بحرین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228357/بحرین
دوشنبه 13 اسفند 1403
چاپ شده
11
بَحْرِیْن، نام قدیم منطقهای واقع برساحل شرقی شبه جزیرۀ عربستان، جغرافیدانان دستکم تا سدههای 6-7ق/ 12-13م نام بحرین را بر منطقۀ وسیعی از کنارۀ شرقی شبه جزیرۀ عربستان اطلاق کردهاند که از شمال به بصره، و از جنوب به عُمان، و از غرب به منطقۀ یمامه، و از شرق به جنوب غربی خلیجفارس محدود میشد (ابنرسته، 182؛ ابوعبید، المسالک...، 1/ 370؛ یاقوت، 1/ 507). جزیرۀ اُوال که پس از آن دوره نام بحرین یافت، نیز جزئی از منطقۀ بحرین محسوب میشد (ابوعبید، همان، 1/ 371؛ نجم، 17).دربارۀ نامگذاری این منطقه به بحرین (ابوعبید، معجم...، 1/ 228: البحران) در مآخذ گوناگون وجوهی گفته شده که دست کم یکی از آنها مربوط به جزیرۀ اورال است (مثلاً ﻧﻜ : ابنمجاور، 300-301)؛ اما به نظر میرسد که فرسایشهای آب و خاک در دورانهای زمینشناسی باعث پسرفت خشکی و از میان رفتن ترکیب دو دریا ـ که بحرین میان آنها واقع بوده ــ شده است.منطقۀ بحرین دارای شهرها و قریههایی بوده که در اغلب منابع از آنها نام برده شده است. بزرگترین شهر منطقه، هَجَر که حتى برخی نام آن را به کل بحرین اطلاق کردهاند (ﻧﻜ : ابوالفدا، 99)، هود مرکز تجاری بزرگی بوده، از مَشقّر، زاره، جُواثا، دارین، قطیف، و خَطّ نیز به عنوان دیگر شهرهای بحرین نام برده شده است (ابنخردادبه، 152؛ همدانی، 249؛ قدامه، 181؛ ابوعبید، المسالک، همانجا؛ برای وصف شهرها و قریهها و اوضاع طبیعی بحرین، ﻧﻜ : نجم، 18ﺑﺒ ، 59ﺑﺒ ).
این مقاله دربارۀ تاریخ بحرین در ادوار پس از اسلام است، اما برای ورود به بحث لازم است که پیشینۀ تاریخی آن نیز به اجمال ذکر گردد.برخی شواهد و یافتههای باستانشناسی، تاریخ زندگی انسان در منطقۀ بحرین را به بیش از 50هزار سال پیش میرساند (علی، 1/ 533-535)، و بعضی روایات دینی- نیمه تاریخی هم بحرین را مسکن فرزندانِ اِرمبنسامبن نوع دانستهاند (مثلاً ﻧﻜ : دینوری،؛ 3، 16؛ ابن فقیه، 30)، وی مطابق آنچه از منابع برمیآید، تاریخ شناخته شدۀ این منطقه از دورۀ حکومت ایرانی مخامنشی دورتر نمیرود. از محتوای یک گزارشطبری (1/ 609-611) میتوان دریافت که قبایل عر تنها پس از سقوط هخامنشیان و در دورۀ ملوکالطوایف (سلوکی ـ اشکانی) در بحرین گردآمدند و اتحادیهای پدید آوردند و از همانجا رهسپار عراق شدند که از وجود دولت نیرومندی تهی بود. اطلاعات نویسندگان یونانی دربارۀ بحرین یا ثولوس نیز مربوط به پس از هخامنشیان است (پیرنیا، 2/ 1922؛ قس: توویدی، 10-9)، چنانکه اطلاعات مختصر و غیرتاریخیی که کسانی چون استرابن (VII/ 309) و پلینی (II/ 455) در آثار خود آوردهاند، نیز چنین است. گویا در همین دوران، بحرین هم در کنار عمان و برخی مناطق ساحلی زیرسلطۀ ذوالشنائر یمنی قرار داشت (دینوری، 40).نخستین آگاهی از بحرین در دورۀ بعدی، به روزگار اردشیر بابکان بازمیگردد که در زمرۀ نخستین فتوحات او در ایران، از بحرین هم به مثابۀولایتی ایرانی یاد شده است و آوردهاند که وی سَنطُرق حاکم آنجا را شکست داد و بحرین را تصرف کرد و آنگاه به ایجاد شهرهایی در ایران دست زد که از جملآ آنها پسا (فنیاد) اردشیر در بحرین بود (طبری، 2/ 41؛ دینوری، 43؛ قس: نولدکه، 48، 70). پس از آذرنرسی چون شاپور دوم خردسال بود که بر تخت نشست، ایران دستخوش برخی ناآرامیها شد و ازجمله اعراب عبدالقیس و بحرین و کاظمه گردآمده، به غارت و چپاول دست زدند. چون شاپور توانا شد، به جنگ با آنان پرداخت و سواحل جنوبی و شمالی دریای پارس را از مهاجمان پاک کرد و لشکر به شهرخط (بخش ساحلی بحرین که قطیف و عقیر در آنجا واقع است) فرستاد و بحرین و جزایر را تا هجر و یمامه بازپس گرفت و گروهی از بنی تغلب را در دارین (ﻧﻜ : یاقوت، 2/ 537) جای داد (طبری، 2-55-57؛ دربارۀ لقب ذوالاکتاف و معادل پهلوی آن، ﻧﻜ : نولدکه، 116، 135؛ نیز کریستنسن، 261، حاشیه: به نقل از حمزۀ اصفهانی). شهر شابور (سابون که در منابع آمده، نادرست است) در بحرین هم باید از بناهای شاپور ساسانی یا منسوب به او باشد. بلاذری از این شهر و شهر دارین به عنوان دو ناحیۀ ایرانی بحرین یاد کرده است (ص 85؛ نیز ﻧﻜ : نولدکه، 130-131).عاملان و امیران بحرین در سراسر این دوران تا ظهور اسلام همه ایرانی بودند و براساس شواهد تاریخی، چنین مینماید که اعرابِ منطقه، قومی مهاجر به شمار میرفتند. برخی از امیران ایرانی بحرین در تاریخ این منطقه اهمیت خاصی کسب کردند، همچون آزادفراز پسر گشنسب، ملقب به «مکعبر»، عامل خسرو انوشیروان بر بحرین که یکوقت به کمک هوذة بن علی حنفی از بزرگان یمامه، بنی تمیم را به جرم غارت کاروان خراجی که از یمن به دربار خسرو میرفت، سخت سرکوب و پراکنده کرد و چون دست و پای عرب را میبرید، او را مُکَعْبِر نام نهادند (طبری، 2/ 169-170). با اینهمه، گویا روزگاری خسروانوشیروان حکومت بحرین را به آل منذر (لخمیان)، فرمانروایان خراجگزار ایران در حیره داد بود (همو، 2/ 149). در این ایام دژ مشقّر در بحرین، از مهمترین مراکز نظامی ایران در منطقه به شمار میرفت (نولدکه، 412). طبری بنای این دژ را به یکی از اسواران ایرانی به نام بَسَک پسر ماهبوذ نسبت داده است (2/ 170؛ قس: نولدکه، 412- 413). انوشیروان همچنین قلمرو خود را به 4 بخش تقسیم کرد که یکی از آنها فارس و خوزستان و بحرین را دربرمیگرفت (دینوری، 67). حمزۀ اصفهانی از مرزبانان ایرانی در سواحل وشهرهای جنوبی دریای پارس نام برده که بحرین نیز در زمرۀ قلمرو آنها بوده است (ص 108-109، 138-139).آخرین حاکم ایرانی بحرین، «سیبخت» نام داشت که بلاذری او را مرزبان هجر نامیده است (ص 78). پیشوای اعراب بحرین نیز از سوی ایرانیان تعیین میشد، چنانکه منذربن ساوى را ایرانیان بر اعراب پیشوا گردانیدند، این منذر را اسبذیین خواندهاند (همانجا). گزارش ابناعثمکوفی - گرچه وی در ذکر سنوات حوادث دچار خطای فاحش شده- حاکی از آن است که خسرو ایران مستقیماً حاکم بحریم را تعیین میکرده، و این روند تا فتح اسلامی این منطقه ادامه داشته است (ص 28-30).
ابناعثمکوفی، احمد، الفتوح، ترجمۀ کهن فارسی از محمدمستوفی هروی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1372ش؛ ابن خردادبه، عبیدالله، السمالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفسیة، به کوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ ابن فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1967م؛ این مجاور، یوسف، تاریخ المستبصر، به کوشش ا.لوفگرن، لیدن، 1951-1954م؛ ابوعبیدبکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لِوِن و ا.فره، تونس، 1992م؛ همو، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابوالفدا، تقویمالبلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، 1366ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960م؛ طبری، تاریخ؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخالعرب قبل الاسلام، بیروت/ بغداد، 1976م؛ قدامةبن جعفر، الخراج، به کوشش محمدحسین زبیدی، بغداد، 1979م؛ کریستن، سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشیدیاسمی، تهران، 1332ش؛ نجم، عبدالرحمان عبدالکریم، البحرین فی صدرالاسلام، بغداد، 1974م؛ نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358ش؛ همدانی، حسن، صفةجزیرةالعرب، به کوشش محمداکوع، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Pliny, Natural History, tr. H. Rackham, London, 1947; Strabo, the Geography, tr. H. L. Jones, London, 1966; Tweedy, M., Bahrain and the Persian Gulf, Ipwich, East Anglian Magazine.صادقسجادی
منطقۀ بحرین، مقارن ظهور اسلام در جزیرةالعرب، به عنوان بخشی از سرزمین فارس (ﻧﻜ : بلاذری، فتوح...، 78)، و در روزگار خسروانوشیروان، قسمتی از حکومت آلمنذر که خود دستنشاندۀ دولت ایران بودند، بهشمار میرفت (طبری، 2/ 149؛ نیز ﻧﻜ : پیگلوسکایا، 216). گروه کثیری از قبایل عرب، به ویژه اعراب قبایل بنی عبدالقیس، بکر بن وائل، تمیم و ازد، از سالیان دور به این منطقه مهاجرت کرده بودند (بلاذری، همانجا؛ نیز ﻧﻜ : شوفانی، 51؛ نجم، 41-45) و تحت زعامت آل منذر به سر میبردند (طبری، همانجا؛ نیز ﻧﻜ : کستر، 19)؛ اما مرزبانی از سوی دولت مرکزی ایران در این ناحیه اقامت داشت (مارکوارت، 92-94). فروپاشی و اضمحلال حکومت دست نشاندۀ آن منذر برحیره که در عهد خسروپرویز ـ ظاهراً در سالیان نخستین قرن 7م ـ روی داد (ﻧﻜ : تقیزاده، 128؛ علی، محاضرات...، 69-71) و بروز ضعف و فروپاشی در دولت ساسانیان و نیز ظهور اسلامی سرنوشت سیاسی منطقۀ بحرین را در یک دورۀ تاریخی دگرگون کرد و ثبات سیاسی منطقۀ بحرین را در یک دورۀ تاریخی درگرگون کرد و ثبات سیاسی آن را برهم زد. چنانکه محققان به درستی گفتهاند، ساکنان منطقهای همچون بحرین، همولاره نیازمند پشتیبانی و حمایت از سوی یک قدرت خارجی بودند و از آنجاکه دولت مرکزی ایران به سراشیب ضعف و سقوط افتاده بود، اعراب ناحیۀ بحرین قدرت جانشین دیگری را جست و جو میکردند (ﻧﻜ : شوفانی، 52).بنابر روایات، در دورۀ حضرت رسول(ص) فرمانروایی ارعاب بحرین از سوی ایران با منذرین ساوى از بنی عبدالقیس بود و مرزبان ایرانی در شهر هَجَر (= هگر، ﻧﻜ : مارکوارت، همانجا) سِبُخْت نام داشت (ﻧﻜ : تقیزاده، 139)، پیامبراکرم(ص) در 8ق/ 629م علاء ابنحضرمی را به نزد آن دو گسیل کرد که یا اسلام را بپذیرند، یا جزیه بپردازند (بلاذری، همانجا). بنا بر این روایت، آن دو خود اسلام را پذیرفتند و اعراب و گروهی از غیرعربها، از زرتشتیان و یهودیان به اسلام درآمدند و در مآخذ صلحنامهای دراینزمینه موجود است (ﻧﻜ : همانجا؛ نیز ﻧﻜ : ابن سعد، 1/ 263، 276، 4/ 360؛ طبری، 3/ 302، به نقل از ابن اسحاق؛ برای مجموعه نامههای منسوب به پیامبر(ص) در این زمینه، ﻧﻜ : نجم، 147ﺑﺒ). طبق این روایات، حضرت رسول(ص) منذر ابنساوى را به شرط اسلام آوردن بر امارت خویش ابقا کرد (ابن سعد، 1/ 263). اگرچه طبق یک روایت، منذر اندکی پس از وفات حضرت رسول(ص) درگذشت (طبری، 3/ 301، به نقل از سیفبنغمر)، اما از ابان بن سعید نیز به عنوان کسی که تا مدتی پس از وفات آن حضرت، بر بحریت امارت داشته است، نام بردهاند (ابنسعد، 4/ 360-361؛ بلاذری، همان، 81؛ یعقوبی، 2/ 81، 136).طبری در روایتی به نقل از ابن اسحاق (در 6ق/ 627م که پیامبر(ص) ملوک را به اسلام دعوت فرمود) از علاءابن حضرمی بهعنوان فرستادۀ آن حضرت نزد منذر «صاحب البحرین» نام برده است (2/ 645). به نظر میرسد که ماجرای اسلامیآوردن مردم بحرین، در روایات موجود به نحوی مبالغهآمیز انعکاس یافته باشد؛ چندان که برخی در صحت این روایات تردید کردهاند (ﻧﻜ : کائتانی، II(1)/ 203-206). در واقع نمیتوان بحرین را در این عهد، به عنوان یک واحد سیاسی که عناصر آن را به یکدیگر پیوستگی نژادی، جغرافیایی و مذهبی یکسان داشتهاند، در نظر گرفت و تناقضهای موجود در روایات به احتمال بسیار ناشی از همین مسأله است. در آنچه به دورۀ حضرت رسول(ص) مربوط میشود، میدانیم که در 9 یا 10ق وَفدی از سران قبیلۀ بنی عبدالقیس از اعراب بحرین به نزد آن حضرت آمدند و اسلام خویش را عرضه کردند (ابنهشام، 4/ 221-222؛ طبری، 3/ 136). میتوان حدس زد که در این عهد، شاید فقط بخشیار اعراب بنی عبدالقیس به اسلام درآمده بودند؛ چنانکه در روایتی، به نقل از یکی از اعراب بکر بن وائل به این مسأله اشاره شده است (واقدی، 226).بههرحال، روایات مربوط به اوضاع بحرین، پس از وفات حضرت رسول(ص) در مآخذ تاریخی ادوار بعد، جزو سلسله روایات مشهور به «ردّه» قرار گرفت؛ چنانکه گویی ساکنان بحرین پس از پذیرش اسلام، بعد از وفات پیامبر(ص) مانند برخی مناطق دیگر، از اسلام روی گردان شدند (ﻧﻜ : کلیر، 119)؛ درحالیکه به نظر میرسد، میتوان جنگهای مشهور به رده در بحرین را بخشی از فتوحات در سرزمین ایران محسوب داشت. چنانکه برخی محققان گفتهاند: جنگهای این دوره پس از وفات حضرت رسول(ص) در دورههایی دراز ادامه داشت و فتح بحرین دستکم تا 12ق/ 633م طول کشید(شوفانی، 168-169).بنابر روایات موجود، گروهی از اعراب بکربنوائل و تمیم و برخی دیگر از ساکنان بحرین، از گردن نهادن به خلافت تن زدند که آثار آن به صورت جنگ در جایجای بحرین، میان بومیان و غیرآنها سربرآورد. به روایت واقدی، گروهی از قبیلۀ بکربنوائل که با اعراب عبدالقیس رقابت و دشمنی داشتند، تصمیم گرفتند تا امارت بحرین را بار دیگر به آل منذر بازگردانند (ص 225؛ نیز ﻧﻜ : قدامه، 279). بنابر روایتی که معلوم نیست تا چه حد میتوان به صحت آن باور داشت، اینان هیأتی به نزد پادشاه وقت ایرن (؟) گسیل داشتند و پادشاه به اکراه، مخارق (منذر) بن نعمان، یکی از بازماندگان ملوک لخمی را با گروهی از «اساوره» با ایشان به بحرین فرستاد (واقدی، 225-226؛ نیز ﻧﻜ : طبری، 3/ 303، به نقل از ابن اسحاق؛ ابن حبیش، 1/ 113، 118؛ کلاعی، 145، به نقل از وثیمةبن موسى). پیش از آن، ظاهراً جنگهای بیحاصلی میان افراد عبدالقیس و بکربن وائل درگرفته بود (واقدی، 230؛ نیز ﻧﻜ : طبری، 3/ 304).بههرحال، علاءبن حضرمی از سوی ابوبکر مأموریت یافت تا شورش ساکنان بحرین را سرکوب کند (خلیفةبن خیاط، 1/ 97-98؛ طبری، همانجا، به نقل از سیفبن عمر؛ ابن حبیش، 1/ 114). گرچه کوششهای نخستین علاء برای جلبنظر و اتحاد برخی قبایل دیگر، چندان حاصلی نداشت (واقدی، 238، 240)، اما بنابر روایات که بیگمان آمیخته به افسانهاند (ﻧﻜ : شوفانی، همانجا)، توانست افراد بنی عبدالقیس را از محاصرۀ بکربن وائل برهاند (واقدی، 244-245؛ نیز ﻧﻜ : بلاذری، فتوح، 83؛ ابنحبیش، 1/ 114-117) و بقایای سپاهیان ایرانی و عرب را در جاهای گوناگون بحرین تار و مار کند (واقدی، 247-250). چنانکه گفته شد، دامنۀ نزاعها و جنگها تا مدتها بعد ادامه یافت: زاره، یکی از شهرهای بحرین ـ که مرزبانی ایران به نام پیروز در آنجا اقامت داشت ـ و قطیف و سابون و دارین با نبرد تصرف شد (بلاذری، همان، 85-86).بحرین در دورۀ خلفای نخستین از نظر اداری تابع مدینه بود و والیان بهطور مستقل از مرکز خلافت به آن ناحیه گسیل میشدند (مثلاً ﻧﻜ : خلیفةبنخیاط، 1/ 154؛ طبری، 4/ 94، 451-452؛ نیز ﻧﻜ : خمّاش، 64). در اواخر دورۀ عمر و دورۀ عثمان و امیرالمؤمنین علی(ع) ولایت بحرین، پیوسته به یکی از مناطق بزرگتر مانند فارس و یمن و یمامه یا عمان به یک والی سپرده میشد (خلیفةبن خیاط، 1/ 123؛ بلاذری، همان، 81-82؛ طبری، 4/ 176، 5/ 155). هنگامی که معاویه زیاد را بر عراق گماشت، ولایت بحرین و عمان را نیز بدان افزود (همو، 5/ 217). در دورۀ عمر، با آغاز جنگهای فتوح، اهالی بحرین در حدود سال 17ق/ 638م در یورش به سرزمین فارس در نواحی جنوبی ایران مشارکت گسترده داشتند (همو، 4/ 79-81، بریا حادثۀ مشابهی در دورۀ پیش از اسلام، ﻧﻜ : 2/ 55؛ قس: نولدکه، 129، حاشیۀ 31).با تأسیس شهر بصره ـ که نخست پایگاهی نظامی بود (ﻧﻜ : علی، خطط ...، 41 ﺑﺒ ) ـ بسیاری از افراد قبایس ساکن بحرین مانند عبدالقیس بدانجام مهاجرت کردند. این موضوع اقزون بر ارتباط اداری بحرین به بصره، تا حدود بسیاری بر حوادث دوران بعد تأثیر داشت (ﻧﻜ : جم، 119). همچنین برای درک حوادث بحرین در دورهای بس طولانی، باید پارهای ملاحظات سیاسی را که زمینههای نیرومند اقتصادی در پوشش تحرکات مذهبی و اجتماعی داشت، در نظر گرفت. این موضوع از درک موقعیت بسیار مهم ناحیۀ بحرین به عنوان شاهراه تجاری واقع بر ساحل غربی خلیجفارس فارغ نیست: غالب راههای تجاری مهم، به ویژه راههای دریایی به ایران، هند، عراق، عمان، حجاز و حتى شرق اقصى از منطقۀ بحرین میگذشت (همو، 91؛ نیز ﻧﻜ : علبی، 104-105). افزون بر آن، اهالی بحرین کالاهای خود را به صورت محصولات زارعی و صیادی (نجم، 84، 89) و منسجوات و مروارید به مناطق اطراف و نقاط دور دست صادر میکردند (ﻧﻜ : دوری، 146؛ علی، التنظیمات...، 207ﺑﺒ ، 227ﺑﺒ ). میتوان احتمال داد، گونهای رقابت و نزاع که عمدتاً زمینۀ اقتصادی داشت، در طول زمان در منطقۀ یاد شده، جنوب عراق و بحرین به وجود آمده بوده است. این نکتهای است که باید در مرور حوادث مربوط به بحرین و بصره همواره در نظر داشت.نخستین نشانههای تمایل برای خروج بحرین از سلطۀ والی عراق، در سرکشیهای خوارج پس از مرگ یزیدبنمعاویه بروز کرد. براساس روایات موجود، پس از جدایی خوارج از ابن زبیر (ﻧﻜ : ﻫ د، ازارق) و انشقاق بزرگِ مشهور میان آنها، گروهی از ایشان که از قبایل بکربن وائل و بنی حنیفه بودند، به یمامه که اقامتگاه اصلی ایشان بود، آمدند (بلاذری، جمل...، 7/ 143-144)؛ از آن جمله، نجدةبن عامر حنفی که بر یمامه سلطه داشت، ابتدا کوش برای تسخیر بحرین ناکام ماند (همان، 7/ 175)، اما سرانجام در 67ق/ 686م توانست در اتحاد با قبایل ازدی، بنی عبدالقیس را شکست داده، سلطۀ خود را بر مناطق مهم بحرین همچون هجر و خط گسترش دهد (همان، 7/ 176-178)؛ کوشش عبدالله بن زبیر ـ که داعیۀ خلافت داشت ـ نیز برای سرکوب او به جایی نرسید (همان؛ 7/ 178). اندکی بعد میان هواداران نجده اختلاف بروز کرد و در توطئهای که گفتهاند: فردی از بنیقیسبنثعلبه به نام ابوفُدیک (ﻫ م) در آن نقش اساسی داشت (همان، 7/ 184-185؛ نیز ﻧﻜ : طبری، 6/ 174) و احتمالاً در پی آن بود تا به بحرین در برابر یمامه مرکزیت دهد (نجم، 133)، از پیشوایی خوارج عزل شد و جای خود را به ابوفدیک سپرد (یعقوبی، 2/ 326؛ نیز ﻧﻜ : اشعری، 92).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید