اسیری لاهیجی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/230475/اسیری-لاهیجی
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
8
اَسیری لاهیجی، شمسالدین محمد بن یحیی بن علی گیلانی (د 912ق/ 1506م)، عارف، شاعر و از مشایخ سلسلۀ نوربخشیه كه «اسیری» تخلص میكرد و بدان شهرت یافت. از سال ولادت او اطلاع دقیقی در دست نیست. اینكه برخی از معاصران او را متولد حدود سال 840ق دانستهاند (نك : فسایی، 1195؛ ركنزاده، 3/ 300)، درست نیست، زیرا وی در 849ق كه دست ارادت به سید محمد نوربخش (د 869ق) داده، در «عنفوان شباب» بوده است، جوانی كه «علوم صوریه» را تحصیل كرده بود و میتوانست به تنهایی و پنهان از بستگان به سفر رود (اسیری، مفاتیح...، 67، 586، اسرار...، 256). در این هنگام ظاهراً بایستی در حدود 16 یا 17 ساله بوده باشد، از اینرو میتوان گفت كه ولادت او به تقریب در حدود سال 833ق و قطعاً در لاهیجان یا نواحی آن بوده است. اسیری در زادگاه خود مقدمات علوم ظاهری را فرا گرفت و درد «عشق معرفت» در او پیدا شد و در رجب 849 با یكی از ابدال همان نواحی آشنایی حاصل كرد و به راهنمایی او به خدمت سیدمحمد نوربخش كه در آن هنگام در روستای شَفت، از نواحی گیلان، اقامت داشت، رسید (همان، 252-256). نوربخش او و دو سالك دیگر را كه به طلب دیدار شیخ با وی همراه شده بودند، با آغوش باز پذیرفت و گرامی داشت. اسیری روز پس از ورود، به دست نوربخش «توبه» كرد و از او «ذكر خفی» گرفت و پس از مواظبت و ممارست در نوافل، «ذكر چهار ضربی» را فرا گرفت (همان، 257-263؛ همو، مفاتیح...، 67) و در این حال، گاه به خدمت مطبخ و گاه به سامان دادن اصطبل خانقاه او میپرداخت و گاه نیز به عنوان «فرّاش آستان» به خدمت او مشغول بود (همو، اسرار، 263). اسیری سالها در خدمت خانقاه به سر برد. او خود این مدت را 16 سال یاد میكند ( مفاتیح، 586) و در این مدت در عالم معرفت و شناخت و شهود عرفانی به تجارب و حقایقی دست یافت (همو، اسرار، 264 به بعد، نیز نك : دیوان، 115، 201-202، 214- 215) و پیش از آنكه دوران مریدی و خدمت اسیری نزد نوربخش به 16 سال برسد، در سلوك و معرفت به مرتبهای رسیده بود كه شیخ دوبار برای او «اجازهنامه» نوشت (همو، مفاتیح، همانجا). وی ظاهراً در 865ق، پس از اخذ سومین «اجازهنامه» به قصد ارشاد مریدان، پیر و مراد خود را بدرود گفته است (نك : همان، 67، 586). اینكه برخی مدت ملازمت اسیری را نزد سیدمحمد نوربخش تا هنگام درگذشت نوربخش (869ق)، حدود 20 سال برشمردهاند (شوشتری، 2/ 156؛ معصومعلیشاه، 3/ 130)، با نص گفتار و تصریح خود او مغایر مینماید (نك : مفاتیح، همانجا) و احتمالاً منظور آنان مدت ارتباط آن دو بوده است (نك : صفا، 4/ 529 -530). اسیری در 16سالملازمت و خدمتنزد نوربخش،احتمالاً گاهگاهی به سیر و سفر میپرداخته است. چنانكه از اشارت او در اسرار الشهود (ص 74- 75) برمیآید، ظاهراً در اواخر آن دوران به تبریز سفر كرده، و مدت 6 ماه در آن شهر بهسر برده است. شاید وجود برخی هواخواهان نوربخش در آن خطّه (نك : شوشتری، 2/ 146) موجب شده بود كه وی برای بررسی اوضاع و احوال محل و امكان اقامت در تبریز به آن شهر سفر كند. سرانجام، اسیری پس از جدا شدن از مراد خود، در شیراز رحل اقامت افكند و خانقاهی وسیع در محلۀ لب آب، متصل به دروازۀ بابالسلام در آن شهر بنا نهاد و آن را به مناسبت شهرت شیخ خود، خانقاه نوریه نام نهاد و در آن به ارشاد مریدان پرداخت (شوشتری، 2/ 156؛ معصومعلیشاه، همانجا؛ فرصت، 462؛ نیز نك : فسایی، 1195). در حدود سال 882ق به نیت گزاردن حج به مكه رفت و به هنگام بازگشت در شهر زبید یمن به مدت یك سال اقامت گزید. در این مدت بعضی از صوفیان عارف یمن همچون معروف حیرتی هاشمی نزد او برخی از آثار صوفیه را سماع كردند و در جمادیالاول 883 از دست او خرقه پوشیدند و اجازهنامه دریافت داشتند (نك : اسیری، مفاتیح، 603، «رسائل»، 349-352). اسیری در بازگشت به شیراز، احتمالاً در 883ق، به شیخی خانقاه و ارشاد مریدان ادامه داد. چون او علاوه بر تصوف، با علوم شرعی مانند فقه و حدیث و تفسیر آشنا بود (نك : همو، مفاتیح، 587) و چنانكه اثر مفصّل او، مفاتیح الاعجاز، مینماید، از كلام و حكمت نیز بهرۀ كامل داشت، در خانقاه مجالس درس و بحث برگذار میكرد. بنایی، شاعر معاصر او، تصریح میكند كه خانقاه نوریه همچون «قصر جهان ز حوزۀ علم» او با صداست (معصومعلیشاه، 3/ 131). از اینرو، به گفتۀ نورالله شوشتری، بجز سالكان خانقاهی، متكلمان و حكیمان روزگارش همچون جلالالدین دوانی و میرصدرالدین محمد دشتكی شیرازی به خانقاه او آمد و شد داشته، و در بزرگداشت او اهتمام میورزیدهاند (2/ 150-151). با قدرت یافتن صفویه (907ق) بیتردید راه و روش عرفانی اسیری مقبولتر و عامتر شده است، خاصه آنكه او با شاه اسماعیل اول (د 930ق) رابطهای نزدیك داشته، و چنانكه گفتهاند، شاه اسماعیل در 900ق در لاهیجان نزد او قرائت قرآن را فرا گرفته است (روملو، 20). اگر این نكته درست باشد، میتوان گفت كه اسیری پیش از جلوس شاه اسماعیل (907ق) با صفویان رابطه داشته، و در 900ق از شیراز به زادگاه خود سفر كرده، و با شاه اسماعیل در آنجا آشنایی و ارتباط حاصل كرده است. به هرحال، ارتباط اسیری با شاه اسماعیل صفوی ارتباطی صمیمی و نزدیك بوده است، چنانكه پرسش شاه اسماعیل از وی درمورد سیاهپوشی او، و پاسخ اسیری مبنی بر اینكه جامۀ سیاه او نشان واقعۀ كربلا و استمرار عزای عاشوراست، حكایت از آن دارد كه ظاهراً در 909ق، شاه اسماعیل از خانقاه نوریه دیدن كرده (نك : شوشتری ،2/ 152-153؛ معصومعلیشاه، 3/ 130؛ EI2, V/ 