اسکندریه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/230309/اسکندریه
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
8
اِسْكَنْدَریه، دومین شهر بزرگ و مهمترین بندر مصر و مركز استان (محافظه) اسكندریه، واقع در كنارۀ دریای مدیترانه و كرانۀ باختری دلتای نیل و حدود 183 كیلومتری شمال غربی قاهره در 29 و 54 طول شرقی و 31 و 12 عرض شمالی ( بریتانیكا، 1978م، ماكرو، I/ 479؛ چمبرز...، I/ 248). قدمت 300 ،2سالۀ اسكندریه، سابقۀ درخشان هزار سالۀ آن در گسترش تمدن و فرهنگ و علوم، اصالت، قوت و تحركی كه در گذشته به علومی چون فلسفه، ریاضی، طب، نجوم و دریانوردی بخشیده، نقشی كه در پیدایش و گسترش تمدن هلنی و انتقال علوم یونان ایفا كرده، و نیز ارتباطی كه از لحاظ تاریخی با شخصیتهایی چون اسكندر، مارك آنتونی و كلئوپاترا داشته، این شهر را از چنان شهرتی برخوردار كرده است كه كمتر شهری در جهان به پای آن میرسد.
اسكندریه از شرق به غرب حدود 40 كم طول دارد و در امتداد پشتهای از سنگ آهك به پهنای 5/ 1 تا 3 كم قرار گرفته است و خشكی بر آمدهای كه در دریا پیش رفته، و متشكل از رسوبات انباشته شدۀ یك موج شكن قدیمی به نام هپتاستادیم است، جزیرۀ فاروس را با مركز شهر مرتبط میسازد. دو خلیج واقع در این برآمدگی كه انحنای تندی دارد، اكنون حوضههای بندرگاه شرقی و بندرگاه غربی اسكندریه را تشكیل میدهند ( بریتانیكا، 1986م، XIII/ 249 ؛كلیر...، I/ 524). اسكندریه تابستانهای معتدل دارد و زمستانهایش سرد و معمولاً با طوفانهای شدید و بارانهای سیل آسا و گاه تگرگ همراه است. میانگین دما در تابستان 26 سانتیگراد و در زمستان 14 سانتیگراد، و میانگین باران سالانه 200 میلیمتر است ( بستانی، 1/ 193؛ بریتانیكا، همانجا). از اواخر سدۀ 19م تا 1980م بر اثر رشد سریع زاد و ولد و مهاجرت از حومه به شهر، جمعیت اسكندریه به حدود 10 برابر افزایش یافته است. طبق سرشماری 1960م، اسكندریه حدود 5/ 1 میلیون نفر جمعیت داشته است كه این رقم در 1986م به 000 ،893،2تن رسیده است («سالنامه...»، 753 ؛ بریتانیكا، 1986م، XIII/ 250؛ چمبرز، همانجا). اسكندریه یكی از مراكز مهم صنعتی مصر به شمار میرود، چنانكه یك سوم محصولات صنعتی مصر در این شهر تولید میشود. فعالیتهای اقتصادی این شهر بیشتر در زمینۀ بانكداری، حمل و نقل دریایی، انبارداری و تولید منسوجات است. كشاورزی نیز یكی از فعالیتهای عمدۀ اقتصادی در بخش داخلی اسكندریه است و پنبه مهمترین محصول صادراتی آن به شمار میرود. بیشتر بازرگانی مصر از طریق دو بندرگاه غربی و شرقی اسكندریه صورت میگیرد كه بندرگاه غربی از بندرگاه شرقی با اهمیتتر است . تمام پنبۀ مصر و بخش اعظم نفت آن و نیز محصولات كشاورزی و برخی كالاهای صادراتی از طریق این بندر صادر میشود ( كلیر، بریتانیكا، همانجاها؛ EI2; GSE, I/ 240؛ نیز نك : بستانی، 1/ 212). آموزش و پرورش در اسكندریه نیز همچون دیگر شهرهای مصر زیر نظر دولت میباشد و نظام آموزش دولتی شامل دورههای آمادگی، ابتدایی، متوسطه و مدارس حرفهای است. اسكندریه دارای دانشگاهی است كه در 1942م تأسیس شده، و نیز كتابخانۀ آن از جمله كتابخانههای بزرگ مصر است. همچنین 5 موزه دارد كه مهمترین آنها موزۀ یونانی - رومی است كه مجموعهای است از آثار باستانی كه بیشتر آنها در خود شهر كشف شده است ( بریتانیكا، 1986م، ؛ XIII/ 251؛ GSE, I/ 241؛ چمبرز، I/ 248).اسكندریه در 1960م به طور رسمی به صورت یك استان درآمد كه استاندار و شورایی كه بیشتر اعضای آن انتخابی هستند، ادارۀ شهر را بر عهده دارند ( بریتانیكا، همانجا).
اسكندر در 332قم پس از آغاز لشكركشی به ایران بر آن شد تا پایتختی برای متصرفات جدید خود و پایگاهی برای تسلط بر آبهای مدیترانه بنا كند. وی شهر قدیمی رقوده یا راكوتیس (مربوط به 1500قم) در مجاورت جزیرۀ فاروس و در شمال نوكراتیس (نقراطیس) را برگزید و بنای شهر جدید را آغاز كرد. سپس ادامۀ كار را بر عهدۀ نایب السلطنۀ خود كلئومنس گذاشت و مصر را ترك كرد (مسعودی، اخبار...، 181؛ اسكندری، تاریخ مصر الی الفتح...، 105؛ سالم، 11-12، 15-16؛ استرابن، VIII/ 29-30؛ آرین، I/ 225؛ «پاولی...»، I/ 244؛ بریتانیكا، همانجا). نقشۀ شهر را دینوكراتس معمار یونانی به صورت شطرنجی با خیابانهای هشتگانهای كه از شمال به جنوب و از شرق به غرب كشیده میشد، طراحی كرد. در وسط شهر میدان بزرگی بود كه قصر امپراتور، تماشاخانه، موزه و كتابخانه در آن قرار داشت (سالم، همانجا؛ كلیر، I/ 524-525؛ چمبرز، همانجا؛ تارن، 41 ؛ نیز نك : یاقوت، 1/ 260، كه به شطرنجی بودن شهر و خیابانهای هشتگانۀ آن اشاره دارد). اسكندریه حدود یك قرن پس از تأسیس چنان شكوهی یافت كه هیچ شهری در دنیای باستان با آن برابری نمیكرد ( بریتانیكا، 1986م، XIII/ 252). با اینكه اخبار و گزارشهای منابع اسلامی دربارۀ بنای اسكندریه (نك : ابن عبدالحكم، 37-41؛ ابوعبید، 628- 629؛ كندی، فضائل...، 33-34، 48- 49؛ ابن خردادبه، 160؛ قزوینی، 143-144) آمیخته به افسانه است و به تأیید یاقوت (همانجا) با واقعیت منطبق نیست، اما بیانگر تمدن عظیم و درخشان این شهر در روزگاران كهن است.
چون اسكندر در 323قم درگذشت و قلمرو پهناور او میان سردارانش تقسیم شد، سرزمین مصر نصیب بطلمیوس اول سوتر (= نجات دهنده) شد. وی از بابل به اسكندریه آمد و سلسلۀ بطالسه را در مصر بنیان نهاد. و با تصرف سوریه، قبرس و فینیقیه قلمرو امپراتوری خود را وسعت بخشید (عبادی، العصر...، 28-36؛ زیدان، 1/ 72؛ آمریكانا، GSE, XXI/ 331; XXII/ 750). سپس به ساختن بناها و معابد باشكوه همت گماشت و برای ایجاد وحدت دینی میان مصریان، مذاهب باستانی یونان و مصر را درهم آمیخت و پرستش الهه ساراپیس را كیش رسمی حكومت اعلام كرد و معبد سراپیوم را برای آن الهه بنیاد نهاد. همچنین فانوس دریایی، مدرسه (= موزه) و كتابخانۀ معروف اسكندریه (نك : دنبالۀ مقاله) را تأسیس كرد (اسكندری، همان، 109؛ سالم، 36-37؛ بستانی، 1/ 195؛ بریتانیكا، همانجا؛ قس: عبادی، همان،157). سوتر برای تقویت مدرسۀ اسكندریه، دانشمندان بسیاری از یونان فرا خواند و خود كتابی دربارۀ زندگی و سیرۀ اسكندر نوشت (اسكندری، همان، 115-116؛ عبادی، همان، 156؛ آرین، I/ 3). سوتر در 285قم فرزند خود بطلمیوس دوم فیلادلفوس (= برادر دوست) (حك 285-247قم) را به جانشینی برگزید و ادارۀ امور را به او سپرد. بطلمیوس دوم روابط سیاسی و بازرگانی مصر را با دولت روم استحكام بخشید و در جنگهای كارتاژ متحد روم بود. در زمان او حبشه، عربستان، لیبی، فینیقیه و قسمتهایی از آسیای صغیر و جزایر دریای مدیترانه به قلمرو مصر افزوده شدند (اسكندری، همان، 117؛ عمون، 49-50؛ آمریكانا، GSE، همانجاها). وی به گسترش علوم توجه خاصی داشت. كتابخانۀ بزرگ اسكندریه را تقویت كرد و تورات را به یاری دانشمندان یهودی به یونانی ترجمه كرد و فلاسفه و اندیشمندان را مورد عنایت بسیار قرار داد. همچنین شعر و ادب را كه با رواج فلسفه و بروز حوادث سیاسی گوناگون رو به انحطاط نهاده بود، رونق بخشید، چنانكه در روزگار وی اسكندریه به بزرگترین مركز علمی و ادبی و بازرگانی جهان مبدل شد (عمون، 49؛ عبادی، همان، 62؛ اسكندری، همان، 109؛ بستانی، 1/ 193؛ آمریكانا، همانجا). از زمان فرمانروایی بطلمیوس چهارم ملقب به فیلوپاتور (= پدر دوست) تا پایان سلطۀ یونانیان بر مصر، اسكندریه بارها شاهد شورشهایی برضد فرمانروایان خود بود. از جمله در 205قم اهالی اسكندریه بر بطلمیوس چهارم شوریدند و پس از عزل وی، فرزندش بطلمیوس پنجم اپیفانس (حك 205-181قم) را به جانشینی وی، برگزیدند. در این زمان آنتیوخوس پادشاه سلوكی كه اوضاع مصر را آشفته و نابسامان دید، پس از دست یافتن بر سوریه و فینیقیه، در صدد تصرف اسكندریه برآمد. اما پس از آنكه بطلمیوس پنجم دختر وی را به همسری برگزید، از مصر عقب نشست و شهرهایی را كه تصرف كرده بود، بازپس داد (زیدان، 1/ 75-76؛ آمریكانا، XXII/ 751). در زمان فرمانروایی بطلمیوس هفتم ملقب به ائوئرگتس دوم بسیاری از مردم اسكندریه بهخصوص اندیشمندان و استادان برجستۀ مدرسۀ آن كه از خودكامگی و ظلم و ستم حكام به تنگ آمده بودند، به دیگر سرزمینها كوچیدند و از آن پس حوزۀ علمی اسكندریه تا روزگار سلطۀ رومیان رو به ضعف نهاد. بطلمیوس هفتم گرچه در اواخر فرمانروایی خود در راه گسترش علوم تلاش بسیار كرد و حتی خود كتابهایی در زمینههای مختلف نوشت، نتوانست مقام و منزلت علمی از دست رفته را به اسكندریه باز گرداند (زیدان، 1/ 77- 78؛ عمون، 52؛ آمریكانا، همانجا). از این زمان به بعد تا روزگار فرمانروایی كلئوپاترا از حوادث سیاسی و تاریخی اسكندریه بجز چند شورش داخلی آگاهی چندانی در دست نیست. در 51قم پس از مرگ آولتس بطلمیوس یازدهم، دختر وی كلئوپاترا در اسكندریه بر تخت نشست و خود را ملكۀ مصر خواند، اما چندی بعد برادرش بر وی شورید و او را از مصر بیرون كرد. كلئوپاترا به رومیان پناهنده شد و از آنان كمك خواست. یولیوس (سزار) قیصر روم در 48قم اسكندریه را به محاصرۀ خود در آورد و پس از تصرف شهر، كلئوپاترا را بدانجا باز گرداند. گفتهاند بر اثر این حمله بخش عظیمی از كتابخانۀ اسكندریه (حدود 700 هزار جلد) در آتش سوخت (عبادی، العصر، 100-103؛ اسكندری، تاریخ مصر الی الفتح، 134؛ زیدان، 1/ 79؛ سالم، 36؛ بستانی، 1/ 198). پس از مرگ یولیوس در 44قم در تقسیم امپراتوری روم میان دو تن از سرداران وی به نامهای مارك آنتونی (ماركوس آنتونیوس) و اوكتاویانوس (قیصر آوگوستوس)، متصرفات شرقی روم به آنتونی رسید. آنتونی در ملاقاتی با كلئوپاترا (در 41قم) چنان به او دل باخت كه دست از همه چیز فرو شست و به همراه وی به اسكندریه رفت. اوكتاویانوس در 30قم اسكندریه را تصرف كرد. با تصرف اسكندریه و مرگ غم انگیز كلئوپاترا، چنانكه معروف است، حكومت بطالسه در مصر به پایان رسید و اسكندریه از آن پس رسماً به تابعیت دولت روم درآمد (عبادی، همان، 104-106؛ علی، 350، 359-361؛ اسكندری، همان، 134-136؛ آمریكانا، VII/ 89؛ بریتانیكا، 1986م، XIII/ 252).در روزگار سلطۀ رومیان از اقتدار سیاسی اسكندریه كاسته شد. اوكتاویانوس دست بزرگان اسكندریه را كه بیشتر یونانی تبار بودند، از مداخله در امور كشور كوتاه كرد و در مقابل حقوق و امتیازات فراوانی به یهودیان بخشید (اسكندری، همان، 141-143). به تدریج از سدۀ 1 تا 2م میان یهودیان و یونانیان در سراسر مصر به خصوص در اسكندریه اختلاف و كشمكش افتاد و شمار بسیاری از دو طرف در شورشهای داخلی كشته شدند (عبادی، الامبراطوریۀ...، 125-127؛ جودائیكا، II/ 589-590). در اوایل سدۀ 2م با انتشار مسیحیت در اسكندریه بر شدت اختلافات افزوده شد؛ به خصوص در اواخر حكومت ترایانوس (تراژان) (98 -117م) یونانیانی كه از چنگ یهودیان به اسكندریه گریخته بودند، دست به انتقام جویی زدند و بسیاری از یهودیان را قتلعام كردند. بر اثر این شورشها آثار و معابد بسیاری نابود شد و مقارن همین احوال به سبب پایین رفتن آب نیل، فقر و قحطی اسكندریه و دیگر شهرهای مصر را فرا گرفت (عبادی، همان، 136- 139؛ اسكندری، همان، 144-147). از اواخر سدۀ 3م در پی بروز اختلافات میان ملكانیان و یعقوبیان، رومیان به سركوب مسیحیان اسكندریه كه بیشتر یعقوبی مذهب بودند، پرداختند. در روزگار دیوكلتیانوس (حك 284- 305م)، مسیحیان اسكندریه را به تصرف خود درآوردند، اما دیوكلتیانوس پس از 8 ماه محاصره، شهر را بازپس گرفت و بیرحمانه به قتل عام مسیحیان پرداخت. از همین رو قبطیان، آغاز حكومت وی، یعنی سال 284م را مبدأ تاریخ خود قرار دادند و این دوره را عصر شهیدان نامیدند (عمران، 21؛ عبادی، همان، 243-247؛ اسكندری، همان، 150؛ عمون، 59؛ سالم، 42). سرانجام، در روزگار كنستانتین اول امپراتور روم شرقی (حك 323-337م) مسیحیت در اسكندریه دین رسمی اعلام گردید و زمینه برای بروز تفرقۀ بیشتر در كلیسا فراهم شد. نخستین اختلاف میان دو اسقف بزرگ اسكندریه به نامهای آثاناسیوس و آریوس بر سر مفهوم تثلیث روی داد. این اختلاف در 325م با تشكیل شورای نیقیا (نیقیه) خاتمه یافت. در 391م مسیحیان سراپیوم معبد بطالسه و نیز كلیۀ آثاری را كه كلئوپاترا از كتابخانۀ بزرگ اسكندریه حفظ كرده بود، نابود كردند. در 451م گروهی از مسیحیان یكی از فیلسوفان نو افلاطونی به نام هیپاتیا را كشتند و در پی این واقعه فرهنگ یونانی در اسكندریه در سراشیبی انحطاط افتاد (ابن عبری، 136؛ الیری، 71-76؛ عبادی، همان، 247-253؛ گیبون، 303، 315- 318؛ بریتانیكا، همانجا). از دیگر وقایع قابل ذكر اسكندریه در دورۀ تسلط رومیان، یكی تصرف این شهر بهوسیلۀ سپاهیان هرقل (هراكلیوس) اول (حك 610 - 641م) است و دیگری حملۀ ایرانیان به مصر است كه پس از فتح بیت المقدس و دمشق و انطاكیه در 617م اسكندریه را تصرف كردند، اما حدود 10 سال بعد، یعنی در 628م پس از صلح با رومیان، اسكندریه دوباره به دست امپراتوری روم شرقی افتاد (ابن عبری، 155؛ عمران، 71-74؛ بتلر، 57 - 58، 95، 109-112). هرقل پس از باز پس گرفتن اسكندریه بر آن شد تا میان كلیسای قسطنطنیه و اسكندریه تفاهم ایجاد كند؛ اما تلاش وی بینتیجه ماند و سرانجام، ناچار شد به سركوب مسیحیان قبطی متوسل شود كه در نتیجۀ آن بر شدت آشوبها افزوده گردید و بسیاری از اهالی اسكندریه از شهر گریختند و این آشفتگی اوضاع، زمینۀ مساعدی را برای فتح مصر توسط مسلمانان فراهم آورد (نك : همو، 202- 225؛ بریتانیكا، همانجا).
چونبطلمیوساول (سوتر) اسكندریه را پایتخت امپراتوری خود كرد، برای تسلط بیشتر بر آبهای مدیترانه و هدایت كشتیها در شمال اسكندریه و شرق جزیرۀ فاروس، فانوس دریایی بزرگی - كه در منابع عربی از آن به عنوان مناره یاد شده است - به بلندی 135 متر (و به گفتهای 120 متر) بنا كرد كه یكی از عجایب هفتگانۀ دنیای قدیم شمرده شده است. سوتر بنای آن را به عهدۀ سوستراتوس معمار یونانی گذاشت كه در اوایل روزگار بطلمیوس دوم فیلادلفوس به پایان رسید (مقریزی، الخطط، 1/ 156-157؛ اسكندری، تاریخ مصر الی الفتح، 109؛ بریتانیكا، همانجا؛ بستانی، 13/ 194؛ كلیر...، I/ 524-525؛ GSE, I/ 359). برخی منابع اسلامی ساختن منارۀ اسكندریه را به زنی به نام دلوكه دختر زباء و یا به ملكۀ مصر كلئوپاترا نسبت دادهاند (نك : ابن عبدالحكم، 40-41؛ یاقوت، 1/ 262؛ نیز نك : انصاری، 36) و برخی نیز سازندۀ اهرام و مناره را یكی میدانند (ابن حوقل، 142؛ صفۀ المغرب...، 139-140). در بالای مناره كه به گفتۀ ابن حوقل (همانجا) 300 ذراع ارتفاع داشته است و به منظور رصد ستارگان ساخته بودهاند، آینهای قرار داشته كه توسط آن آمد و شد كشتیها را در دریای مدیترانه زیر نظر داشتهاند (قس: انصاری، همانجا؛ مقریزی، همان، 1/ 156). همانگونه كه منابع اسلامی دربارۀ بنای اسكندریه گزارشهای افسانه آمیز دادهاند، دربارۀ مناره و آینۀ آن نیز داستانهایی مشابه نقل كردهاند (نك : ابن خردادبه، 115؛ ثعالبی، 524؛ ابن رسته، 79). ناصرخسرو كه در 439ق از اسكندریه دیدن كرده، در این باره مینویسد: «بر آن مناره آینهای حراقه ساخته بودند كه هر كشتی رومیان كه از استنبول بیامدی»، چون به مقابلۀ آن رسیدی، آتشی از آن آینه در كشتی افتادی و بسوختی...» (ص 70- 71). به گفتهای این آینه را رومیان در روزگار ولید بن عبدالملك (حك 86 - 96ق) به حیله شكستهاند (ثعالبی، 523؛ قزوینی، 146؛ هفت كشور...، 67؛ قلقشندی، صبح...، 3/ 317- 318). بخشی از منارۀ اسكندریه در 180ق بر اثر زلزله از میان رفت ( العیون...، 301) و همچنین زمین لرزههای متعدد به خصوص در 271ق و 344ق بخشهای دیگری از آن را ویران كرد (نك : مسعودی، التنبیه...، 48؛قلقشندی، مآثر...،1/ 256؛مقریزی،همان،1/ 156-157)، به گونهای كه در اواخر سدۀ 6ق به گفتۀ هروی (ص 49)، و نیز یاقوت (1/ 262-263) كه خود از آن دیدن كرده، جز قلعهای مربع شكل كه برای دیدبانی از آن استفاده میكردهاند، شگفتی خاصی نداشته است. از سدۀ 7ق به بعد، مناره رو به ویرانی نهاد و با اینكه ركنالدین بیبرس در 703ق آن را مرمت كرد (مقریزی، همان، 1/ 158)، اما به گفتۀ قلقشندی ( صبح، همانجا) و نیز به استناد گزارش سفر ابن بطوطه به اسكندریه در 726ق و 750ق (ص 39-40)، در سدۀ 8ق اثری از آن برجای نبوده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید