ارغون، خاندان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229848/ارغون،-خاندان
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
7
اَرْغون، خانْدانِ، سلسلهای از فرزندان ارغون خان مغول نوادۀ چنگیزخان كه حدود دو قرن (9-11ق) در منطقۀ قندهار و سند فرمان راندند. فرمانروایان این خاندان از دو تیرۀ ارغون و ترخان برخاستند. نسب ارغونیان از امیرحسن بصری و شنكل و ایكو تیمور به امیر ایلچی فرزند سلطان محمد خدابنده و از آنجا به هلاكوخان و سپس ارغون میرسد. ترخانیان نیز از میرزا عیسی ترخان و اقلمش برادر شنكل و پسر ایكوتیمور به همانجا میپیوندند (راشدی، تعلیقات، نمودارهای C بهبعد). امیر تیمور گوركانی لقب ترخان ــ مطلق العنان و معاف از خدمت ــ را به آنان داده بود (تتوی، 4-5؛ بخاری، 1/ 108). از این خاندان كه حكومتشان در 3 ناحیه متمركز بود، ارغونیان تا 961ق/ 1554م فرمان راندند و از ا¸ن پس حكومت به دست ترخانیان افتاد و آنها نیزتا 1061ق برجای ماندند.
امیرحسن بصری و پسرش امیر ذوالنون بیك از امرای سلطان ابوسعید كه در سمرقند بودند، پس از مرگ او در 855ق/ 1451م بهسبب نزاعهای قبیلهای به خراسان بازگشتند (نهاوندی، 2/ 277) و به خدمت امرای خراسان (در هرات) درآمدند. پس از مرگ امیرحسن بصری در زمان سلطان حسین میرزا جانشین سلطان یادگار میرزا امیر هرات، امیر ذوالنون در دستگاه سلطان حسین میرزا ماند و لیاقتی نشان داد و ادارۀ مناطق غور، زمین داور و قندهار را در دست گرفت (تتوی، 6-7؛ نهاوندی، همانجا) و میان سالهای 884-888ق/ 1479-1483م نفوذش را تا شال و مستونگ گسترش داد (تتوی، 7؛ نهاوندی، 2/ 277- 278). او با پسرانش محمدمقیم و شاه بیك (او را شجاعالدین و شجاع بیك نیز خواندهاند: فرشته، 2/ 321؛ قس: بكری، 102)، در اختلاف میان سلطان حسین میرزا و پسرش بدیعالزمان میرزا، جانب بدیعالزمان میرزا را گرفت و خود را به او نزدیك كرد، چندانكه بعدها دختر خود را نیز به عقد او درآورد (ابوالفضل، اكبرنامه، 3/ 636؛ نهاوندی، 2/ 279-280). از اینرو نفوذ خاندان امیر ذوالنون تا منطقۀ سیستان همپیش رفت ( جهانگشای خاقان، 320؛ حسینی، 20؛ نهاوندی، 2/ 282-283). با مرگ سلطان حسین بایقرا (911ق/ 1505م)، شیبكخان ازبك (محمدخان شیبانی) قصد خراسان كرد (روملو، 129؛ ابوالفضل، همانجا). امیر ذوالنون فرمانده لشكر بدیعالزمان جانشین سلطان حسین در 913ق/ 1507م به مقابله رفت، اما شكست خورد و كشته شد و شیبك خان بر منطقۀ زمین داور وهرات استیلا یافت ( جهانگشای خاقان، 340-341؛ روملو، 129-130). بعد از آن شاه بیك پسر ذوالنون از سوی امرای هر دو تیرۀ ارغون و ترخان به حكومت نشست (بكری، همانجا؛ نهاوندی، 2/ 284) و خطبه به نام شیبك خان كرد و با حمایت او قندهار را مركز حكومت خود گردانید (روملو، 133- 135؛ بكری، همانجا). در این ایام بابر امپراتور مغول هند (حك 899 -937ق/ 1494- 1531م) به تلافی تصرف كابل در 908ق/ 1502م به دست محمدمقیم میرزا برادر شاه بیك (بابر، 195؛ بكری، 98-99) به قندهار تاخت و آنجا و نیز زمین داور را تسخیر كرد و بر خزاین امیر ذوالنون نیز دست یافت ( جهانگشای خاقان، 347؛ خواندمیر، غیاثالدین، 4/ 389-390؛ ابوالفضل، اكبرنامه، 1/ 91؛ نهاوندی، 2/ 284). بابر سلطان ناصرالدین میرزا را بر قندهار گمارد و ماهبیگم دختر محمد مقیم را با خود به كابل برد (خنجی، 184؛ روملو، 134- 135؛ اسكندربیك، 1/ 90-91؛ بكری، 103). شاه بیك و محمدمقیم به سمت شال و مستونگ متواری شدند (بابر، 342) و بر سیوی استیلا یافتند (بكری، 104-105). شاه بیك اندكی بعد به كمك شیبكخان توانست دوباره بر قندهار دست یابد (جهانگشای خاقان، 347- 348؛ دوغلات، 202). در 915ق/ 1509م شیبكخان ازبك در جنگی كه میان او و شاه اسماعیل صفوی روی داد، كشته شد (خواندمیر، محمود، 67 -72؛ بكری، 107؛ تتوی، 12-13) و با مرگ او قلمرو شاهبیك میان متصرفات شاهاسماعیل و بابر قرار گرفت (نهاوندی، 2/ 286) و او ناچار شد تا با هر دو سوی از در صلح در آید. در 917ق با بابر صلح كرد و چون به ملاقات شاه اسماعیل رفت، به زندان افكنده شد. در 918ق وقتی شاه اسماعیل عازم سرزمین عراق عجم شد، شاهبیك از زندان گریخت و به قندهار بازگشت (بكری، 107-109؛ نهاوندی، همانجا). در این میان بابر باز قصد تسخیر قندهار كرد، ولی چون حریفی قوی پنجه چون شاه اسماعیل داشت، راه به جایی نبرد (شاملو، 40-47؛ تتوی، 14-16؛ نهاوندی، 2/ 288). این تهاجمات شاهبیك را به فكر انتقال حكومت خود به مناطق آرام انداخت (تتوی، 13). ازاینرو به شال آمد و سپس سیوی را تسخیر كرد و یكی از امرای خود را به حكومت آنجا گماشت و خود به قندهار بازگشت (همو، 13-14). پس از چندی بابر باز به قندهار حمله برد و اینبار محاصره را چندان ادامه داد كه شاهبیك حاضر به ترك قلعه و تحویل آن به بابر شد (جهانگشای خاقان، 571-573؛ روملو، 220؛ بكری، 111؛ بیوریج، 432). سقوط قندهار سبب شد كه شاهبیك قصد تسخیر سرزمینهای جنوبی و تسلط بر تهته كند (بكری، 111-117). بهعلاوه جام فیروز ولیعهد تهته نیز به سبب بیكفایتی جام ننده حاكم آنجا، شاه بیك را به تسخیر آن دیار تحریك میكرد. شاهبیك در محرم 927ق تهته را گرفت و از كوه لكی تا آنجا را به جام فیروز داد (همو، 112-116؛ نسیانی، 56-59؛ قانع، تحفۀ...، 108-109؛ داودپوته، 1130-1129؛ تتوی، 20-21). از این دوره به بعد ارغونیان دست به گسترش قلمرو خود در نواحی مختلف سند زدند و شاه بیك ضمن تسخیر سیوستان اقوام آن ناحیه را مطیع خود كرد (بكری، 117- 118؛ تتوی، 21؛ قانع، همان، 112) و بهكر را مقر خود قرار داد و بلوچهای آن ناحیه را هم سركوب كرد (بهكری، 14- 15؛ تتوی، 21-22). او سرانجام در 22 شعبان 928ق/ 29 ژوئیۀ 1521م درگذشت (بكری، 126-127) و پسرش میرزاشاه حسن بیك از سوی امرای ارغونی در نصرپور به حكومت برگزیده شد، اما برخلاف نظر این امرا خطبه به نام بابر كرد و او نیز حكومت شاه حسن را تأیید كرد (همو، 127؛ نهاوندی، 2/ 297؛ تتوی، 24؛ اختر، 30).
چون میرزاشاه حسن بر اریكۀ قدرت نشست، جام فیروز را به گجرات گریزاند و تهته را گرفت و بهكر را مقر حكومت خود كرد (تتوی، 25، 26؛ نهاوندی، 2/ 297- 298)؛ سپس میان سالهای 931-933ق/ 1525-1527م ملتان را كه بابر چشم بدان دوخته بود، تصرف كرد و به بابر داد (همو، 1/ 280، 2/ 303؛ تتوی، 30-31؛ قانع، همان، 117). روابط حسنۀ ارغونیان با دستگاه مغولان هند تا زمان همایونشاه كه بیش از اسلاف خود میكوشید برسند چیره شود، ادامه داشت. چون همایون به حكومت رسید (937ق)، دست به حمله زد. میرزا شاه حسن به مقابله برخاست و تا 947ق جنگ و گریز ادامه یافت و همایون سرانجام مجبور به عقبنشینی شد (بكری، 168-180؛ نهاوندی، 2/ 306، 308-311؛ تتوی، 31-36). میرزا شاه حسن در 962ق به مرض فلج دچار شد (كاتبی، 78) و كار دولتش روی به پریشانی نهاد و چون فرزند ذكور نداشت، امرای خاندان، میرزا محمد عیسی پسر میرعبدالعلی ترخان از تیرۀ ترخانیان را (تتوی، 44- 45) كه از زمان پدرش در دستگاه دولت خدمت میكرد و در جنگهای مختلف در منطقۀ ملتان شركت داشت، به حكومت نشاندند (بكری، 206-207؛ نهاوندی، 2/ 322؛ تتوی، همانجا)، اما این كار با مخالفت میرزاشاهحسن و نزاع داخلی روبهرو شد، تا سرانجام سرزمین سند را تقسیم كردند و بهكر را به سلطان محمودخان سپهسالار میرزا شاه حسن، و تهته را به میرزا عیسی ترخان دادند و كوهلكی حد میان قلمرو آندو قرار گرفت (كاتبی، 80؛ بكری، 189-191؛ تتوی، 41-43). مرگ میرزا شاه حسن در 11 ربیعالاول 962 به حكومت شاخۀ ارغونیان پایان داد و قلمرو آنان به متصرفات ترخانهای ارغوننژاد افزوده شد (همو، 4- 5، 97-99؛ بخاری، 1/ 108). حكومت ترخانیان در تهته: میرزا عیسی ترخان در 962ق حكومت خود را آغاز كرد، ولی دولتش در معرض تهدید منازعان داخلی و خارجی قرار گرفت. نخست سلطان محمودخان حاكم بهكر به منازعه برخاست و میرزا عیسی برای دفع او به ناچار دروازههای تهته را بر روی پرتغالیان گشود (بكری، 222، 223؛ نسیانی، 111-114؛ بلوچ، 325-326). افزون بر آن، میرزا صالح و میرزا محمدباقی فرزندان میرزا عیسی نیز به كشمكش با یكدیگر برخاستند و میرزا صالح كشته شد (بكری، 102-104). از آن سوی، میرزا عیسی با طغیان مردم نیز روبهرو بود، تا اینكه در 974ق درگذشت و پسرش میرزامحمد باقی رشتۀ كارها را در دست گرفت (همو، 225). محمد باقی برای جلب حمایت امپراتوران هند به فعالیت پرداخت و هدایایی به دربار اكبرشاه فرستاد و خواهان یاری او برای سركوب سلطان محمودخان حاكم بهكر شد (ابوالفضل، اكبرنامه، 2/ 278؛ نهاوندی، 1(2)/ 748). اما بهزودی خلق و خوی میرزا محمد باقی تغییر كرد و به كشتار مردم دست یازید و بسیاری از نزدیكان خود را نیز بكشت (تتوی، 61 -64، 151- 155) تا در 993ق بر اثر زخمی كه به خود زد، درگذشت (بكری، 214؛ نهاوندی، 2/ 326). كارهای میرزامحمد باقی سبب شد تا اكبرشاه طمع در تصرف سند ببندد. در دورۀ حكومت میرزامحمد پاینده (د 1000ق) كه به علت اختلال روانی از كار فرومانده بود، میرزاجانی رشتۀ كارها را در دست داشت (همو، 2/ 343؛ نسیانی، 152-161) و با فشار اكبرشاه برای حفظ قلمرو خود خطبه و سكه به نام او كرد (همو، 173؛ تتوی، 66؛ قانع، تحفة، 153-154). اكبرشاه در 994ق/ 1586م محمد صادقخان را به حكومت بهكر گمارد و این كار موجب جنگ ترخانیان با محمدصادق و لشكر هند شد (نهاوندی، 2/ 344، 345؛ تتوی، 67، 69؛ بدائونی، 2/ 358). با اینهمه، در 998ق/ 1590م نیز اكبرشاه میرعبدالرحیم خان خانان لاهوری را به تسخیر تهته روانه كرد (بكری، 250؛ قانع، مقالات...، 233؛ عبدالرشید، 159) و پس از دو سال جنگ و گریز در محرم 1000/ اكتبر 1591 قلاع آن نواحی به تصرف خان خانان درآمد و میرزا جانیبیك صلح خواست و غرامت داد. او سال بعد همراه خان خانان به دربار اكبر شاه رفت و از این زمان حكومت شاخۀ ترخان تحت نفوذ فرمانروایان هند در آمد (ابوالفضل، اكبرنامه، 3/ 613-615، 633-634؛ بكری، 252، 255-256؛ قانع، تحفة، 160-161، 163). میرزا جانیبیك در نزد اكبرشاه ماند و منصب سه هزاری و ادارۀ ولایات بُست، ملتان و سند به او تفویض شد (ابوالفضل، آیین اكبری، 1/ 281، اكبرنامه، 3/ 637) تا در رجب 1008 درگذشت. پس از او اكبرشاه، میرزا غازی بیك ترخان را با ارسال منشور و خلعت برجای پدر منصوب كرد (بكری، 257؛ ابوالفضل، همان، 3/ 782-783). چون جهانگیرشاه به فرمانروایی نشست (حك 1014-1037ق)، میرزا غازی را منصب پنج هزاری داد (جهانگیر، 34- 35) و در غائلۀ تصرف هرات بهدست حسینخان شاملو، او را به مقابله فرستاد و میرزا غازی با تصرف هرات زمینۀ كسب مناصب دیگری را برای خود فراهم كرد (همو، 42، 43، 110؛ شاهنوازخان، 3/ 346)، چنانكه ادارۀ سرزمینهایی چون ملتان، سهوان و پنجاب نیز به وی واگذار شد (جهانگیر، 63 -64؛ تتوی، 90-92؛ قانع، همان، 182). میرزا غازی در 1017ق/ 1608م به فرمان جهانگیرشاه به قندهار رفت و تا آخر عمر حكومت آنجا و زمین داور را عهدهدار بود (جهانگیر، 73؛ نهاوندی، 2/ 354؛ تتوی، 92). میرزا غازی در صفر 1021/ مارس 1612 به مرض قولنج درگذشت (نهاوندی، همانجا) و چون فرزندی نداشت، حكومت سلسلۀ ترخانیان در واقع خاتمه یافت. جهانگیرشاه بازماندگان امرای ارغون و ترخان را به نزد خود خواند و هر یك را منصبی داد (تتوی، 93-96). از جملۀ آنان میرزا عیسی ترخان دوم بود كه از 1012ق در نزد اكبر شاه بود (همو، 96؛ قانع، همان، 321) و تا عهد شاه جهان (حك 1037- 1068ق/ 1628- 1658م) حكومت قلعۀ كرنال را برعهده داشت و فرزندان وی نیز مناصبی یافتند. میرزا عیسی در 12 محرم 1061ق/ 26 دسامبر 1650م درگذشت (تتوی، 98-99). امرای خاندان ارغون از فرمانروایان فرهیخته و ادبپرور عصر خود بودند. میرزا شاهبیك ارغون خود اهل علم بود و در مجالس علما حضور مییافت. بكری به آثاری از وی چون شرح كافیه و حاشیه بر شرح مطالع و حاشیه بر شرح فرایض میرسید شریف جرجانی اشاره كرده است (ص 127- 128؛ نیز نك : تتوی، 12). میرزا شاه حسن نیز علاوه بر مهارت در علوم منقول، طبع شعر نیز داشت و «سپاهی» تخلص میكرد (بكری، 194- 195؛ فخری، 95-96). از او ابیاتی بر جای مانده است (لكهنوی، 300؛ سدارنگانی، 20-24).در دورۀ ترخانها با شكلگیری حكومت صفویه در ایران و مغولان هند، منطقۀ سند گذرگاه شعرا و ادیبانی شد كه میان دو دربار صفوی و مغول رفتوآمد میكردند و این معنی در شكوفایی ادب و هنر در میان ترخانیان بیتأثیر نبود؛ چنانكه میرزاجانی بیك به پارسی شعر میسرود و «حلیمی» تخلص میكرد و در موسیقی نیز دستی قوی داشت (ابوالفضل، همان، 3/ 782؛ شاه نوازخان، 3/ 310؛ قانع، مقالات، 140) و از وی اشعاری نیز برجای مانده است (شاه نوازخان، همانجا؛ سدارنگانی، 24-25).میرزاغازی بیك ترخان مذهب شیعه داشت و در اشعارش به مدح امام رضا(ع) و امام زمان(ع) میپرداخت (نهاوندی، 2/ 353-354؛ راشدی، میرزا غازی...، 165-166). در زمان وی قندهار مركز تجمع اهل ادب شد و شعرا و بزرگان عراق و خراسان نزد وی گرد آمدند و شاعرانی كه بین دربارهای ایران و هند رفت و آمد میكردند در دربار او نیز اقامت میگزیدند. كسانی چون مرشدخان بروجردی، طالب آملی و محوی اردبیلی جزو ملازمانش بودند (نهاوندی، 2/ 351). میرزا غازی در اشعارش «وقاری» تخلص میكرد. از اشعار وی علاوه بر ابیاتی پراكنده یك «ساقینامه» نیز برجایمانده است (همو، 2/ 351-353؛ قانع، تحفة، 190-191، مقالات، 828-837؛ سدارنگانی، 41-48). او در موسیقی نیز چیرهدست بود و به علوم ریاضی و نجوم نیز علاقه داشت (نهاوندی، 2/ 353).
ابوالفضل علامی، آیین اكبری، لكهنو، 1869م؛ همو، اكبرنامه، بهكوشش مولوی عبدالرحیم، كلكته، 1886م؛ اسكندربیك منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، 1350ش؛ بخاری، سلیمان، لغت چغتای و تركی عثمانی، استانبول، 1298ق؛ بدائونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، بهكوشش احمد علی صاحب، كلكته، 1869م؛ بكری، محمد معصوم، تاریخ معصومی، بهكوشش عمر داود پوته، بمبئی، 1938م؛ بلوچ، نبی بخش، تعلیقات بر تاریخ طاهری (نك : هم ، نسیانی تتوی)؛ بهكری، یوسف، تاریخ مظهر شاهجهانی، بهكوشش حسامالدین راشدی، حیدرآباد، 1962م؛ تتوی، میرمحمد، ترخان نامه، بهكوشش حسامالدین راشدی، حیدرآباد، 1965م؛ جهانگشای خاقان، بهكوشش اللهدتا مضطر، اسلامآباد، 1364ش؛ جهانگیر گوركانی، محمد، جهانگیرنامه (توزك جهانگیری)، لكهنو، 1898م؛ حسینی، محمدعلی، تاریخ راحتافزا، حیدرآباد دكن، 1366ق/ 1947م؛ خنجی، فضلالله، مهماننامۀ بخارا، تهران، 1355ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، بهكوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1362ش؛ خواندمیر، محمود، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، بهكوشش محمدعلی جراحی، تهران، 1370ش؛ راشدی، حسامالدین، تعلیقات بر ترخان نامه (نك : هم ، تتوی)؛ همو، میرزا غازی بیك ترخان، كراچی، 1970م؛ روملو، حسن، احسنالتواریخ، بهكوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349ش؛ شاملو، ولی قلی، قصص الخاقانی، بهكوشش حسن سادات ناصری، تهران، 1371ش؛ شاهنوازخان، مآثر الامرا، بهكوشش میرزا اشرف علی، كلكته، 1309ق؛ عبدالرشید، تذكرة شعرای پنجاب، لاهور، 1346ش؛ فخری هروی، سلطان محمد، روضةالسلاطین، بهكوشش عبدالرسول خیامپور، تبریز، 1345ش؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، لكهنو، 1281ق؛ قانعتتوی، میرعلیشیر، تحفةالكرام، بهكوشش حسامالدین راشدی، حیدرآباد، 1971م؛ همو، مقالات الشعرا، به كوشش حسامالدین راشدی، كراچی، 1957م؛ كاتبی، علی، مرآت الممالك، ترجمۀ محمود تفضلی و علی گنجهلی، تهران، 1355ش؛ لكهنوی، آفتاب رای، ریاض العارفین، بهكوشش حسامالدین راشدی، پاكستان، 1496ق؛ نسیانی تتوی، طاهر محمد، تاریخ طاهری، بهكوشش نبی بخش بلوچ، حیدرآباد، 1384ق/ 1964م؛ نهاوندی، عبدالباقی، مآثر رحیمی، بهكوشش محمد هدایت حسینی، كلكته، 1925م؛ نیز:
Akhtar, M. S., Sind Under The Mughuls, Karachi, 1990; Bābur, Z. M ., Bābur-Nāma, tr. A. S. Beveridge, Delhi, 1970; Beveridge, A.S., notes on Bābur-Nāma (vide: Bābur); Daudpota, U. M., «Sind And Multan», A Comprehensive History of India, New Delhi, 1982, vol. V; Dughl D t, M. H., Tarikh-i-Rashidi, tr. E. Denison Ross, Patna, 1973; Sadaran- gani, H. I., Persian Poets of Sind, Karachi, 1956. علیرضا علاءالدینی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید