اضافه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 21 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/230839/اضافه
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
9
اضافه مصدر باب افعال از ریشۀ «ضیف» است و در اصطلاح دستورنویسان عرب، نسبت دادن یك اسم است به اسمی دیگر. در این حالت اسم اول را مضاف، و اسم دوم را كه متمم اسم اول است، مضافٌالیه، و رابطۀ میان آن دو را اضافه خواندهاند (نک : لین، V / 1814؛ رایت، II / 198). مضاف معمولاً از حرف تعریف و تنوین تهی، و مضافٌالیه مجرور میگردد.تركیب اضافی در زبان عربی كاربرد بسیار وسیعی دارد و برای بیان اغراض گوناگونی به كار میرود؛ به همین سبب، دستورنویسان به تفصیل بدان پرداخته، و احكام آن را بیان داشتهاند. سیبویه با قرار دادن اضافه در مبحث «جر» بدان معنای وسیعتری بخشیده است. به اعتقاد وی همینكه اسمی در حالت جر باشد، مضافٌالیه است؛ مثلاً در عبارت: «مررت بزید»، جزء اول (= مررت) توسط حرف اضافۀ «بِ» به جزء دوم (زید) اضافه شده است. وی نسبت (صفت نسبی) را نیز در مبحث اضافه جای داده است (1 / 419-421، 3 / 335؛ EI2). برخی از معاصران نیز به پیروی از گروهی نحویان متقدم، كسره را علامت اضافه میدانند و گفتهاند: كسره (اعراب جر) بر این دلالت دارد كه اسمی به اسمی دیگر اضافه شده است، خواه این اضافه با حرف جرِ آشكار صورت پذیرفته باشد، مانند مطر من السماء، خواه بدون استفاده از حرف جر چون مطر السماء (مصطفى، 72-75؛ مرصفی، 1 / 322-323).دستورنویسان تركیب اضافی را دو نوع میدانند: 1. اضافۀ معنوی (حقیقی، محض یا متصل)؛ 2. اضافۀ لفظی (غیرحقیقی، غیرمحض یا منفصل):
دراین نوع اضافه تركیب ارائه كنندۀ مفهومی جدید و مستقل است و در آن، اگر مضافٌالیه معرفه باشد، مضاف معرفه میگردد، مثل كتابُ زیدٍ؛ و در صورتی كه مضافٌالیه نكره باشد، مضاف تخصیص مییابد كه خود درجهای میان معرفه و نكره است، مثل كتابُ رجلٍ. اكتساب تعریف یا تخصیص همان اثر معنویی است كه مضاف كسب میكند و به همین سبب این نوع اضافه را معنوی خواندهاند (نک : ابن سراج، الموجز، 60؛ استرابادی، 2 / 206- 209؛ ابن یعیش، 2 / 118).اما نحویان، برخی از كلمات را كه به قیاس نحو هند و اروپایی، حرف اضافه به شمار میآیند، نیز اسم خواندهاند و آنها را هنگام تركیب با اسمهای معرفه به ناچار در مقولهای خاص با عنوان اسمهای مبهم (المتوغل فی الابهام) قرار دادهاند، مانند غیر و سوى ... كه چون به معرفه اضافه شوند، نه تعریف، كه تنها تخصیص كسب میكنند و به همین سبب برای اسم نكره هم میتوانند صفت واقع گردند (همو، 2 / 125-126؛ قس: ابوحیان، النكت ... ، 118؛ سیوطی، همع ... ، 1 / 47، كه اضافۀ اسامی متوغل در ابهام را اضافۀ غیرمحض دانستهاند). وضع اینگونه تركیبات كه بیشتر در مقولههایی چون صفت و قید قرار میگیرند، پیوسته كار را بر نحویان دشوار كرده است؛ مثلاً در تركیب «وحدَه» (= تنها، به تنهایی، تنها او) ناچار شدهاند «وَحْد» را كه به سبب اضافه شدن به معرفه، معرفه شده است، به نكره تأویل كنند (نک : ابن هشام، شرح ... ، 328).