604). ودیدار هایی بین او و شاه اسماعیل وجود داشته است؛ خاصه آنكه بهاحتمال قریب به یقین شاه اسماعیل املاك و رقباتی وقف خانقاه اسیری كرده، و تولیت خانقاه و موقوفات آن را به او و اعقابش تفویض نمودهاست(نك : شوشتری،2/ 156؛معصومعلیشاه،فرصت،همانجاها). علاوه بر اینها، سیاهپوشی اسیری، هرچند بهزعم برخی از معاصران به مسائل عرفانی (اتصاف به نور سیاه) مربوط بوده است (نك : سمیعی، 84 - 85)، در حقیقت حاكی از پسندِ مذهبی و معتقدات شیعی اوست (قس: شوشتری، همانجا). او نمایندۀ عرفان و تصوف شیعی است و سند طریقت خود را با 20 واسطه به امام رضا(ع) میرساند (نك : مفاتیح، 585، «رسائل»، 350) و «حب علی» (ع) و آل او را توصیه میكند و خود را «وارث علم حیدر» برمیشمارد ( دیوان، 3، 232)؛ با اینهمه، از پذیرفتن مریدان حنفی و شافعی اجتناب نمیكرده است (شوشتری، 2/ 153). با اینكه اسیری بزرگترین و ممتازترین خلیفۀ سیدمحمد نوربخش و به قولی مایۀ افتخار سلسلۀ نوربخشیه است (همو، 2/ 150؛ معصوم علیشاه، 3/ 129؛ زنوزی، 2/ 705)، و نیز درست است كه او خود رهبری را در ذات نوربخش منحصر یافته، و لقای او را برتر از «عزت دنیا و دین» دانسته، و از وی با عناوینی چون «امام الاصفیا» یاد كرده است ( اسرار، 49، دیوان، 80، نیز 145، 147)، اما باید دانست كه او به نسبت با مرادش، نوربخش، متعادلتر، و از دعاوی منسوب به وی (نك : نظامی، 191-192) دور بوده است. به همین مناسبت است كه او «توسن عرفان» را «تند و حرون» یافته است كه عارف میباید «عنان» آن را همواره كشیده دارد، و گرنه اختیار را از او میگیرد و او را گاه چون حلاج بردار میكند و گاه به زندیقی و الحاد مطعون و به جنون منسوب میدارد و گاه از مذهب و دین بیرونش میبرد( اسرار، 182). اینتعادل در پسندهایعرفانی اسیریموجب شدهاستكهعبدالرحمان جامی - كه شدیداً با نوربخش و فرزندش شاه قاسم خصومت داشته (نك : نظامی، 191 به بعد) - او را تمجید كند (شوشتری، 2/ 152؛ هدایت، 63)، ولی اینكه اسیری خود را ساختۀ «فیض نوربخشی» میداند ( دیوان، 65) و پیر خود را با «مهدی» قابل قیاس دانسته (نك : اسرار، 49)، نكتهای است كه متأثر از آراء نوربخش بهنظر میرسد (قس: نظامی، 192). علاوه بر این، مقاطع بسیاری از غزلیات او نام و نشان نوربخش را در بردارد (از جمله، نك : دیوان، 214-216، 218، 222، 240) و این نیز دلیل بر بزرگداشت یاد و خاطرۀ شیخ از سوی اوست. اما بیش از آنكه اسیری متأثر از نوربخش باشد، از تصوف خراسان و عرفان ابن عربی تأثیر پذیرفته است، چنانكه آثار او نشان میدهد، دانش و بینش عرفانی و ذوق ادبی او تركیبی است از معرفت مولویوار و عشق و رندی حافظانه و نظریۀ وحدت وجود و مظهریت اسمائی ابن عربی (مثلاً نك : دیوان، 21، 97، 231). ستیز او با زهد ریایی رنگ و بوی ستیهندگی حافظ را با زاهدان خودبین دارد (نك : همان، 75، 80، 87، 96، 97، 117). در این تركیب عرفانی، اسیری نهتنها با زاهد خودپرست و زهد خودپرستانه در ستیز است، بلكه در برابر عشق از «عقل» نیز بیزار است (نك : اسرار، 41). او مانند حافظ و مولوی در «مكتب عشق» همۀ «نكات مشكل» را كشف كرده است ( دیوان، 181)، از اینرو همچنان كه «عشق» را با «زهد» در تقابل مییابد، عشق و عقل را نیز دو امر متعارض میبیند ( اسرار، 212-226). این تعارض البته در جمیع شئون زندگی این جهانی و آن جهانی بین عشق و عقل وجود دارد (همانجاها) و سرانجام، به تصور اسیری، عشق به «پیروزی» میرسد و عقل به «آوارگی» (همان، 216). اسیری در اقلیم كشف و شهود تجربههای فردی هم داشته است (نك : همان، 125)، چنانكه خود تصریح كرده كه در بدو سلوك «نور تجلی الهی» بر او ظاهر شده است ( مفاتیح، 66 -67) و در 852ق خود را متجلی به «تجلی صفت نور» یافته (همان، 80)، و بار دیگر در واقعه، عالم هستی را با یك نور واحد روشن دیده است (همان، 343-344) و سرانجام، متجلی به «تجلی نور سیاه» شده است، یعنی به بلندترین نقطۀ سلوك در عرفان رسیده (همان، 84؛ قس: عین القضات، 1/ 91)، و خود را قیوم همۀ عالم یافته است ( مفاتیح، 523). آثار: از اسیری به نظم و نثر آثاری بلند و كوتاه در دست است. آثار منظوم او، اعم از مثنوی و غزل، از لحاظ لفظ و معنی متأثر از آثار مولوی و حافظ است. این تأثیر، البته در غزلیات اسیری بسیار آشكار است. او با مثنوی مولوی آشنا بوده، و به قول خود، 6 دفتر آن اثر، جان او را حیات بخشیده، و به او «جام شراب وحدت» نوشانده است (نك : دیوان، 141). وی نهتنها به تضمین برخی از غزلهای مولوی پرداخته (نك : همان، 75)، و به پیروی از وی قافیههای صوتی مانند «تن تللا تلا تلا» در غزلهای خود بهكار گرفته است (نك : همان، 5)، بلكه حتی از لحاظ ساختار و اشكال شعری، غزلهای مولوی را در وزن، قافیه و موسیقی تكرار كرده است (مثلاً نك : همان، 230-231، 258). تأثیر غزلهای حافظ نیز بر غزلیات اسیری آشكار است. او خود به بزرگی حافظ اشاره دارد و «آهنگ حافظ» را سبب «به رقص آمدن جهان» میداند و دعا میكند كه خداوند حافظ آهنگ حافظ باشد (همان، 166). واژگان كلام حافظ با بار معنایی خاص او در سرتاسر غزلیات اسیری مشهود است و الفاظ و اصطلاحاتی چون رند، می، شاهد، گلگشت، خرابات، پیر میكده، پیر خرابات، پیر مغان، پیر جام، محتسب، زاهد و مانند آنها در شعر او دقیقاً بوی غزلهای حافظ را دارد (نك : همان، 35، 42، 49، 53، 75، 96، 100، 161، 194، 205). علاوه بر اینها، اشارات و كنایات مبتنی بر الفاظی چون مغ، مغبچه، دیر، ترسا، زنّار ترسایی و كفر و دین (همان، 203)، از تأثیر زبان و فكر شاعران دیگری چون شیخ محمود شبستری، عطار و عراقی بر شعر او حكایت دارد.
1. اسرار الشهود، مثنویی است مشتمل بر 3 هزار بیت، در بحر رمل مسدس مقصور (هموزن مثنوی مولوی)، متضمن نكتهها و تمثیلهای عرفانی كه باید میان سالهای 865 - 869ق سروده شده باشد؛ زیرا اشارات موجود در آن از یكسو زنده بودن سیدمحمد نوربخش را نشان میدهند و از دیگر سو از پختگی ناظم در مراحل سیر و سلوك حكایت دارند (نك : ص 48 به بعد، 252 به بعد). اسرار الشهود به كوشش برات زنجانی در 1365ش در تهران منتشر شده است. 2. دیوان اشعار، مشتمل بر غزلهای فارسی و عربی، ترجیعبند و رباعی است نزدیك به 5 هزار بیت كه براساس ترقیمۀ یكی از نسخههای آن، ناظم در 883ق آن را جمع و تدوین كرده است (هدایت، 63؛ زنجانی، «كز»). دیوان اسیری بهكوشش برات زنجانی در 1357ش در تهران طبع و نشر شده است. 3. منتخب مثنوی، گزیدهای است از مثنوی مولوی كه اسیری در 874ق آن را گرد آورده، و برخی از مشكلات را نیز به نظم تبیین كرده است (نك : دیوان، 280؛ زنجانی، «ك، كا»).
1. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، مشهورترین اثر او در قلمرو عرفان و معروفترین شرح در میان شروح گلشن راز محمود شبستری است (نك : شوشتری، 2/ 152). اسیری در 19 ذیحجۀ 877 به تألیف این كتاب پرداخته، و ظاهراً پیش از 882ق - كه نسخهای از آن در راه مكه بر او سماع شده (فاضل، 1/ 290) - آنرا به پایان برده است. شرح گلشن راز در حقیقت دانشنامهای است از مطالب و موضوعات عرفان نظری، با گرایشی آشكار بهسوی مكتب ابن عربی و با استشهاد به آیات و احادیث و روایات معروف و اشعار و اقوال بزرگان صوفیه و مشتمل بر نكتههای برخاسته از تجربهها و دریافتهای عرفانی شارح . گفتهاند كه اسیری پس از تألیف، این كتاب را به هرات نزد عبدالرحمان جامی فرستاده، و او آن را تمجید كرده است (شوشتری، همانجا؛ معصومعلیشاه، 3/ 130)؛ اما با توجه به موضع جامی در برابر نوربخش و فرزندش شاه قاسم، و مقابلۀ او با نوربخشیه (نك : نظامی، 191 به بعد؛ شوشتری، 2/ 148-149)، این نكته را باید با احتیاط پذیرفت. این شرح در طول 500 سال، همواره موردتوجه و مراجعۀ عام بوده، و در عصر صفویه به قلم محمد دهدار با عنوان ایجاز مفاتیح الاعجاز تلخیص شده، و در 1312ق در بمبئی به چاپ رسیده است. این اثر با عنوان جام دلنواز به تركی نیز ترجمه شده است (آقا بزرگ، 13/ 270-271). متن كامل این كتاب بارها منتشر شده، و نسخهای نسبتاً معتبر از آن به كوشش محمدرضا برزگر و عفت كرباسی، در تهران (1371ش) انتشار یافته است. 2. «شرح دو بیت مثنوی »، گزارشی است كوتاه بر دو بیت مثنوی مولوی: چونكه بیرنگی اسیر رنگ شد... كه شارح در آن از خود نام برده، و آن را به خواهش «برادران دینی» ساخته است ( دیوان، 338). این رساله همراه با دیوان اشعار او (ص 338-341) در تهران (1357ش) منتشر شده است. 3.«اجازهنامه»، اجازهای است عرفانی كه اسیری برای شیخ حیرتی و فرزندش ابوالذبیح اسماعیل به زبان عربی در زبیدِ یمن در 883ق نوشته است. این اثر نیز همراه با دیوان اشعار او، در تهران (1357ش) بهچاپ رسیده است. 4. چند رسالۀ منثور دیگر از اسیری در دست است كه همه گزارشهایی است كوتاه بر ابیات دشوار عرفانی، مانند شرح بیت مشهور سنایی:
عاشقان در دمی دو عید كنند / عنكبوتان مگس قدید كنند شرح بیت امیر خسرو دهلوی:
ز دریای شهادت چون نهنگ لا بر آرد سر / تیمم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش
شرح رباعی منسوب به شهابالدین عمر سهروردی:
دی بر سر گور زلّه غارت كردم / مر پاكان را جنب زیارت كردم...
شرح رباعی
از پنجۀ پنج و ششدر شش به در آی / وز كشمكش سپهر سركش به در آی... (نك : دیباجی، 340-341) كه هرچند عوامل سبك شناختی، نسبت آنها را به اسیری مسلم میدارد، اما از او در شرحهای مزبور نام و نشانی دیده نمیشود. این شرحها نیز همراه با دیوان اشعار او، در تهران (1357ش) انتشار یافته است. نامههایی نیز اسیری به دانشمندان روزگارش فرستاده (نك : شوشتری، 2/ 153) كه البته تاكنون نسخهای از آنها شناخته نشده است. رسالههایی با عنوانهای «جابلقا و جابلسا»، «معاش السالكین» و چند رسالۀ دیگر نیز به او نسبت داده شده است (نفیسی، 1/ 319؛ صفا، 4/ 531) كه البته هیچیك از این نسبتها درست نیست، زیرا «جابلقا و جابلسا» بخشی است از مفاتیح الاعجاز اسیری (نك : ص 116-117) كه هانری كُربن نیز آن را در ارض ملكوت (ص 237-240) گنجانده است و رسالهای مستقل نیست، و «معاش السالكین» رسالهای است فارسیاز سیدمحمد نوربخش (حاجیخلیفه، 2/ 1725؛ برزگر،43). چند رسالۀ دیگر نیز از نویسندهای بهنام حسامالدین فرزند یحیی لاهیجی تألیف در سدۀ 11ق، به اسیری نسبت داده شده است (نك : منزوی، 2/ 855، ذیل نفس، 2/ 1105، ذیل توضیحات، 2/ 1239، ذیل شرح عباراتی از تلویحات؛ قس: آستان...، 4/ 56).
آستان قدس، فهرست؛ آقابزرگ، الذریعۀ؛ اسیری لاهیجی، محمد، اسرار الشهود، بهكوشش برات زنجانی، تهران، 1365ش؛ همو، دیوان، بهكوشش برات زنجانی، تهران، 1357ش؛ همو، «رسائل»، ضمیمۀ دیوان اسیری (هم)؛ همو، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، بهكوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت كرباسی، تهران، 1371ش؛ برزگر خالقی، محمدرضا، مقدمه بر مفاتیح الاعجاز (نك : همـ ، اسیری)؛ حاجیخلیفه، كشف؛ دیباجی، ابراهیم، «كفارۀ روزهای كه خوردم رمضان»، وحید، تهران، 1345-1346ش، س 4، شم 1؛ ركنزاده آدمیت، محمدحسین، دانشمندان و سخنسرایان فارس، تهران، 1339ش؛ روملو، حسن، احسنالتواریخ، بهكوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357ش؛ زنجانی، برات، مقدمه بر دیوان اسیری (همـ )؛ زنوزی، محمدحسین، ریاض الجنۀ، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ سمیعی، كیوان، مقدمه بر مفاتیح الاعجاز اسیری، تهران، 1337ش؛ شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، 1365ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363ش؛ عین القضات همدانی، نامهها، بهكوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، 1362ش؛ فاضل، محمود، فهرست نسخههای خطی كتابخانۀ جامع گوهرشاد مشهد، مشهد، 1363ش؛ فرصت، محمدنصیر، آثار عجم، تهران، 1362ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، بهكوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367ش؛ كربن، هانری، ارض ملكوت، ترجمۀ ضیاءالدین دهشیری، تهران، 1358ش؛ معصومعلیشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، بهكوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1318ش؛ منزوی، خطی؛ نظامی باخرزی، عبدالواسع، مقامات جامی، بهكوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1371ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344ش؛ هدایت، رضاقلی، ریاض العارفین، بهكوشش مهدیقلی هدایت، تهران، 1316ش؛ نیز:
EI2.
نجیب مایل هروی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید