بوسنی و هرزگوین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 8 تیر 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229074/بوسنی-و-هرزگوین
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
13
تاریخ كلیسای بوسنی از اواخر سدۀ 12م به بعد به شدت با جریانات سیاسی درآمیخته است. این كلیسا كه در ظاهر تابع سراسقفی راگوسا بود، درواقع استقلال درونی داشت و شخص اسقف را كه قلمرو او از سمت شمال تا سرزمینهای مجاری و كرواسی گسترده بود، خود بر میگزید؛ اما از اواخر سدۀ 12م مجارها كوشیدند تا تسلط بیشتری بر این اسقفنشین اعمال كنند و به همین منظور از پاپ خواستند تا نظارت بر كلیسای بوسنی را در اختیار سراسقف اسپلیت ــ كه بیشتر به مجارها گرایش داشت ــ قرار دهد. پس از آن، حاكم زتا كه در جستوجوی بهانهای برای حمله به بوسنی و تصرف بخشهایی از آن بود، با فرستادن نامههایی به پاپ مدعی شد كه بان كولین (پادشاه بوسنی)، خانوادۀ او و هزاران تن از بوسنیاییها در شمار بدعتگذاران درآمدهاند. برای مقابله با این اتهامات، بان كولین شورایی از اسقفهای كلیسای كاتولیك بوسنی تشكیل داد و این شورا برخی از اشتباهات این كلیسا را كه بیشتر سهلانگاری در به جا آوردن آیینها و اعمال دینی و نه اصول اعتقادی بود، كنار گذاشت. اما متهم نمودن این كلیسا به اعتقادات بدعت گذارانه به صورت سنتی درآمد كه همچنان در طول قرون وسطی ادامه یافت. در سالهای بعد پاپ بارها از حاكمان و اسقفهای مجاری خواستار اصلاح كلیسای بوسنی شد. سرانجام در 627ق /1230م مجارها با در دست داشتن بهانۀ كافی به بوسنی حمله كردند و بخشهای مركزی و جنوبی آن را به تصرف خود درآوردند. این اشغال كه تا 1241م ادامه داشت، سرانجام به سبب عقبنشینی نیروهای مجار از بوسنی برای مقابله با تهدید سپاهیان تاتار در شمال، خاتمه یافت. در 650ق /1252م مجارها بار دیگر از پاپ اینوكنتیوس چهارم خواستند تا سرپرستی اسقفنشین بوسنی را به سراسقف مجار كالوسكا در اسلاونیا سپارد؛ اما سراسقفی كالوسكا كه بیرون از مرزهای بوسنی قرار داشت، نمیتوانست هیچ گونه نظارتی بر كلیسای بوسنی داشته باشد و بوسنیاییها كه از این تصمیم پاپ ناخشنود بودند، از پذیرش آن سر باز زدند؛ درنتیجه كلیسای بوسنی به ارتباط خود با كلیسای كاتولیك رومی خاتمه داد و به صورت كلیسایی مستقل درآمد و تا هنگام ورود عثمانیها به همین شكل باقی ماند (ملكم، 16-15؛ فاین، 22؛ «فرهنگ»، II /336, 342). با آنكه در منابع مختلف، كلیسای بوسنی پس از قطع ارتباط با رم غالباً به عنوان كلیسایی «بوگومیلی»، «نو مانوی»، «ثنوی» و... خوانده شده است، در بررسی دقیقتر چنین به نظر میرسد كه این ادعاها ــ كه بیشتر در محافل كاتولیك مطرح میشود ــ واقعیت چندانی نداشته، و این كلیسا در طول حیات خود كم و بیش به اصول كاتولیكی وفادار بوده است.این نظام دین مسیحی در واقع متشكل از مجموعهای از صومعههای پراكنده در سطح بوسنی بود كه ارتباط منظمی با یكدیگر نداشتند و سازمانی درونی كه رهبری قدرتمند در رأس آن قرار داشته باشد، آنها را به یكدیگر نمیپیوست. این صومعهها با آنكه ظاهراً از سوی كلیسای كاتولیك رومی سرپرستی میشد، از نظام رهبانی قدیس باسیلیوس كه نظامی ارتدكسی و شرقی است، پیروی میكردند و در بسیاری از اعتقادات و آیینهای خود بیشتر به كلیسای ارتدكس گرایش داشتند. رهبری كلیسای بوسنی با اسقفی بود كه دیید (به معنی پدربزرگ) خوانده میشد و هر صومعه را روحانی ارشدی به نام ننُوس اداره میكرد. كلیسای بوسنی، كلیسایی دولتی نبود و در بیشتر دوران فعالیت خود نقشی در سیاست نداشت. در بررسی تاریخ و اعتقادات این كلیسا همچنین باید وضع جغرافیایی و اجتماعی بوسنی در آن روزگار را در نظر داشت.بوسنی سرزمینی كوهستانی بود كه هر منطقۀ آن سنن محلی خاص داشت و طبقۀ نجبای محلی بر آن حكومت میكردند و از اینرو، مناطق مختلف آن پیوندهای فرهنگی و دینی نزدیكی با هم نداشتند. این سنن محلی و فرهنگهای منطقهای مانع از یكپارچگی و یكنواختی اعتقادی این سرزمین میشد. افزون بر آن، مردم بوسنی بیشتر كشاورز بودند و مراكز آموزشی بزرگ دینی، چنانكه در بسیاری از نقاط جهان مسیحی آن روز وجود داشت، در بوسنی پدید نیامدهبود. درنتیجه،كشیشان بوسنیایی از آموزش دینی دیگر كشیشان كاتولیك برخوردار نبودند. مجموعۀ این عوامل موجب فاصله گرفتن تدریجی كلیسای بوسنی از كلیسای كاتولیك، و راه یافتن برخی انحرافات آیینی (و نه الزاماً اعتقادی) در آن گردید. با این همه، این كژیها ظاهراً هرگز به آن اندازه نبود كه بتوان كل كلیسا و مردم بوسنی در آن روزگار را بوگومیل و نو مانوی دانست، در عین آنكه احتمال حضور برخی پیروان آیین بوگومیلی در بوسنی و مناطق اطراف آن را نیز نباید از نظر دورداشت (نک : ملكم، 27-42؛ «فرهنگ»، II /336, 342-343؛ فاین، 21-25). از 741ق /1340م راهبان فرانسیسكن به تدریج وارد بوسنی شدند و به فعالیتهای تبلیغی كاتولیكی پرداختند و از 1347م كه پادشاه بوسنی، استفان كوترومانیچ آیین كاتولیكی را پذیرفت، بیشتر حاكمان بوسنی در سدههای 14 و 15م رسماً كاتولیك بودند. با این همه، كلیسای بوسنی همچنان به حیات مستقل، بی هیاهو و دور از سیاست خود ادامه داد، تا آنكه در 863ق /1459م استفان توماش، به اصرار پاپ كه كمك به بوسنی برای مقابله با حملات تركها را مشروط به محدود نمودن كلیسای بوسنی كرده بود، پیشوایان دینی بوسنیایی را وادار نمود كه یا مسیحیت كاتولیكی را بپذیرند و یا كشور را ترك كنند. از اینرو، بیشتر آنان به كلیسای كاتولیك پیوستند و گروه اندكی نیز به هرزگوین گریختند و درنتیجه كلیسای بوسنی در آستانۀ ورود عثمانیها تقریباً از هم پاشید. بدین سان، در نیمۀ سدۀ 15م، اندكی پیش از حملۀ عثمانیها در بوسنی و هرزگوین 3 گروه دینی عمده وجود داشت: كاتولیكها كه در شمال و غرب و نیز در مركز بوسنی حضور داشتند، ارتدكسها كه در جنوب و شرق بوسنی، بیشترین جمعیت را تشكیل میدادند، و پیروان كلیسای بوسنی كه بیشتر در مركز این كشور پراكنده بودند (فاین، 23-24؛ ملكم، 42-41؛ «فرهنگ»، II /336-339, 342-343). با اشغال بوسنی توسط نیروهای عثمانی در 867ق /1463م دین اسلام نیز به مجموعۀ دینی بوسنی افزوده شد. با آنكه شواهدی مبنی بر حضور پراكندۀ مسلمانان در بوسنی پیش از این دوران نیز وجود دارد، گرایش مردم بوسنی به اسلام و حضور قابل توجه مسلمانان در این سرزمین مربوط به دورۀ تسلط عثمانیهاست. برخی از محققان برآناند كه اسلام آوردن پیروان كلیسای بوسنی، بر اثر سختگیریهای دائمی كلیساهای كاتولیك و ارتدكس، و در مدتی كوتاه و به یكباره روی داده است، اما با بررسی دفترهای مالیاتی و سرشماری عثمانی مربوط به نخستین سدههای حاكمیت آنان، میتوان دریافت كه این تغییر دین به تدریج و در طی سدههای 15-17م صورت گرفته است. افزون بر این، این تغییر دین تنها مختص پیروان كلیسای بوسنی نبود؛ بخشی از كاتولیكها نیز به اسلام یا كلیسای ارتدكس روی آوردند و شماری از ارتدكسها نیز مسلمان یا كاتولیك شدند و حتى عدهای از پیروان كلیسای بوسنی به كلیساهای كاتولیك و ارتدكس پیوستند. البته این تغییر و تحول به سبب نبودن سازماندهی منظم و رهبری قدرتمند در كلیساهای بوسنی در سدههای بعد نیز ادامه یافت. در این دوران كشیشان اغلب آموزش ندیده بودند و پیروان هر كلیسا بیشتر روستاییانی در نقاط دورافتاده بودند كه ممكن بود در مدتی دراز اصلاً كشیشی ندیده باشند. از اینرو، میتوان تصور كرد كه حضور مسیحیت در بوسنی پیش از ورود عثمانیها، حضوری رقیق، غیرمتمركز و سازمان نیافته بود. افزون بر این، بوسنیاییها ظاهراً پیش از دورۀ عثمانی نیز با مسلمانان روابط بازرگانی دوستانهای داشتند و با اسلام چندان بیگانه نبودند. بههر حال، مجموع این عوامل مساعد، موجب گرایش مردم بوسنی به دین اسلام گردید و چنین به نظر میرسد كه در اواخر سدۀ 16 و اوایل سدۀ 17م مسلمانان، هم به سبب روی آوردن بوسنیاییها به دین اسلام و هم به سبب مهاجرت مسلمانان از دیگر نقاط به بوسنی، بیشترین جمعیت بوسنی را تشكیل میدادند. پس از مسلمانان ارتدكسها بزرگترین جمعیت دینی بوسنی به شمار میرفتند كه در برابر كاتولیكها از حمایت دولت عثمانی برخوردار بودند و سالها پیش از بخشهای شرقی بوسنی به مركز و غرب آن مهاجرت كرده، و در زمینهایی كه متعلق به كاتولیكها بود، ساكن شده بودند. افزون بر این، چنانكه گذشت، بخشی از پیروان كلیسای بوسنی و كلیسای كاتولیك نیز به كلیسای ارتدكس پیوستند و باعث افزایش پیروان این كلیسا شدند. از سوی دیگر، شمار كاتولیكها برعكس ارتدكسها، بر اثر نامساعد بودن نظر عثمانیها نسبت به كاتولیكها و در نتیجه مهاجرت گستردۀ آنان به مناطقی كه به تصرف عثمانیها در نیامده بود، و نیز به سبب مسلمان شدن یا پیوستن آنها به كلیسای ارتدكس در سدههای 15-17م، به تدریج كاهش یافت (نک : ملكم،69 -51؛ فاین، 28-36). پس از پایان حاكمیت دولت عثمانی در بوسنی، در 1299ق / 1882م به دستور پادشاهی اتریش ـ مجارستان، سرپرست جامعۀ مسلمانان بوسنی با عنوان «رئیس العلماء» منصوب شد كه بر مجلسی متشكل از 4 عضو به نام «مجلس علما» ریاست داشت و مفتیها را خود بر میگزید. این اقدام، جامعۀ مسلمانان بوسنی را از استانبول جدا كرد (ملكم، 144؛ EI2, I /1274). كلیسای ارتدكس بوسنی نیز در طول حاكمیت دولت عثمانی از سوی اسقف اعظم استانبول سرپرستی میشد و متروپولیتن (سراسقفی) سارایوو در سدۀ 12ق /18م، 4 اسقفنشین سارایوو، موستار، زوُرنیك و نُوی پازار را نظارت میكرد (ملكم، 98). پس از خاتمۀ حاكمیت عثمانی، پادشاهی اتریش ـ مجارستان در اقدامی موازی پاتریارك ارتدكس سارایوو را خود منصوب كرد و حق انتصاب اسقفهای ارتدكس را نیز در اختیار خود گرفت (ملكم، 144). تقریباً در همین دوران، در 1298ق /1881م، پاپ لئوی سیزدهم سراسقف سارایوو را به عنوان اسقف اعظم بوسنی تعیین نمود و دو محدودۀ اسقفنشین موستار و بانیالوكا را تابع آن قرار داد و حق انتصاب اسقفها را به پادشاه اتریش ـ مجارستان واگذار كرد («دائرۀالمعارف ... »، XIV /1087؛ ملكم، همانجا). یهودیان بوسنی: كهنترین نشانۀ حضور یهودیان در مناطق اطراف بوسنی، بقایای كنیسهها و گورهایی در مقدونیه، دالماسی و مونتنگرو است كه به سدههای 3 و 4م باز میگردد. در نوی ساد (شمال شرقی بوسنی) نیز گورستانی مربوط به آوارها از سدۀ 8 یا 9م كشف شده است كه دارای نشانههای یهودی و حروف عبری است و ظاهراً متعلق به اعضایی از اقوام یهودی خزر، از منطقۀ كریمه بوده است كه همراه آوارها به این مناطق مهاجرت كرده بودند (همو، 107-108). بزرگترین موج مهاجرت این قوم به بوسنی مربوط به اخراج یهودیان سِفارادی از اسپانیا در اواخر سدۀ 9ق /15م است. این گروه از یهودیان پس از رانده شدن، به منطقۀ بالكان وارد شدند و با پذیرش و تساهل دولت عثمانی، در سالونیكا و اسكوپیه استقرار یافتند. در دهههای بعد گروههایی از این یهودیان در سارایوو و دیگر شهرهای بوسنی نیز ساكن شدند و در حرفههای گوناگون شروع به فعالیت كردند. آنان به ویژه در سارایوو به تجارت پارچه و ابریشم پرداختند و واردات و بازرگانی این كالاها را ــ كه یكی از مهمترین واردات بوسنی بود ــ در تمام دورۀ عثمانی تا جنگ جهانی دوم در انحصار خود داشتند. یكی از یادگارهای ارزشمند این یهودیان از اسپانیا، نسخۀ خطی مصوری به نام «هَگّادای سارایوو» است كه در سدۀ 14م در اسپانیا نوشته شده است.این نسخۀ خطی كه در موزۀ ملی سارایوو نگهداری میشد، در جنگجهانی دوم با كوشش و دقتنظر مدیر موزه از دسترسآلمانیها خارجشد. یهودیان سارایوو نخست در محلههای مسلمانان میزیستند، اما در 985ق /1577م، پس از آنكه دولت عثمانی را در جنگ بر ضد هابسبورگ یاری كردند، اجازه یافتند كه در محلهای از آن خود زندگی كنند؛ پس از آن، در طول سدههای 16- 18م با استقلال درونیای كه دولت عثمانی در زمینۀ اجرای شعایر دینی، آموزش و دادگاههای شرعی به آنها اعطا كرده بود، در سارایوو و دیگر شهرهای بوسنی در كنار دیگر جوامع دینی زندگی آرام و شكوفایی داشتند. جامعۀ یهودیان بوسنی تا نیمۀ سدۀ 18م تابع جامعۀ یهودیان سالونیكا به شمار میآمد و «ربّی» سارایوو از سالونیكا فرستاده میشد، ولی در دهههای 1760 و 1770م دیوید پاردو، ربّی اعظم سارایوو و یهودی دانشمند نخستین یشیوه یا مدرسۀ تربیت ربی را در سارایوو بنیاد نهاد. شكلگیری این مدرسه به معنای استقلال جامعۀ یهودیان سارایوو و انتخاب ربی از میان دانشجویان آن بود. در نخستین دهههای سدۀ 19م جمعیت یهودیان سارایوو به بیش از دو هزار تن میرسید. افزون بر این، گروههای كوچكتری نیز در شهرهای تراونیك و موستار زندگی میكردند. در اواخر این سده، با اشغال این منطقه توسط نیروهای اتریشی - مجاری، «جامعۀ دینی سفارادی اسرائیلی» یهودیان در سارایوو شكل گرفت كه هیئت حاكمۀ خود را انتخاب میكرد و ادارۀ امور داخلی یهودیان، از جمله تهیۀ آمار آنان برای تعیین مالیات را بر عهده داشت. در این زمان، بسیاری از یهودیان اَشكنازی مجارستان، گالیسیا، لهستان و مناطق چك به سارایوو مهاجرت كردند و جوامعی خاص تشكیل دادند كه كاملاً از جوامع یهودیان سفارادی شهر متمایز بود. در دیگر شهرهای بوسنی نیز مهاجرت یهودیان اشكنازی بر جمعیت یهودیان افزود. در سایۀ سیاستهای مساعد دولت اتریش ـ مجارستان، یهودیان در سدۀ 19م در زمینههای اقتصادی فعالتر شدند، چنانكه 3 كارخانهدار برجستۀ بوسنی از یهودیان بودند و در دیگر شهرها همچون تراونیك، موستار و بانیالوكا نیز تا 1320ش /1941م جوامع یهودی نقش فعالی در اقتصاد ایفا میكردند. با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال بوسنی توسط ارتش آلمان در 1941م، كنیسههای یهودیان در سارایوو و دیگر نقاط بوسنی تخریب گردید و بخش عمدۀ جمعیت یهودی این كشور كشته، یا به اردوگاههای كار اجباری فرستاده شدند (نک : ملكم، 107-114؛ جودائیكا، XIV /869-873).
فاین، ج. و. ا.، «ریشههای تاریخی جامعۀ بوسنی مدرن در دورۀ عثمانی و قرون وسطی»، مسلمانان بوسنی - هرزگوین، به كوشش مارك پنسون، ترجمۀ مهوش غلامی، تهران، 1374ش؛ نیز:
Dictionary of the Middle Ages, New York, 1983; EI2; Judaica; Malcolm, N., Bosnia: A Short History, London, 1994; New Catholic Encyclopedia, London etc., 1967.
فاطمه لاجوردی
ورود تصوف به بوسنی را میتوان با ورود تركهای عثمانی به این كشور تقریباً همزمان دانست. ظاهراً عثمانیها بسیاری از شیوخ و درویشان را با خود به بوسنی آوردند، چنان كه بنا بر اسناد تاریخی سلطان محمد فاتح حدود 40 تن از مشایخ طریقههای مختلف را به آنجا انتقال داد. صوفیان با روشهای خاص خود از یك سو اسلام را در این منطقه گسترش دادند و از سوی دیگر آن را با شبكۀ بزرگ تصوف در سرتاسر جهان اسلام مرتبط ساختند.آنها به مكانهای مقدس بوسنیاییها احترام میگذاشتند و با فعالیتهای خود در خانقاهها و تكیهها آنان را به اسلام دعوت میكردند. اولین تكیهها در بوسنی، پیش از تصرف كامل این كشور توسط نیروهای عثمانی ساخته شدند. شاید بتوان نخستین نهاد رسمی تصوف در بوسنی را تكیۀ مولویه به نام «ایشك بگوا تكیه» در سارایوو دانست كه در 868ق /1464م ساخته شده است. پس از آن در 906ق /1500م، تكیۀ اسكندر پاشا و سپس در 1050ق /1640م تكیۀ حاجی سنان پاشا در این شهر بنیاد نهاده شد. در همین دوران تكیههای كوچكتر متعددی نیز در سارایوو پدید آمده بود كه اولیا چلبی در سیاحتنامۀ خود به آنها اشاره كرده است. در دیگر نقاط بوسنی نیز در دورۀ حكومت عثمانی تكیههای بسیاری تأسیس شد كه طریقههای مختلف صوفیه با پیروان پرشمار خود در آنها حضور و فعالیت داشتند كه علاوه بر هدایت معنوی پیروان خود، با ادبیات عرفانی گسترده، زبانهای فارسی و عربی را نیز در میان مردم بوسنی رواج دادند. از جمله برجستهترین نمونههای این ادبیات میتوان به آثار احمد سودی بوسنوی (د اوایل سدۀ 11ق) همچون شرح او بر دیوان حافظ، و نیز بر گلستان و بوستان سعدی اشاره كرد كه هریك در نوع خود از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ به ویژه شرح او بر اشعار حافظ از مهمترین منابع مراجعۀ محققان فارسی زبان و دیگران در این زمینه شمرده میشود. بلبلستان نوشتۀ محمد فوزی موستاری در 1152ق /1739م نیز از نمونههای جالب توجه نثر فارسی در این منطقه به شمار میرود. نویسنده این كتاب را در 6 فصل یا «خلد» تنظیم كرده، و در خلد چهارم به احوال و اشعار مولوی و 11 تن از شاعران فارسی زبان مقیم بوسنی، مانند درویش پاشا، خسرو پاشا و... پرداخته است كه اغلب آنان یا از اهل تصوف، و یا دست كم دارای گرایشهای عرفانی بودهاند (نک : ه د، بلبلستان). پس از تحولات سیاسی در بوسنی در پایان جنگ جهانی دوم و روی كار آمدن رژیم كمونیستی در 1331ش /1952م، فعالیت تكیهها ممنوع شد، اما در 1356ش /1977م با ایجاد «مركز طریقههای بوسنی» كه ادارۀ تكیهها و امور مربوط به متصوفه را برعهده داشت، تكیهها فعالیت خود را از سر گرفتند. در 1370ش /1991م جامعۀ اسلامی بوسنی، نحوۀ كاركرد این مركز را كه مطابق اساسنامۀ تدوین شده در 1986م تعیین شده بود، تأیید كرد. در حال حاضر، در بوسنی 12 طریقۀ قادریه، رفاعیه، نقشبندیه، مولویه، خلوتیه، شاذلیه، بدویه، دسوقیه، سعدیه، سنانیه، بایرامیه و بكتاشیه ــ كه فعالیت آنها رسماً تأیید شده است ــ حضور دارند.
اولیا چلبی، سیاحتنامه، استانبول، 1315ق، 5 /431-432؛ نیز:
Algar, H., «Some Notes on the Naqshbandī Tarīqat in Bosnīa», Studies in Comparative Religion, London, 1975; EI2 ; Malcolm, N., Bosnia: A Short History, London, 1994. فؤاد حاجی محمد اویچ
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید