن گذشته را در صومعه‌ها و دیگر مراکز علمی و آموزشی محفوظ داشته بود. 
از سدۀ 12م تجارت در بیشتر قسمتهای اروپا احیا شد و شمار شهرهای کوچک رو به افزایش نهاد. جنگهای صلیبی، رشد زندگی شهری و احیای تجارت، همگی به آماده‌سازی مسیر برای دورۀ احیای فرهنگی ــ که درسدۀ 15 و آغاز سدۀ16م، رنسانس خوانده می‌شد و ویژگی آن احیای دانش دوران کلاسیک و آغاز سنتهـای نوین اروپـایی، یعنی علم، پـژوهش و اکتشـاف بـود ــ یاری رساندند؛ ضمناً همه‌گیریهای طاعون در سدۀ 14م نیز که به نابودی فئودالیسم کمک کرد و زمینه‌ساز اقتصاد پولی شد، از اهمیت برخوردار بود. یکی از مهم‌ترین پیشرفتهای فنی در دورۀ رنسانس، ابداع چاپ با حروف متحرک بود. در زمینۀ سیاست، حکومتهای ملی متمرکز (به‌ویژه انگلستان، فرانسه، پرتغال و اسپانیا) پدیدار شدند و نیز عثمانیهای مسلمان سر برآوردند و با موفقیت منطقۀ بالکان را از بقیۀ اروپای مسیحی مجزا ساختند. 
جنبش اصلاح دینی(پرتستانیسم) درسدۀ16م به سلطۀ کلیسای رم در اروپای غربی و شمالی پایان داد و موجب به راه افتادن جنگی شد که بیش از یک سده به درازا کشید. ملازم این جنگ آرزوی روزافزون برای اکتشاف و گسترش قلمرو در خارج بود. 
سدۀ 16م شاخص آغاز امپراتوریهای تجاری انگلستان، فرانسه، هلند، پرتغال و اسپانیا بود که فرهنگ و نهادهای اروپای غربی را در گوشه و کنار جهان گسترش داد. طی سده‌های 16 و 17م قدرت سلطنت در بین ملتهای اروپای غربی با کاستن از قدرت اشراف، تثبیت شد. پس از صلح وِستفالِن (وستفالی) در 1648م که به استقلال کامل دولتهای اروپایی انجامید، دورۀ بزرگ حکومت پادشاهی در اروپا پدیدار شد. با تلاش شاهان اسپانیا، فرانسه، انگلستان، سوئد، لهستان، روسیه و پروس برای دستیابی به قلمرو و ثروت یکدیگر، جنگهای بسیاری درگرفت.
جنبش روشنگری سده‌های 17 و 18م انسان‌گرایی (اومانیسم) دوران رنسانس، اصلاح دینی پرتستانها و توسعۀ علوم نوین را به صورت دیدگاهی جهانی مبنی بر تفوق خرد و کاربرد آن در زمینه‌های علم، سیاست، حکومت، حقوق، اخلاق و هنر تلفیق نمود. در اواخر سدۀ 18م، آرمانهای روشنگری به زمینه‌سازی انقلاب فرانسه یاری رساند، انقلابی که قدرتمندترین پادشاهی اروپا را به زیر آورد و منادی جنبش به سوی دمکراسی و برابری شد. البته نتایج زودرس انقلاب چندان دوام نیافت. پس از آن، جنگهای پرآشوب ناپلئون بناپارت در سرتاسر اروپا درگرفت که تشکیل کنگرۀ وین در 1815م را به دنبال داشت. این اجلاس کوشید تا به حل محافظه‌کارانۀ مسائل مختلف سیاسی اروپا براساس ایدۀ تعادل قوا بپردازد. مصوبات این کنگره به صلحی نسبی در اروپا انجامید، اما به ضرر جنبش دمکراسی، ملت‌گرایی و لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) در بسیاری از کشورهای اروپایی تمام شد. در این میان، پیدایش و گسترش ماشین بخار، راه‌آهن و صنایع کارخانه‌ای ــ که نخست در پایان سدۀ 18م در انگلستان رخ داد ــ آغاز انقلاب صنعتی و افزایش عظیم توان تولید بشری را نوید می‌داد. تا میانۀ سدۀ 19م، دیگر ملتهای اروپا نیز طی روندی پرشتاب در تحولات فنی، رو به صنعتی شدن نهادند که این فرایند تسلط سیاسی و نظامی اروپا بر بخش اعظم جهان را در سدۀ بعدی نوید می‌داد. 
پس از پایان جنگهای ناپلئونی، اروپا نزدیک به یک سده را در آرامش نسبی گذراند. از نظر سیاسی، شاید مهم‌ترین رخداد در نیمۀ دوم سدۀ 19م، اتحاد دولتهای آلمانی (1870م) به رهبری پروس، و تبدیل شدنشان به یک ملت جدید قدرتمند بود. تا اوایل سدۀ 20م، توسعۀ قدرتهای اروپایی در دیگر قاره‌ها تکمیل شد و به سبب تهدید قدرت روزافزون آلمان متحد، هریک از این کشورها به یکی از دو اتحادیۀ بزرگ رقیب پیوستند: فرانسه، بریتانیا و روسیه در یک‌سو و آلمان و اتریش ـ هُنگری در دیگر سو. رقابت این دو اتحادیه به جنگ جهانی اول (1914-1918م) کشید که به سقوط حکومتهای پادشاهی در آلمان، اتریش ـ هنگری و روسیه، و برپایی گروهی از ملتهای جدید در قلمروهای پیشین آنها در اروپای مرکزی و شرقی انجامید. ناکامی و عدم ثباتی که با برقراری صلح در آلمان پدید آمد، زمینه‌ساز ظهور نازیسم شد که رهبران نظامی‌گرای آن اروپا را اسیر گرداب جنگ جهانی دوم (1939-1945م) کردند؛ اما جنگ جهانی دوم باعث شد اقتدار و سیطرۀ جهانی دولتهای اروپا از میان برود. 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: