صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / ارتش /

فهرست مطالب

ارتش


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 11 دی 1398 تاریخچه مقاله

از منابع آشوری چنین برمی‌آید که در خاک ماد دژهای مستحکمی بر ارتفاعات و صخره‌های طبیعی و یا گاه بر خاک‌ریزها و تپه‌های مصنوعی وجود داشته است. گرداگرد این دژها دیواری چپردار و گاه چندین حصار متحدالمرکز کشیده شده بود و در طول حصار برجهایی با فاصله‌های معین قرار داشت. برای کمان‌کشی نیز در بالای برجها و دیوارها، جان‌پناههایی کنگره مانند ساخته می‌شد. حصار اصلی و بدنۀ کنگره‌ها را از سنگ، و بدنۀ حصار را از خشت خام می‌ساختند و دژ را چنان بنا می‌نهادند که بتوان با خندق و یا مسیر طبیعیِ رودخانه‌ای بر استحکام آن افزود. اقامتگاه فرمانده را که در درون دژ قرار داشت، با برج و باروی جداگانه‌ای مستحکم می‌کردند (دیاکونف، 176-177). 
به قول هرودت (I/135کواکسارس (هووخشتره) نخستین کسی بود که سپاه را گروه‌بندی کرد و کمانداران، نیزه‌داران و سواران را که پیش‌تر درهم بودند، به صورت واحدهای مستقلی درآورد. به عبارت دیگر، کواکسارس برای نخستین‌بار، به تقلید از آشوریان دست به تأسیس ارتشی منظم زد که به قول دیاکونف (ص 273) این تحول در تشکیل و قوام دولت ماد آخرین گام بود. همو (همانجا) می‌نویسد که این ارتش نو مسلماً تاکتیک و فن محاصرۀ دژ را از آشوریان، و فن سواری و تیراندازی را از سکاها آموخته بود. هرودت در جای دیگر (نک‍ : I/89-91) اشاره می‌کند که مادیها تیراندازی را از سکاها آموختند. ظاهراً پیش از این گروه‌بندی، مادیها بیشتر به صورت دسته‌های قبیله‌ای شرکت می‌کردند و در هر گروه طبعاً هرکس با سلاحی که در دست داشت، حضور می‌یافت. ظاهراً جریان سقوط نینوا و پایان کار آشور در 613 ق‌م به وسیلۀ مادها را باید حاصل سازمان‌یابی همین ارتش منظم دانست: ابتدا 3 نبرد در پای حصار، پایتخت آشور، سپس حمله به شهر و هم‌زمان با جنگهای خیابانی، ایجاد طغیان مصنوعی در رودخانه و تخریب حصار گلین شهر (دیاکونف، 282). 
لباس رزم مادیها شامل کلاهی از نمد نرم، نیم‌تنۀ آستین دار الوان، جوشنی با پولکهای کوچک فلزی و شلوار بود و با این لباس سپری از شاخه‌های به هم بافته، ترکش، نیزه‌ای کوتاه، کمانی بزرگ، تیرهایی از نی، و دشنه‌ای بر روی ران راست داشتند (هرودت، III/375-377). 

ارتش در زمان هخامنشیان

دستاوردهای باستان‌شناسان به کمک نوشته‌های نویسندگان یونانی تصویر خوبی از ارتش در زمان هخامنشیان‌آشکارمی‌سازد، ارتشی که به‌کمک آن، نخستین امپراتوری جهانی به وجود آمد. خود داریوش آگاهانه و با تأکید می‌گوید: حاملان تخت شاهی او گواهی می‌دهند که نیزۀ مرد پارسی بسیار دور رفته است (کنت، 137-138). 
گزارشی که گزنفن(نک‍ : «کورش‌نامه»، I/15-17) از آموزش رزمی جوانان ایران می‌دهد، در هر حال بیانگر برداشت زمان وی (ح 430- ح 355ق‌م) از آموزشهای سپاهیگری در ایران باستان است: پس از بلوغ، مربیان به جوانان، 10 سال آموزش ویژۀ بردباری و مهارتهای رزمی می‌دادند. استرابن (VII/179-183) سن آموزش را از 5 تا 24 سالگی می‌نویسد و ادامه می‌دهد که جوانان پیش از سر زدن آفتاب برمی‌خیزند، آن‌گاه آنان را در میدانی گرد می‌آورند و به دسته‌های 50 نفری تقسیم می‌کنند و هر دسته را به یکی از پسران شاه یا یکی از ساتراپها می‌سپارند. اینان گروههای زیر نظر خود را مدتی می‌دوانند و بعد دربارۀ آموزشهای نظامی‌ای که داده‌اند، پرسشهایی می‌کنند. جوانان به هنگام پاسخ دادن باید بلند حرف بزنند تا ششهایشان ورزیده شود؛ به آنها ایستادگی در برابر گرما و سرما و بردباری در برابر باران و گذشتن از سیلابها را می‌آموزند و آنان باید از سیلاب به نحوی بگذرند که لباس و سلاحشان خیس نشود و نیز می‌آموزند که با میوه‌های جنگلی و وحشی خود را سیر کنند. سرگرمی بعدازظهر این سپاهیانِ در حالِ آموزش نشاندن درخت، بریدن ریشه‌ها، تهیۀ سلاح، اعمال جنگی و صیادی است. جوانان نباید حیوانی را که صید کرده‌اند، بخورند، بلکه باید آن را به خانه ببرند. همچنین این جوانان نباید به خرید و فروش و کار در بازار بپردازند (نیز نک‍ : گزنفن، همان، I/17-27). 
گزنفن (همانجا) می‌نویسد، شاه چند بار در ماه به هنگام شکار نیمی از این افراد را به همراه داشت که می‌بایستی کمان و ترکش، دشنه و شمشیر، سپری از نی بافته و دو نیزه با خود همراه می‌داشتند تا اگر یکی را پرتاب کردند، دیگری را دردست داشته باشند. رسم ایرانیان چنین بود که در شکار نیز آرایش جنگی داشتند و برای شاه، شکار مکتب جنگ بود و میدانی برای تمرین فنون نظامی. از همین روی، جوانان را عادت می‌دادند که سحرگاه از خواب برخیزند، از سرما و گرما هراسی به دل راه ندهند، به پیاده‌روی عادت کنند، در اسب‌سواری به مهارت برسند، نشسته بر گردۀ اسب تیراندازی کنند، و در پرتاب نیزه به هنگام تاختن چالاک باشند. 
برای ایرانیان شکار آموزشگاه شجاعت در برابر جانوران درنده بود؛ چون در جنگ نیز اگر حریفِ گستاخ از میدان به در نمی‌رفت، شکست حتمی بود. اینان جیرۀ یک روز را در دو روز می‌خوردند تا به‌سختیهای روزهای جنگ خو بگیرند. جوانانِ رزم آموختۀ شهری گاه در حضور تماشاچیان به مبارزه و مسابقه می‌پرداختند و به دریافت جایزه نایل می‌شدند. هرچه عدۀ جوانان کارکشته، چابک و ماهر یک قبیله بیشتر بود، آن قبیله از تحسین بیشتری برخوردار می‌شد. از این جوانان به هنگام ضرورت برای شناسایی بدکاران و تعقیب دزدان نیز استفاده می‌شد. 
در ایران باستان آموزش نظامی چیزی نبود که کسی بر آن نبالد؛ حتى داریوش به‌خودمی‌نازد که دست‌وپایش نیرومند است، سوارکار، تیرانداز و نیزه‌افکن است، [چه] پیاده و [چه] سواره (کنت، 139-140). بزرگان هخامنشی تنها به این سبب در فنون جنگی ورزیده نمی‌شدند که به مهارتهای خود ببالند، بلکه اغلب در جنگهایی که شرکت داشتند، شخصاً درگیر نبردهای تن به تن می‌شدند و چه‌بسا که جان می‌باختند. کورش بزرگ در جنگ با سکاها کشته شد و از 11 پسر داریوش 5 نفرشان در خط مقدم و ضمن نبرد تن به تن کشته شدند. نوشتۀ گزنفن («کورش‌نامه»، I/349 ff.) در این‌باره که پارسها تا زمان کورش سواره‌نظام نداشته‌اند، بعید به نظر می‌رسد. احتمال دارد که کورش به سواره‌نظام سامان داده باشد. به نوشتۀ او در جنگ آشور، کورش پس از شکست دادن دشمن و مشاهدۀ مادیها که دشمن را برای گرفتن غنیمت تعقیب می‌کردند، متأسف شد و دستور تشکیل سواره‌نظام را صادر کرد و گفت: پس از آن هرکس که اسبی از او می‌گیرد، باید همواره سواره حرکت کند. اگر این گزارش درست باشد، شاید این عادت بلندپایگان پارسی که تا ناگزیر نبودند، پیاده نمی‌رفتند، از آن زمان بوده است. پلکان ورودی اصلی صفۀ تخت‌جمشید گواهی می‌دهد که داریوش از این پلکان سوار بر اسب وارد محوطۀ کاخهای سلطنتی می‌شده است. 
در نگاره‌های جبهۀشرقی آپادانا پشت‌سر شاهِ بر تخت نشسته، سربازان نیزه‌دار در3ردیف ایستاده‌اند. این‌سربازان ــ تقریباً 100 نفر ــ در اینجا به نمایندگی از 10 هزار پارسی سپاه جاویدان به تصویر درآمده‌اند. افراد این سپاه را از این روی جاویدان می‌نامیدند که با کشته شدن یکی از آنان بی‌درنگ کسی دیگر جایش را می‌گرفت (هرودت، III/391؛ نیز نک‍ : کورتیوس، I/83). همۀ این سربازان مسلح به نیزه‌ای هستند که در قسمت پایین آن یک انار کوچک قرار می‌گرفت، و از همین روی یونانیان آنها را «سیب بر [اناربر]» نامیده‌اند، و در میان خاورشناسان به این نام شهرت یافته‌اند (نک‍ : کخ، 251). این گروه 10 هزار نفری خود از10گروه هزار نفری تشکیل می‌شد. شاخص فرمانده هر گروه که «هزارپت» نامیده می‌شد (نک‍ : مارکوارت، «مطالعاتی...»، 224-225)، زرین بودن «انار» سرنیزه‌اش بود. دیگران انار سیمین داشتند. فرمانده نیزه‌داران «انار طلایی» نیز دارای همین عنوان هزارپت بود. این هزارپت ظاهراً فرمانده همۀ نیروهای ایرانی نیز بود؛ به‌این‌ترتیب، قدرت فوق‌العاده‌ای داشت. این‌شخص را شاه از افراد خانوادۀ خود و یا ازمیان دوستان مورد اعتمادش برمی‌گزید. به هنگام حضور شاه در دربار، افراد سپاه جاویدان در پادگانی که ضمیمۀ کاخ بود، به سر می‌بردند و در موقع سفرِ شاه، چادر او را در میان داشتند (اشپیگل، III/638). داریوش بجز سپاه پیادۀ جاویدان یک سپاه هزار نفری سوار نیز داشت (کخ، 252). 
گروه‌بندی همۀ نیروهای نظامی ایران، مانند سپاه جاویدان، «ده دهی» بود. گروههای 000‘1 نفری از گروههای 100 نفریِ متشکل از دسته‌های 10 نفری درست می‌شد و هر گروه کوچک یا بزرگ فرمانده مسئول خود را داشت. در کنار سپاه جاویدان که پیاده‌نظام بود، هنگهای هزار نفری سواره‌نظام نیز وجود داشت. ظاهراً رقمهای 10، 50، 100، هزار و 10 هزار بی‌ارتباط با همین ارقام در اوستا نیست(نک‍ : اوستا، 173, 180, 205, 236). جالب توجه است که ضحاک نیز به بیوَراسب، یعنی دارندۀ 10 هزار اسب مشهور است. 
شاه فرمانده کل قوا بود و تا زمانی که نیروی رزم در بدن داشت، سپاه را خود هدایت می‌کرد (اشپیگل، همانجا). نخبه‌ترینِ ارتشیان هزار سوار و هزار نیزه‌داری بودند که شاه را درحالی‌که سوار بر ارابۀ باشکوهش بود، در مراسم رسمی همراهی می‌کردند (هرودت، III/357). سپاه جاویدان 10 هزار نفری پس از این نخبگان قرار می‌گرفتند (اشپیگل، همانجا). برای کورش و داریوش اهمیتی نداشت که سردارانشان پارسی باشند، اما از زمان خشیارشا سرداران سپاه‌تنها ازمیان‌ایرانیان برگزیده می‌شدند و رفته‌رفته مقام سرداری سپاه ارثی شد. تنها انتصاب فرمانده سپاه10هزار نفری و گروه هزار نفری با شاه بود و این فرماندهان به نوبۀ خود فرماندهان گروههای کوچک‌تر را انتخاب می‌کردند. ارتش بنا برسنت به۳دسته تقسیم می‌شد: جناح راست، جناح چپ و جناح میانی که قلب سپاه بود و شاه را در میان داشت. 

جنگ‌افزار ارتش هخامنشیان

به گزارش استرابن(VII/183) سربازان ایرانی (سوار و پیاده) که از 20 تا 50 سالگی در خدمت ارتش بودند، سلاحشان سپری بود از نی بافته و علاوه بر کمان، شمشیر و کارد نیز داشتند. کلاهی برج مانند بر سر می‌گذاشتند و جوشنشان از فلسهای آهنین بود. 
دشنه‌های سپاهیان ایرانی در بسیاری از نگاره‌های تخت جمشید به چشم می‌خورد. این دشنه به قول هرودت (III/371) اکیناکه (ﻫ م) خوانده می‌شد. اشمیت (ص 138) اکیناکۀ هرودت را شمشیر کج می‌داند و هینتس («ذخیره...»، 27) معتقد است که ایرانیان باستان با شمشیر کج آشنا نبوده‌اند. این دشنه را با کمربندی چرمین از کمر می‌آویختند و برای اینکه موقع حرکت غلاف دشنه به پا نکوبد، آن را با نواری چرم‌بافت به ران راست می‌بستند. کخ (ص 262) می‌نویسد که ایرانیان، مخصوصاً پس از شکست پلاته، پی بردند که با دشنه‌های کوتاهشان از عهدۀ شمشیرهای بلند یونانی برنمی‌آیند و از این روی، در دوره‌های بعدی شاهان ایرانی همواره در جنگها علاوه بر نیروهای خودی از مزدوران یونانی نیز استفاده می‌کردند. کخ نمی‌نویسد که چرا خود ایرانیان دست به تولید شمشیر بلند نمی‌زدند. 
استرابن کمان را اسلحه‌ای بسیار مهم برای یک سرباز ایرانی می‌داند. کمان همراه‌تیر، در کماندانی که خاص ایرانیان بود، حمل می‌شد. کماندان هم در نگاره‌های تخت جمشید به فراوانی به چشم می‌خورد. در تخت جمشید هم پارسیهایی که لباس چین‌دار درباری بر تن دارند و هم آنهایی که لباس سوارکاران ایرانی پوشیده‌اند، کماندانی از سمت چپ کمربند چرمین خود آویخته‌اند. دیگر سربازان گارد شاه ترکشی ساده بر پشت دارند. در آجرهای لعابدار و منقوش شوش دیده می‌شود که این ترکشها به رنگ قهوه‌ای و با نقشی بسیار ظریف بوده‌اند. از لوحهای ایلامی که از شوش به دست آمده است، درمی‌یابیم که این ترکشها را از پوست غزال می‌ساخته‌اند (کخ، 260). 
در سدۀ ۵ ق‌م گردونۀ داسدار از اختراعات جدید ایرانیان بود. به این گردونه نه تنها از چپ و راست نیزه و شمشیرهایی که نوکشان متمایل به جلو بود، می‌بستند، بلکه چرخها را هم مجهز به داسهایی می‌کردند که نوکهای تیزشان به هر سوی چرخ اشاره داشت. این نیزه‌ها و تیغها هر چیزی را که بر سر راه ارابه قرار می‌گرفت، تکه‌تکه می‌کرد (کخ، 262). به گفتۀ کخ (همانجا) ارتش ایرانیان تا اواخرسدۀ 4ق‌م همۀ پیروزیهایش را مدیون این اختراع است؛ تنها در برابر اسکندر بود که از دست این ارابه‌ها هم کاری ساخته نشد. هراسی که این گردونه‌ها در دل دشمن می‌افکند، بیش از کارآیی واقعی آنها بود و به همین سبب بود که از زمان هخامنشیان تا اشکانیان از این نوع گردونه استفاده می‌شد (کورتس، 562). در جنگ اربل 200 ارابۀ داسدار شرکت داشت (آریان، I/249). گزنفن در «کورش‌نامه» (II/135) شمار ارابه‌های داسدار کورش را در جنگ آشور 300 عدد آورده است. همو به برجهای متحرک (به ارتفاع تقریبی 6 متر) اشاره می‌کند که ظاهراً بر روی ارابه بوده‌اند و هر ارابه را 8 گاو به حرکت درمی‌آورد (II/148-149). 
از پادگانها و مراکزنظامی‌هخامنشیان آگاهی چندانی در دست نیست. گزنفن در «یادنامه...» (ص 393) دربارۀ استحکامات نظامی هخامنشیان، به ساختار پادگانهای هخامنشی اشاره‌هایی دارد. بنابراین گزارش در هر استان، یا ساتراپ‌نشین، نیرویی متشکل از سوارکار، تیرانداز و فلاخن‌انداز و سپردار برای مقابله با حملۀ دشمن نگهداری می‌شد. علاوه‌بر این، در هر پادگان دژی نیز با نیروی لازم وجود داشت و شاه به هنگام سرکشی به این دژها در صورتی که دژبان [ارگبد؟] در نگهداری دژ مسامحه کرده بود، او را مجازات می‌کرد. 

نیروی دریایی هخامنشیان

در516 ق‌م داریوش برای توسعۀ دریانوردی گام مؤثری برداشت. او فرمان داد امکان کشتی‌رانی از اقیانوس هند به دریای سرخ بررسی شود و برای این منظور دریانوردی از «کاری» به نام اسکولاکس را مأمور کرد تا رود سند را از مولتان (پایتخت ایالت پنجاب) به طرف پایین براند و سپس به سوی غرب بادبان بکشد. اسکولاکس پس از 30 ماه به سلامت به ساحل جنوبی دریای سرخ رسید. وقتی داریوش به این نتیجه رسید که از دریای هند می‌توان به دریای سرخ رفت، تصمیم به اجرای نقشۀ کهن نخاو (نکو)، فرعون مصر (610-595 ق‌م)، گرفت که می‌خواست مدیترانه را با حفر کانالی به دریای سرخ بپیوندد، اما موفقیتی به دست نیاورده بود. کار حفر کانال آغاز شد و با این کار یکی از بزرگ‌ترین گامها در اعتلای دریانوردی برداشته شد. داریوش با سنگ نبشته‌ای به فارسی باستان، ایلامی، بابلی و هیروگلیف مصری حفر کانال را به نام خود ثبت کرد (نک‍ : هینتس، «شاهان...»، 150). 
آگاهی ما دربارۀ نیروی دریایی هخامنشیان محدود به مطالب جسته و گریخته‌ای است که با جنگ ایران و یونان ارتباط دارد و چنین به نظر می‌رسد که نیروی دریایی ایران را بیشتر نیروهای دریایی ملل دریانورد زیر سلطۀ شاهنشاهی، مانند فینیقیها، مصریها و یونانیها، البته به فرماندهی ایرانیان، تشکیل می‌داد. فینیقیها با 300 کشتی ۳ ردیفی (منظور ردیف پاروزنی است)، هستۀ اصلی ناوگان 200‘1 کشتیِ ۳ ردیفی را تشکیل می‌دادند و نیروی دریایی ایرانیان با این کشتیها انسجام یافته بود و مصریها با ۲00 کشتی ۳ ردیفی در ناوگان سهیم بودند. به‌نظر پارسیان این بهترین نیروی دریایی بود که در اختیار داشتند. علاوه بر این، کشتیهایی با 50 یا 30 پارو و یا کمتر وجود داشتند. کشتیهایی نیز برای سرباز و حمل اسب بود که روی هم بیش از 3 هزار فروند می‌شدند. کشتیهای 3 ردیفی 200 ملوان، و کشتیهای 50 پارویی 80 سرنشین داشتند. برای نگهبانی از کشتیهای 3 ردیفی و جلوگیری از خیانت، در هر کشتی 30 ناوی پارسی، مادی و سکایی وجود داشت (نک‍: امستد، 245-247). در این نیروی دریایی عظیم حتى کشتیهای بلندی برای پل‌سازی و گذراندن سپاه از آب پیش‌بینی شده بود (هرودت، III/335). 
گزارشی از آریان (نک‍ : II/419-421) نشان می‌دهد وقتی که نئارخوس، دریاسالار یونانی به بندر اَپُستانه (ﻫ م) در خلیج‌فارس رسید، در آنجا کشتیها و قایقهای بسیاری را دید که در خلیج کوچک نایبند لنگر انداخته بودند. به این ترتیب، می‌توان حضور نیروی دریایی هخامنشیان را در خلیج‌فارس نیز محتمل دانست. 
 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: