بلوچ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 1 تیر 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228959/بلوچ
چهارشنبه 13 فروردین 1404
چاپ شده
12
جامعه بلوچ جامعه اي چند قومیطبقاتی بود كه در آن 4 طبقۀ اجتماعی متمايز از يكديگر قابل تشخيص بودند: حاكُمزات، بلوچ، شهري و غلام كه به تأويلی سادهتر به ترتيب بر طبقۀ اشراف، كوچنده، زارع و برده مطابقت میكردند. هريك از اين طبقهها از ويژگيهاي موروثی خاص برخوردار بودند. 3 طبقۀ حاكمزات، بلوچ و شهري هريك سازماندهی اجتماعی ويژه و گروه بندي محلی و قلمرو خاص خود را داشتند. حاكمزات به دودمان و روابط سببی، بلوچ به روابط نسبی، و شهري به روابط جانبی اهميت میدادند ( ايرانيكا، III / 622؛ سالزمن، خويشاوندي ...، 7). توده بزرگ بلوچ (كوچندگان) و شهري (زارعان) تابع قدرت حاكمزات بودند (پاستنر، «بلوچ»، .(93
حاكُم صورت بلوچی حاكِم و از اصطلاحهاي متداول در دوره قاجار است. حاكمزات به خانوادههاي گسترده سردارهايی از طايفهها گفته میشد كه میتوانستند با حاكم بلوچستان در بمپور ارتباط مستقيم برقرار كنند ( ايرانيكا،همانجا). پاستنر خانوادههاي حاكُم را در فرهنگ سنتی بلوچ «اَبَرارباب»هايی میداند كه در رأس نظام رهبري آباديهاي عمدتاً نخل پرور در مناطق مركزي و جنوبی بلوچستان قرار داشتند؛ اين ابر اربابها از مردم خراج میگرفتند و در برابر از آنان در جنگ و نزاع با دشمنان و رقيبانشان حمايت میكردند (همان،.(92-93
اينان گروه قومی بزرگ كوچندهاي بودند كه نام بلوچ و زبان بلوچی را با خود به اين سرزمين ــ كه بلوچستان ناميده شده است ــ آوردند. اين گروه كوچنده تمام ارزشهاي هويتی خود را در زندگی حفظ كردهاند. هويت هر فرد كوچنده به عضويتش در يك ايل و طايفه كه به يكی از طبقات اجتماعی جامعه وابسته بود، شناخته میشد (اسپونر، «بلوچها»، 103؛ نيز نک : ايرانيكا،III / 623 ). كوچندگان غالباً از مراكز قدرت سياسی دور بودند و سازمانی اجتماعی مبتنی بر روابط برابر در ميان اعضاي هَلْك (اردو، نک : دنبالۀ مقاله) داشتند. كوچندگان با شهريها (يك جانشينان زارع) از راه مبادله فرآوردههاي شيري و پشم دام در برابر محصولات كشاورزي رابطه نزديك داشتند. موقعيت خاص براي اين نوع داد و ستدها هنگام «هامن»، خرمن كردن خرماي پاييزه بود. در اين هنگام كوچندگان با عرضۀ كار در برابر سهمبري از خرما ارتباطشان را با شهريها استوار میكردند (پاستنر، همان، .(93 به گفتۀ سالزمن (همان، 7- 8) بلوچها (كوچندگان) گروهی شبان بيابان نشينند كه به صورت دودمانها و ايل و طايفهها سازمان يافتهاند. پدر تباري نخستين وجه نمادين و مهم سازماندهی اجتماعی عشاير طبقه بلوچ است كه بزرگترين گروه اجتماعی جامعه را در بر میگيرد.
كه از واژۀ بلوچی «شهر»، به معناي ناحيه مزروعی گرفته شده است و به گروه زارع دهنشين اطلاق میشود. شهريها احتمالاً از نسل زمين داران غيربلوچ و از گروه دهقانان بودهاند. در طبقه شهري طيف وسيعی با پايگاههاي مختلف وجود داشت. برخی از شهريها با رعايا برابر و بسياري احتمالاً از اعقاب جماعات پيش از بلوچ ساكن در بلوچستان و صاحب آب و ملك نسبتاً گسترده بودند ( ايرانيكا،همانجا). گروههاي زارع مستقر (شهري) و شبان كوچنده چادرنشين (بلوچ) با يكديگر روابطی كاملاً متقابل داشتند و از جهات اقتصادي به يكديگر وابسته بودند (اسپونر، همانجا).
اينان بردگانی بودند كه از جاهاي گوناگون به بلوچستان مركزي و جنوبی آورده شده بودند. برخی از بردگان كه سيه فام بودند، «نقيب» هم ناميده میشدند (پاستنر، همانجا). افراد اين گروه با موهايی مجعد، ريشی كمپشت، بينی پهن و گشاد و لبهايی كلفت مشخص بودند كه از حبشه، زنگبار و افريقا و از راه خليج فارس و اقيانوس هند به اين سرزمين انتقال يافته، و فروخته شده بودند؛ برخی ديگر اصل و ريشه ايرانی داشتند و از روستاهاي ايران و كاروانهاي تجارتی به اسارت گرفته شده بودند (اسپونر، «كوچ ...»، 62؛ سالزمن، «نابرابري ...»،443 -442، خويشاوندي ...، 64-65؛ بلوكباشی، «چابهار...»، 530-531). اين دسته از بردگان ايرانی را به اصطلاح «بندي» نيز میناميدند (برقعی، 69). گروه ديگر از غلامان، بردگانی بودند كه بلوچها در جنگهاي خود آنان را اسير كرده بودند (رزمآرا، 42). بنابر گزارشی، بلوچها در دورۀ رواج بردهداري اسيران خود را میفروختند. پس از منسوخ شدن بردهفروشی، بردگان را ناقص میكردند تا نگريزند (همانجا). غلامان به زندگی ايلی بلوچ وابسته بودند و در دوره اسارتشان در بلوچستان و عرضه خدمت و عبوديت به خانوادههاي ارباب خود در «هلك»، تمام مهارتهاي بايسته و مقتضی با زندگی عشيرهاي بلوچ را میآموختند. پس از ممنوع شدن بردهداري، غلامانی كه در هلكها هنوز باقی مانده بودند، چون به سبب پايگاه پيشين خود نمیتوانستند همچون اعضاي هلك با ايل بياميزند، گروههاي جدايی با هلكهاي مستقل تشكيل دادند. اين گروهها بعداً به نام «غلامزيی» يا «غلامزايی»، يعنی گروه يا طايفه غلامزادگان ناميده شدند (سالزمن، «پيوستاري ...»، 436، خويشاوندي، 65). غلامزاييها مانند ايلياتيهاي اصيل در مجتمعهاي هلكی با اعضاي ديگر هلك زندگی میكردند و فعاليتهاي اقتصاديشان شبيه آنها بود. گروه غلام زاييهاي وابسته به ايل يار احمدزايی رئيس جداگانه نداشتند و سردار ياراحمد زايی را همچون قدرت بومیمحلی به رياست خود پذيرفته بودند. غلامزاييها پايگاه و منزلتی پايين در ايل داشتند و شيوه زناشويی در ميان آنان به شيوه درون گروهی بود. هر چند در زمينههاي اقتصادي و حتی مسئلۀ اقامتگاهی با ايلياتيهاي ديگر همكاري داشتند و روابط متقابل نزديك آنها به روابط اجتماعی منتهی شده بود، اما هنوز ازدواج ميان آنها صورت نمیگرفت (همو، «پيوستاري»،438 ). به نوشته اسپونر (نک : ايرانيكا، III / 623) در ميان غلامان تنها بردههايی كه تبار افريقايی داشتند، نتوانستند در وضع اجتماعی خود در جامعه بلوچ تغييري دهند و بهرغم آزادي قانونی بردگان در سالهاي دهۀ 1340ش، در پايگاه اجتماعی آنها تغيير چندانی رخ نداد. در گذشته، نقيبان يا غلامان، بردگان بلوچهاي والامقام (سرداران و خانوادههاي حاكُمزات)، و مستقيماً در خدمت آنان بودند، اما اكنون از سهامبَران محصول هستند و به كارهاي تازه بازاري در شهرهاي حواشی بلوچستان، به ويژه در كراچی مشغولند (پاستنر، «بلوچ»، .