به طور كلی، اضافۀ معنوی در این موارد به كار گرفته میشود:1. اختصاص صفت به شخصی یا شیئی، مثل حكمةالله، صفاءالماء.2. بیان جنس، مثل بیضة فضة، فضة الدراهم (این نوع اضافه را اضافۀ بیانی خواندهاند) (نک : مرصفی، 1 / 323).3. بیان رابطۀ علت و معلول، مثل خالق الارض، حر الشمس.4. اضافۀ جزء به كل (= اضافۀ تبعیضیه) و كل به جزء، مثل رأس الحكمة، و كل شیء.5. بیان مالكیت، مثل قصر الملك.6. اضافۀ عمل به معمول، مثل خلق السماء (رایت، II / 199).در اضافۀ معنوی مضاف پیوسته اسم است، اما مضافٌالیه لازم نیست كه همیشه اسم یا جانشین اسم باشد، بلكه ممكن است حرف، یا حتى جمله (اسمی یا فعلی) باشد، مانند «كلمۀ اِنْ» یا «معنی قَتَلَ». بارزترین شكلهای اینگونه اضافه به ویژه در قرآن كریم، اضافۀ قید زمان به فعل مضارع (جمله) است: ... یوْمُ ینْفَعُ ... (مائده / 5 / 119)، ... اِلى یَوْمِ یُبْعَثونَ (اعراف / 7 / 14).ساختار معمول اضافه به جمله آن است كه كلمه (بیشتر قید) به مضارع التزامی یا ماضیی كه با «اَنْ» آغاز شده است، اضافه شود، مثل مخافةَ أَنْ یُقْتَل؛ یا وقتَ اَنِ استَتَرَ (قس: رایت II / 200؛ نیز نک : سیبویه، 3 / 117- 119؛ ثعالبی، 343-344؛ سكاكی، 57؛ بلاشر، 326-327).در اضافۀ معنوی مضاف و مضافٌالیه كاملاً به هم پیوستهاند و جدایی آنها بجز در شرایطی خاص (نک : زمخشری، 42؛ ابن یعیش، 3 / 19-20؛ ابنانباری، 2 / 427-436؛ نمر، 80-96) امكانپذیر نیست و به همین سبب، هر كلمهای كه مضاف را وصف میكند، پس از مضافٌالیه قرار میگیرد، مثل كتابُاللهِ العزیزُ (بلاشر، 323؛ نیز نک : آذرنوش، 1 / 78- 79). در این نوع اضافه، مضاف هرگز حرف تعریف «ال» نمیپذیرد (سیبویه، 1 / 199؛ آذرنوش، 1 / 49). اما كوفیان معتقدند در صورتی كه مضاف اسم عدد باشد، میتواند «ال» بگیرد و تركیبهایی نظیر: الثلاثة اثوابِ را درست دانستهاند (نک : استرابادی، 2 / 216).در شكلهای مثنى و جمع سالم، حرف نون حذف میگردد، به نحوی كه گوینده میتواند به آسانی از مضاف عبور كرده، مضافٌالیه را تلفظ كند، مثل ابنا الملكِ (به جای ابنانِ الملك) و بنو الملكِ (به جای بنون الملك) (نک : ابنهشام، همان، 325-326).برخی دستورنویسان با در نظر گرفتن معنا، اضافۀ معنوی را به 10 نوع تقسیم كردهاند: 1. اضافۀ ملكی، مثل كتاب زید؛ 2. اضافۀ استحقاق، مثل باب الدار؛ 3. اضافۀ جنس، مثل ثوب خز؛ 4. اضافۀ تخصیص، مثل بسمالله؛ 5. اضافۀ تشریف، مثل بیتالله (دربارۀ اضافۀ اسم به لفظ جلالۀ «الله»، نک : ثعالبی، 400-401)؛ 6. اضافۀ اشاری، مثل كاتبی؛ 7. اضافۀ كل به جزء، مثل عبد بطنه؛ 8. اضافۀ تبعیض، مثل نصف المال؛ 9. اضافۀ موصوف به صفت، مثل صلاة الاولى؛ 10. اضافۀ صفت به موصوف، مثل «وَ اَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبَّنا ... » (جن / 72 / 3) (= ربنا الجد) (ابوحیان، تذكرة ... ، 488- 489).مفهوم تركیب اضافی معنوی را معمولاً به یاری یك حرف جر مقدر تحلیل میكنند. درصورتی كه مضافٌالیه بیان كنندۀ جنس مضاف باشد، این حرف جر «مِنْ»، و زمانی كه مضافٌالیه ظرف (مكان یا زمان) باشد، حرف «فی» است، مانند ثوبُ خزٍ (ثوبٌ مِن خز)، و مكر اللیل و النهار (مكر فی اللیل و النهار)؛ و در غیر این دو حالت نحویان حرف جر «لِ» را در تقدیر گرفتهاند، مانند كتـاب زید (الكتاب الذی لزید) (نک : رایت، II / 199-200؛ ابن عقیل، 2 / 42-44). گروهی تنها دو حرف «لِ» و «مِن» را ذكر كرده، حرف «فی» را فرو گذاشتهاند (نک : زمخشری، 37؛ ابنهشام، اوضح ... ، 3 / 84-85) و برخی تنها حرف «لِ» را در یك تركیب اضافی مقدر میدانند، حتى آنجا كه مضافٌالیه جنس مضاف را بیان میكند (ابن عقیل، 2 / 43؛ ابوحیان، النكت، 118).كوفیان گفتهاند: «عند» نیز میتواند تركیب اضافی معنوی را تحلیل كند، مانند هذه شاة رقود الحلب (= رقود عند الحلب) (نک : همانجا؛ سیوطی، همع، 1 / 46). گروهی نیز چون سیبویه نظریۀ حرف جر را به كلی منكر شده، گفتهاند: اضافۀ معنوی توسط هیچ حرف اضافهای تحلیل نمیشود (ابنهشام، همان، 3 / 84؛ سیوطی، همانجا؛ نیز نک : عاصی، 1 / 152-153). با اینهمه، باید گفت: مانعی برای تصریح این حرف جر مقدر یا فرضی وجود ندارد (نک : حسن، 3 / 16)، اما در این حالت اسم مجرور را ــ چنانكه برخی پنداشتهاند ــ از نظر اصطلاحات دستوری نمیتوان مضافٌالیه نامید، اگرچه از نظر معنوی كلمۀ اول توسط حرف جر به كلمۀ دوم اضافه شده است (استرابادی، 2 / 201-202). برخی بر این باورند كه در اضافۀ معنوی حرف اضافۀ «لِ» را نمیتوان مقدر دانست و دو تركیب «كتابُ محمدٍ» و «كتابٌ لمحمدٍ» با یكدیگر تفاوت دارند، زیرا در تركیب اول «كتاب» توسط مضافٌالیه معرفه شده، در حالی كه در تركیب دوم «كتاب» همچنان نامعین است (ابن ابی الربیع، 2 / 886؛ حسن، 3 / 17).این نكته نیز درخور ذكر است كه اضافۀ اسم فاعلِ به معنای ماضی با آنكه اضافۀ محض است، توسط حرف اضافهای تحلیل نمیگردد (ابن یعیش، 2 / 119). رابطۀ میان مضاف و مضافٌالیه در اضافۀ معنوی گاه سخت قوی، و معانی حرفهای «لِ»، «مِن» یا «فی» در آن بسیار آشكار است و گاه ضعیف؛ در نوع اخیر تنها انگیزهای بلاغی سبب شده است كه مضافٌالیه در كنار مضاف بنشیند، مانند « ... لَمْ یلْبَثوا اِلاّ عَشیَّةً اَوْ ضُحاها» (نازعات / 79 / 46) (ابنیعیش، 3 / 8؛ سیوطی، همانجا، الاشباه ... ، 2 / 213-214؛ لبدی، 136-137).ذوق عرب تركیبات اضافی چند كلمهای (تتابع اضافات) را نمیپسندد و به همین سبب، آن را از عیوب شعر و نثر دانستهاند.در نظم و نثر كهن و نیز متون معمولی گاه دیده میشود كه دو مضاف را با یك حرف عطف به یكدیگر پیوند داده، و برای آنها یك مضافٌالیه آوردهاند، مانند «قطعالله ید و رِجل مَنْ قالها»، «سیفُ و رمحُ زید»؛ اما این ساختار هیچ گاه موردپسند پیشینیان نبوده است و به جای آن ترجیح میدادهاند كه بگویند: «سیف زید و رمحه» (رایت، II / 201؛ بلاشر، 323؛ ابن عقیل، 2 / 81)؛ هرچند كه در زبان عربی معاصر، خاصه در جراید، شكل اول اندك رواجی یافته است.در اضافۀ معنوی یا محض، مضاف یكی از این موارد است: 1. مصدر یا اسم مصدر و نیز بسیاری از ظرفها (برخی اضافۀ مصدر به معمول خـود را اضافۀ محض نمیدانند، نک : تهانوی، 2 / 889)؛ 2. اسامی مشتقی كه شبیه به جامد هستند، یعنی نه عمل میكنند و نه بر زمانی خاص دلالت دارند، مانند اسم مكان، اسم زمان و اسم ابزار؛ 3. مشتقاتی كه هیچ قرینهای برای دلالت زمانی آنها در جمله وجود ندارد، مانند قائد الطیارة؛ 4. مشتقاتی كه بر زمان ماضی دلالت دارند؛ 5. صفت كه به ظرف اضافه میشود، مانند: «مالك یومالدین » (نک : استرابادی، 2 / 219؛ حسن، 3 / 7).در زبان عربی گاه یك اسم عین به اسم معنی كه حكم صفت را دارد، اضافه میشود. این نوع اضافه در زمرۀ اضافههای معنوی به شمار میرود، مثل حمار وحشٍ، رجل سوءٍ. تركیبهای اضافی را كه در آنها مضافٌالیه جنس مضاف را بیان میكند، میتوان از این نوع دانست. در این نوع اضافه، مضاف میتواند نام شخص باشد: زیدُ الضلال (= زیدٌ ذوالضلال)، سعدُ الخیر (= سعدٌ ذوالخیر) (نک : رایت، II / 202).شایان ذكر است كه واژگان اب، ابن، ام، بنت و اخ در زبان عربی گاه با مضافٌالیه خود تركیبهای اضافیِ استعاری میسازند كه بر معانی خاصی دلالت دارند، مثل ابوالحصین (= روباه)، ام الخبائث (= شراب)، ابن السبیل (= مسافر)، بنت الشفة (= كلمه)، اخوالغنى (= ثروتمند). همچنین كلمات ابن، ابنه (یا بنت)، و گاه اخ به یك اسم عدد اضافه شده، برای بیان سن یك شخص به كار میروند، مثل ابن ثمانین سنة، اخوخمسین (همو، II / 203-204).در تركیب اضافی محض، مضاف، بجز تعریف یا تخصیص، ویژگیهای دیگری را از مضافٌالیه كسب میكند كه مهمترین آنها عبارتند از: 1. تذكیر، مثلاً «اِنَّ رَحْمَةَاللّهِ قَریبٌ ... »؛ 2. تأنیث، مثلاً قطعت بعض اصابعه (البته درصورتی كه مضاف جزئی از مضافٌالیه باشد)؛ 3. ظرفیت، مثلاً «تُؤْتی اُكُلَها كُلَّ حینٍ ... »؛ 4. مصدریت، مثلاً « ... ای مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبونَ» (نک : سیبویه، 1 / 51؛ ابن عقیل، 2 / 49-51؛ ابنهشام، مغنی ... ، 510-516؛ سیوطی، الاشباه، 2 / 218- 219).در اضافۀ معنوی ممكن است مضاف حذف شود، مانند جاء ربك (= جاء امر ربك) (ابن عقیل، 2 / 76)، نیز ممكن است تاء مربوطه (ة) از آخر مضاف فرو افتد، مانند اِقام الصلاة (به جای اقامة الصلاة) (استرابادی، 2 / 205).
2. اضافۀ لفظی
اضافۀ یك صفت شبیه به فعل (اسم فاعل، اسم مفعول و صفت مشبهه) را كه بر زمان حال یا آینده و بر دوام و استمرار دلالت كند ــ و به تعبیر نحویان شبیه به فعل مضارع باشد ــ به معمول خود اضافۀ لفظی نامیدهاند، مانندِ: ضاربُ زیدٍ، مضروب الاب و حسن الوجه (همو، 2 / 218؛ ابن عقیل، 2 / 44-45).دشواری این تركیبها پیوسته نحویان را در تحلیلهای خود دچار جدالهای طولانی و گاه سر درگمی میكرده است؛ چه، آنان نقش معنایی اینگونه كلمات را به نیكی نمیشكافته، و همه را در یك مقوله مینهادهاند؛ مثلاً اسم فاعل متعدی، گاه فعل واره است، گاه اسم، گاه صفت، برای نمونه: معلم در معلم التلامیذ (= معلمِ شاگردان) به دلایل معنی شناختی، اسم است و تركیب اضافی محض به وجود آورده، و این تركیب را دیگر نمیتوان با معلـمٌ التلامیذَ (= دارد به شاگردان درس میدهد) ــ كه در آن معلم فعلواره است ــ سنجید و مانند نحویان پنداشت كه در تركیب اول برای سهولت و تخفیف تنوینِ معلمٌ را برداشته، تركیبی اضافی ساختهاند.همچنین این تركیب، با صفت مركب كه در نحو عربی ذیل باب صفت مشبهه، به تفصیلی شگفتآور مورد بحث قرار میگیرد، قابل تطبیق نیست. مثلاً حسنُ الوجهِ تركیبی اضافی از دو كلمه است كه در هم آمیخته، مفهومی واحد و وصفی، برای كلمۀ ثالثی پدید آوردهاند. حال اگر این مفهومِ واحد صفت قرار گیرد، لاجرم باید مانند موصوفِ معرفۀ خود حرف تعریف بپذیرد، مثل الرجلُ الحسن الوجه؛ و یا اگر نكره شود، یا در مقام گزارۀ جمله قرار گیرد، دیگر تنوین نمیگیرد و باید به حذف «ال» آغازین بسنده كنیم، مثل رجلٌ حسنُ الوجه (مردی زیبارو)، الرجلُ حسنُ الوجه (مرد، زیباروست).گستردگی این احوال بحث اضافۀ لفظی را در كتابهای نحو سخت گسترده كرده است؛ به ویژه آنكه به ازای صفت مركب (مثل حسن الوجه) انبوه عظیمی ساختار ــ بالفعل یا بالقوه ــ در زبان عربی موجود است كه موجب پیچیدگی موضوع میگردد.به هر حال، در اینجا خلاصهای از آنچه نحویان دربارۀ اضافۀ لفظی آوردهاند، ذكر میشود:اضافۀ صفت مشبهه به معمول خود اضافۀ لفظی است، زیرا پیوسته بر زمان حال دلالت دارد؛ اما اضافۀ اسم فاعل و اسم مفعول به معمول خود تنها زمانی اضافۀ لفظی به شمار میرود كه به معنی حال یا استقبال باشد (استرابادی، 2 / 220-224؛ ابن یعیش، 2 / 119؛ ابن عقیل، 2 / 45).هدف از اضافۀ لفظی تنها تخفیف در لفظ است، یعنی در صورتی كه مضاف مفرد باشد، تنوین آن، و در صورتی كه مثنى یا جمع باشد، نون آن حذف میگردد؛ مثال: ضارب زیدٍ، ضاربا زیدٍ، ضاربو زیدٍ. بنابراین، تركیبهایی نظیر ضاربُ زیدٍ و یا حسن الوجه تنها طریقۀ سادهتری برای بیان ضاربٌ زیداً و یا حسنٌ وجهه است (استرابادی، 2 / 218؛ EI2). برخی گفتهاند كه اضافۀ لفظی گاه افادۀ تخصیص میكند (سیوطی، همع، 1 / 47؛ ابن هشام، شرح، 327).در اضافۀ لفظی گرچه مضافٌالیه پیوسته با حرف تعریف «ال» معرفه میشود، اما این امر تأثیر تعریف كنندهای بر روی مضاف ندارد و مضاف در این نوع اضافه نكره است (برای آگاهی از ادلهای كه در این خصوص ارائه شده است، نک : ابنهشام، همانجا؛ جرجانی، 2 / 883) و در صورت نیاز ممكن است حرف تعریف بپذیرد، مثل محمدٌ الحَسَنُ الوجهِ، المقیمی الصلاة (سیبویه، 1 / 200؛ ابن یعیش، 2 / 120-121).دستورنویسان جواز دخول حرف تعریف «ال» بر مضاف را در اضافۀ لفظی به 5 مورد محدود كردهاند: 1. مضافٌالیه حرف تعریف «ال» داشته باشد؛ 2. مضافٌالیه به كلمهای كه «ال» دارد، اضافه شده باشد، مثل الضاربُ رأسِ الجانی؛ 3. مضافٌالیه خود به ضمیری اضافه شده باشد كه مرجع آن «ال» گرفته باشد، مثل الودُّ انتِ المستحقةُ صَفوِه؛ 4. مضاف مثنى باشد؛ 5. مضاف جمع باشد (ابن هشام، اوضح، 3 / 92-97؛ ابن عقیل، 2 / 47)؛ آنان در مواردی چون ضاربُ زیدٍ كه مضافٌالیه یك اسم خاص است، افزودن حرف تعریف را جایز نمیدانند؛ چه، معتقدند در چنین نمونههایی با ورود حرف تعریف هدف از اضافۀ لفظی، یعنی تخفیف در لفظ محقق نمیگردد، اما فرّاء «الضارب زیدٍ» را نیز جایز دانسته است (ابن یعیش، 2 / 122-123؛ ابن هشام، همان، 3 / 92، 99). شایان ذكر است كه دستورنویسان در برخی تركیبها نظیر «ضارب الرجل» ورود حرف تعریف را به مضاف جایز میشمرند، با آنكه در این حالت نیز تخفیفی در لفظ پدید نخواهد آمد و دلیلشان مشابهت اینگونه تركیبها با نمونههایی چون الحسن الوجه است (نک : ابن یعیش، 2 / 122؛ استرابادی، 2 / 226-227؛ ابن ابی الربیع، 2 / 1002).در اضافۀ لفظی هیچ حرف اضافهای تركیب را تحلیل نمیكند (استرابادی، 2 / 204)، اما در پارهای موارد در اضافۀ اسم فاعل به مفعول خود حرف اضافۀ «لِ» آشكار شده است؛ نحویان این امر را چنین توجیه كردهاند كه چون اسم فاعل ضعیفتر از فعل است، همیشه نمیتواند مفعول صریح بگیرد و به همین سبب، گاه با حرف اضافه به مفعول خود دست مییابد (همانجا). برخی گفتهاند: حرف اضافهای كه ویژۀ فعل است، پس از اشتقاق صفت از آن، و قرار گرفتن در حالت اضافه، در تقدیر گرفته میشود: هذا راغبُ زیدٍ (= هذا راغبٌ الى زیدٍ) و گروهی نیز عقیده دارند كه حرفهای «لِ» و «مِن» در اضافۀ لفظی مقدر است، مثل ضاربُ زیدٍ (= ضاربٌ لِزیدٍ)، الحسن الوجه (= الحسن مِن حیث الوجه) (تهانوی، 2 / 889).یكی دیگر از مباحث مطرح شده در بحث اضافه این است كه عامل جرِ مضافٌالیه چیست؟ در این باره دستورنویسان اختلاف نظر دارند: سیبویه معتقد است كه مضاف عامل جر مضافٌالیه است (1 / 419)، گروهی از دستورنویسان معاصر نیز از این نظر تبعیت كردهاند (مثلاً نک : دقر، 32)؛ عدهای بر آنند كه اضافه خود عامل جر است (ابوحیان، النكت، 117)؛ اما زمخشری میگوید: اضافه مقتضی جر است، نه عامل جر؛ همچنان كه فاعلیت مقتضی رفع، و مفعولیت مقتضی نصب است. به اعتقاد وی عامل جرِ مضافٌالیه یا حرف جر آشكار است، مانند مررتُ بزیدٍ كه در این صورت اسم مجرور به حرف جر مضافٌالیه به شمار میرود، یعنی همان عقیدهای كه سیبویه ابراز كرده بود؛ یا معنای آن، مانند كتاب زیدٍ (كتاب لزیدٍ) (نک : ص 36-37) و برخی نیز عامل جرِ مضافٌالیه را حرف جر مقدر دانستهاند (نک : استرابادی، 2 / 203).بهطوركلی، در تركیبهای اضافی (معنوی و لفظی) بار اعراب بر مضاف نهاده میشود، بدین معنا كه در اینگونه تركیبها مضاف براساس اقتضای جمله اعرابهای گوناگون میپذیرد، اما مضافٌالیه پیوسته مجرور است (چه لفظاً، چه محلاً و چه نیاباً).دربارۀ جواز اضافۀ موصوف به صفت، و یا صفت به موصوف، و نیز دربارۀ لفظی بودن یا معنوی بودن اضافۀ افعل تفضیل اختلافنظر عمده وجود دارد؛ مثلاً بصریان به اضافۀ موصوف به صفت و نیز صفت به موصوف اعتقادی ندارند، حال آنكه كوفیان آن را جایز شمردهاند (نک : همو، 2 / 243-244؛ ثعالبی، 360؛ ابن سراج، الاصول ... ، 2 / 8؛ ابن عقیل، 2 / 49؛ ابن انباری، 2 / 436- 438)؛ یا سیبویه اضافۀ افعل تفضیل را اضافۀ حقیقی دانسته است (1 / 204)، اما برخی چون ابن یعیش میكوشند تا ثابت كنند كه اضافۀ افعل تفضیل، غیرمحض است (3 / 4؛ نیز نک : ابن دهان، 34؛ استرابادی، 2 / 247- 249؛ ابوحیان، همان، 119؛ سیوطی، همع، 1 / 48؛ جرجانی، 2 / 884-893؛ تهانوی، همانجا).
مآخذ: آذرنوش، آذرتاش، آموزش زبان عربی، تهران، 1371 ش؛ ابن ابی الربیع، عبیدالله، البسیط فی شرح جمل الزجاجی، به كوشش عیاد بن عید ثبیتی، بیروت، 1407 ق / 1986 م؛ ابن انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف بین النحویین، بیروت، 1380 ق / 1961 م؛ ابندهان، سعید، الفصول فی العربیة، به كوشش فائز فارس، بیروت، مؤسسة الرساله؛ ابن سراج، محمد، الاصول فی النحو، به كوشش عبدالحسین فتلی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ همو، الموجز، به كوشش مصطفى شویمی و بن سالم دامرجی، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ ابن عقیل، عبدالله، شرح الفیۀ ابن مالك، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابن هشام، عبدالله، اوضح المسالك، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، 1399 ق / 1979 م؛ همو، شرح شذور الذهب، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، ایران، دفتر تبلیغات اسلامی؛ همو، مغنی اللبیب، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مطبعة المدنی؛ ابنیعیش، یعیش، شرح المفصل، قاهره، الطباعة المنیریه؛ ابوحیان غرناطی، محمد، تذكرة النحاة، به كوشش عفیف عبدالرحمان، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ همو، النكت الحسان، به كوشش عبدالحسین فتلی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ استرابادی، محمد، شرح الرضی علی الكافیة، به كوشش یوسف حسن عمر، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛ تهانوی، محمد اعلى، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش محمد وجیه و دیگران، كلكته، 1862 م؛ ثعالبی، عبدالملك، فقه اللغة و سر العربیة، به كوشش سلیمان سلیم بواب، دمشق، 1404 ق / 1984 م؛ جرجانی، عبدالقاهر، المقتصد، بغداد، 1982 م؛ حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره، 1964 م؛ دقر، عبدالغنی، معجم النحو، به كوشش احمد عبید، قاهره، 1395 ق / 1975 م؛ زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، به كوشش ی. پ. بروخ، لایپزیگ، 1879 م؛ سكاكی، یوسف، مفتاح العلوم، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ سیبویه، عمرو، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1408 ق / 1988 م؛ سیوطی، الاشباه و النظائر، به كوشش غازی مختار طلیمات، دمشق، 1406 ق / 1986 م؛ همو، همع الهوامع، به كوشش محمد بدرالدین نعسانی، بیروت، دارالمعرفه؛ عاصی، میشال و امیل بدیع یعقوب، المعجم المفصل فی اللغة و الادب، بیروت، 1987 م؛ قرآن كریم؛ لبدی، محمد سمیر نجیب، معجم المصطلحات النحویة و الصرفیة، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ مرصفی، حسین، الوسیلة الادبیة الی العلوم العربیة، به كوشش عبدالعزیز دسوقی، قاهره، 1982 م؛ مصطفى، ابراهیم، احیاء النحو، قاهره، 1951 م؛ نمر، فهمی حسن، مسائل النحو الخلافیة، قاهره، 1985 م؛ نیز:
Blachère, R., Grammaire de l’arabe classique, Paris, 1960; EI2; Lane, E. W., Arabic English Lexicon, Beirut, 1980; Wright, W. A., Grammar of the Arabic Language, New York, 1991.بابك فرزانه
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید