صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / برید /

فهرست مطالب

برید


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 27 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

ابن‌ حوقل‌ (د پس‌ از 367ق‌ / 978م‌) وجود سازمان‌ استوار برید، و به‌ خصوص‌ «صاحب‌ خبر و برید» را در نواحی‌ سیستان‌ تأیید می‌كند (ص‌ 424). 
طی‌ سده‌های‌ 2 و 3ق‌، اطلاعات‌ ما درباره برید در ایران‌، از آنچه‌ گذشت‌ فراتر نمی‌رود؛ تنها روایتی‌ كه‌ می‌توان‌ از آن‌ بهره‌ گرفت‌ و اتفاقاً نظر محققان‌ را جلب‌ نكرده‌، آن‌ است‌ كه‌ عمرو لیث‌ «هزار رباط كرد» ( تاریخ‌...، 268). از آنجا كه‌ در ایران‌ لفظ رباط به‌ معنی‌ «سكه‌» نیز به‌ كار می‌رفته‌، بعید نیست‌ كه‌ از آن‌ رباطها برای‌ كار برید هم‌ استفاده‌ می‌شده‌ است‌. 
از دورۀ سامانیان‌ تقریباً هیچ‌ خبری‌ بر جای‌ نمانده‌ است‌. تنها مستند بازورث‌ (ص29‌) نیز روایت‌ نرشخی‌ (ص‌ 36) است‌ كه‌ می‌گوید امیرنصر سامانی‌ چند دیوان‌ از جمله‌ دیوان‌ برید بنا كرد. اما این‌ لفظ در چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌ «دیوان‌ مؤید» است‌. چون‌ این‌ كلمه‌ بی‌معنا می‌نماید، فرای‌ در ترجمه انگلیسی‌ كتاب‌، آن‌ را «برید» خوانده‌، و بازورث‌ نیز بر آن‌ قرائت‌ اعتماد كرده‌ است‌. 
ابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌ (ص‌ 241؛ نیز نك‍ : قلقشندی‌، 14 / 369) قاطعانه‌ معتقد است‌ كه‌ دیلمیان‌ كار برید را به‌ كلی‌ برچیدند تا آزادانه‌ هر چه‌ می‌خواهند بكنند و خبری‌ به‌ دستگاه‌ خلافت‌ نرسد. اما براساس‌ اطلاعاتی‌ كه‌ می‌توان‌ از منابع‌ جمع‌ كرد، باید باور داشت‌ كه دیلمیان سازمان برید را توان‌ تازه‌ای‌ بخشیدند. معزالدوله‌ ظاهراً نخستین‌ كسی‌ بود كه‌ نظام‌ «ساعیان‌» (دوندگان‌، یا فیج‌) را پدید آورد (2EI؛زیدان‌، 303؛ نیز نك‍ : فقیهی‌، 358؛ آبادی‌،230). تردید نیست‌ كه‌ عضدالدوله‌ در كار برید بیش‌ از همه‌ مؤثر بوده‌ است‌. از صبحگاه‌ در انتظار اخبار تازه‌ بود و بر كسانی‌ كه‌ سستی‌ می‌كردند، بسیار سخت‌ می‌گرفت‌ (ابن‌ جوزی‌، 14 / 292-293؛ نیز نك‍ : متز،1 / 39). وی‌ مقرر كرده‌ بود كه‌ اخبار 7 روزه‌ از شیراز به‌ بغداد برسد (همانجاها؛ قس‌: اشپولر، 2 / 115). در درگاه‌ معزالدوله‌، دو پیك‌ (فیج‌) دونده‌ پیدا شده‌ بودند كه‌ می‌توانستند روزی‌ چهل‌ و چند فرسخ‌ بدوند (!). صابی‌ تأكید می‌كند كه‌ در قدیم‌ «خریطه‌ها» (كیسه‌های‌ چرمی‌ پست‌) 4 روزه‌ می‌رسید و خریطه‌های‌ مصر 11 روزه‌؛ اما در عصر عضدالدوله‌، خریطه‌های‌ فارس 8 روزه می‌رسید (ص 17- 18). به‌ گفته ابن‌ جوزی‌ (14 / 293) میوه‌های‌ تازه‌ از شیراز به‌ بغداد 7 روزه‌ می‌رسید. زیدان‌ به‌ چند دسته‌ مأمور اشاره‌ می‌كند: شعوَذیها كه‌ مأمور انتقال‌ كارگزاران‌ و امیران‌ از راه‌ برید بودند، كوهبانیان‌ كه‌ خبرگزاران‌ بودند، و دسته‌ای‌ كه‌ مأمور باز كردن‌ خرائط نزد خلیفه‌ بودند. 
به‌ هر حال‌، می‌دانیم‌ كه‌ در این‌ دوره‌، ارتباطی‌ منظم‌ میان‌ بغداد و ری‌، سپس‌ میان‌ بغداد و شیراز برقرار شده‌ بود (قس‌: ایرانیكا، ذیل‌ چاپار). 
سرانجام‌، در دوران‌ غزنوی‌ است‌ كه‌ به‌ یمن‌ تاریخ‌ بیهقی‌، انبوهی‌ آگاهی‌ از اوضاع‌ برید فراهم‌ می‌آید و آنچه‌ برای‌ دوران‌ پیش‌ یا پس‌ از این‌ عصر به‌ حدس‌ و گمان‌ دریافته‌ می‌شد، تأیید می‌كند. در اینجا از صاحب‌ برید (مثلاً 1 / 66، 2 / 460)، نایب‌ برید (مثلاً 2 / 461)، قاصد (2 / 446)، خریطه‌ (2 / 693)، اسكدار (2 / 446؛ نیز نك‍ : خطیب‌ رهبر، 2 / 556 -557، به‌ معنی‌ پیك‌ سواره‌، منزلگاه‌ برید، خریطه‌ یا كیسه چرمین‌ نامه‌ها، و یا به‌ معنی‌ بریدی‌ كه‌ در هر منزل‌ اسب‌ عوض‌ می‌كند)، رجالان‌ (پیكهای‌ پیاده‌)، قَوَدكشان‌ (یدك‌ كشان‌ اسب‌)، منهی (خبرگزار)، انهاء اخبار (گزارش‌) (1 / 66، 2 / 446؛ نیز نك‍ : خطیب‌ رهبر، 2 / 556) و معمانامه‌ (2 / 456- 458) سخن‌ رفته‌ است‌. 
از این‌ روایات‌ چنین‌ برمی‌آید كه‌ صاحب‌ برید از بزرگان‌ و وابستگان‌ دربار بوده‌، و به‌ ناچار با دبیران‌ رسالت‌ و دیوان‌ اِشراف‌ پیوند مداوم‌ داشته‌ است‌؛ چنانكه‌ نامه‌های‌ مهم‌ و محرمانه‌ را بیشتر رئیس‌ دیوان‌ رسالت‌، ابونصر مشكان‌ می‌گشود. مأموران‌ برید، یا قاصد بودند و یا منهی‌ كه‌ گاه‌ پیاده‌ (رجال‌) و گاه‌ سواره‌ (اسكدار) سفر می‌كردند. سواران‌ در صورت‌ نیاز، شبانه‌روز در سفر بودند و در هر منزل‌، اسب‌ تازه نفس (اسب‌ آسوده‌) برمی‌گرفتند و به تاخت (مناقله‌) ادامه سفر می‌دادند (بیهقی‌، 2 / 692)، تا سرانجام‌ «خریطه‌» را به‌ دست‌ طرف‌ مقابل‌ می‌رساندند (همو، 2 / 693)؛ نیز ممكن‌ بود كه‌ چندین‌ اسب‌ بی‌سوار به‌ دنبال‌ برند (كاری‌ كه‌ به‌ عهده قودكشان‌ بود) تا در صورت‌ نبودن‌ منزلگاه‌ بر سر راه‌، از آنها استفاده‌ شود (همو، 2 / 446). گاه‌ ممكن‌ بود كه‌ چندین‌ قاصد را با برید همراه‌ سازند تا از هر مرحله‌، یكی‌ باز گردد و خبر باز آورد. اما چون‌ احتمال‌ كژ رفتاری‌ و خیانت‌ نیز می‌رفت‌، مردی‌ «منهی‌» را پنهانی‌ همراه‌ گروه‌ می‌كردند تا همه‌ چیز را از احوال‌ قاصدان‌، به‌ مركز خبر دهد. گویا سلطان‌ مسعود در تدارك‌ جاسوسان‌ منهی‌ چیره‌ دست‌ بود (همانجا). 
اما كار مأموران‌ برید همیشه‌ آسان‌ نبود، زیرا گاه‌ معارضان‌ راه‌ را بر آنان‌ می‌بستند و نامه‌هایشان‌ را به‌ زور می‌ستاندند؛ همچنان‌ كه‌ ابوسهل‌ راه‌ خوارزم‌ را بست‌ و نامه‌هایی‌ را به‌ چنگ‌ آورد (نك‍ : همو، 2 / 456). برای‌ این‌ كار نیز چند چاره‌ اندیشیده‌ بودند. جالب‌ترین‌ آنها شیوه رمزنگاری‌ بود كه‌ بیهقی‌ «معمانامه‌» یا «نامۀ معما» خوانده است‌ (2 / 457، 458). رمزگشایی‌ این‌ نامه‌ها، البته‌ آسان‌ نبود، چنانكه‌ گاه‌ ناچار می‌شدند برای‌ حل‌ «معمایی‌» كه‌ به‌ چنگ‌ می‌افتاد، نویسنده‌ را یافته‌، به‌ زور و نیرنگ‌، وادار به‌ كشف‌ رمز كنند (همو، 2 / 457). 
راه‌ دیگر آن بود كه‌ جاسوسان یا مأمورانی‌ با لباس‌ مبدل‌ گسیل‌ كنند، همچون‌ بازرگان‌، سیاح‌، درویش‌ و داروفروش‌ (نظام‌الملك‌، 90؛ نیز نكـ: بازورث‌، 93) و ایشان‌ غالباً نامه‌های‌ حساس‌ را در جاهایی‌ كه‌ به‌ آسانی‌ قابل‌ كشف‌ نبود، پنهان‌ می‌كردند. مثلاً بیهقی‌ می‌نویسد كه‌ سیاحی‌ نزد بزرگی‌ آمد و در خلوت‌، عصای‌ خود را بشكافت‌ و نامه «نایب‌ برید» را از آن‌ به‌ در آورد. وی‌ علاوه‌ بر نامه‌، پیغام‌ شفاهی‌ نیز عرضه‌ كرد (2 / 461-462). در جای‌ دیگر (2 / 463) كسی‌ كه‌ به‌ نوشتن‌ نامه دروغین‌ وادار شده‌ بود، چنین‌ اطلاع‌ داد كه‌ «هرچه‌ پس‌ از این‌ نویسم‌، به‌ مراد و املای‌ ایشان‌ باشد... كه‌ كار من‌ با سیاحان‌ و قاصدان‌ پوشیده‌ افتاد...» (نیز نك‍ : 2 / 460). سیاحی‌ دیگر از جانب‌ صاحب‌ برید خوارزم، اخباری از توطئه‌ها و شورشهای‌ محلی برای سلطان‌ مسعود آورد. نویسنده‌ (صاحب‌ برید) همچنان‌ گفته‌ بود كه‌ هرچه‌ به‌ طور رسمی‌ می‌نویسد، «به‌ مراد ایشان‌» می‌نویسد (همو، 2 / 647). این‌ سیاح‌، نامه‌ (مُلَطَّفه‌) را در جلد چرمین‌ یا پارچه پیرامون‌ كوزه آب‌ پنهان‌ كرده‌ بود. در جای‌ دیگر (2 / 750-751) كفشگری‌ كه‌ جاسوس‌ بغراخان‌ بود، نامه‌ها را به‌ شكل‌ ماهرانه‌ای‌ داخل‌ چوبهای‌ میان‌ تهی‌ (به‌ ظاهر ابزار كفشگری‌) پنهان‌ كرده‌ بود. 
امر برید برای مسعود غزنوی چندان‌ مهم‌ بود كه‌ در پیمان‌نامه‌ای‌ با قدرخان‌ (از شاهان‌ آل‌ افراسیاب‌ در تركستان‌) شرط كرد كه‌ انتخاب‌ قاضیان‌ و صاحب‌ بریدان‌ باید با خود او باشد (همو، 1 / 66؛ نیز نك‍ : ناظم‌،145 ff.؛ ایرانیكا؛ بازورث‌، 91 ff. ؛ آبادی‌، 227 بب‍‌ ). 
با توجه‌ به‌ سخن‌ ابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌ (ص‌ 241)، باید بپذیریم‌ كه‌ سلجوقیان‌ به‌ سبب‌ كشاكشهایی‌ كه‌ میان‌ خود داشتند، بنیاد سازمان‌ برید را برچیدند و به‌ «رسولان‌ اسب‌ سوار یا شتر سوار» بسنده‌ كردند (نیز نكـ: قلقشندی‌، 14 / 369). این‌ نظر را مؤلفانی‌ كه‌ بر احوال‌ ایران‌ و عراق‌ آگاهی‌ تمام‌ داشتند، تأیید می‌كنند. در تاریخ‌ دوله آل‌ سلجوق‌، مؤلف‌ نخست‌ به‌ گسترش‌ اسماعیلیان‌ در ایران‌ اشاره‌ كرده‌ است‌، گویی‌ علت‌ آن‌ را نبودن‌ «اصحاب‌ الخبر» در كشور می‌داند؛ سپس‌ می‌افزاید كه‌ تا آن‌ زمان‌ كسی‌ به‌ نام‌ صاحب‌ خبر وجود داشت‌. اما الب‌ ارسلان‌، پس‌ از مذاكره‌ با نظام‌الملك‌، اظهار داشت‌ كه‌ دیگر به‌ چنین‌ شخصی‌ نیاز نیست‌؛ زیرا گزارشهای‌ آنان‌ ممكن‌ است‌ دستگاه‌ مركزی‌ را به‌ بیراهه‌ كشاند. بدین‌سان‌، در 455ق‌ / 1063م‌ «آن‌ رسم‌ به‌ كلی‌ ساقط شد» (بنداری‌، 68؛ سواژه‌،.(11 جالب‌ توجه‌ آنكه‌ نظامی‌ عروضی‌ نیز تأكید می‌كند سلجوقیان‌ كه‌ «مردمان‌ بیابان‌نشین‌ بودند»، دیوان‌ برید را نابود كردند (ص‌ 24). با اینهمه‌، آنچه‌ نظام‌الملك‌ طوسی‌ در این‌ باره‌ نقل‌ می‌كند، نباید نادیده‌ گرفته‌ شود. وی‌ داشتن‌ «صاحب‌ خبر و منهی‌» را برای‌ پادشاه‌ واجب‌ می‌داند، زیرا این‌ سازمان‌ از دوران‌ باستان‌ وجود داشته‌ است‌ (ص‌ 75). سپس‌ آنچه‌ او درباره چگونگی‌ مأموران‌ نقل‌ می‌ كند، گویی‌ چنان‌ است‌ كه‌ باید بر احوال‌ موجود منطبق‌ شود: این‌ كار باید «به‌ دست‌ و زبان‌ و قلم‌» افراد كاملاً مطمئن‌ باشد و ایشان‌ باید از دست‌ شاه‌ مزد بگیرند تا به‌ هیچ‌ كس‌ دیگر وابسته‌ نگردند. این‌ مأموران‌ موجب‌ می‌شوند كه‌ بیم‌ شاه‌ در دل‌ همگان‌ افتد و كسی‌ زهره كج‌رفتاری‌ نداشته‌ باشد (ص‌ 75-76). 
در هر حال‌، ملاحظه‌ می‌شود كه‌ به‌ رغم‌ پیشنهادهای‌ خواجه‌ نظام‌الملك‌، چیزی‌ به‌ نام دیوان برید در آغاز دوره سلجوقی‌ وجود نداشت‌ و گویا دو دیوان‌ برید و اِشراف‌ در زمان‌ ملكشاه‌ پدید آمد (نك‍ : كلاوسنر، 27) و بی‌گمان‌ دیوان‌ اشراف‌ امور جاسوسی‌ را به‌ عهده‌ می‌گرفت‌. 
درباره سرزمینهای‌ شرقی‌تر، یعنی‌ هندوستان‌ بهترین‌ گزارش‌ از آن‌ ابن‌ بطوطه‌ (2 / 406) از سده 8ق‌ / 14م‌ است‌. در آنجا دو نوع‌ برید داشتند: «اَوُلاق‌» كه‌ برید سواره‌ و مخصوص‌ سلطان‌ بود كه‌ راهشان‌ دارای‌ منزلگاههایی‌ در هر 4 میل‌ (= كُرُوه‌ نزد هندیان‌) بود؛ دیگر «داوه‌» یا پیادگان‌ كه‌ در هر مرحله‌، یك‌ میل‌ راه‌ می‌رفتند. مأموران‌ برید، ورود و خروج‌ خود را به‌ وسیله زنگهایی‌ اعلام‌ می‌داشتند. 
سرزمینهای‌ باختری‌ اسلام‌، طی‌ چندین‌ سده‌ از مركز خلافت‌ (نخست‌ دمشق‌ و سپس‌ به‌ بغداد) پیروی‌ می‌كردند. اطلاعاتی‌ كه‌ از آن‌ دوره‌ به‌ جای‌ مانده‌ است‌، بر وجود سازمان‌ برید دلالت‌ دارد؛ چنانكه‌ در 292ق‌ شفیع‌ لؤلؤی‌، صاحب‌ برید مصر بود (ابن‌ تغری‌ بردی‌، 3 / 148)، یا اینكه‌ معتضد، حدود سال‌ 300ق‌، ابن‌ بسام‌ شاعر (د 302 یا 303ق‌) را بر برید جند قِنَّسرین‌ و عواصم‌ گمارد (مسعودی‌، 4 / 213). 
از سدۀ 7ق‌ / 13م‌ به‌ بعد اطلاعات‌ در این‌ باره‌ سخت‌ فراوان‌ می‌گردد. بیبرس‌ (حك‍ 658 -676ق‌ / 1260-1277م‌) دوباره‌ برید را به‌ گونه‌ای‌ برقرار كرد كه‌ نامه‌ها 4 روزه‌ از قاهره‌ به‌ دمشق‌ می‌رسید. اخبار دوبار در هفته‌ به‌دستش‌ می‌آمد و وی‌ براساس‌ آنها همه‌ گونه‌ تصمیم‌ می‌گرفت‌. وی ‌با هزینه بسیار سنگین‌، كار برید را در 659ق‌ به كمال رسانید) I / 1124-1125 ،EI²) ابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌ نیز كه‌ گویی‌ هیچ‌ اطلاعی‌ از دورۀ غزنوی‌ نداشته‌، پس‌ از اشاره‌ به‌ برچیده شدن‌ برید به‌ دست‌ دیلمیان‌، اكتفا كردن‌ سلجوقیان‌ به‌ «رسول‌» و ادامۀ همین‌ شیوه‌ نزد زنگیان‌ (هر چند كه‌ از شترهای‌ اصیل‌ استفاده‌ می‌كردند) و ایوبیان‌ و نخستین‌ سلاطین‌ مملوك‌، تأكید می‌كند كه‌ بیبرس‌ (پس‌ از 3 سده‌) دوباره‌ برید را به‌ كار انداخت‌. وی‌ سپس‌ توضیح‌ می‌دهد كه‌ عموی‌ او، براساس‌ آنچه‌ از تاریخ‌ گذشتگان‌ می‌دانست‌، سازمان‌ برید را برپا داشت‌ (ص‌ 241-242). 
سواژه‌ كه‌ بر امر بازسازی‌ برید در زمان‌ بیبرس‌ تأكید می‌كند، معتقد است‌ كه‌ دبیران‌ بیبرس‌ نمی‌توانستند به‌ یاری‌ آگاهیهای‌ نظری‌ خویش‌، سازمانی‌ را با اینهمه‌ دقت‌ بازسازی‌ كنند و ناچار باید از كسی‌ تقلید كرده‌ باشند. به‌ گمان‌ او، از شیوه مغولان‌ (الاغ‌، یام‌) كه‌ دیگر برای‌ مسلمانان‌ ناآشنا نبود، تقلید شده‌ است‌ (ص.(10-14
برید مملوكی‌ نیز مانند همه بریدهای‌ اسلامی‌، هیچ‌گاه‌ پُست‌ عمومی‌ نشد. از منزلگاههایی‌ كه‌ آثارشان‌ باقی‌ مانده‌ است‌، برمی‌آید كه‌ آنها هرگز برای‌ پذیرایی‌ از كاروان‌ و مسافر بنا نشده‌ بودند؛ به‌ عبارت‌ دیگر بهره‌برداری‌ اقتصادی‌ در نظر نبوده‌ است‌، بلكه‌ برید یكی‌ از سازمانهای‌ مهم‌ حكومتی‌ گردید كه‌ با مركز حكومتی‌ پیوند دائمی‌ داشت‌. حتێ‌ راه‌ آن‌، با راه‌ عموم‌ مردم‌ متفاوت بود و «درب‌ السلطان‌» یا «الدرب‌ السلطانی‌» خوانده‌ می‌شد و برای‌ «المهمات‌ الشریفه‌» به‌ كار می‌آمد (قلقشندی‌، 14 / 370؛ سواژه‌،.(14-15
عمده‌ترین وظایف‌ برید بیبرس‌ شامل‌ حمل‌ فرمانها و اطلاعات‌ نظامی‌، نامه‌های‌ سلطان‌ و دیگر نامه‌های‌ حكومتی‌، اطلاع‌رسانی‌ از احوال‌ ولایات‌ به‌ خصوص‌ شورشها و توطئه‌ها، انتقال‌ امیران‌ و بزرگان‌ مغضوب‌ به‌ تبعیدگاه‌، انتقال‌ كسانی‌ كه‌ سلطان‌ احضار می‌كرد و انتقال‌ مأموران‌ رسمی‌ دولت‌ بود (ابن‌ كثیر، 13 / 129، 268-269، 308، 334- 335، 14 / 20، 30، 39-40). هیچ‌ كس‌ بدون‌ «مرسوم‌» سلطان‌ نمی‌توانست‌ بر اسبهای‌ برید سوار شود (نیز نكـ: سواژه‌،.(15-16
بیبرس‌ به‌ راستی برید را اعتبار بخشید. وی‌ از سپیده‌ دم‌ منتظر پیكهای‌ برید بود و چند ساعت‌ بعد جواب‌ آن‌ را خود تدارك‌ می‌دید. حتی‌ یك‌ بار در حال‌ استحمام‌ بود كه‌ مأمور برید را به‌ حضور پذیرفت‌ (همو،.(16-17
در این‌ روزگار، تقریباً همه اصطلاحات‌ دیوان‌ برید تغییر یافته‌ بود، مثلاً كیسه چرمی‌ را نه‌ خریطه‌، كه‌ «جراب‌» می‌خواندند. «مركز» به‌ جای‌ «سكه‌»، «والی‌ البرید» به‌ جای‌ «صاحب‌ البرید» (به‌ خصوص‌ در دمشق‌)، «ساعی‌» برای‌ مهتر اسبان‌ (و نه‌ پیك‌ پیاده‌)، «بریدی‌» برای مأمور پست‌ (جمع‌: بریدیه‌) و «مقدم‌ البریدیه‌» برای‌ مأمور اجرایی‌ امور به‌ كار می‌رفت‌ و نیز پیادگانی‌ كه‌ اسبان‌ را می‌راندند، «سوّاقون‌» می‌خواندند. علامت‌ مخصوص‌ بریدهای‌ سلطان‌، دستمالی‌ ابریشمین‌ به‌ رنگ‌ زرد (فوطه‌) بود كه‌ مأموران‌ بر گردن‌ خود می‌بستند (همو،.(19-21 وجود انبوهی‌ كلمه فارسی‌ (میرآخور، دواتدار، جوكاندار...) چندان‌ غریب‌ نیست‌؛ اما گاه‌ كلماتی‌ به‌ راستی‌ شگفت‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. مثلاً بر اسبهایی‌ كه‌ برای‌ برید یا سپاه‌ سلطان‌ می‌خریدند، «الداغ‌السلطانی‌» می‌نهادند. سپس‌ از همین‌ كلمه داغ‌، فعلی‌ نیز ساختند و گفتند: «یدوَّغها بالداغ‌ السلطانی‌» (ابن‌ فضل‌الله‌، 246). 
از راههای‌ برید در این‌ دوران‌ به‌ نیكی‌ آگاهیم‌. تاریخ‌ تأسیس‌ 5 راه‌ را سواژه‌ (ص 23)‌ داده‌ است‌. در «مراكزی‌» كه‌ میان‌ راهها قرار داشت‌، بریدیها اسب‌ تازه‌ برمی‌گرفتند و خود نیز در مركز بعدی‌ تعویض‌ می‌شدند. مسافتها از یك‌ مركز تا مركز دیگر - اگرچه‌ از نظر تئوری‌ همان‌ 4 فرسنگ‌ است‌ - بر حسب‌ شرایط جغرافیایی‌ بسیار متغیر بوده‌ است‌ (ابن‌ فضل‌الله‌، 239؛ سواژه‌،.(27-28 
معمولاً دو سازمان‌ دیگر نیز در كنار برید فعالیت‌ داشت‌: یكی‌ مخصوص‌ كبوتران‌ نامه‌بر بود كه‌ پیوسته‌ در سراسر تاریخ‌ اسلام‌ رواج‌ داشت‌؛ حتی‌ در جایها و زمانهایی‌ كه‌ برید ضعیف‌ یا نابود می‌شد، كبوتران‌ به‌ كار نامه‌رسانی‌ ادامه‌ می‌دادند و در همه منابع‌ به‌ آن‌ اشاره‌ رفته‌ است‌ (برای‌ این‌ دوره‌، نك‍ : ابن‌ فضل‌الله‌، 254- 255؛ قلقشندی‌، 1 / 118-119؛ اسامه‌، 31 بب‍‌ )؛ دیگر، شیوه استفاده‌ از آتش‌، نور و آینه‌ بود كه‌ بیشتر جنبه نظامی‌ داشت‌ (سواژه‌،.(36
پس‌ از بیبرس‌ كار برید هم‌ گسترش‌ بیشتر یافت‌ و هم‌ دچار تشریفات‌ فراوان‌ شد. الناصر محمد بن‌ قلاوون‌ (د741ق‌ / 1341م‌) كوشید تا دولت‌ مركزی‌ را كه‌ پس‌ از بیبرس‌ دچار ضعف‌ شده‌ بود، دوباره‌ اعتبار بخشد و از جمله‌ آداب‌ خاصی‌ برای‌ برید ایجاد كرد. مراسم‌ نامه‌گشایی‌ بسیار منظم‌ و مفصل‌ بود: «بریدی‌» را بزرگان‌ دربار، یعنی‌ امیر جندار و دوادار و رئیس‌ دیوان‌ رسالت‌ وارد می‌كردند. او زمین‌ را پیش‌پای‌ سلطان‌ می‌بوسید و نامه‌ها را به چهره می‌مالید و به‌ سلطان می‌داد. او مهر از نامه‌ برمی‌گرفت‌ و به‌ رئیس‌ رسالت می‌داد تا بخواند (مقریزی‌، 2 / 211؛ سواژه‌،.(45-46
در همان‌ زمان‌، حمل‌ نشان‌ مخصوص‌ برید كه‌ نشانی‌ مسین‌ یا زرین‌ بود و بر یك‌ رویه آن‌ برخی‌ آیات‌ و ادعیه‌، و بر رویه دیگر نام‌ سلطان‌ و تاریخ‌ و محل‌ ضرب‌ حك‌ شده‌ بود، معمول‌ گردید و نیز گستردگی‌ كار مسئولیتهای‌ تازه‌ای‌ به‌ وجود آورد: نائب‌ البرید (در دمشق‌) اینك‌ «شادّ مراكز البرید»، در شهرهای‌ كوچك‌تر، كسانی‌ در مقام‌ ناظر البرید تعیین‌ شدند؛ برای‌ اسبهای‌ برید، «امیر آخور البرید» تعیین‌ شد... . و همه این‌ امور، خواه‌ در قاهره‌ و خواه‌ در دمشق‌، به‌ همت‌ خاندان‌ بنی‌ فضل‌الله‌ انجام‌ می‌یافت‌ (همو،49 .(46,
با مرگ‌ محمد بن‌ قلاوون‌ و به‌ خصوص‌ در 748ق‌ اوضاع‌ دگرگون‌ شد و برید به‌ دست‌ منشیان‌ دربار، به‌ ویژه‌ دوادار افتاد كه‌ با تشریفات‌ و عناوینی‌خاص‌، جواز سفر صادر می‌كرد.30 سال‌بعد برقوق‌(از 784ق‌ / 1382م‌) كوشید تا وضع‌ را سامان‌ دهد، اما نتیجه كار آن‌ شد كه‌ هزینه برید به‌ عهدۀ حاكمان‌ ولایات‌، و از آنجا، بر دوش‌ تودۀ مردم‌ افتاد. با اینهمه‌، سازمان‌ برید هنوز با تغییراتی‌ (مثلاً راههای‌ برید با راههای‌ كاروان‌رو یكی‌ شد) پابرجا بود (درباره راههای‌ این‌ دوره‌، نك‍ : همو، .(56, 80
با حملۀ تیمور (803ق‌ / 1401م‌) ضربه نهایی‌ بر پیكر برید وارد آمد. منزلگاههای‌ سوریه‌ از اسب‌ و مأمور تهی‌ شد و كوششهای‌ امیران‌ دیگر به‌ جایی‌ نرسید تا در زمان‌ سیف‌الدین‌ شیخ‌ محمودی‌، از ممالیك‌ برجی‌ (حكـ 815-824ق‌) به‌ كلی‌ رها شد (همو،83-80 ؛ برای‌ برید در دورانهای‌ بعد و نیز دولت‌ عثمانی‌، نك‍ : ه‍ د، چاپار، یام‌). 

مآخذ

آبادی‌، محمد، «بحثی‌ در پیرامون‌ برید»، نشریۀ دانشكدۂ ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ دانشگاه‌ آذر آبادگان‌، تبریز، 1356ش‌، س‌ 29، شمـ 122؛ آذرنوش‌، آذرتاش‌، راههای‌ نفوذ فارسی‌ در فرهنگ‌ و زبان‌ عرب‌ جاهلی‌، تهران‌، 1374ش‌؛ ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ ابن‌بطوطه‌، رحلة، به‌ كوشش‌ محمد عبدالمنعم‌ عریان‌، بیروت‌، 1407ق‌ / 1987م‌؛ ابن‌بلخی‌، فارس‌ نامه‌، به‌ كوشش‌ لسترنج‌ و نیكلسن‌، كیمبریج‌، 1339ق‌ / 1921م‌؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌؛ ابن‌ جوزی‌، عبدالرحمان‌، المنتظم‌، به‌ كوشش‌ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت‌، 1412ق‌؛ ابن‌ حوقل‌، محمد، صورۃ الارض‌، به‌ كوشش‌ كرامرس‌، لیدن‌، 1939م‌؛ ابن‌خردادبه‌، عبیدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1889م‌؛ ابن‌ درید، محمد، جمهرۃ اللغة، بیروت‌، دارصادر؛ ابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌، احمد، التعریف‌بالمصطلح‌الشریف‌، به‌ كوشش‌ محمدحسین‌ شمس‌الدین‌، بیروت‌، 1408ق‌ / 1988م‌؛ ابن‌ كثیر، البدایة و النهایة، به‌ كوشش‌ احمد ابوملحم‌ و دیگران‌، بیروت‌، 1407ق‌ / 1987م‌؛ ابن‌ منظور، لسان‌؛ ابوهلال‌ عسكری‌، حسن‌، الاوائل‌، به‌ كوشش‌ محمد سیدوكیل‌، مدینه‌، 1385ق‌ / 1966م‌؛ ادی‌شیر، الالفاظ الفارسیة المعربة، بیروت‌، 1908م‌؛ اسامة بن‌ منقذ، الاعتبار، به‌ كوشش‌ فیلیپ‌ حتی‌، پرینستن‌، 1930م‌؛ اشپولر، برتولد، تاریخ‌ ایران‌ در قرون‌ نخستین‌ اسلامی‌، ترجمۀ مریم‌ میراحمدی‌، تهران‌، 1369ش‌؛ بنداری‌ اصفهانی‌، فتح‌، تاریخ‌ دولة آل‌ سلجوق‌ ( زبدۃ النصرۃ )، بیروت‌، 1400ق‌ / 1980م‌؛ بیهقی‌، ابوالفضل‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ خلیل‌ خطیب‌ رهبر، تهران‌، 1368ش‌؛ تاریخ‌ سیستان‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، 1314ش‌؛ ثعالبی‌ مرغنی‌، حسین‌، غرر اخبار ملوك‌ الفرس‌ وسیرهم‌، به‌ كوشش‌ زتنبرگ‌، پاریس‌، 1900م‌؛ جاحظ، عمرو، القول‌ فی‌ البغال‌، به‌ كوشش‌ شارل‌ پلا، قاهره‌، 1375ق‌ / 1955م‌؛ جوهری‌، اسماعیل‌، الصحاح‌، به‌ كوشش‌ احمد عبدالغفور عطار، بیروت‌، 1404ق‌ / 1984م‌؛ حمزه اصفهانی‌، تاریخ‌ سنی‌ ملوك‌ الارض‌ و الانبیاء، برلین‌، 1340ق‌؛ خطیب‌ رهبر، خلیل‌، حاشیه‌ بر تاریخ‌ (نكـ: هم، بیهقی‌)؛ خلیل‌ بن‌ احمد فراهیدی‌، العین‌، به‌ كوشش‌ مهدی‌ مخزومی‌ و ابراهیم‌ سامرایی‌، بیروت‌، 1408ق‌ / 1988م‌؛ خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، به‌ كوشش‌ فان‌ فلوتن‌، لیدن‌، 1895م‌؛ زیدان‌، جرجی‌، «تاریخ‌ التمدن‌ الاسلامی‌»، المؤلفات‌ الكاملة، بیروت‌، 1415ق‌ / 1994م‌، ج‌ 11؛ سركاراتی‌، بهمن‌، «برید»، دانشنامه جهان‌ اسلام‌، تهران‌، 1376ش‌، ج‌ 3؛ صابی‌، هلال‌، رسوم‌ دارالخلافة، به‌ كوشش میخائیل‌ عوّاد، بیروت‌، 1406ق‌ / 1986م‌؛ صفی‌پور، عبدالرحیم‌، منتهی‌ الارب‌، تهران‌، سنایی‌؛ طبری‌، تاریخ‌؛ فقیهی‌، علی‌اصغر، آل‌ بویه‌ و اوضاع‌ زمان‌ ایشان‌، تهران‌، 1357ش‌؛ قدامة بن‌ جعفر، الخراج‌، به‌ كوشش‌ محمدحسین‌ زبیدی‌، بغداد، 1979م‌؛ قلقشندی‌، احمد، صبح‌ الاعشێ، قاهره‌، 1383ق‌ / 1963م‌؛ كریستن‌ سن‌، آرتور، وضع‌ ملت‌ و دولت‌ و دربار در دورۂ شاهنشاهی‌ ساسانیان‌، ترجمۀ مجتبێ‌ مینوی‌، تهران‌، 1314ش‌؛ كلاوسنر، كارلا، دیوان‌سالاری‌ در عهد سلجوقی‌، ترجمۀ یعقوب‌ آژند، تهران‌، 1363ش‌؛ متز، آدام‌، تمدن‌ اسلامی‌ در قرن‌ چهارم‌ هجری‌، ترجمۀ علیرضا ذكاوتی‌ قراگزلو، تهران‌، 1362ش‌؛ مرمرجی‌، ا.س‌.، معجمیات‌، عربیة - سامیة، بیروت‌، 1950م‌؛ مسعودی‌، علی‌، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ یوسف‌ اسعد داغر، بیروت‌، 1386ق‌ / 1966م‌؛ مقریزی‌، احمد، الخطط، قاهرۃ‌، 1270ق‌؛ نرشخی‌، محمد، تاریخ‌ بخارا، ترجمۀ احمد بن‌ محمد قباوی‌، تلخیص‌ محمد بن‌ زفر، به‌ كوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نظام‌الملك‌، حسن‌، سیاست‌نامه‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌، 1369ش‌؛ نظامی‌ عروضی‌، احمد، چهار مقاله‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، 1327ق‌ / 1909م‌؛ نیز:

Barthold, W.W.,Turkestan Down to the Mongol Invasion, London, 1958; Bosworth, C.E., The Ghaznavids, Beirut, 1973; Briant, P., Histoire de l'empire Perse, Paris, 1996; EI¹; EI²; Frye, R.N., The Golden Age of Persia, London, 1975; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg, 1893; Iranica; Levy, R., The Social Structure of Islam, Cambridge, 1965; Nazim, M., The Life and Times of Sultan Mahmud of Ghazna, New Delhi, 1971; Samadj, S.B.,”Some Aspects of the Theory of the State and Administration Under the Abbasids”, Islamic Culture, Hyderabad Deccan, 1955, vol. XXIX; Sauvaget, J., La Poste aux chevaux dans l'empire des Mamelouks, Paris, 1941; Sauvaire, M.H.,”Materiaux pour servir a l'histoire de la numismatique et de la metrologie musulmanes”, JA, Paris, 1886, vol. VIII.

آذرتاش‌ آذرنوش‌

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: