ارغو
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229852/ارغو
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
7
اَرْغو، سرزمینی در آسیای مركزی واقع در درههای تلاس و چو كه در دورۀ پیش از مغول از اهمیت فرهنگی و نیز سیاسی ـ تجاری خاصی برخوردار بوده است. این سرزمین در تقسیمات كنونی با بخش شمال غربی قرقیزستان و بخشی از نوار مرزی جنوب شرقی قزاقستان انطباق مییابد. تمدن ارغو را در یك تعبیر مجمل میتوان تمدنی با دو زمینۀ تركی و سغدی قلمداد كرد. واژۀ ارغو را كاشغری به معنی «حد فاصل میان دو كوه» تفسیر كرده، و نامگذاری این سرزمین را از آن رو دانسته كه در میان دو كوه جای گرفته است (1/ 114؛ قس: واژۀ قزاقی «آرْغی»، به معنی محاذی، آن سویِ، نك : میرزا بكُوا، 22؛ نیز واژههای جغتایی «ارغدال» و عثمانی «آرغید» به معنی گذر و كمر كوه، نك : بخاری، 9؛ سامی، 30). دو كوهستان مورد نظر كاشغری را میتوان با رشتهكوه الكساندرفسك و كوههای چو ـ ایلی تطبیق كرد. در تبیین حدود سرزمین ارغو، كاشغری آن را در خاور به شهر بَلاساغون (نزدیك كِنت امروزی، نك : شلكنف، 22 به بعد) محدود شمرده، اما در سمت باختر در جایی از كتاب خود از طراز بهعنوان حد یاد كرده (همانجا)، و در جای دیگر ارغو را تا اسپیجاب گسترده دانسته است (1/ 31). در بیان وجه این دوگانگی سخن، باید به یاد آورد كه اسپیجاب در دورههای تاریخی، در میان دو اقلیم ارغو و ماوراءالنهر به عنوان حلقۀ واسطه ایفای نقش كرده، و در برهههایی از تاریخ منطقه، چون اوان فتوح اسلامی در ماوراءالنهر، و نیز چندی در عصر سامانیان به ماوراءالنهر ملحق بوده است (برای توضیح، نك : بارتولد، «مسیحیت...»، 279).كاشغری تنها نویسندهای است كه بر نامیدن این سرزمین به ارغو تصریح كرده است و از سخنان او بر میآید كه این تسمیه، در عهد قراخانی كاربردی گسترده یافته بوده است؛ اما گذشته از مقولۀ نام، باید یادآور شد كه جغرافی نویسان مسلمان از قرنها پیشتر ــ چه به مناسبت راه ابریشم و چه به مناسبت پیشرویهای سامانیان در خاور ــ تا اندازهای با این منطقه آشنا بوده، و آن را به عنوان اقلیمی متمایز میشناختهاند. ابنخردادبه در سخن از راه ماوراءالنهر به سوی چین، مسیر این راه را در چند بخش بررسی كرده كه نمودی از تمایز اقلیمها در آن روزگار بوده است. وی در گفتار خود نخست راه سمرقند به چاچ، سپس راه چاچ به اسپیجاب و راه اسپیجاب به طراز، آنگاه راه طراز به حدود دریاچۀ ایسیك كول، و با فاصلهای كوتاه از آن مرز چین را وصف كرده است (ص 26-29؛ برای بررسی نامها و پیشنهادهایی در قرائت آنها، نك : بارتولد، همان، 280 به بعد). در كتاب حدود العالم كه تألیف آن در 372ق/ 982م به پایان آمده است، بخش اصلی سرزمین ارغو با عنوان «ناحیت خَلُّخ» [قارلُق] معرفی شده، و قسمتی از سرزمینهای باختری آن كه چندی در تصرف سامانیان بوده، در شمار توابع «ناحیت ماوراءالنهر» شناسانده شده است. گفتنی است كه مؤلف حدودالعالم با وجود اطلاعات نسبتاً دقیق و مفصلی كه از ارغو به دست داده، دربارۀ این سرزمین و بهطوركلی سرزمینهای تركان خاور گزارشهایی را ثبت كرده كه به حدود نیم قرن پیشتر باز میگشته است (نك : ص 81-83، 117-118؛ برای بررسی نامها و پیشنهادهایی در قرائت آنها، نك : مینورسكی، 286-297). مقدسی جغرافینویس معاصر او در احسن التقاسیم سرزمین ارغو را یكپارچه از اسپیجاب تا بلاساغون به عنوان «كوره»ای از كورههای شش گانۀ سرزمین «هیطل» معرفی نموده است (نك : ص 262-264، 272- 275). در درههای تلاس و چو از روزگار سنگ، بقایای زیست بشری وجود دارد و از نمونههای آن یافتههای عصر نوسنگی در درۀ چو در حوضۀ رودخانۀ آلامدین است. در میان یافتههای باستان شناختی مربوط به عصر مفرغ از درههای تلاس و چو، تأثیر فرهنگ چینی و نیز فرهنگ سیبریایی جنوبی (آندرُنُوو) به دید میآید . در مقطع تقریبی سدههای 7-4قم، درههای تلاس و چو از زیستگاههای تشكل قومی سكا بود و از آثار باقی مانده از این قوم در منطقه مجموعهای از گورهای پوشیده با سنگ است كه اشیاء داخل آنها با آیینهای شمنی، و در نمونههای متأخرتر با آیین زرتشتی مرتبطند. در فاصلۀ تاریخی تا عهد حاكمیت تركان، درههای تلاس و چو با تسلط اقوامی دیگر، به ویژه ووسونها رو به رو بوده است؛ اگرچه غالباً ووسونها را مهاجرانی از دوردست ــ مثلاً از دشتهای اُردُس ـ انگاشتهاند، اما برخی محققان نیز چون برنشتام آنان را بومیِ كوههای تیانشان و منطقۀ هفترودان دانستهاند (نك : تولستوف، 301-300؛ بارتولد، «بررسی...»، 30-25؛ فرامكین، 55 - 62). از سدۀ 6م با حاكمیت تركان بر بخش وسیعی از آسیای مركزی، راه برای گسترش موج مهاجرت اقوام آلتایی به سوی جنوب ـ مغرب هموارتر شد و در همین دوره قبایل تُرگِش و قارلق در منطقۀ هفترودان و اطراف آن جای گرفتند (نك : گومیلف، 29, 266). با تجزیۀ خاقانات ترك، درههایتلاس و چو در قلمرو خاقانات «تركان باختر» (حك 580-740م) قرار گرفت و در این دورۀ تاریخی ــ به دلیل فراهم آمدن شرایط گوناگون ــ شاهد گسترش شهرنشینی و رونق اقتصادی در این منطقه هستیم. جریان مهاجرت صلح آمیز سغدیان از حوزههای سیر و آمو به سمت خاور و پدید آمدن آبادیهای سغدینشین در درههای تلاس و چو، زمینههای لازم را برای تحولی مدنی و فرهنگی فراهم میساخت و حكومت مقتدر و درازمدت تركان باختر نیز ثبات لازم را برای چنین پیشرفتی تأمین میكرد. مهاجران سغدی با انتقال دادن فنون كشاورزی، مهارتهای صنعتی و هنری و نیز تجربۀ تجاری خود به این منطقه نقش مهمی را در تحول مدنی و فرهنگی آن ایفا نمودند. جریان مهاجرت سغدیان به درههای تلاس و چو كه از سدۀ 5م آغاز شده بود و با روندی خاص ادامه داشت، در سدۀ 7م شتابی تازه و ابعادی گسترده یافت و عملاً به پدیدآمدن یك سرزمین سغدی كوچك در آن منطقه منجر شد. این سرزمین در واقع شامل شماری از شهرهای با اهمیت تجاری بود كه عنصر سغدی بر آن غلبه داشت و به شیوهای خود گردان، اما تحت نظارت عالی خاقانات اداره میشد (نك : همو، 154 -152 ، جم ؛ بارتولد، «بررسی»، 34-31 ، «تاریخ...»، 190؛ فرامكین، 63). تا پیش از سدۀ 7ق/ 13م راه اصلی باختر به چین از فرغانه و كاشغر میگذشته است، اما با قدرت یافتن سرزمینهای شمالی به عنوان قطب اقتصادی، برای نخستینبار در این سده از راهی جدید سخن آمده كه از درۀ چو و هفترودان میگذشته، و با مسافتی افزونتر، بخشی از قلمرو خاقانات تركان باختر را از دو سو به چین و ماوراءالنهر میپیوسته است (نك : بارتولد، «مسیحیت»، 267). هیوآن تسانگ، زائر چینی كه در 630م از منطقه دیدن كرده است، در كنار رود چو از شهری مهم به عنوان مركز تجاری یاد كرده (شاید شهر سویاب)، و در غرب آن در درههای چو و تلاس به وجود دهها شهر با رونق اشاره نموده است (نك : همو، «تاریخ»، همانجا). او سرزمین میان چو تا «در آهنین» (شهر سبز) را اقلیمی واحد شمرده، و آن را «سولی» نامیده است كه شكل چینی شدۀ «سولیك» به معنی سغدی است (نك : همانجا؛ نیز بیلی، 89).در 85ق/ 704م ترگشها بخشی از قلمرو تركان باختر ازجمله هفت رودان و درۀ چو را به تصرف آوردند، اما خاقانهای ترگش نتوانستند ثبات را بر منطقه حاكم سازند و بدین ترتیب راه را بر قدرت طلبیهای قبایل دیگر باز گشودند. ترگشها به طور همزمان با 3 قبیلۀ نیرومند، اویغور، بَسمل و قارلق درگیر جنگ شدند و به دنبال آن با فروپاشی خاقانی ترگش در 149ق/ 766م قارلقها بر نواحی تلاس، چو و اطراف ایسیككول استیلا یافتند (نك : گومیلف، 365,293، نیز 373 به بعد؛ بارتولد، «مسیحیت»، 272، «بررسی»، 40-35؛ فرامكین، 64). با استقرار حاكمیت خلافت اسلامی بر ماوراءالنهر از آغاز سدۀ 2ق/ 8م، و آرامش یافتن سرزمین ارغو پس از استیلای قارلق، چنین مینماید كه عاملان خلافت عباسی در ماوراءالنهر توانسته بودند با جَبغویانِ هنوز غیرمسلمانِ قارلق به گونهای از همكاری دست یابند. دانستههای ما از این همكاری و احتمالاً روابط دوستانۀ سیاسی در این حد است كه در نیمۀ سدۀ 2ق روابط تجاری مستحكمی میان باختر اسلامی با خاور از طریق سرزمین ارغو و هفترودان برقرار بوده است كه بازتاب آن در آثار جغرافیایی اسلامی از اوایل سدۀ 3ق دیده میشود. اما افزون بر آن در سدۀ 2ق در توافقی میان مسلمانان با قارلقان درۀ تلاس راه تجاری جدیدی به سوی شمال به سرزمین كیماكان و قرقیزان گشوده شده بود. این راه از ماوراءالنهر به طراز میرسید و سپس از نواحی باختری منطقۀ تلاس میگذشت و در جهت شمال روی به دشت میرفت و پس از رسیدن به سرزمین كیماك روی به باختر، به بلاد قرقیز در ینیسئی علیا منتهی میشد. به این راه كه البته رونقی محدود داشته، در گزارشهای جغرافیاییِ مسلمانان در اوایل سدۀ 3ق/ 9م اشارت رفته است (نك : ابنخردادبه، 28، 31؛ اصطخری، 9، 288؛ نیز قدامه، 105). در منابع چینی نیز به وجود چنین راهی در همان روزگار اشاره شده كه مسلمانان و نیز تبتیان برای تجارت با سرزمین قرقیزان از آن استفاده میكردهاند، راهی كه از سرزمین قارلقها میگذشته است و محافظان قارلق در طول راه صاحبان كالا را حمایت میكردهاند (نك : بارتولد، «مسیحیت»، 273). این روابط دوستانه میان ارغو و ماوراءالنهر ظاهراً تا میانۀ سدۀ 3ق ادامه یافته، و خود زمینهای برای نفوذ روزافزون اسلام در منطقۀ ارغو بوده است (برای آگاهی از رواج اسلام در شرقیترین نواحی ارغو، نك : حدودالعالم، 84). اگر از جریان فتح اسپیجاب در 224ق/ 837م به فرماندهی نوح بن اسد سامانی (بلاذری، 411؛ ابن اثیر، 6/ 509) بهعنوان یك حركت محدود و استثنایی چشم بپوشیم، در طول یك سده،حركتی نظامی از سوی مسلمانان ماوراءالنهر بر ضد قارلقان ارغو گزارش نشده است. با اقتدار یافتن آل سامان، روابط ماوراءالنهر با ارغو به كلی دگرگون شد و جبغویانارغو از سویی با پیشرویهای مرزی سامانیان و از دگرسو با كم رونقی راههای تجاری خود روبهرو گشتند. امیراسماعیل سامانی (حك 279-295ق/ 892-908م) بیدرنگ پس از نشستن بر تخت امارت، روی به مرزهای ارغو نهاد و بخشهایی از غرب این سرزمین را متصرف شد. او در پیشرَویِ گستردۀ خود از اسپیجاب رو به شمال، در جهت غرب، شهر مهم طراز را به دست آورد (نك : نرشخی، 118) و در جهت شرق، قارلقها را تا ناحیۀ فاراب به عقب راند (نك : ابن خردادبه، همانجا؛ نیز مقدسی، 274). در پی فتوح امیر اسماعیل در نواحی اسپیجاب، راه پیشین به بلاد كیماك و قرقیز از طریق غرب ارغو اهمیت خود را از دست داد و راهی جدید جایگزین آن شد كه از اسپیجاب و فاراب و سپس دهنو روی به كیماك میآورد و به دیار قرقیز میرسید (ابنفقیه، 328؛ نیز مقدسی، همانجا، به اشاره؛ گردیزی، 258-259، به تفصیل). از دگرسو، ظاهراً در سدۀ 4ق/ 10م در جانب چین نیز راهی جدید رونق یافته بود كه از سرزمین تغزغز در شمال شرقی چین روی به دشتهای شمالی مینهاد و از سرزمین ارغو گذری نداشت (نك : همو، 262). راه قدیم ماوراءالنهر به چین از مسیر فرغانه ـ كاشغر، اگرچه بر پایۀ نوشتۀ قدامة بن جعفر در اوایل سدۀ 4ق، راهی بس دشوار و پر خطر بوده است (نك : ص 104- 105)، اما گویا همزمان با كاستی گرفتن تجارت در راههای ارغو، بر اهمیت این راه كهنه و البته كوتاه میان چین و ماوراءالنهر افزوده شده است. به هر تقدیر راه فرغانه به كاشغر تنها مسیری است كه مقدسی در احسن التقاسیم برای چین ثبت كرده است (ص 341؛ نیز نك : ابنفقیه، همانجا). حكومت جبغویان قارلق در ارغو كه از اواخر سدۀ 3ق از سوی سامانیان وپس از آن از طرف قراخانیانِ نوخاسته ضرباتی پیاپی بر توان نظامی و اقتصادیش وارد آمده بود، در حدود سال 328ق/ 940م مضمحل شد و قدرت در منطقه برای قراخانیان مسلم گشت (نك : بارتولد، «بررسی»، 40,41). قراخانیان نخستین سلسلۀ تركی بودند كه دیانت اسلام را رسماً پذیرفتند و همین امر اوضاعی مساعد برای اسلامی شدن منطقۀ ارغو فراهم ساخت. در 536ق/ 1142م قراختاییان غیرمسلمان بر قلمرو قراخانیان استیلا یافتند (ابناثیر، 11/ 81 به بعد) و تا پایان سدۀ 6ق/ 12م بر آن منطقه فرمان راندند. شهر بلاساغون در حد خاوری سرزمین ارغو در دورۀ قراخانی و هم قراختایی گاه پایتخت و گاه شهر دوم بوده است. با برآمدن چنگیز به تخت خانی در 600ق/ 1204م و در جریان لشكركشی او به سمت باختر، سرزمین قراختاییان و از آن میان ارغو به قلمرو مغولان پیوست و برای كوتاه زمانی شهر اُترار در باخترِ ارغو، مرز میان قلمرو چنگیز و سرزمین خوارزمشاهان بود (نك : جوینی، 1/ 60، 62). اما به زودی سرزمینهای غرب آن نیز تصرف شد و در تقسیم متصرفات میان جانشینان چنگیز، سرزمین ارغو همراه با ماوراءالنهر در باختر و كاشغر در خاور آن در حصۀ جغتای قرار گرفت و از آن پس سرگذشت این سرزمین، در تاریخ مشترك الوس جغتای قابل مطالعه است. در بررسی بافت قومی منطقۀ ارغو در روزگار پیش از مغول، پس از سغدیان كه از آنان سخن رفت، قوم قارلق را باید پر نفوذترین قوم در این منطقه به شمار آورد. در این باره افزون بر یادكردهای متعدد در منابع تاریخی و جغرافیایی اسلامی از حضور قارلقها در این محدوده، بهخصوص باید به گفتار نویسندۀ حدودالعالم اشاره كرد كه منطقهای تقریباً منطبق با ارغو را «ناحیت خلخ» (قارلق) نامیده است (ص 81 به بعد). با تلفیق اطلاعاتی كه از حدودالعالم و دیوان كاشغری به دست میآید، میتوان گفت كه سغدیانِ ارغو و تركان آن دیار ــ با اكثریت قارلق ــ در طول قرنها از نظر مدنیت و فرهنگ سخت درهم آمیخته، و بر یكدیگر تأثیر نهاده بودند. این سغدیان مهاجر كه در محافل تركیزبان به «سُغداق» (منسوب به سغد) شهرت یافته بودند، بهتدریج زبان و برخی دیگر از مظاهر فرهنگی تركان را كه كاشغری از آن به «زیّ» تركان و «تخلُّق» با آنان تعبیر كرده است (1/ 392-393)، پذیرفتند و به تدریج در محیط ارغو ــ همچون بسیاری دیگر از مناطق آسیای مركزی ــ تشخص قومی خود را به فراموشی سپردند. از دگرسو شیوۀ زندگی یكجانشینی سغدیان ــ اعم از روستانشینی و شهرنشینی ــ در میان قارلقها به نحو گستردهای رواج یافت و بسیاری از آنان به كشاورزی روی آوردند. آنان رسوم زندگی مدنی را آموخته، و در نوع برخورد و آداب اجتماعی از دیگر قبایل خویشاوند متمایز بودند (نك : حدودالعالم، 81؛ كاشغری، 1/ 31؛ برای آگاهی از تأثیر زبانی، نك : بخش زبان ارغو در همین مقاله). این قارلقهای یكجانشین عملاً با خوی گرفتن به شیوۀ نوین زندگی خود، به طوری كه كاملاً انتظار میرود، انساب قبیلهای را به تدریج وا نهاده، و به بوم نسبت یافتهاند. از همین روست كه در سدۀ 5ق/ 11م و پس از آن از قارلقانِ ارغو به ندرت سخن به میان میآید (برای نمونهای از نوادر، نك : جوینی، 2/ 87) و كاشغری كه در دیوان خود به تفصیل به زبان قارلقان ارغو پرداخته است، هرگز آنان را قارلق ننامیده، و در شمارش قبیلههای مهم تركی در آغاز كتاب، یادی از قارلق نكرده است. یادكردهای بسیار محدود كاشغری از گویش قارلق در دیوان را باید مربوط به اقلیتی از قارلق انگاشت كه به شیوۀ كوچندگی ادامه داده، و رسوم قبیلهای خود را نگاه داشته بودهاند و از همین روی، گاه در كلام كاشغری «تركمان» خوانده شدهاند (نك : 1/ 80، 139، جم). بههر روی،بیراهه نیست اگر گفته شود اختلاط و قرابت میان قارلقان و سغدیان به پایهای بوده است كه حتى آن گروه از قارلقها كه خانه بهدوشی و زندگی قبیلهای را بر یكجانشینی ترجیح نهاده، و سرزمین ارغو را ترك گفته بودند، با سغدیان پیوسته شمرده میشدند؛ شاهدی بر این مدعا آن است كه چنگیزخان به هنگام اظهار ایلیِ ارسلان، خانِ قارلقهای قیالیق (در جنوب شرقی دریاچۀ بالخاش)، از باب بزرگداشت، ارسلان را به «سرتاقتای» ملقب گردانیده كه در زبان به مغولی به معنای سغدی بوده است (نك : رشیدالدین، 1/ 144؛ نیز «تاریخ سری...، 260 ).در سدۀ 4ق مقدسی از آبادیی به نام «جكل» (چِگِل) در نزدیكی شهر طراز نام برده (ص 274- 275؛ نیز سمعانی، 3/ 299)، و كاشغری ضمن تأیید این اطلاع، وجه نامگذاری را سكنای تیرهای از قوم چگل در آن منطقه دانسته است (1/ 330؛ قس: یاقوت، 2/ 95، كه بر ضبط طُرار< اُطرار، اصرار میورزد). مسكن بخش اصلی چگلها در سدههای 4 و 5ق/ 10 و 11م منطقۀ قیاس در اطراف ایسیك كول و نزدیكی بَرسخان بوده است (نك : حدود العالم، 83 - 84؛ كاشغری، 1/ 329-330).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید