آذری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 16 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/231699/آذری
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
آذَری، نام زبان پیشین آذربایجان که شاخهای از زبانهای ایرانی غربی است. این کلمه منسوب به «آذربایجان» است و در زبان عربی به شکل «اَذَرِیّ» و «اَذْرِیّ» تلفظ میشود. در عربی، صفت منسوب به آذربایجان به شکل «اَذْرَبیّ» و «اَذْرَبیجیّ» نیز گفته میشود که از «اَذْرَبیجان» گرفته شده که تلفظ کلمۀ «آذربایجان» در زبان عربی است. این زبان در نوشتههای عربی و فارسی، علاوه بر آذری و صورتهای دیگر آن، فهلوی، پهلوی، رازی، راژی، راجی و شهری نیز نامیده شده است. تا آنجا که اطلاع داریم این زبان یا لهجه ــ که طبعاً در مناطق مختلف آذربایجان گویشها و گونههای مختلف داشته ــ از بعد از اسلام تا حدود قرن 11ق / 17م در آذربایجان رایج بوده و هنوز نیز بقایایی از آن با نام «تاتی» در برخی از روستاها متداول است. تعلق زبان پیشین آذربایجان به زبانهای ایرانی در منابع مختلف اسلامی تصریح شده است. قدیمترین منبع در اینباره قول ابن مقفع (د 142ق / 759م) است که در فهرست ابن ندیم نقل شده است (ص 22). به گفتۀ ابن مقفع زبان مردم آذربایجان پهلوی (الفهلویه) است منسوب به پهله (فهله) یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان بوده است. همین گفته را حمزۀ اصفهانی (به نقل یاقوت، 3 / 925) و خوارزمی (ص 112) نیز نقل کردهاند. مورخ دیگری که به این زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده بلاذری است که کلمۀ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروانسرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کرده است (ص 328) این کلمه همان کلمۀ «خان» به معنی کاروانسراست که در متون فارسی به کار رفته است. اما دومین مؤلفی که بعد از ابن مقفع از کلمۀ آذری یاد کرده یعقوبی است که کتاب خود را در 278ق / 891 م تألیف کرده است. این مؤلف آذری (آذریّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایجان به کار برده است (ص 46-47). مؤلف دیگری که از زبان آذری نام برده مسعودی (د 346ق / 957م) است که در 314ق / 926م از تبریز دیدار کرده است. این مؤلف از میان زبانهای ایرانی پهلوی، دری و آذری را ذکر کرده است (ص 74) که ظاهراً در نظر او مهمترین زبانها و گویشهای ایرانی بودهاند. پس از مسعودی حمزۀ اصفهانی (د بعد از 350ق / 961م) است که به نقل از یک ایرانی نومسلمان به نام زردشت بن آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلی در میان زبانهای پنجگانۀ ایرانی از زبان پهلوی یاد میکند و آن را منسوب به پهله میداند که شامل 5 شهر اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان است (ص 23). مؤلف دیگری که بعد از حمزۀ اصفهانی از زبان آذربایجان و ایرانی بودن آن سخن گفته است، ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود المسالک والممالک را در پایان نیمۀ اول قرن 4ق / 10م نوشته است. اصطخری صریحاً زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (بجز دبیل و پیرامون آن) و ارّان را ایرانی (الفارسیة) ذکر میکند و زبان مردم بردعه را ارّانی میداند (صص 191-192). مؤلف بعدی ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از 378ق / 988م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته و دربارۀ زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کرده است (ص 299). ابوعبدالله بَشّاری مقدسی مؤلف دیگری است که در قرن 4ق / 10م از زبان مردم آذربایجان سخن گفته است. وی در سخن از اقلیم رِحاب که در نوشتۀ او شامل آذربایجان و اران و ارمنستان میشود، میگوید زبانشان خوب نیست و فارسی آنها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیه است (ص 378) و در جای دیگر میگوید زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده) که ظاهراً غرضش تمیز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویشهای محلی است (دانشنامۀ ایران و اسلام).داستانی که سمعانی (ذیل تنوخی) دربارۀ ابوزکریا خطیب تبریزی (د 502 ق / 1109م) و استادش ابوالعلاء معری آورده، مؤید رواج زبان آذری در آذربایجان در قرن 5 ق / 11م است. براساس این داستان روزی خطیب تبریزی در معرّةالنعمان در مسجد نزد استاد خود بوده که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شده است. خطیب با زبان خود با او صحبت کرده و سپس که استادش دربارۀ این زبان از او پرسیده گفته است این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده میشود (3 / 93). حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب (تألیف در 740ق / 1339م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر میکند (صص 62، 87، 93). تا قرن پنجم در همۀ مآخذی که از زبان آذربایجان یاد شده بجز بلاذری که یک کلمه از این زبان نقل کرده بقیه فقط اشاره به نام این زبان دارند و نمونههایی از این زبان به دست داده نشده است. در نیمۀ اول قرن 5 ق / 11م ابومنصور موفقالدین هروی در الابنیه عن حقائقالادویه کلمۀ «کلول» به معنی خُلّر را از این زبان نقل کرده (ص 91؛ کیا، 21) و بعد از او اسدی و شاگردانش که در آذربایجان میزیستهاند در لغت فرس (تألیف در 458ق / 1066م) کلمات متعددی از زبان آذری نقل کردهاند (نک : لغت فرس، به کوشش عباس اقبال؛ نیز به کوشش فتحالله مجتبائی و علیاشرف صادقی، فهرست؛ کیا، آذریگان) در قرن 7ق / 13م یاقوت دربارۀ آذری میگوید: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را آذری (الاَذریة) مینامند. برای دیگران مفهوم نیست» (1 / 128).قدیمترین متنی که از زبان آذری باقیمانده 2 قصیده است که در دستنویسی از زینةالمجالس که به شماره 2051 در کتابخانۀ ایاصوفیه محفوظ است و در 730ق / 1330م به دست محمد بن احمد سراج تبریزی نوشته شده، آمده است. یکی از این 2 قصیده که در شکایت از روزگار است، ظاهراً به نام امیر مجیرالدین یعقوب فرزند ملک عادل ابوبکر بن ایوب از خاندان ایوبیان جزیره (میا فارقین) است (نک : نسوی، 207-246) و در میان سالهای 620-626 ق / 1223- 1229م و احتمالاً در شهر اخلاط سروده شده است و دارای 57 بیت است و قصیدۀ دیگر 29 بیت دارد و برخی ویژگیهای آوایی و دستوری و لغوی زبان آذری از آنها مستفاد میشود (نک : ادیب طوسی، 367-417).نمونههای دیگری که از آذری در دست است عبارت است از: 1- چند واژه که در روضاتالجنان حافظ حسین کربلایی از زبان بابامزید (د 655 ق / 1257م) نقل شده؛ 2- حدود 22 واژه در حواشی نسخهای از کتاب البلغة اَبویعقوب کردی نیشابوری (تألیف در 8668ق / 1269م، محفوظ در کتابخانۀ چستربیتی)، آمده که عبدالملکبن ابراهیم قفّالی تبریزی کاتب نسخه آنها را در مقابل واژههای عربی و فارسی کتاب آورده است خطابۀ چاپ نشدۀ مرحوم استاد مجتبى مینوی در ششمین کنگرۀ تحقیقات ایرانی در تبریز در 1355ش)؛ 3- یک غزل ملمع آذری ـ فارسی در 7 بیت و یک تکبیت از همام تبریزی (636-714ق / 1238-1314م) (دیوان، 134)؛ 4- 11 واژه در صحاحالفرس هندوشاه نخجوانی؛ 5-11 دوبیتی و 3 جمله از شیخ صفیالدین اردبیلی در صفوةالصفای ابن بزاز (تألیف در 760ق / 1358م) و سلسلةالنسب صفویه تألیف شیخ حسین از نوادههای شیخ زاهد گیلانی معاصر شاه سلیمان صفوی (کسروی، 37- 48؛ ذکاء، «یک دوبیتی آذری»، 384-385). این 11 دوبیتی با شرح و تفسیر آنها عیناً در صفوةالآثار فی اخبار الاخیار محمد عبدالکاظم معاصر شاه سلطان حسین نیز آمده که مؤلف زبان آنها را «راجی طالشی» خوانده است؛ 6- یک دوبیتی از بانو طالبۀ اردبیلی و یک دوبیتی از پیرچنگی خلخالی و عبارتی از زبان علیشاه جوشگانی از معاصران شیخ صفی که باز در صفوةالصفا آمده است (کسروی، 38-40)؛ 7- جملهای از گویش مردم تبریز و 4 کلمه از زبان آذربایجان در نزهةالقلوب (کسروی، 35؛ کیا، 12، 18)؛ 8- قطعهها یا غزلهایی در 9 و 7 و 6 بیت و نیز 11 دوبیتی از شاعری به نام مهان کشفی از بزرگزادگان اردبیل معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی. این اشعار در جُنگها نقل شده و یکی از دوبیتیها در مرصادالعباد نجمالدین رازی (ص 95) که قبل از زمان کشفی تألیف شده، آمده است (کسروی، 57؛ ادیب طوسی، 240-257)؛ 9- 7 دوبیتی و قطعهای در 5 بیت از شاعری به نام معالی و 2 دوبیتی از خلیفه صادق، خلیفۀ آستان صفویه که هردو احتمالاً معاصر کشفی بودهاند. این اشعار در جُنگی که در طالش پیدا شده آمده است (کسروی، 57)؛ 10- 5 دوبیتی از شاعری به نام آدم در همان جنگ طالش که دوتای آنها از مهان کشفی است و یکی همان است که در مرصادالعباد آمده است؛ 11- 5 دوبیتی با عنوان «راجی» در جنگی که در خلخال پیدا شده، آمده است؛ 12- غزلی در 9 بیت و 14 دوبیتی به گویش آذری تبریز از ابوعبدالله شمسالدین محمد مغربی (749- 809 ق / 348-1406م)؛ 13- 8 واژه از زبان مردم تبریز در اختیارات بدیعی علیبن حسین انصاری معروف به حاجزینالعطار (تألیف در 770ق / 1368م)؛ 14- یک جمله و یک دوبیتی آذری از زبان زنی عارفه به نام ماما عصمت اَسبُستی که در حدود 760-820 ق / 1358-1417م در تبریز میزیسته است (روضاتالجنان، 2 / 50)؛ 15- جملهای به گویش تبریزی از حاجی پیرحسن زهتاب خطاب به اسکندر قراقویونلو قاتل پسرش. (روضاتالجنان 1 / 390)، 16- 2 دوبیتی از عبدالقادر مراغی (د 837 ق / 1433م) موسیقیشناس دورۀ تیموری احتمالاً به گویش مردم مراغه (دولتآبادی، 2 / 1007)؛ 17- 2 غزل و یک ملمع از بدر شروانی (789-854 ق / 1387-1450م)، ملکالشعرای شروانشاهان، به زبان «کنار ـ آب» (= کنار رود ارس) (ذکاء «دربارۀ گویش کنار ـ آب»، 76-80)؛ 18- 12 واژه در فرهنگ تحفةالاحباب اوبهی (تألیف در 933ق / 1526م) که بعضی از آنها تکرار واژههایی است که در لغت فرس آمده است؛ 19- یک 2 بیتی از یعقوب اردبیلی که در هفت اقلیم (تألیف در 996-1002ق / 1587-1593م) آمده است؛ 20- 14 بند به زبان مردم تبریز که در پایان رسالۀ روحی انارجانی (نوشته شده در 980-990ق / 1570-1580م) آمده و حاوی مطالب گوناگونی از زبان زنان و مردان تبریز در آن روزگار است (نوابی، جم). زبان این رساله از سایر آثار بازماندۀ آذری به فارسی دری نزدیکتر است.از سدۀ یازدهم به اینسو، بیش از 2 عبارت و چند واژه در نوشتهها و فرهنگها دیده نشده است. از آن جمله است فرهنگ جهانگیری که 2 واژۀ «سیکیل» (= زگیل) و «مله» را آورده و فرهنگ سروری یا مجمعالفرس که واژههای «شفت»، «سِودان»، «کلاه دیوان» و «کندو» را نقل کرده که برخی از آنها تکرار واژههای فرهنگهای سدههای قبل است. همچنین در مجمعالامثال محمدعلی هبلهرودی که در 1049ق / 1639م نوشته شده دو عبارت به گویش مردم تبریز آمده که یکی گفتگویی است میان یک قاضی و مردی تبریزی و دیگری سخنانی است از زبان یک تبریزی که میخواستند او را به دار کشند. در برهان قاطع نیز 9 واژۀ آذری آمده که بعضی از آنها تکراری است. پس از یورشهای امیرتیمور به ایران و نفوذ و تسلط سلسلههای قراقویونلو (810-872 ق / 8-1407- 8-1467) و آققویونلو (872- 908ق / 1468-1502) در آذربایجان، زبان آذری بزرگترین آسیبها را دید و در برابر زبان ترکی قبایل تاتار (غزیااوغوز) و اوشار (افشار) و گوگدولاق که در اطراف شهرهای آذربایجان مستقر شده بودند، به مرور عقبنشینی کرد و تنها در تعدادی از روستاهای دوردست و در پناه کوهپایهها باقی ماند. بهویژه در دورۀ صفویه به سبب چیرگی و انبوهی تیرههای ترک شیعه که هواخواه خاندان صفوی بودند و بیشتر کارهای سیاسی و دولتی و لشکری با زبان ترکی انجام میگرفت و مردم مجبور بودند زبان ترکی را فرا بگیرند، آذری رفتهرفته جای خود را به زبان فرمانروایان داد تا جایی که در اواخر قرن یازدهم، ترکی در تمام شهرهای بزرگ آذربایجان زبان مادری آذربایجانیان شد.استقرار ترکی در آذربایجان به اندازهای فراگیر بود که بعضی از نویسندگان دورههای اخیر در معنی کلمۀ «آذری» دچار اشتباه شدند و تصور کردند که منظور از آذری در کتابهای قدیم عربی و فارسی، زبان ترکی کنونی آذربایجان است. ظاهراً نخستین کسی که آذری را به این معنی گرفته میرزا کاظمبیک دربندی است که در کتاب خود به نام گرامر عمومی زبان ترکی ـ تاتاری که در 1255ق / 1839م در شهر غازان به چاپ رسیده، «آذری» را به معنی ترکی به کار برده است (نک : اسلام آنسیکلوپدیسی). نویسندگان نامۀ دانشوران نیز هنگام نقل داستان خطیب تبریزی و همشهری خود «اذربیه» را به معنی ترکی گرفتهاند. پس از چاپ رسالۀ احمد کسروی به نام آذری یا زبان باستان آذربایگان در 1304ش که این شبهه برطرف گردید و از آن تاریخ آذری به معنی قدیمی آن بهکار رفت.چنانکه اشاره شد زبان آذری بهکلی از آذربایجان رخت بر نبست و امروزه در پارهای از مناطق هنوز به آذری تکلم میشود. این مناطق از شمال به جنوب عبارتند از: 1- کرینگان از دهات دیزمار خاوری از بخش وَزْرقان شهرستان اهر؛ 2- کِلاسور و خوینهرود از دهات بخش کلیبر شهرستان اهر؛ 3- گَلین قَیه از دهات هَرزَند از بخش زنوز شهرستان مرند؛ 4- عنبران از بخش نَمین شهرستان اردبیل؛ 5- بیشتر دهات بخش شاهرود خلخال؛ 6- تعدادی از روستاهای طارم علیا؛ 7- روستاهای اطراف رامند در جنوب و جنوب غربی قزوین؛ 8- تالش از اللهبخش محله و شاندرمن در جنوب تا تالشِ شوروی (دانشنامۀ ایران و اسلام). بهطوری که سالمندان آذربایجان اظهار میدارند در گذشتهای بسیار نزدیک در مناطق بیشتری به آذری صحبت میشده است. ازجمله مردم اسکو و لیقوان و پیرامون آن تا حدود 100 سال پیش به همین زبان تکلم میکردهاند، همچنین در اقلید (آن سوی ارس) به تاتی سخن میگفتهاند.اشتراک گویشهای مناطق یادشده در یک دسته از ویژگیهای آوایی و صرفی و نحوی، وابستگی آنها را با شاخۀ معینی از زبانهای ایرانی شمال غربی مسلم میسازد. این شاخه را میتوان زبان مادی نامید (دانشنامۀ ایران و اسلام).
از آنجا که اردبیل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربایجان بوده است (دانشنامۀ ایران و اسلام)، میتوان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشتهاند و میتوان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخ صفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها و نیز تصحیف و تحریف آنها موجب شده است که پی بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آنها دشوار گردد. با اینهمه به بعضی از ویژگیهای بهدستآمده از این دوبیتیها میتوان یقین داشت. از آن جمله: 1- ویژگیهای آوایی: تبدیل d بعد از مصوت (در مراحل قدیمتر: t میان دو مصوت) به r مانند «دِلَر» (= دلت)، «شرم» (= شدم، رفتم)، «آمریم»، (= آمدیم)، «بری» (= بود) و غیره. در 2 گویش هرزندی (گلین قیه) و گویش کلاسور نیز این ویژگی دیده میشود مثلاً zora (= زاده، پسر) vör (= باد، واد)، Kar (= خانه، کده)، amārā (= آمد) و غیره. چنانکه از گویشهای طارم و خوئین و رامند و رودبار الموت برمیآید، این قاعده در جنوب آذربایجان رواج نداشته است. قاعدۀ دیگر بازماندن «ژ» اصلی در آغاز کلمات است چنانکه در کلمات «ژیر» به معنی زندگی (قس: Jyd در پارتی) و «ژر» (= زد) دیده میشود. قاعدۀ دیگر واکدار شدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است مانند «ریجی» (= میریزد) و «نواجی» (= نمیگویی). دیگر وجود مصوتی میانی که معمولاً آن را با a یا ö نشان میدهند (نک : دانشنامۀ ایران و اسلام). دیگر به کار بردن «ﻫ» به جای «خ» مانند «هرده» (= خورده). 2- ویژگیهای صرفی: از ویژگیهای صرفی این زبان وجود 4 دسته ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی، مفعولی، ملکی و متصل است. دیگر کاربرد «ش» به جای شناسۀ دوم شخص مفرد مضارع التزامی مانند «مواجش» (= نگویی) و کاربرد «ی» برای شناسۀ سوم شخص مفرد مضارع اخباری مانند «ریجی» (= میریزد) است دیگر از خصوصیات صرفی فعل، ساختن مضارع یا یک نوع مضارع از صفت مفعولی قدیم است که عموماً بن ماضیگفته میشود مانند «بکشتیم» (= میکشم)، «بهشتیم» (= میهلم)، «ندشتیم» (= نمیآزارم). دیگر قلب مضاف و مضافالیه است مانند «اویانی بنده» (= بندۀ خدا). «چوگان گوییم» (= گوی چوگانم) و غیره. دیگر اینکه شناسۀ اول شخص مفرد به جای «ام»، «ایم» بوده است. بسیاری از واژههای آذری که پارهای از ویژگیهای آوایی مذکور، در آنها حفظ شده است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربایجان متداول است که میتواند مورد تحقیق زبانشناسان قرارگیرد.
ابنحوقل، ابوالقاسم بن حوقل، صورةالارض، بیروت، دار مکتبةالحیاة، 1979م؛ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ترجمۀ رضا تجدد، تهران، ابنسینا، 1346ش؛ ادیب طوسی، محمد امین، «دو قصیده به دو لهجۀ نیمه آذری»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، س 10، شمـ 4، 1337ش؛ اسلام آنسیکلوپدیسی؛ اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، المسالک والممالک، لیدن، 1927م؛ بلاذری، احمد بن یحیى، فتوحالبلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866م؛ خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیحالعلوم، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362؛ دانشنامۀ ایران و اسلام؛ دولتآبادی، عزیز، سخنوران آذربایجان، تبریز، مؤسسۀ تاریخ و فرهنگ ایران، 1357ش؛ ذکاء، یحیى، «دربارۀ گویش کنار ـ آب»، ایراننامه، س 5، شم 1، (پاییز 1365ش)؛ همو، «یک دو بیتی آذری»، دانش، س 3، شمـ 7، (مرداد 1332ش)؛ رازی، نجمالدین، مرصادالعباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352ش؛ رضازادۀ ملک، رحیم، گویش آذری، تهران، انجمن فرهنگ ایران باستان، 1352ش؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، 1383ق / 1963م؛ کربلایی، حافظ حسین، روضاتالجنان، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344ش؛ کیا، صادق، آذریگان، تهران، 1354ش؛ محمد عبدالکاظم، صفوةالآثار فی اخبارالاخیار، دانشکدۀ ادبیات تهران، نسخههای خطی، 1 / 349؛ مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، به کوشش گای لسترنج، لیدن، 1913م؛ مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسنالتقاسیم، لیدن، 1906م؛ نامۀ دانشوران، قم، دارالفکر، 1338ش؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، صحاح الفرس، به کوشش عبدالعلی طاعتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1341ش؛ نوابی، ماهیار، «زبان مردم تبریز در پایان سدۀ دهم و یازدهم»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، س 9، شم 3 (پاییز 1336ش)، صص 221-232، شم 4 (زمستان 1336ش)، صص 396-426؛ هروی، ابومنصور علی، الابنیه عن حقایقالادویه، به کوشش احمد بهمنیار، دانشگاه تهران، 1346ش؛ یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجمالبلدان، بیروت، دارصادر، 1374ق / 1955م، ج 1؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356ش.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید