صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / مردم شناسی / بهاروند /

فهرست مطالب

بهاروند


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 13 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

بَهارْوَنْد، از ایلات‌ لر شیعی‌ مذهب‌، در منطقۀ بالا گریوۀ لرستان‌. 

ریشه‌شناسی

نام‌ ایل‌ برگرفته‌ از نام «بهار»، نیای‌ دوازدهم‌ یا چهاردهم‌ بهاروندهاست‌. از آنجا كه‌ نظام‌ خویشاوندی‌ بهاروندها مبتنی‌ بر نظام‌ پدر تباری‌ است‌، نه‌ تنها نام‌ ایل‌، بلكه‌ نام‌ اغلب‌ تیره‌های‌ آن‌، چون‌ باوَك‌ (بابك‌)، اَم‌ الله‌ (امان‌الله‌)، جافَر و جز آن‌ نیز از نام‌ نیای‌ آنها گرفته‌ شده‌ است‌. 

سازمان‌ و تقسیمات‌ ایلی

در متون‌ تاریخی‌ پیش‌ از دورۀ قاجار، از بهاروندها همچون‌ بیشتر ایلات‌ لرستان‌، نام‌ برده‌ نشده‌ است‌. با آنكه‌ راولینسن‌ از دیركوند ــ كه‌ بهاروند شعبه‌ای‌ از آن‌ به‌شمار می‌آید ــ نام‌ برده‌ (ص‌ ۸۸)، تقسیمات‌ آن‌ را مشخص‌ نكرده‌ است‌. نویسندۀ ناشناس‌ جغرافیای‌ لرستان‌ كه‌ در ۱۳۰۰ق‌ / ۱۸۸۳م‌ از لرستان‌ دیدار كرده‌، اولین‌بار بهاروند را شاخه‌ای‌ از دیركوند به‌شمار آورده‌ است‌. او دیركوندها را شامل‌ بهاروند و قلاوند دانسته‌ است‌ (ص‌ ۸۱-۸۲) و از میرها، شعبۀ دیگر دیركوند نام‌ نبرده‌، و پراكندگی‌ جغرافیایی‌ دیركوندها را درست‌ ضبط نكرده‌ است‌ (نک‍ : امان‌‌اللهی‌، تعلیقات‌...، ۱۰۴- ۱۰۵). در گزارش‌ دیگری‌ كه‌ میرزا رحیم‌ چاغروند خرم‌آبادی‌ (معین‌ السلطنه‌) با عنوان «جغرافیای‌ لرستان‌» در ۱۳۳۴ق‌ /۱۹۱۶م‌ فراهم‌ آورده‌، نه‌ تنها اشتباهات‌ سند پیشین‌ در آن‌ تكرار شده‌، بلكه‌ از سران‌ ایل‌ میر نیز به‌ عنوان‌ سران‌ بهاروند یاد كرده‌ است‌ (نک‍ : ص‌ ۱۸۸). منابع‌ دیگر كه‌ از بهاروند نام‌ برده‌اند، به‌ پیشینۀ تاریخی‌ آن‌ كمتر اشاره‌ كرده‌اند. 
براساس‌ تاریخ‌ شفاهی‌، بنیادگذار ایل‌ بهاروند مردی‌ به‌ نام «بهار» بوده‌ كه‌ در زمان‌ شاه‌ عباس‌ (۹۹۶- ۱۰۳۸ق‌ /۱۵۸۸-۱۶۲۹م‌) در دهكدۀ رباط، واقع‌ در شمال‌ خرم‌آباد می‌زیسته‌ است‌. گفته‌ می‌شود كه‌ نیای‌ بهار به‌ نام‌ سوزوار (سبزوار) از مردم‌ ایل‌ كلهر (در كرمانشاهان‌)، پس‌ از درگیریهایی‌، حدود ۱۵ نسل‌ پیش‌ (تقریباً ۹۶۹ق‌ /۱۵۶۲م‌) به‌ لرستان‌ مهاجرت‌ كرده‌ است‌. به‌ هر روی‌، بهار پس‌ از مدتی‌ به‌ منطقۀ بالا گریوه‌ و به‌ درّه‌ نسو (دره‌ نصب‌) نزد دِرَك‌، نیای‌ دیركوندها می‌رود. به‌ روایتی‌ بهار و به‌ روایت‌ دیگر مُرالی‌ (مرادعلی‌) فرزند بهاربا دختر درك‌، به‌ نام‌ گلبهار ازدواج‌ می‌كند. درك‌ در كهن‌سالی‌ سرپرستی‌ قبیله‌ را به‌ بهار و مرالی‌ واگذار می‌كند (تحقیقات‌ میدانی‌ مؤلف‌؛ نیز نک‍ : ساكی‌، ۱۷۳). می‌گویند: بهاروندها به‌ دستور كریم‌خان‌ زند همراه‌ برخی‌ از كسان‌ طایفۀ درك‌، مانند ساتیاروند به‌ شیراز كوچانده‌ شدند. این‌ رویداد در هیچ‌ یك‌ از متون‌ تاریخی‌ نیامده‌ است‌ (تحقیقات‌ میدانی‌ مؤلف‌). علت‌ كوچاندن‌ آنها نیز معلوم‌ نیست‌، اما ظاهراً پس‌ از مرگ‌ كریم‌ خان‌ به‌ لرستان‌ بازگشته‌اند. گروههایی‌ از آنها نیز به‌ بختیاریها پیوستند كه‌ اكنون‌ در مسجد سلیمان‌ و نیز در میان‌ طایفۀ شحنی‌ (شینی‌)، از ایل‌ بابادی‌ باب‌ زندگی‌ می‌كنند (نک‍ : امان‌‌اللهی‌، قوم‌ لر، ۱۹۱). 

پراكندگی‌ جغرافیایی‌

در حدود ۱۵۰ سال‌ پیش‌ قلمرو ایل‌ به‌ نواحی‌ چین‌ زال‌، هُرندی‌، كوه‌ چناره‌، دركی‌، وَرون‌ ماهور (انتهای‌ شرقی‌ كوه‌ كیالان‌)، و سَروگُل‌ (دامنۀ شمالی‌ كوه‌ كیالان‌) در میانكوه‌ و كرمیر محدود بوده‌ است‌؛ اما بعدها به‌ طرف‌ شمال‌، یعنی‌ منطقۀ ییلاقی‌ روی‌ آوردند. ابتدا چند سالی‌ در طایی‌ ماندند و تابستانها را در سِوتَل‌ (سیب‌ تلخ‌)، هودكَل‌، واقع‌ در دامنه‌های‌ جنوبی‌ كوه‌ هشتادپهلو می‌گذراندند. پس‌ از آن‌ منطقۀ طاف‌ و دره‌ نصب‌ را كه‌ پیش‌تر متعلق‌ به‌ دیركوندها و بهاروندها بود و ظاهراً پس‌ از كوچاندن‌ آنان‌ به‌ شیراز، پاپیها در آنجا ساكن‌ شده‌ بودند، دوباره‌ تصرف‌ كردند. قلمرو بهاروند در منطقۀ گرمسیر نیز به‌ تدریج‌ گسترش‌ یافت‌. آنان‌ ابتدا در رزه‌ مستقر شدند و به‌ تدریج‌ دامنه‌های‌ جنوبی‌ كوه‌ كیالان‌ و زمینهای‌ میان‌ كبیركوه‌ و كیالان‌ را تصرف‌ كردند. سرانجام‌ منطقۀ وسیعی‌ میان‌ رود كرخه‌ و بالا رود، در شمال‌ جادۀ دهلران‌ ـ اندیمشك‌ و سپس‌ جلگۀ كُرگاه‌، در حومۀ خرم‌آباد را تسخیر كردند. 
هم‌اكنون‌ بهاروندها بیشتر در منطقۀ ییلاقی‌ ساكنند، اما در گذشته‌ زیستگاه‌ آنان‌ بدین‌سان‌ بود: 
شعبۀ مراد علیوند، منطقۀ سردسیری‌: جلگۀ كُرگاه‌ (شامل‌ مجموعه‌ای‌ ده‌ و آبادی‌)، بَوه‌، خارزار، هشتاد پهلو، دره‌ نَسو (دره‌ نصب‌) و كبكان‌؛ منطقۀ گرمسیری‌: چین‌ زال‌، هُرندی‌، بیدرویه‌، حسینه‌، پشمینه‌زار، كرحشكان‌ و رزه‌. 
شعبۀ كردعلیوند، منطقۀ سردسیری‌: تَل‌، چَمَشك‌، طایی‌؛ منطقۀ گرمسیری‌: پاعَلَم‌، جوزار، شاه‌ احمد كوچك‌، كُنار پلی‌، چهاربیشه‌، پل‌تنگ‌، دركی‌ و جلگۀ خلج‌ (امان‌ اللهی‌، همان‌، ۱۵۱-۱۵۲، «نظام‌...»، ۱۰۶؛ نیز نک‍ : افشار سیستانی‌، ۳۵۱-۳۵۲). 
بهاروندها در طول‌ چند دهۀ گذشته‌ كوچندگی‌ را رها كرده‌، و در منطقۀ سردسیر، به‌ویژه‌ در حومۀ خرم‌آباد اقامت‌ گزیده‌، و هم‌اكنون‌ بسیاری‌ از آنها شهرنشین‌ شده‌اند و در خرم‌آباد زندگی‌ می‌كنند. 

نظام‌ سیاسی‌

ایل‌ بهاروند در دورۀ خودسری‌ ایلات‌ در لرستان‌ (۱۲۷۵-۱۳۰۵ش‌) از دو طایفۀ مراد علیوند و كرد علیوند تشكیل‌ شده‌ بود كه‌ هریك‌ به‌طور مستقل‌ زندگی‌ می‌كردند و هركدام‌ از آن‌ دو از تیره‌های‌ گوناگونی‌ تشكیل‌ شده‌ بودند (نک‍ : امان‌‌اللهی‌، قوم‌ لر، ۱۵۰-۱۵۱). 

۱. طایفۀ مراد علیوند

تیره‌های‌ تشكیل‌‌دهندۀ طایفۀ مراد علیوند اینان‌ بودند: اَم‌ الله‌ (امان‌‌الله‌)، باوَك‌ (بابك‌) مَئسی‌ (محمدحسین‌)، جافَر، وَلّی‌ (این‌ تیره‌ها كه‌ به‌ هوز كیو (كبود) معروفند، رهبری‌ طایفه‌ را در دست‌ داشتند)، شیر ولی‌وند، گنجلی‌وند، داویدوند، كهزادوند (شاید هم‌ كزادوند)، كوگانی‌ و حیدروند. افزون‌‌بر این‌ تیره‌ها كه‌ خود را از نسل «بهار»، بنیادگذار ایل‌ می‌دانستند، خانوارها و تیره‌هایی‌ از دیگر ایلات‌ و طوایف‌ لرستان‌ چون‌ شیخ‌، بووه‌ (باوه‌ = بابایی‌)، كر نوكر، نوكر اَمرا، كوشكی‌، چوتاشی‌ (چوب‌ تراشی‌) و چند گروه‌ دیگر كه‌ به‌ طایفۀ مراد علیوند پیوسته‌ بودند، از این‌ طایفه‌ به‌شمار می‌آیند (برای‌ اطلاع‌ بیشتر دربارۀ تیره‌ها و گروههای‌ پیوستۀ دیگر، نک‍ : همو، «نظام‌»، ۱۱۳، قوم‌ لر، ۱۵۱). 

۲. طایفۀ كرد علیوند

این‌ طایفه‌ كه‌ خود را از نسل‌ بهار می‌دانستند، از ۷ تیرۀ اصلی‌ تشكیل‌ می‌شد: مَمیرزا (محمد میرزا)، مَمجو (محمد جان‌)، بهروم‌ (بهرام‌)، شاپور، شیری‌ (شیرین‌) صیفور و نظرعلی‌وند. گروههایی‌ مانند بهزاد، گوشه‌ای‌، دلفان‌، رشنو، نوكر امرا، پَمه‌ حر، چوتاشی‌. سالی‌، بازگیر، مكی‌ و گله‌دار نیز به‌ این‌ طایفه‌ پیوسته‌ بودند (همان‌، ۱۵۲). 
چنان‌كه‌ گفته‌ شد، مراد علیوند و كرد علیوند به‌طور مستقل‌ زندگی‌ می‌كردند و فاقد رهبری‌ مشترك‌ بودند. از آن‌ گذشته‌، هر طایفه‌ به‌ جای‌ یك‌ رهبر دارای‌ رهبران‌ متعدد بود. به‌ عبارت‌ دیگر رهبران‌ تیره‌های‌ اصلی‌ (از نسل‌ بهار) رهبری‌ طایفه‌ را عهده‌دار بودند و به‌ امور طایفه‌ به‌ صورت‌ شورایی‌ رسیدگی‌ می‌كردند. در میان‌ آنها معمولاً سران‌ تیره‌های‌ قدرتمند كه‌ از نفوذ و اعتبار بیشتر برخوردار بودند، به‌‌‌عنوان‌ رهبران‌ بزرگ‌ و برجستۀ طایفه‌ شناخته‌ می‌شدند. معین‌السلطنه‌ در ۱۲۹۳ش‌ از بارالی‌ [تیرۀ بابك]، حسین‌ خان‌ [تیرۀ ام‌ الله]، جافر [تیرۀ جافر]، پادار [تیرۀ ولی] به‌ عنوان‌ سران‌ مرادعلیوند نام‌ برده‌ است‌ (ص‌ ۱۸۸). 
تا پیش‌ از استقرار حاكمیت‌ دولت‌ مركزی‌ در لرستان‌، دو طایفۀ كرد علیوند و مراد علیوند به‌ عنوان‌ واحدهای‌ مستقل‌ از دولت‌ مركزی‌ عمل‌ می‌كردند. بر این‌ اساس‌، هریك‌ از این‌ واحدهای‌ سیاسی‌ چون‌ یك‌ دولت‌ مستقل‌، اما ساده‌ و در مقیاس‌ كوچك‌، عهده‌دار برقراری‌ نظم‌ داخلی‌ و پاسداری‌ از جان‌، مال‌، حیثیت‌ و قلمرو ایل‌ در برابر دیگر گروهها و بیگانگان‌ بودند. بدون‌ تردید ضعف‌ دولت‌ مركزی‌ در اواخر دورۀ قاجار و عملكرد ضعیف‌ آن‌ در لرستان‌ كه‌ به‌ هرج‌ و مرج‌ و ناامنی‌ انجامید، مهم‌ترین‌ عامل‌ در شكوفایی‌ نظام‌ ایلی‌ و انسجام‌ و تداوم‌ آن‌ بوده‌ است‌ (نک‍ : امان‌ اللهی‌، «نظام‌»، ۱۱۵). 
حاكمیت‌ دولت‌ در لرستان‌ و تأمین‌ امنیت‌ در منطقه‌ و مداخله‌ در امور ایلات‌، به‌ویژه‌ اجرای‌ اصلاحات‌ ارضی‌، به‌ فروپاشی‌ نظام‌ ایلی‌ انجامید، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ دیگر نمی‌توان‌ از ایل‌ به‌ عنوان‌ یك‌ واحد سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ یاد كرد (همان‌، ۱۲۵، ۱۲۶). اكنون‌ بهاروندها به‌ صورت‌ واحدهای‌ كوچك‌ پدرتبار و غیرمنسجم‌ در شهر و روستا زندگی‌ می‌كنند. 

نظام‌ اجتماعی

روابط اجتماعی‌ در جامعۀ سنتی‌ بهاروند همانند دیگر ایلات‌ مبتنی‌ بر خویشاوندی‌ بود كه‌ از طریق‌ نسب‌ (خون‌) و یا سبب‌ (ازدواج‌) تعیین‌ می‌گردید. در جامعۀ سنتی‌ بهاروند كه‌ مركب‌ از گروههای‌ پدر تبار نابرابر بود، هویت‌، حقوق‌ و مسئولیت‌ افراد از طریق‌ نسب‌ مشخص‌ می‌شد. كوچك‌ترین‌ واحد اجتماعی‌ هر گروه‌ حونه‌ (خانواده‌ یا خانوار) است‌ كه‌ به‌ اشكال‌ گوناگون‌ چون‌ خانوادۀ هسته‌ای‌، گسترده‌، پیوسته‌ و ناقص‌ وجود داشته‌ است‌. واحدهای‌ بالاتر اینهاست‌: حونه‌ ← باوه‌ (دودمان‌) ← تیره‌ ← طایفه‌ ← ایل‌ (همان‌، ۱۱۰، ۱۱۳). در جامعۀ سنتی‌ بهاروند پایگاه‌ اجتماعی‌ افراد در وهلۀ اول‌ از طریق‌ نسب‌ تعیین‌ می‌شد، ازاین‌رو، تحرك‌ اجتماعی‌ در این‌ جامعه‌ زیاد نبود و گروههای‌ پدرتبار كه‌ از نسل «بهار» بودند، بر گروههای‌ دیگر برتری‌ داشتند و چون‌ این‌ گروهها بر زمینهای‌ كشاورزی‌، مراتع‌، چشمه‌سارها و مالگه‌ها (قرارگاهها) مالكیت‌ داشتند، از پایگاه‌ والاتری برخوردار بودند. هُمساها، یعنی خانوارها یا گروههایی‌ كه‌ از دیگر طوایف‌ و ایلات‌ به‌ بهاروندها پیوسته‌ بودند و بر زمین‌ و مراتع‌ مالكیت‌ نداشتند، در جایگاه‌ پایین‌تری‌ بودند. خنیاگران‌ سنتی‌ نیز پایین‌ترین‌ قشر را در میان‌ بهاروندها تشكیل‌ می‌دادند. 
روابط اجتماعی‌ در میان‌ بهاروندها و قلاوندها با مقایسه‌ با دیگر ایلات‌ لرستان‌، مردمی‌تر بوده‌ است‌، چنان‌كه‌ ازدواجهای‌ فراوانی‌ میان‌ بهاروندها و همساها (حتى‌ میان‌ سران‌ ردۀ بالای‌ ایل‌ با همساها) صورت‌ گرفته‌ است‌ (همان‌، ۱۱۴). 
قشربندی‌ در جامعۀ بهاروند چون‌ دیگر جنبه‌های‌ زندگی‌ آنها در طول‌دهه‌های‌ گذشته‌ تغییریافته‌ است‌،چنان‌كه‌ هم‌اكنون‌ پایگاه‌اجتماعی‌ افراد اكتسابی‌ است‌ و ربطی‌ به‌ وابستگی‌ تباری‌ ندارد. امروزه‌ میزان‌ تحصیلات‌ و كسب‌ مهارتها از عوامل‌ عمدۀ تعیین‌ كنندۀ پایگاه‌ اجتماعی‌ افراد است‌. 

جمعیت

از ۱۵۰ سال‌ به‌ این‌ سو شمار خانوارهای‌ ایل‌ بهاروند نه‌ تنها با زاد و ولد، بلكه‌ با پیوستن‌ اعضای‌ دیگر ایلات‌ و طوایف‌ به‌ آنها افزایش‌ یافته‌ است‌. آمار درستی‌ از جمعیت‌ بهاروند در دست‌ نداریم‌. ویلسن‌ در ۱۳۳۰ق‌ /۱۹۱۲م‌ جمعیت‌ این‌ ایل‌ (فقط شعبۀ مراد علیوند) را بالغ‌ بر هزار خانوار دانسته‌ است‌، اما به‌ جمعیت‌ شعبۀ دیگر آن‌، یعنی «كُردَلی‌ وَن‌» (كرد علیوند) كه‌ جمعیت‌ آن‌ نیز به‌ اندازۀ «مُرالی‌ وَن‌» (مراد علیوند) بوده‌، اشاره‌ نكرده‌ است‌. بر این‌ اساس‌، جمعیت‌ ایل‌ بهاروند (مراد علیوند و كرد علیوند) احتمالاً بایستی‌ حدود دو هزار خانوار و یا تقریباً ۱۰ هزار نفر بوده‌ باشد. منابع‌ بعد به‌ پیروی‌ از ویلسن‌ جمعیت‌ بهاروند را همان ۰۰۰‘۱ خانوار یاد كرده‌اند (فیلد، ۱۷۶؛ كیهان‌، ۲ /۶۶؛ مردوخ‌، ۱ /۸۲). براساس‌ گزارش‌ رزم‌آرا (ص‌ ۲۳۱) كه‌ در جنگهای‌ لرستان‌ شركت‌ كرده‌، و با منطقه‌ آشنایی‌ داشته‌ است‌، جمعیت‌ بهاروندها در ۱۳۱۲ش‌ روی‌ هم‌ رفته‌ ۸۵۰‘۴ خانوار بوده‌ است‌. این‌ رقم‌ تقریباً مستند است‌، با این‌ تفاوت‌ كه‌ جمعیت‌ طایفۀ رشنو كه‌ در آن‌ زمان‌ وابسته‌ به‌ كرد علیوند بوده‌، جزو ایل‌ بهاروند قلمداد گردیده‌ است‌. حال‌ اگر جمعیت‌ طایفۀ رشنو را كه‌ بالغ‌ بر ۰۰۰‘۱ خانوار بوده‌ است‌، از رقم‌ یاد شده‌ كم‌ كنیم‌، جمعیت‌ بهاروند حدود ۸۵۰‘ ۳ خانوار می‌شود كه‌ از این‌ جمعیت‌، شعبۀ مراد علیوند ۹۰۰‘۱ خانوار و كُرد علیوند ۹۵۰‘۱ خانوار بوده‌ است‌ (همانجا). از ۱۳۱۲ش‌ تاكنون‌ نیز آماری‌ از بهاروندها تهیه‌ نشده‌ است‌. 

پیشینۀ تاریخی‌

در دورۀ خودسری‌ ایلات‌ در لرستان‌ كه‌ از زمان‌ مرگ‌ ناصرالدین‌ شاه‌ تا تسلط ارتش‌ رضاشاه‌ بر لرستان‌ ادامه‌ داشت‌ و ناامنی‌ و بی‌قانونی‌ در سرتاسر منطقه‌ حكم‌فرما بود، بهاروندها جلگۀ كُرگاه‌ (حومۀ خرم‌آباد) را برای‌ جلوگیری‌ از دست‌یابی‌ بیرانوندها به‌ این‌ منطقه‌ اشغال‌ كردند (تحقیقات‌ میدانی‌ مؤلف‌؛ نیز نک‍ : امان‌ اللهی‌، «نظام‌»، ۱۱۲-۱۱۳، ۱۱۴). دورۀ خودسری‌ نتیجۀ ظلم‌ و ستم‌ و تفرقه‌اندازی‌ حكام‌ قاجار بود كه‌ عقب‌ماندگی‌ لرستان‌ را به‌ بار آورده‌ بود. پس‌ از كودتای‌ ۱۲۹۹ش‌ و بركناری‌ شاه‌ قاجار، هرچند دموكراسی‌ در ایران‌ پا نگرفت‌ و مردم‌ این‌ سامان‌ باز هم‌ گرفتار استبداد سلطنتی‌ و خودكامگی‌ شدند، با این‌ حال‌ نظم‌ توأم‌ با استبداد حكومتی‌ برقرار شد. دولت‌ مركزی‌ برای‌ برقراری‌ نظم‌ در لرستان‌ و خاموش‌ كردن‌ آشوب‌ و ناآرامی‌ ایلات‌ و عشایر منطقه‌ اقدام‌ به‌ لشكركشی‌ كرد. این‌ لشكركشی‌ از ۱۳۰۰ تا حدود سال‌ ۱۳۱۲ش‌ ادامه‌ یافت‌ و خسارات‌ جانی‌ و مالی‌ فراوانی‌ به‌ بار آورد (نک‍ : همان‌، ۱۱۴-۱۱۷). گزارشهایی‌ دربارۀ این‌ درگیریها از سوی‌ برخی‌ از فرماندهان‌ نظامی‌ منتشر شده‌ است‌. از این‌ میان‌ می‌توان‌ به‌ خاطرات‌ نخستین‌ سپهبد ایران‌ امیر احمدی‌ و عملیات‌ لرستان‌ سرتیپ‌ محمد شاه‌بختی‌ اشاره‌ كرد. گفته‌های‌ امیراحمدی‌ (مثلاً نک‍ : ص‌ ۲۰۴) غیرمنصفانه‌ و یك‌سویه‌ است‌. با آنكه‌ تسلط ارتش‌ بر ایلات‌ لرستان‌ و آرام‌ كردن‌ آنها با همكاری‌ افرادی‌ چون‌ میرزا رحیم‌خان‌ معین‌السلطنه‌، نایب‌الحكومۀ سنتی‌ خرم‌آباد، شیرمحمدخان‌ ایلخان‌ ایل‌ سگوند، حسین‌ خان‌ بهاروند (دیركوند)، حاج‌ سلطان‌ مرادی‌ و دیگر سران‌ لرستان‌ صورت‌ گرفته‌ بود، اما امیراحمدی‌ برای‌ آنكه‌ خود را فاتح‌ و قهرمان‌ جنگ‌ لرستان‌ نشان‌ دهد، خدمات‌ و همكاریهای‌ آنها را نه‌ تنها به‌ تهران‌ منعكس‌ نكرد، بلكه‌ پس‌ از پایان‌ عملیات‌ ارتش‌ در لرستان‌ در اعدام‌ شیر محمدخان‌ سگوند و میرزا رحیم‌ خان‌ و تبعید حسین‌ خان‌ بهاروند و برخی‌ دیگر به‌ تهران‌ نقش‌ داشت‌. 
با استقرار حاكمیت‌ دولت‌ در لرستان‌ و یكجانشین‌ كردن‌ ایل‌ بهاروند در دشت‌ كرگاه‌، اقدامات‌ متعددی‌ در منطقه‌ صورت‌ گرفت‌ كه‌ باعث‌ تغییرات‌ در ساختار سیاسی‌ و اقتصادی‌ سنتی‌ ایل‌ گردید. خلع‌ سلاح‌ ایل‌ بهاروند، تبعید سرشناس‌ترین‌ رهبران‌ ایل‌، تغییرات‌ در امور مالكیت‌ سنتی‌، استقرار ادارات‌ دولتی‌ و محول‌ كردن‌ امور حقوقی‌ ـ قضایی‌ ایل‌ به‌ آنها، تأسیس‌ دارالتربیه‌ برای‌ تعلیم‌ جوانان‌ ایلی‌ (هر چند به‌ صورت‌ سیار و محدود)، تغییر شیوۀ معاش‌ از دامداری‌ به‌ كشاورزی‌ تؤم‌ با دامداری‌، جلوگیری‌ از كوچ‌ به‌ منطقۀ گرمسیری‌ و... از جملۀ این‌ اقدامات‌ به‌ شمار می‌روند (نک‍ : امان‌‌اللهی‌، همان‌، ۱۱۶-۱۲۰). 

نظام‌ اقتصادی‌

نحوۀ امرار معاش‌ بهاروندها در دورۀ خودسری‌ مبتنی‌ بر دامداری‌ و كشاورزی‌ محدود بود. از این‌رو كوچ‌ از سردسیر به‌ گرمسیر و بالعكس‌ از مشخصات‌ زندگی‌ آنها به‌ شمار می‌آمد. مالكیت‌ مراتع‌ و اراضی‌ كشاورزی‌ متعلق‌ به‌ سران‌ و اعضای‌ تیره‌هایی‌ بود كه‌ خود را از نسل «بهار» می‌دانستند. هرچند «هُمسا»ها (وابستگان‌) حق‌ بهره‌گیری‌ از این‌ منابع‌ را داشتند، اما فاقد مالكیت‌ بودند (همان‌، ۱۱۳-۱۱۴). 
اكنون‌ اقتصاد معیشتی‌ بهاروند تغییر كرده‌، و كشاورزی‌ جای‌ دامداری‌ را گرفته‌ است‌. در این‌ زمان‌ بهاروندها ده‌نشین‌ و شهرنشین‌ شده‌اند و شمار اندكی‌ هنوز كوچ‌ می‌كنند. بر این‌ اساس‌، فعالیتهای‌ اقتصادی‌ آنها نیز متنوع‌ شده‌ است‌، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ هم‌اكنون‌ آنان‌ به‌ مشاغل‌ گوناگون‌ دولتی‌ و غیردولتی‌ اشتغال‌ دارند. 
نظام‌ مالكیت‌ سنتی‌ نیز پس‌ از اصلاحات‌ ارضی‌ تغییر یافته‌ است‌ و اكنون‌ مالكیت‌ بر زمین‌ به‌ یك‌ نسب‌ خاص‌ اختصاص‌ ندارد و اغلب‌ خانوارهای‌ بهاروند صاحب‌ زمین‌ هستند (همان‌، ۱۱۹). 

مآخذ

افشار سیستانی‌، ایرج‌، ایلها، چادرنشینان‌ و طوایف‌ عشایری‌ ایران‌، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌؛ امان‌ اللهی‌ بهاروند، سكندر، تعلیقات‌ بر جغرافیای‌ لرستان‌، پیشكوه‌ و پشتكوه‌ (هم‍‌ )؛ همو، قوم‌ لر، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌؛ همو، «نظام‌ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌ ایل‌ بهاروند و تحولات‌ آن‌»، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌؛ امیراحمدی‌، احمد، خاطرات‌ نخستین‌ سپهبد ایران‌، به‌ كوشش‌ غلامحسین‌ زرگری‌نژاد، تهران‌، ۱۳۷۳ش‌؛ جغرافیای‌ لرستان‌، پیشكوه‌ و پشتكوه‌، به‌ كوشش‌ سكندر امان‌‌اللهی‌ بهاروند، خرم‌آباد، ۱۳۷۰ش‌؛ راولینسن‌، هنری‌، سفرنامه‌، ترجمۀ سكندر امان‌اللهی‌ بهاروند، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌؛ رزم‌آرا، علی‌، جغرافیای‌ نظامی‌ ایران‌ (لرستان‌)، تهران‌، ۱۳۲۰ش‌؛ ساكی‌، علی‌ محمد، جغرافیای‌ تاریخی‌ و تاریخ‌ لرستان‌، خرم‌آباد، ۱۳۴۲ش‌؛ كیهان‌، مسعود، جغرافیای‌ مفصل‌ ایران‌، تهران‌، ۱۳۱۱ش‌؛ مردوخ‌ كردستانی‌، محمد، تاریخ‌، سنندج‌، ۱۳۵۱ش‌؛ معین‌‌السلطنه‌، رحیم‌، «جغرافیای‌ لرستان‌»، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار و احمد شعبانی‌، شقایق‌، تهران‌، ۱۳۷۶ش‌، شم‍ ۳ و ۴؛ تحقیقات‌ میدانی‌ مؤلف‌؛ نیز: 

Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939. 
سكندر امان‌‌اللهی‌ بهاروند