(93 در طبقۀ غلامان گروهی بودند كه به «دَرزاده» شهرت داشتند. درباره اين گروه اقوال چندي رايج است. برخی درزادگان را فرزندان مردان بلوچ با زنان اسير يا كنيزان دانسته، و گفتهاند كه ميان آنها و اعضاي ديگر طايفهها از نظر اجتماعی تفاوتی نبوده است (سالزمن، خويشاوندي، همانجا). افراد درزاده میتوانستند پايگاه اجتماعی خود را تغيير دهند، يا در پايان زمان بردگی، محل اقامت خود را ترك كنند (اسپونر، «بلوچها»، 103 -102؛ ايرانيكا،III / 622-623 ). برخی ديگر، درزادگان را غلامانی آزاد میدانستند كه به ميل و رغبت شخصی براي ارباب كار میكردند و ازلحاظ پايگاه اجتماعی برتر از ديگر غلامان بودند (بلوكباشی، «چابهار»، 529). برخی نيز آنها را كارگران كشاورزي و نيروي اصلی كار در زمينهاي بلوچان معرفی میكنند كه آب و ملكی از خود نداشتند (برقعی، 69). افشار سيستانی از آنها با عنوان «دُرزاده» ياد كرده، و «يك طايفۀ ايرانی» جدا از بلوچان دانسته است. همچنين در جاي ديگر، آنها را از نسل غلامانی كه بعداً آزاد شدهاند، شمرده است (بلوچستان ...، 252، 316). دَرزاده را «زاده درگاه خوانين بلوچ» نيز دانسته و گفتهاند آنان گروهی بودند كه مردانشان غلامی و زنانشان كنيزي خوانين را میكردند و به كارهاي پست گمارده میشدند. در اجتماعات رسمی و غيررسمی بلوچ، جاي نشستن درزادگان در جلو درِ كَپر يا اتاق بود. در هرجا كه به طور گروهی زندگی میكردند، جدا از ديگران محلهاي خاص براي خود داشتند. بيشتر رقاصههاي بلوچستان از ميان كنيزان يا زنان درزاده بودند. امروزه با دگرگونی جامعه طبقاتی بلوچ و برافتادن نظام خانی، نام دَرزاده را به دُرزاده تغيير دادهاند و افراد اين گروه نام خانوادگی خود را «دُرزاده» گرفتهاند (ناصري، 50 -51).
در گذشته در هر جامعۀ ايلی ـ عشيرهاي ايران قشرهايی وجود داشتند كه در موقعيتهاي اجتماعی متفاوت با يكديگر و در سلسله مراتبی برابر يا فراتر و يا فروتر قرار میگرفتند. ميزان سهم بري از منابع طبيعی، چگونگی مالكيت بر زمين و آب و مرتع، وضع فعاليت در توليد محصول و عرضۀ خدمات، شمار گله و دام، ميزان و نوع درآمدها و عضويت در دودمانها در جداسازي قشرهاي اجتماعی جامعههاي ايلی از يكديگر، نقش و اهميت اساسی داشتند و عاملهايی تعيينكننده نسبت به پايگاه و منزلت اجتماعی افراد و چگونگی برخورداري آنان از حقوق اقتصادي و اجتماعی و قدرت سياسی در جامعههاي ايلی ـ عشيرهاي بودند (بلوكباشی، جامعه ...، 77). در حوزههاي روستايی و عشيره اي جامعۀ بلوچ شكل خاصی از قشربندي اجتماعی وجود داشت كه برخی از پژوهشگران به آن اشاره كردهاند: مثلاً در حوزه جغرافيايی بِنْت در بلوچستان، 6 زات در جامعۀ روستايی و 5 زات در جامعۀ عشيره اي شناسايی شده بود كه هر زات يك قشر اجتماعی را شكل میداد. در جامعه روستايی، خان (گروه حاكم و خويشاوندان آنها)، كدخدا (مالكان زمين يا بزرگ مالكان)، ارباب (خرده مالكان)، استاد (صنعتگران اعم از زرگر، آهنگر و نجار)، درزاده (كارگران كشاورز فاقد آب و زمين = نيروي مولد جامعه) و غلام (بردگان نوكر)، و در جامعه عشايري، هوت، كَرَنکـش، بلوچ (هريك نام يك زات يا طايفه كوچنده)، جَت (شتربانان) و تيه (بردگان) به ترتيب از ارزش، اعتبار و منزلت اجتماعی برخوردار بودند. افراد قشرهاي درزاده و غلام در جامعه روستايی، و جت و تيه در جامعه عشيرهاي از قشرهاي پايين جامعه بنت به شمار میرفتند و از حقوق اجتماعی برخوردار نبودند (برقعی، 66-72؛ قس: بلوكباشی، همان، 82). هريك از قشرهاي جامعۀ روستايی و عشيرهاي بلوچستان بنا بر زات وابسته به آن و مرتبه اجتماعی خود در يكی از طبقههاي چهارگانه جامعه قرار میگرفتند و تمايزات درون طبقهاي را پديد میآوردند. در اين قشربندي برخی از قشرها مانند جت و استاد، و برخی گروههاي ديگر غيربلوچ در جامعه بلوچ، مانند براهويی، دِهوار، جَدگال و جز آنها بيرون از طبقات اجتماعی جامعه بلوچ قرار داشتند و در ساختار درونی خود داراي مراتب اجتماعی گوناگون بودند (يادداشتهاي مؤلف؛ نيز نک : ايرانيكا، III / 623 ). مؤلف فرهنگ مردم بلوچ دو نوع طبقهبندي اجتماعی و شغلی در جامعۀ بلوچ تشخيص داده است. وي در طبقهبندي اجتماعی 10 طبقه و در طبقهبندي شغلی 6 طبقه را معرفی میكند (نک : ناصري، 44-57). مفهوم علمیطبقه، قشر و گروه در اين تقسيمبندي درهم آميخته است و پايه و اساسی استوار ندارد. تحولات اجتماعی، اقتصادي و سياسی در نيم سدۀ گذشته در بلوچستان ايران، دگرگونی بنيادي در شكل طبقات اجتماعی جامعۀ بلوچ و قشربندي سنتی جامعههاي روستايی و عشيرهاي پديد آورده است. با فروپاشی نظام متمركز قدرت رهبري در ساختار سياسی جامعه، پايگاه و قدرت دستگاه رهبري و شأن و منزلت طبقه حاكمزات و سرداران و خوانين درهم پاشيد. امروزه با تغيير نوع روابط و مناسبات اجتماعی اقتصادي ميان قشرهاي فرادست و فرودست جامعه، موقعيت اجتماعی و اقتصادي قشرهاي پايين، يعنی گروههاي توليدكنندۀ اصلی جامعههاي ايلی و روستايی بلوچستان، تحول و توسعه يافته، و تمايزات طبقاتی ميان آنها از ميان رفته است (يادداشتهاي مؤلف).
در جامعههاي ايلی ايران نظام خويشاوندي بر رابطه ميان گروههاي نَسَبی و سببی استوار است و اصل پدر تباري شكل غالب در ساختار خويشاوندي است. در اين ساختار، فرزندان از پدر نسب میبرند و از سوي پدر هويت اجتماعی میيابند و عضو دودمان و تيره يا طايفۀ پدر شناخته میشوند. پدر در خانواده از اقتدار بسياري برخوردار است و پسران صاحب اختيار و وارث اصلی اقتدار و دارايی پدر به شمار میآيند. فرزندان منسوب به يك نياي مشترك حقيقی، يك رده يا شاخه دودمانی پدر نسبی را در ساختار اجتماعی ايل و طايفه تشكيل میدهند. اين ردۀ پدر تباري را بلوچها «رَند» يا «زات» مینامند (بلوكباشی، همان، 60-61). اصطلاح «رَند» به مفهوم اخص به رابطه پدر تباري، يا نسب بردن از سوي پدر، و به معناي اعم به مفهوم تبار يا نسل اشاره دارد. مفهوم اصطلاح «زات»، برابر معناي خاص كلمۀ «رَند» و به مفهوم عام به معناي «به دنيا آوردن» است (سالزمن، خويشاوندي، 8). در حالی كه پژوهشگران بلوچشناس اصطلاح «زات» را به مفهوم رابطۀ پدر تباري گرفتهاند، برقعی در كتاب سازمان سياسی حكومت بنت (ص 67) زات را در جامعه حوزه بنت، به مفهوم رابطۀ مادر تباري گرفته، و نوشته است كه در ميان بلوچان، تبار از سوي مادر به فرزند میرسد و تعلق فرد به هر گروه يا زات در بطن مادر معلوم میگردد و نه در پشت پدر. از اين رو، مردانی كه از زاتهاي پايينتر از زات خود زن میگيرند، فرزندان آنان به زات مادرانشان تعلق دارند. در زبان بلوچی اصطلاحهايی كه تمايز ميان خويشاوندان پدر تباري و مادر تباري را نشان دهد، وجود ندارد. در سازمان ايلی بلوچ در برخی از گروههاي پدر تباري مردان و زنان هر دو حقوق برابر داشتند و از زمين سهم برابر میبردند، اما در برخی ديگر اصل و نسب مادر اهميت نداشت و دختران ارث نمیبردند (اسپونر، «بلوچها»،104 -103؛ قس: ايرانيكا،III / 623 ). در ازدواجهاي درون طايفگی يا درون گروهی، ازدواج ترجيحی ميان زنان و مردانی بود كه تبار پدري يا مادريشان به يكديگر نزديكتر بود. خويشاونديهاي بطنی و سببی پيوندهاي پدر نسبی را در اجتماعات محلی استوارتر میكرد (سالزمن، «كوچ ...»، 185). در ساختار اجتماعی جامعه بلوچ مفهوم زات برابر است با مفهوم «تَش» در لُر بختياري و بويراحمد، «تيره» در لُر بهاروند و ايل باصري و كُرد هَركی، «اولاد» در قبايل عرب زبان خوزستان، «بُنکـو» نزد تركهاي قشقايی، و «ايل» نزد تركمن (بلوكباشی، همان، 74). پسوند گونههاي «زايی»، «زيی» يا «زهی» نيز در ميان بلوچان برابر با واژۀ «زاده» و «زادگان» در فارسی و به مفهوم فرزندان همتبار و همبستگان پدر تبار است (سالزمن، همانجا؛ امان اللهی، 158). اصطلاح «زه زاد» (زه: فرزند، ولد + زاد يا زات: زاده، خط نَسَبی) به معناي فرزندان و زادگان، به بزرگترين واحد خويشاوندي پس از خانواده كه از خانوادههاي فرزندان يك پدر شكل گرفته، اطلاق میشده است. زه زاد با افزايش و گسترش فرزندان به صورت يك طايفه در میآمد. در سدل اخير پس از فروپاشی انسجام اوليه ايلی، طايفه كمكم جا و معناي زه زاد را گرفت (برقعی، 76-79). ساختار طايفگی هر طايفۀ بلوچ بر اصل پدر تباري استوار است و اعضاي هر طايفه از خط پدر كه بنيانگذار طايفه بود، نسب میبردند. اجتماعات محلی بلوچ نيز هريك تركيبی از اعضاي يك خط پدر نسبی و افرادي از نسبهاي ديگر بودند. رئيس طايفه هم مردي سالخورده و شايسته و متعلق به شاخۀ اصلی نسبی از پدر طايفه بود. درنتيجه، سرداران طايفهها به يكی از گروههاي نسبی ــ كه همان گروه نسبی دودمان رؤسا بود ــ تعلق داشتند (سالزمن، همان، 184-185). اين پيوندهاي تباري درون ايلی رفته رفته جاي خود را به آگاهی درباره هويت كلی، يعنی هويت بلوچی داد و هر فرد بلوچ خود را وابسته به يك طايفه و همتبار با اعضاي آن طايفه میدانست. سرانجام هم طايفه كه دربرگيرندۀ شاخههايی، يا تيرههايی بود، در معياري كوچكتر كاركرد ايل را يافت و بر همتباري در زمينۀ هويت كلی بلوچی تكيه زد ( بررسی كلی ...، 68). در ساختار طايفه، زير طايفه يا به اصطلاح عام، تيره واحدي سازمانيافته بر روابط خويشاوندي نسبی بود. بلوچان اصطلاح تيره را معمولاً به كار نمیبردند.اين رده از طايفه در جامعۀ بلوچ با اصطلاحهايی مانند «حَشَم» در طايفه زينالدينی، «شلوار» در طايفۀ براهويی، «طايفه» در بيشتر گروهها، و «تيره» در ميان كم و بيش گروههايی در چانف و آهوران مشخص میشد. در زير طايفه، يا تيره هركس بنا بر رشتۀ پيوندهاي تباري خود موقعيتی ماندگار و هميشگی داشت. هر تيره هويتدهنده به واحد اجتماعی ـ اقتصادي عينی، يعنی هلكهاي خود بود (همان، 73، 75). نظام خويشاوندي در جامعۀ ايلی بلوچ وظيفه و نقش بسيار مهمی در همبستگی شاخهها يا ردههاي ايل و طايفه با يكديگر داشت و استواري و دوام آن انسجام و يكپارچگی سازمان اجتماعی ايل و استمرار و بقاي آن را تضمين میكرد. واحدهاي توليدي فعال در ايل نيز بيشتر براساس همبستگی ميان خويشاوندان نسبی و سببی شكل میگرفتند و كار میكردند (بلوكباشی، جامعه، 61). اصل پدر خطی، حقوق سياسی فرد در ايل و حقوق دستيابی فرد به منابع طبيعی را در فرهنگ بلوچ تعيين میكرد (اسپونر، «بلوچها»،101 ). انگاره تبارشناسی پدر خطی براي نشان دادن پيوند ميان گروهها و نشان دادن وابستگی سياسی و مشروعيت ايلی به كار برده میشد. همچنين اين انگاره وسيلهاي براي پيوند دادن رويدادهاي تاريخی به زمان كنونی شمرده میشد.
ساختار سياسی جامعه ايلی در ايران برآمده از شكلگيري نوع روابط ميان گروههاي عشايري متحد با يكديگر بوده است. از اين رو، ايل در واقع يك واحد سياسی از جمعيت عشايري است كه بر پايه روابط ساختی و كاركردي ميان طايفهها و تيرههاي به هم وابسته، زير نظر گروهی از سران و رهبران ايل سازمان يافته كه به اعتقاد برخی (مثلاً نک : پرهام، 376) به خودي خود مستعد ايجاد ساخت ويژهاي از قدرت شدهاند كه مبانی مادي آن در زندگی عشايري و سازمان اجتماعی قبيلهاي نهفته است. نظام سياسی ايل در دستگاه نيرومندي متشكل از سران و رهبران طايفهها و تيرهها هويت و قوام میيافت. نقش و كاركرد اين نظام بيشتر گردآوري نيروي رزمی و آرايش سپاهيان براي دفاع از منافع ايل، سرزمين، چراگاه، دام، كشتزار، اموال، جان و ناموس افراد ايل در برابر هجوم همسايگان، حكومتها و دولت، و نيز حكميت در منازعات درون ايلی، شركت در گفتوگوها و دادوستدهاي سياسی و اقتصادي با همسايگان، حكومتها و دولت بود. از اين راه وحدت، يكپارچگی و نظم و امنيت اجتماعی، اقتصادي و سياسی در درون ايل ايجاد میشد (بلوكباشی، همان، 83). هر طايفۀ بلوچ رئيسی داشت كه «سردار»، و در برخی طايفهها «مير» ناميده میشد. سرداران با خانواده و افرادي از دودمان خود در قلعههايی در آباديهاي بلوچستان زندگی میكردند و وابستگان بلافصل آنها، ايلياتيها و غلامان در خانههاي گلی يا كپري و چادرهايی در پيرامون قلعهها به سر میبردند (رزمآرا، 44؛ نيز نک : اسپونر، «كوچ»،57 ). اين قرارگاهها معمولاً داراي كشتزارها، نخلستانها و باغهاي ميوه هم بودند، اما بازار و فعاليت بازرگانی در آنها وجود نداشت. اگر دادوستدي هم بود، به دست افراد غير بلوچ صورت میگرفت. عامل مهم گزينش اين قلعهها، دژمانند بودن آنها براي حفاظت از سرداران بود (همانجا). قرارگاههاي سردارنشين به صورت «مركز» نواحی سرزمين بلوچستان درآمده بودند، مانند قلعۀ سرباز، مركز ناحيه سرباز، و قلعه زابلی، مركز ناحيه زابل (همان، 64؛ دربارۀ 4 منطقه جغرافيايی طبيعی بلوچستان و سرداران آنها، نک : ارفع، .(444-445 روش سنتی گزينش سرداران به شخصيت، نسب دودمانی و وصلتهاي زناشويی آنها بستگی داشت. مردم هر طايفه سردار خود را با صلاحديد و موافقت سردار ايل يا اتحاديه طايفهها ــ كه حكمران بلوچستان به شمار میرفت ــ برمیگزيدند. بلوچان منازعات خود را پيش سردار بزرگ میبردند و داوري او را در ميان خود میپذيرفتند و از او در برابر سرداران طايفههاي اتحاديه حمايت میكردند (اسپونر، همان،60 ). سرداران طايفهها بخشی از درآمد املاك قلمرو خود را به عنوان ماليات به او میدادند و بقيه را به مصارف خود میرساندند (جهانبانی، عمليات ...، 14، 16). در ميان جامعههاي روستايی، سردار طايفه، مقامات روستايی، از جمله كدخدايان را انتخاب، و به مردم پيشنهاد میكرد ( بررسی كلی، 104). پس از نفوذ دولت مركزي در بلوچستان و برقراري آرامش در ميان طايفههاي بلوچ (سالهاي 1307 تا 1314ش) دامنه اقتدار سرداران در بلوچستان محدود شد و با تغيير نقش سردار بزرگ كه واسط ميان اتحاديۀ طايفهها و نمايندگان دولت بود، دگرگونی ژرفی در جامعه بلوچ پديد آمد (براي اطلاعات بيشتر، نک : سالزمن، «پيوستاري»، 430 -429، «نابرابري»، .(443-444 كوچ و حركتهاي گروهی و انفرادي ايلياتيها تحت نظارت سردار نبود. مسائلی مانند اقامت، ازدواج و تشكيل هلكها نيز بيرون از اختيارات او، و در دست رئيس هلك بود. سران هلك، يا كماش را سالخوردگان دودمانی هر هلك انتخاب میكردند كه میبايستی از سوي سردار طايفه هم تأييد میشد (همان، .(429 هر سردار جمعی كارگزار اداري و سپاهی و خدمه، مانند ميرزا، پاكار، تفنگچی، مطبخ بان، سَئيس (مهتر = ستوربان) و جز آنها براي حفظ پايههاي قدرت، گذران امور فرمانروايی و خدمت در خانه نگه میداشت (بررسی كلی، 105- 108؛ براي صورت كامل مناصب كارگزاران و شرح وظايف هر يك در حكومت سرداران حوزه بنت، نک : برقعی، 103- 155). سرداران از منابع گوناگون كسب درآمد میكردند، مانند ماليات از آب و زمين، استفاده از نيروي كارمجانی، سهمبري از غارت، پيشكشی، سهمبري از محصول در ازاي واگذاري زمين و نظارت بر كار قنات و كشتزار، مَلام (جريمه تخلفات)، بِجّار (چشم روشنی)، سلامی يا سلامانه (پيشكش برخی از عشاير دامدار)، دِيْنی (ماليات دام، معمولاً يك دام از هر 30 تا 40 رأس دام) و پِندُك (باج) كه در مواقع خاص از خانوادهها میگرفتند (بررسی كلی، 108-111؛ نيز نک : برقعی، 158-220).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید