حبسیه سرایی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/226889/حبسیه-سرایی
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
20
حَبْسیّهسُرایی، سرودن اشعاری توسط شاعر زندانی در وصف زندان و سختیها و رنجهای حاصل از آن. کلمۀ حبسیه صفتی است که به جای موصوف نشسته، یعنی اصل آن قصیدۀ حبسیه بوده، که موصوف آن حذف شده و صفت نسبی جایگزین اسم گردیده است؛ به همین سبب، غالباً این کلمه قالب قصیده را در ذهن تداعی میکند.قدیمترین منبعی که صورت جمع این کلمه ــ حبسیات ــ در آن دیده میشود، کتاب چهارمقاله است که در حدود سال 550 ق / 1155م یعنی 35 سال پس از درگذشت مسعودسعد (438 یا 440-515 ق / 1046 یا 1048-1121م) تألیف شده، و در آن با بیانی سخت مؤثر، دربارۀ حبسیات این شاعر چنین آمده است: « و اصحاب انصاف دانند که حبسیات مسعود در عُلو به چه درجه رسیده است و در فصاحت به چه پایه بوَد. وقت باشد که من از اشعار او همی خوانم، موی بر اندام من بر پای خیزد و جای آن بود که آب از چشم من برود» (نظامی، 72).حبسیه بهسبب بار عاطفی شدید، از شاخههای مهم ادبیات غنایی است. از نقادان شعر پارسی بعضی آن را از نوع حسب حال و شکواییه (مؤتمن، 254)، و برخی دیگر، اشعار شکایتآمیز میشمارند (زرینکوب، با کاروان ... ، 118). از آنجا که شاعر حبسیه را در بیان مصائب و آلام خویش سروده است، آن را مرثیهای برای عمرِ از دست رفته در سختی (همو، شعر ... ، 143) و نیز بَثّالشکوى (ه م) و حسب حال (فرشیدورد، 214) نیز گفتهاند.بیگمان واژۀ حبسیه، با نام مسعودسعدسلمان گره خورده است، زیرا: «وی در این راه فضل تقدم و تقدم فضل را با هم داشته» است (محجوب، 659). دربارۀ فضل تقدم مسعودسعد باید گفت، اگرچه از لحاظ زمانی، ناصرخسرو (د 481ق / 1088م) بر او مقدم است و گاهی در اشعار خویش که در سالهای پایانی عمر، در حال تبعید در درۀ یمگان بدخشان سروده، خود را زندانی خوانده است، مانند «پانزده سال بر آمد که به یمگانم / چون و از بهر چه؟ زیرا که به زندانم» (ص 195) و یا: «بگذر ای باد دل افروز خراسانی / بر یکی مانده به یمگان دره زندانی» (ص 435) و از غم غربت و رنج تنهایی و دوری از یار و دیار شکوه کرده است، اما او هرگز در یک چهار دیواری به نام زندان، مقید و محبوس نبوده است، بلکه به اختیار خود به آن سرزمین پناه برده (تقیزاده، «لا»)، و در آنجا آزادانه حرکت و حتى تبلیغ عقاید خویش میکرده و از جانب حکام آن دیار نیز حمایت میشده است و به روایت قزوینی در آثار البلاد: «در آنجا باغها و قصـور و حمامهـایی ساخته بـوده» (نک : صفا، 2 / 452). بنابـراین، شکواییههای او را بهرغم نظر برخی از مؤلفان (ظفری، 227)، نمیتوان با تعریف حبسیه مطابق دانست.رشید وطواط ذیل «الکلام الجامع»، مینویسد: «این صنعت چنان باشد که شاعر ابیات خویش بیحکمت و موعظت و شکایتِ روزگار نگذارد». او پس از آوردن مثالهایی از شعر عربی و پارسی، ادامه میدهد: «بیشتر اشعار مسعودسعد کلام جامع است، خاصه آنچه در حبس گفته است و هیچکس از شعرای عجم در این شیوه به گرد او نرسند، نه در حسن معانی و نه در لطف الفاظ» (ص 701-702).پس نخستین شاعری که هم از لحاظ تقدم زمانی و هم طول مدت زندان و حجم حبسیات و مهمتر از همه تأثیر سخن در سراسر ادوار شعر پارسی برجستگی دارد، مسعودسعد (ه م) است. این شاعر که در سالهای 465-480ق / 1073-1087م در لاهور از ندیمان و شاعران دستگاه حکومت سیفالدوله محمود بن ابراهیم ابن مسعود غزنوی بود، در حدود سال 480ق مورد سوءظن سیفالدوله واقع شد و به فرمان او به آزار و مصادرۀ اموالش پرداختند. شاعر برای دادخواهی به غزنین، پایتخت سلطان ابراهیم رفت و در آنجا نهتنها به دادش نرسیدند، بلکه با توطئه و سعایت حاسدان و به تهمتِ رفتن به خراسان و پیوستن بـه سلجوقیـان ــ کـه دشمن و رقیب سرسخت غزنویـان بودند ــ او را به زندان افکندند: «گه خستۀ آفت لهاوورم / گه بستۀ تهمت خراسانم» (مسعودسعد، 1 / 493). به این صورت گفتۀ صاحب چهار مقاله که در همۀ منابع پس از او نیز تکرار شده است و بر اساس آن سبب زندانی شدن مسعود را «قربت سیفالدوله» دانستهاند، نقض میشود (نوریان، «مسعودسعد ... »، 150-152).مسعودسعد نخست مدت 10 سال در زندانهای دهک، سو و نای گرفتار بود تا آنکه در حدود سال 490 ق / 1097م مورد عفو سلطان ابراهیم قرارگرفت و آزاد شد (مسعودسعد، 1 / 378؛ ظفری، 43). سلطان ابراهیم در 492ق از جهان رفت و فرزندش علاءالدوله مسعود جانشین او شد. شاعر چندسالی در زمان این پادشاه نیز بهسبب دوستی و قربت با بونصر پارسی از سرداران آن روزگار که معزول و گرفتار شده بود، در قلعۀ مرنج زندانی شد.مسعود در نخستین زندان خود، قلعۀ دهک، آسایش نسبی داشت؛ اما دشمنانش آن را برنتافتند و با توطئۀ آنان او را به قلعۀ سو ــ کـه هـوایی کُشنده و عَفِـن داشت ــ بردند (مسعودسعد، 1 / 521؛ ظفری، 42). وی جمعاً 7 سال در این دو قلعه گرفتار بود و پس از آن به معروفترین و وحشتناکترین زندان خود یعنی قلعۀ نای انتقال یافت. شاعر در این زندان در سُمجی (نقبی مانند آغل گوسفندان که در کوه کنده شده) تنگ و تاریک با کُند و زنجیر نگهداری میشد. سوزناکترین و مؤثرترین حبسیات مسعودسعد در همین زندان سروده شده است. در دورۀ دوم زندان در قلعۀ مرنج، هنگامی که شاعر زندانی نیروی جوانی را نیز از دست داده بود و رنجی مضاعف میکشید، شنیدن خبر مرگ دردآفرین پسرش، صالح، بر دردهای او افزود (مسعودسعد، 2 / 979).آنان که مادر هنر را درد و رنج میدانند، میتوانند حبسیههای مسعودسعد را مثال اعلای هنر شاعری بهشمار آورند. حبسیههای مسعودسعد، شعر به معنی واقعی و امروزی آن محسوب میشود و این حبسیهها اشعاری مشحون از معانی بسیار لطیف و احساسات رقیق و مضامین دلکش و رقتانگیز است (محجوب، 656). درد و رنج مسعود برخاسته از ذهن و تخیل شاعرانۀ او نیست، بلکه او درد و رنج را با تمام ذرات وجود خود تجربه کرده و با قدرت تمام در حبسیات خود منعکس ساخته است.با توجه به طول مدت زندانی بودن او، حجم حبسیات مسعود با هیچ شاعر دیگری قابل مقایسه نیست. دیوان او بیش از 000‘16 بیت دارد که تقریباً نیمی از آن حبسیه است و هرچند به اقتضای سبک خراسانی، بیشتر آن حبسیات در قالب قصیده سروده شده است، اما شماری قطعه و رباعی نیز در دیوان او به این موضوع اختصاص دارد.محتوای حبسیات شکایت از رنج دوری پدر، مادر، فرزندان، یار و دیار، هوای بد، تنگی و تاریکی دخمۀ زندان، کُند و زنجیر، سنگدلی و بدرفتاری زندانبانان و ناامیدی از آینده و مانند اینها ست. در زندان فرش و بستر او جز پارهای بوریا و خوراکی اگر بیابد جز نان کشکین نیست (مسعودسعد، 1 / 156-157). محرومیت از کتاب و مصاحبت با اقران نیز شاعر را بهشدت آزار میدهد (نک : نوریان، «عاشق ... »، 125- 129). تنها دلخوشی شاعر در زندان، سرودن شعر است که آن را «معالج جان» بیمار خویش میداند (نک : 1 / 100) و میگوید: «گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر / پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای» (2 / 687). حقیقت آن است که اگر مسعودسعد به زندان نیفتاده بود و چنین حبسیاتی نسروده بود، شاعری درجه دوم بهشمار میآمد و بسا مانند بسیاری از شاعران آن روزگار دیوان او هم از میان میرفت؛ چنـان که از راشدی ــ ملکالشعرای دربار آن زمان ــ که رشید یاسمی او را توطئهگر و تهمتزنندۀ اصلی به مسعود میداند (ص «یز» ـ «یط»)، جز نامی، آن هم در دیوان مسعودسعد، باقی نمانده است. پس باید گفت اگرچه ایام زندان برای شاعر از لحاظ روحی و جسمی بسیار طاقتفرسا و عذابآور بوده، اما نام او را در شمار شاعران درجه اول پارسیگوی، مخلّد ساخته است. مسعود با چنان صداقت و صمیمیت و در عین حال قدرت بیان به وصف احوال خود میپردازد که هرکس شعرش را بخواند، با او احساس همدلی و همدردی میکند و بر آنان که چنین ظلمی بر او روا داشتند، نفرین میفرستد (نک : سراسر دیوان).پس از مسعودسعد، باید از ادیب بزرگ و مترجم بلندآوازۀ کلیله و دمنه، ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی نام بـرد. چنانکه در لباب الالباب آمده است، وی در زمان خسرو ملک غزنوی (حک 555-583 ق / 1160-1187م) به زندان افتاد و حبسیهای در قالب موجز رباعی با این مضمون برای او فرستاد: کاری مکن که در روز رستاخیز تو را بازخواست کنند، چون در آنجا کسی از تو نمیترسد. تو که در عین خوشبختی و فرمانروایی، بندۀ ناسپاس پروردگاری، من چگونه با بند و زندان از تو خرسند باشم؟ (نک : عوفی، 1 / 92-93).یکی دیگر از ادبا و مترسلان نامدار که او نیز به روایت عوفی مدتی در شهر جَنْد شهربند و چندی در نیشابور محبوس و مقید بود، بهاءالدین بغدادی، مؤلف التوسل الی الترسل است که بخشی از حبسیـات او در لبـابالالبـاب (نک : همو، 1 / 139-142) آمده است.شاعر بزرگ پارسیگوی دیگری که مدت 7 ماه تا یک سال از عمر خود را در حبس و بند سپری کرد، خاقانی شروانی است (سجادی، 21)، که به فرمان خاقان اکبر اخستان بن منوچهر شـروانشاه (حک ح 556-597 ق / 1161-1201م) به زندان افتاد. دربارۀ اتهام خاقانی نظرهای گوناگونی ابراز شده (ظفری، 77-85) که پذیرفتنیترین آنها ــ درست مانند اتهام مسعودسعـد ــ قصد ترک خدمت پادشاه و پیوستن به دربارهای دیگر (نوریان، «مسعودسعد»، 160-161) و نیز توطئه و سعایت حاسدان و مناعت و بلندهمتی شاعر است. حاصل این گرفتاری، حبسیات بلند و غرایی است که بعضی از آنها در میان اهل ادب شهرت بسزا دارد. از آن جمله «قصیدۀ ترساییه» که مشحون از تلمیحات و اشارات به آیین مسیح (ع) است و طی آن شاعر از «عزالدوله عظیم الروم مخلص المسیحا» شاهزادۀ مسیحی که نزد شروانشاه به سفارت آمده بود، طلب شفاعت کرده است (خاقانی، 23- 28) و نیز قصیدهای با مطلع «صبحدم چون کلّه بندد آه دود آسای من / چون شفق در خون نشیند چشم شبپیمای من» (ص 320-324) که در آن از اشک خونین و آه آتشین خود و از زنجیری به سنگینی سنگ آسیا که چون مار ضحاک بر پای او پیچیده و قامت او را خم کرده است، سخن میگوید (نک : ص 60-62، 104-105). به نظر میرسد زندان با وجود همۀ شداید و بلایا به خاقانی این مجال را داده است تا در سرودن حبسیات نیز چون موضوعات دیگر شعری، قدرت طبع خود را نشان دهد. او که در مقام مفاخره، خود را از شاعران بزرگی چون عنصری و رودکی هم برتر میداند (ص 927)، در قطعهای میگوید: مسعودسعد که در شعرش گنج روان میتوان یافت، در برابر من شاعر فحلی نیست (ص 831)، و برای نشان دادن برتری خود در بعضی حبسیهها به اندازهای تکلف و فضلفروشی کرده است که به جای جلب همدردی خوانندۀ شعر، بیشتر شگفتی و حیرت او را برمیانگیزد. انبوهی تلمیحات و استعارات و تشبیهات بدیع و متنوع خاقانی از قدرت تخیل شاعر حکایت میکند، اما در مقابل، روانی، صمیمیت و تأثیر عاطفی شعر را کمرنگ جلوه میدهد. با این همه، استادی و مهارت و نیروی تخیل و آگاهی وسیع خاقانی از مسائل مختلف و همچنین کثرت نسبی حبسیاتش او را در کنار مسعودسعد و ملکالشعرا بهار در سرودن اینگونه شعر قرار میدهد.در ارّان ــ زادبوم خاقانی ــ دو شاعر همعصر او، مجیرالدین بیلقانی (د 586 ق / 1190م) و فلکی شروانی (د 577 یا 587 ق / 1181 یا 1191م) هم روزگاری را در حبس گذرانده و حبسیاتی بهجای نهادهاند. مجیر که گویـا از جانب قـزل ارسلان (حک 582-587ق / 1186-1191م) به سفارت نزد اتابک محمد جهانپهلوان (حک 568-582 ق / 1173-1186م) آمده بود، مورد خشم او واقع شد و به زندان افتاد و در زندان قطعهای خطاب به یکی از مقربان اتابک سرود و از او شفاعت خواست. در این قطعه ضمن شکایت از گردش چرخ که او را چون گوی سرگردان و گرفتار زخم چوگان کرده، خود را به هدهد، و اتابک را به سلیمان تشبیه میکند و میگوید اگر شاه، به مناسبت عید اضحى او را آزاد کند، زیبنده است و اگر بخواهد او را قربانی کند، او گاو فربهی که در خور قربانی باشد، نیست (نک : ص 310؛ نیـز نک : باستانی ـ راد، 55- 58).فلکی شروانی نیز ــ که ستایشگر خاقان اکبر اخستان بن منوچهر شروانشاه بود ــ گویا به اتهام افشای راز پادشاه چندی گرفتار زندان شد (فروزانفر، 602-603؛ نیز نک : صفا، 2 / 774). او در حبسیۀ خود از بیچارگی و ناسازگاری بخت و از نحوست ستارگان شکوه دارد، و در اوج ناامیدی و بیپناهی، با بیان اینکه با دل ضعیف و تن رنجور طاقت بند و زنجیر ندارد، از پادشاه طلب عفو میکند (ص 23-24).در بعضی از نسخههای دیوان بابا افضل کاشانی (د 667 ق / 1269م) حکیم و دانشمند بزرگ سدۀ 7ق / 13م قصیدهای آمده که از فحوای آن برمیآید مدتی به تهمت «سحر و افسون» گرفتار زندان شده و از یکی از بزرگان روزگار به نام جمالالدین ایاز تقاضای شفاعت کرده، و ضمن آن همت بلند و مقام علمی خود را برتر از آن دانسته است که چنین تهمتی به او بتوان بست (ص 248- 249؛ نیز نک : پرتو بیضایی، 416-417). مجد همگر (د 686 ق / 1287م) از شاعران استاد و از مشاهیر گویندگان ایران (صفا، 3 (1) / 524)، مدتی قریب به 6ماه در زمان اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگی (حک 623- 658 ق / 1226-1260م) بهسببی نامعلوم گرفتار زندان بود. او در حبسیاتی که سرود از اتابک تقاضای بخشایش کرد و از حاسدان و دروغگویانی شکوه نمود که به او تهمت زده، و باعث شدهاند تا پای او از سختی زنجیر ورم کند و پشتش از سنگینی آن خم شود و از اشک روان او زنجیر آهنین زنگار گیرد (همو، 3(1) / 527- 528).در کتاب حبسیه در ادب فارسی به چند شاعر دیگر سدههای 7 و 8 ق پرداخته شده است، مانند اثیرالدین اومانی (د 656 یا 665 ق / 1258 یا 1267م)، رکنالدین صاین هروی (د 765ق / 1364م)، برندق خجندی یا ابن نصرت (757-815 یا 837 ق / 1356-1412 یا 1434م) که شاعر اخیر بهخصوص در تتبع و استقبـال حبسیات خاقانی، حبسیات بلندی سروده است (نک : ظفری، 89، 90، 92).در زمان صفویه، خان احمد گیلانی (د 1005 یا 1020ق / 1597 یا 1611م) از حکومتگرانی بودکه با خاندان صفوی خویشاوندی سببی داشت و از سوی آنان به حکومت گیلان منصوب شده بود، اما پس از اینکه به فکر تمرد و استقلال افتاد، دستگیر، و در قلعۀ قهقهه واقع در قراداغ آذربایجان زندانی شد. او در حبس، این رباعی هنرمندانه را سرود: «از گردش چرخ واژگون میگریم / از جور زمانه بین که چون میگریم / / با قد خمیده چون صراحی شب و روز / در قهقهـهام و لیک خون میگـریم» (نک : اسکندربیک، 113؛ ظفری، 97).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید