ابن نفیس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/226062/ابن-نفیس
پنج شنبه 21 فروردین 1404
چاپ شده
5
اِبْنِ نَفیس، ابوالحسن (ابوالعلاء) علاءالدین علی بن ابی الحزم ابننفیس قرشی (د 687 ق / 1288 م)، پزشک مشهور دمشقی و کاشف گردش ریوی خون که در ادب، منطق، فلسفه و علوم دینی نیز دستی قوی داشت. مهمترین منبع ما دربارۀ احوال ابننفیس، روایت ابن فضلاللـه عمری (9 / 349) است که از کتاب عیون الانباء ابن ابی اصیبعه برگرفته شده است، اما در نسخ چاپی این کتاب، از ابننفیس ذکری به میان نیامده و حتی آنجا که از ابوالفرج ابنوقف (ﻫ م) یاد شده، به شاگردی او نزد ابننفیس اشاره نشده است (2 / 273-274). از این روی استناد برخی از محققان معاصر در شرح احوال ابننفیس به متن چاپی عیون الانباء درست نیست و اینان آگاهیهای خود را مستقیماً از ابن فضلاللـه برگرفتهاند (نک : عیسی بک، 293؛ قس: ابن فضلاللـه، همانجا) و ارجاع اینان به عیون الانباء (مثلاً حلو، 8 / 305؛ ابراهیم، 1 / 542) مربوط است به ابو محمد عبدالعزیز بن نفیس، معروف به شمس العرب که در آنجا از او یاد شده است (نک : ابن ابی اصیبعه، 2 / 249). مایرهوف وجود رقابت و کشمکش میان ابن ابی اصیبعه و ابن نفیس را دلیل بیتوجهی ابن ابی اصیبعه به ذکر احوال ابننفیس بر شمرده و حتی روایت ابن فضلاللـه عمری از عیون الانباء را نادرست دانسته است (غلیونجی، 112-116). با اینهمه، مدتها پس از این اظهار نظرِ مایرهوف، به هنگام بررسی و فهرستبرداری کتابهای ظاهریه، نسخهای از عیون الانباء یافت شد که در پایان آن شرح موجزی از احوال ابننفیس ذکر شده است (ظاهریه، حمارنه، 479 و تصویر 7 از متن کتاب)، اما این شرح با آنچه ابن فضلاللـه آورده، تفاوتهایی دارد که به دشواری میتوان آن را بخشی از روایت ابن فضلاللـه دانست. از سوی دیگر، نقل قولهای ابن فضلاللـه در مسالک الابصار از ابن ابی اصیبعه دربارۀ پزشکان دیگر، بسیار نزدیک و گاه کاملاً مطابق با روایا نسخههای موجود عیون الانباء است (مثلاً دربارۀ ابنبیطار: مسالک، 9 / 347؛ قس: عیون، 2 / 133؛ دربارۀ افضلالدین خونجی؛ مسالک، 9 / 341؛ قس: عیون، 2 / 120؛ دربارۀ ابوسلیمان داوودبن ابی فاته: مسالک، 9 / 342؛ قس: عیون، 2 / 121) و حتی ترتیب ذکر اطباء شام و مصر در مسالک ابن فضلاللـه قطع نظر از برخی محذوفات آن، مانند ترتیب ذکر این اطباء در عیون است. ازاینروی دلیلی در دست نیست که با تکیه بر آن بتوان استناد ابن فضلاللـه به ابن ابی اصیبعه را اساساً بیپایه خواند. بهویژه آنکه در مسالک به روایت از عیون، از کسانی چون ابوالثناء محمود (نک : ﻫ د، ابنرقیقه) با عنوان «شیخنا» در شرح حال ابننفیس یاد شده (ابن فضلاللـه، 9 / 350) که پیداست از ابن ابی اصیبعه نقل قول شده که مدتی نزد ابوالثناء محمود در بیمارستان نوری دمشق به کار اشتغال داشته است (ابن ابی اصیبعه، 2 / 221)، نه از ابنفضلاللـه که بیش از یک سده پس از ابوالثناء در گذشته است. ازاینرو آنچه به عنوان شرح احوال ابننفیس در پایان نسخۀ ظاهریۀ عیون آمده، اگر هم درواقع از خود ابن ابی اصیبعه و بخشی از تراجمی باشد که ابن فضلاللـه از او نقل کرده است، میبایست در اثر کتابتهای مکرر، دستخوش تغییر شده باشد. در منابع به تاریخ تولد ابننفیس اشاره نشده است، اما با توجه به تاریخ درگذشت او درحدود 80 سالگی (ذهبی، العبر، 3 / 365؛ سبکی، 8 / 306)، میبایست وی حدود سال 607 ق / 1210 م زاده شده باشد. به هر حال ابننفیس در دمشق رشد یافت و نزد کسانی چون ابننحاس به تحصیل نحو (ابن فضلاللـه، 9 / 349-350) و در بیمارستان نوری نزد عمران اسرائیلی به تحصیل طب پرداخت (غلیونجی، 122)، اما برجستهترین استاد او در طب، مهذبالدین دخوار است (ابن فضلاللـه، همانجا) که ابن ابی اصیبعه نیز خود نزد وی شاگردی کرده است. باتوجه به تاریخ تولد و درگذشت ابن ابی اصیبعه (600- 668 ق) که همعصری و تقریباً همسالی او را با ابننفیس نشان میدهد، دور نیست که وی با ابننفیس در مجلس این استاد مشهور همدرس بوده باشد. ابننفیس پس از تحصیل طب در دمشق به قاهره رفت و به گفتۀ اسنوی (2 / 506) در بیمارستان منصوری به تدریس پرداخت. غلیونجی (ص 119) حدس زده که او احتمالاً در فاصلۀ سالهای 633 و 636 ق همراه با ابن ابی اصیبعه به مصر رفته است، اما اگر این همراهی درست باشد، باتوجه به آنکه ابن ابی اصیبعه در ربیعالاول 634 به صرخد رفته و در آنجا مقام گزیده است (ابن ابی اصیبعه، 2 / 221-222)، میبایست آن دو پیش از آن تاریخ به مصر رفته باشند. از سوی دیگر، از آنجا که بیمارستان منصوری قاهره در 684 ق به دست المنصور سیفالدین قلاوون تأسیس شد، برخلاف آنچه از روایت اسنوی (همانجا) مستفاد میشود، وقتی ابننفیس بدانجا رسید، هنوز بیمارستان مذکور ساخته نشده بود که وی در آنجا مقام گزیند. در آن روزگار، سلطان بیبرس بند قداری بر مصر فرمان میراند و ابننفیس میبایست در بیمارستان ناصری به تدریس پرداخته باشد (قس: علیونجی، 113؛ شطی، 109-110). ابننفیس همچنین در مدرسۀ مسروریۀ قاهره به تدریس فقه پرداخت (ابنفضلاللـه، 9 / 351). گفتهاند که وی چندان به تدریس علاقه داشت که شب و روز نمیشناخت و افزون بر مدرسه و بیمارستان، در خانه نیز مجالس درس تشکیل میداد و برخی از علمای عصر به محضرش میشتافتند (همو، 9 / 352). از جملۀ شاگردان او باید از صفی ابوالفتح مسیحی (صقاعی، 114)، سدید دمیاطی، ابوالفرج اسکندری، ابوالفرج ابنقف و ابن ابی حُلیقه رئیس الاطباء نام برد (ابن فضلاللـه، 9 / 351-352). ابننفیس سرانجام به دنبال چند روز بیماری در قاهره درگذشت (اسنوی، 2 / 507؛ ابن فضلاللـه، 9 / 351) و شاگردش صفی ابوالفتح مسیحی در رثایش شعر سرود (صقاعی، 114-115؛ ابنحبیب، 1 / 116). وی اموال بسیاری بر جای گذارد و چون زن و فرزندی نداشت، املاک و کتابخانۀ خود را وقف بیمارستان منصوری کرد (سبکی، همانجا؛ ابن فضلاللـه، 9 / 350). ابننفیس یکی از برجستهترین دانشمندانی است که با پدید آوردن آثاری نام خود را در تاریخ پزشکی فرهنگ اسلامی بلندآوازه ساخت. افزون بر آن در فقه و اصول، حدیث، منطق و ادب نیز فضلی تمام داشت (ذهبی، همانجا؛ یافعی، 4 / 207). ابننحاس دانش او را در نحو ستوده (ابن فضلاللـه، 9 / 351)، چنانکه در این فن روایاتی از او بر جای مانده است (نک : طاش کوپریزاده، 2 / 418). ابن فضلاللـه که او را علامۀ روزگار و پدر همۀ علوم خوانده، یادآور شده است که ابننفیس در منطق به شیوۀ متقدمان تمایل داشت و در طب یا جالینوس مخالفت میورزیدند (9 / 350). با آنکه او را پیشوای پزشکان خواندهاند (ذهبی، دول، 2 / 143؛ ابنایاس، 1(1) / 357) و از آثار او بر میآید که در فنون پزشکی و جراحی چیرهدست و صاحب سبک بوده است (نک : بخش آثار)، گفتهاند که در مداوای بیماران مهارت نداشت و به تجویز غذا بیش از دارو و از داروها به مفردات بیشتر میپرداخت (ابن فضلاللـه، 9 / 353). سبکی (8 / 205) و ابن قاضی شهبه (2 / 187) او را در زمرۀ فقیهان شافعی یاد کرده و به گونهای مبالغهآمیز، در علاج بیماران از ابنسینا ماهرترش دانستهاند. آنچه در سدۀ اخیر موجب شهرت ابننفیس و توجه دانشمندان به وی شده، آگاهی او از گردش ریوی یا گردش کوچک خون است که نشان میدهد باید در انتساب این کشف به میگل سروتو که در سدۀ 16 م ــ سه سده پس از ابننفیس ــ میزیسته است، تردید کرد. نخستینبار یک دانشجوی مصری دانشکدۀ پزشکی فرایبورگ آلمان، به نام محییالدین تطاوی (1896-1945 م) در کتابخانۀ برلین به نسخهای از شرح تشریح القانون ابننفیس دست یافت که این نظریه در آن مطرح شده بود. تطاوی رسالۀ دکترای خود را با عنوان «گردش ریوی خون از نظر [ابننفیس] قرشی» براساس این کتاب تهیه کرد که بحثهای بسیار برانگیخت. استادان در مقام انکار برآمدند و رساله را نزد مایرهوف که در قاهره بود، فرستادند و او آن را تأیید کرد و سارتن را از این کشف آگاه ساخت (غلیونجی، 111-112؛ سارتن، II / 1100-1101). ابننفیس در چند موضع از کتابهای دیگر خود نیز آشکارا این نظریه را مطرح ساخته است. وی در شرح تشریح، ضمن نقد نظریۀ جالینوس مبنی بر وجود منافذی میان دو بطن راست و چپ قلب، یادآور شده که خون از بطن راست از طریق ورید شریانی به سوی ریه رفته و پس از اختلاط با هوا از راه شریان وریدی به بطن چپ سرازیر میشود (ص 293-294). از سخن ابننفیس در جای دیگر بر میآید که او از طریق دانش تشریح به این گردش پی برده است. وی ضمن اثبات انبساط و انقباض قلب (ص 386) و لزوم تلطیف خونی که از قلب میآید، به وسیلۀ هوای درون ریه (ص 387) و بزرگتر بودن بطن چپ از بطن راست (همانجا)، به رد نظریۀ ابنسینا دربارۀ وجود 3 بخش در قلب پرداخته و تصریح کرده است که دانش تشریح، نادرستی این نظریه را مدلل میسازد (ص 388). وی در اینجا نیز به صراحت اشاره کرده است که خون از بطن راست، پس از عبور از ریه، به بطن چپ وارد میشود (همانجا). اما نکتهای که تا امروز محل بحث بسیار بوده، آن است که اگر سروتو این نظریه را از ابننفیس اقتباس کرده، از چه طریقی بدان دست یافته است. مایرهوف طی بررسی و مقایسۀ این نظریه در کتاب ابننفیس و کتاب «احیای مسیحیت» سروتو (وین، 1553 م)، و شرح آن نظریه در کتاب «کالبدشناسی» رئالدو کلمبو (ونیز، 1559 م) به سبب شباهتهای شگفتانگیز آنها، بر آن شد که چارچوب این نظریه در اثر سروتو، قطع نظر از 2 یا 3 نکته که او خود بدان افزوده، میتواند ترجمۀ آزاد نظریۀ ابننفیس باشد (شاخت، 317-319). با اینهمه مایرهوف با رد این احتمال که سروتو در اسپانیا به این نظریۀ ابننفیس دست یافته و یا به سبب آشنایی با زبان عربی، مستقیماً از آثار این پزشک مسلمان استفاده کرده باشد، اقتباس سروتو از ابننفیس را نامحتمل شمرد. برخی از محققان دیگر نیز این تأثیرپذیری را نپذیرفته، برخی در آن تردید کرده و برخی آن را محتمل دانستهاند (همو، 319-320). به گمان بایون، سروتو توسط کلمبو و گویا از طریق ترجمۀ شرح قانون ابننفیس به دست آلپاگو (د 1520 م / 899 ق)، به این نظریه دست یافته است. آلپاگو که 30 سال در سوریه میزیسته و در دمشق شاگرد محمد بن مکی بوده، اطلاعات وسیعی دربارۀ طب و فلسفۀ اسلامی گرد آورده و حتی شماری از آثار عربی در این زمینه را به لاتین ترجمه کرده است و بر برخی حاشیه نوشته است. اگرچه در متن موجود ترجمۀ لاتین شرح قانون توسط آلپاگو، بخش مربوط به این نظریه وجود ندارد، اما دست نوشتهای از ترجمۀ این بخش از شرح ابننفیس بر قانون، حاوی نظریۀ گردش خون، در یک کتابخانۀ خصوصی در ونیز یافت شده که هووز انتساب آن به آلپاگو ثابت نشده است (همو، 320-323؛ قس: اسکندر، «ابننفیس»، 603-604). با اینهمه شایان توجه است که شاید این نظریه، نه از طریق ترجمۀ شرح تشریح ابننفیس، بلکه از طریق آثار دیگر او یا حتی شروح دیگر قانون مانند شرح سدیدالدین کازرونی در 1344 م و شرح علی بن عبداللـه زینالعرب مصری در 1350 م که این نظریه را از ابننفیس اقتباس کرده و در آنجا ذکر کردهاند، به غرب راه یافته باشد (همانجا). این نکته که ابننفیس نظریۀ گردش خون را در رسالۀ کاملیه یا الرجل الکامل خود در باب اثبات یکتاپرستی نیز مطرح کرده (حداد، 270) و سروتو همین نظریه رادر کتاب «احیای مسیحیت» خود آورده، شاید دلیلی باشد بر تأیید آنکه نظریۀ مذکور از طریق ترجمۀ این کتاب به دست وی رسیده است. به هر حال اگر اقتباس سروتو و کلمبو از ابننفیس را نتوان با یافتهها و آگاهیهای کنونی کاملاً اثبات کرد، اما در این حقیقت که ابننفیس در این کار و بر این 2 تن تقدم داشته است، تردیدی نیست، اگرچه شناخت اشاره کرده که با تطبیق دقیق این نظریه در آثار ابننفیس، کلمبو و سروتو و با توجه به اینکه بیان ابننفیس بر خلاف این 2 تن کاملاً روشن و قابل درک است، اقتباس سروتو از ابننفیس بعید نیست (ص 327-331).
ابننفیس در فنون مختلف، خاصه در پزشکی آثار متعددی پدید آورد که نسخ بیشتر آنها اکنون در دست است. آثار او در پزشکی، غالباً شامل شرح برخی از کتب بقراط و جالینوس و مفصلتر از همه، آثار ابن سیناست و هم ازاینرو که عنایت بسیار به آثار ابنسینا داشت، او را ابنسینای دوم لقب دادهاند (ابن فضلاللـه، 9 / 352). برخی از شروح مفصل ابننفیس که خود شامل چند بخش است، هر یک کتب مستقل بهشمار آمده و بعضی از آثار دیگر او به چند نام شهرت یافته است که نویسندگان متقدم یا متأخر آنها را آثار جداگانه شمردهاند. 1. رساله در اوجاع الاطفال، فقط در نسخۀ عیون الانباء ظاهریه از این اثر یاد شده است (ظاهریه، حمارنه، تصویر 7). 2. بغیة الطالبین و حجة المتطبین. نسخهای از آن در کتابخانۀ ولیالدین افندی موجود است (ششن، 95). 3. بغیة الفطن من علم البدن (بغدادی، 1 / 714)، که زرکلی نسخهای از آن را در واتیکان دیده است (4 / 271). 4. تشریح الاعضاء المفردة، شامل 2 بخش. نسخهای از آن در کتابخانۀ مجلس شورا موجود است. این کتاب را محمد بن محمود آملی صاحب نفائس الفنون شرح کرده است (شورا، 13 / 187). 5. التعلیق علی کتاب الاوبئۀ بقراط، که که نسخهای از آن در ایاصوفیه موجود است (غلیونجی، 142). 6. تقاسیم العلل و اسباب الامراض، که نسخهای از آن در مونیخ موجود است (آومر، 364). 7. ثمارالمسائل، که در نسخۀ عیون الانباء ظاهریه به آن اشاره شده (ظاهریه، همانجا) و محمدعلی (ص 61) احتمال داده است که همان شرح مسائل حنین بن اسحاق باشد. 8. جامع الدقائق من الطب، که فقط در نسخۀ عیون الانباء ظاهریه (همانجا) بدان اشاره شده است. 9. الرسالة الکاملیة فی السیرة النبویة، که ابننفیس آن را در برابر حی بن یقظان نوشت و در آن به اثبات اسلام و پیامبری و نزول شرایع و معاد جسمانی پرداخت. این کتاب به نام فاضل بن ناطق نیز مشهور بوده (ابن فضلاللـه، 9 / 351)، و سامی حداد که خود نسخهای از آن را داشته، به استناد آن نام رساله را الرجل الکامل فی السیر النبویة ذکر کرده است (حداد، 265). این کتاب به ویرایش و ترجمۀ انگلیسی ماکس مایرهوف و یوزف شاخت در 1968 م در اکسفورد منتشر شده است. 10. رقائق الحلل فی دقائق الحیل (بغدادی، همانجا). 11. الشافی. فقط در نسخۀ عیون الانباء ظاهریه بدان اشاره شده است (ظاهریه، همانجا). 12. الشامل، در طب که گویا آن را در 30 سالگی نوشت و حاوی بخش جالبی دربارۀ روش جراحی است و نشان میدهد که ابننفیس در این رشته از دانش پزشکی نیز چیره دست بوده است. این کتاب تا 1952 م گم شده انگاشته میشد. در این تاریخ بخشهایی از آن در زمرۀ مخطوطات اسلامی کتابخانۀ کمبریج فهرست شد (آبری، «فهرست کمبریج»، 57) و با مقایسه معلوم گردید که پیش از آن نسخههایی از چند بخش از این کتاب در فهرست بادلیان بیذکر نام مؤلف آمده بوده است (اسکندر، همان، 603). 3 جلد از این کتاب (مجلدات 33، 42 و 43) در کتابخانۀ پزشکی لاین دانشگاه استانفورد کالیفرنیا هست که نقولاهیر بنابر قرائنی حدس میزند به خط مؤلف است (هیر، 203-204). نسخههای دیگری نیز در موزۀ عراق و کتابخانۀ ظاهریه موجود است (ظاهریه، خیمی، 2 / 139؛ مجلة معهد، 5(2) / 270). 13. شرح ابیدیمیا لبقراط. نسخههایی از آن در ایاصوفیه، قاهره و کتابخانۀ ظاهریه موجود است (GAS, III / 35؛ مجلة معهد، همانجا؛ اسکندر، همان، 605). 14. شرح الاسباب و العلامات (سارتن، II(2) / 1099)، که شاید همان تقاسیم العلل و اسباب الامراض بقراط باشد. 15. شرح اشارات ابنسینا (ابنفضلاللـه، 9 / 352)، که ابننفیس در شرح قانون از آن یاد کرده است (شورا، 19 / 46). 16. شرح تشریح جالینوس. نسخهای از آن در ایاصوفیه موجود است (محمدعلی، 58). 17. شرح تشریح قانون، یک از بخشهای شرح قانون ابنسینا و ازجمله مشهورترین آثار ابننفیس است که نظریۀ گردش خون در آن آمده است. این کتاب احتمالاً از نخسین آثار ابننفیس است، زیرا نسخهای از آن که 47 سال سال پیش از مرگ او کتابت شده، در دست است (اسکندر، همان، 603) و چنانکه ابننفیس خود گفته (ص 17)، این کتاب شرح کتاب اول تا سوم قانون ابنسینا است. 18. شرح تقدمة المعرفۀ بقراط، نسخههایی از آن در لیدن، بادلیان، پاریس، ایاصوفیه، حلب، اسکندریه و گوتا موجود است (GAS, III / 33; GAL, I / 649؛ دوسلان، شم 2844(2)؛ ورهووه، 367؛ پرج، شم 1899؛ محمدعلی، 24-25). 19. شرح التنبیه ابواسحاق شیرازی، در فقه شافعی (سبکی، 8 / 305). 20. شرح طبیعة الانسان بقراط. نسخهای از آن که در 668 ق یعنی در حیات مؤلف استنساخ شده، در دست است (بخیت، 3 / 121). نسخۀ دیگری از آن، همراه با اجازۀ نقل آن به خط و امضای ابننفیس برای طبیبی به نام شمسالدوله ابوالفضل مسیحی در کتابخانۀ ملی پزشکی بتسدا در مریلند آمریکا موجود است (اسکندر، همانجا). 21. شرح الفصوص ابوالعلاء صاعد (بغدادی، همانجا). 22. شرح فصول بقراط، که دوبار در سالهای 1301 و 1310 ق در ایران چاپ سنگی شده (شیروانی، 34) و در 1988 م نیز به کوشش ماهر عبدالقادر محمدعلی و یوسف زیدان در بیروت منتشر شده است. 23. شرح القانون ابنسینا، شامل 4 بخش اصلی: شرح کلیات، شرح داروهای مفرد و مرکب، شرح امراض اعضاء و شرح امراضی که مربوط به عضو خاصی نیستند. او در شرح کلیات، نظریۀ گردش خون را تکرار کرده است (اسکندر، همانجا). برخی از نویسندگان «شرح کلیات» را کتابی مستقل به شمار آوردهاند و ابن فضلاللـه آن را در 20 مجلد دانسته است (همانجا) و باید مراد او شرح کامل قانون باشد. نسخههای متعددی از بخشهای این کتاب در کتابخانههای ایران (برای نمونه، نک : ملی، 9 / 118؛ ملک، 1 / 425؛ مرکزی، 17 / 32)، و همچنین استانبول (کوپریلی، 1 / 493)، لیدن (ورهووه، 263)، لندن (اسکندر، «فهرست»، 180؛ آربری، شم 3984)، حیدرآباد (آصفیه، 2 / 73)، نیویورک، قاهره (محمدعلی، 55) و موصل (احمد، 2 / 190) موجود است. به نظر میرسد که شرح مفردات القانون و شرح معالجات القانون که 2 کتاب مستقل بهشمار آمده و در ایاصوفیه و کتابخانۀ همدرد کراچی موجود است (فاروقی، 1 / 99-100؛ GAL, S, I / 900)، بخشهایی از شرح کامل قانون باشد که به سبب اهمیت و رواج آن، مستقلاً استنساخ میشده است. 24. شرح مسائل فی الطب حنین بن اسحاق (نیز نک : آثار، شم 7) که نسخه ای از آن در لیدن موجود است (ورهووه، GAL, I / 225, 649; 198)؛ 25. شرح الهدایة، که ابن فضلاللـه عمری (9 / 350) آن را الهدایة فی المنطق از ابنسینا، و حاجی خلیفه (2 / 2031) و بغدادی (همانجا) آن را الهدایة فی الطب دانستهاند. 26. طریق الفصاحة، در نحو (حاجی خلیفه، 2 / 1114؛ بغدادی، همانجا). 27. المباحث القانونیة. نسخهای از آن در مغرب موجود است (مجلة معهد، 5(1) / 189). 28. مبادئ الطب، در 1964 م در کربلا چاپ شده است. 29. المختار من الاغذیة. نسخهای از آن در برلین موجود است ( آلوارت، شم 6400)؛ 30. المختصر فی علم اصول الحدیث، در یک مقدمه و 5 باب. وی در فصل اول مقدمه به تعریف علوم و تقسیم آن به سمعی و عقلی پرداخته و سپس دربارۀ اهمیت علم اصول حدیث سخن رانده است. این رساله با ترجمه و شرح آن به زبان آلمانی، توسط حسن اماره در آلمان (هیلدسهایم، 1986 م) منتشر شده است. 31. مختصر فی المنطق، که فقط ابن فضلاللـه عمری (همانجا) از آن یادکرده است. 32. مفتاح الشفاء. نسخهای از آن در تهران موجود است (شیروانی، 23). 33. رسالة فی منافع الاعضاء. نسخهای از آن در دارالکتب مصر موجود است (سید، 1 / 423). 34. الموالید الثلاثة، که فقط در نسخۀ عیون الانباء ظاهریه (ظاهریه، حمارنه، تصویر 7) بدان اشاره شده است. 35. الموجز، شرح مختصر قانون ابنسینا، یکی از مشهورترین آثار ابننفیس که رواج بسیار یافت و افزون بر 10 شرح بر آن نوشتهاند. معروفترین این شروح، شرح سدیدالدین کازرونی با عنوان المغنی فی شرح الموجز و شرح برهانالدین نفیس ابنعوض کرمانی و شرح محمود بن احمد امشاطی است (اسکندر، ابنعوض کرمانی و شرح محمود بن احمد امشاطی است (اسکندر، «ابننفیس»، 604؛ سارتن، II / 1100؛ محمدعلی، 53-54). الموجز و شروح آن به فارسی و عربی بارها در ایران و هند چاپ شده است. این کتاب که منهاج القانون نیز خوانده شده، شامل 4 باب در اصول طب، غذاها و داروهای مفرد و مرکب، بیماری اندامها و سایر بیماریها و علل و علامات و درمان آنهاست (سارتن، همانجا). کتاب الموجز به ترکی و عبری نیز ترجمه شده است (همانجا؛ محمدعلی، 54). 36. المهذب فی الکحل، نیز از کتب مشهور و مهم ابننفیس است که به المهذب فی طب العیون، یا المهذب فی الکحل المجرب نیز مشهور است. این کتاب در یک مقدمه و 2 بخش شامل قواعد نظری و عملی چشم پزشکی، فروع این فن و و داروهای مفرد و مرکب امراض چشم و طریقۀ ساخت آنهاست (ظاهریه، خیمی، 2 / 288- 289). نسخههایی از این کتاب در کتابخانههای ظاهریۀ دمشق (همانجا)، واتیکان (محمدعلی، همانجا)، برلین و استانبول موجود است (حمارنه، 9-12). اسمیت (ص 31) آن را دقیقترین و کاملترین رسالۀ چشم پزشکی قرون وسطی خوانده و خلاصهای از آن را با ترجمه و شرح به زبان انگلیسی منتشر کرده است. 37. کتاب النبات من الادویة المرکبة. فقط در نسخۀ ظاهریۀ عیونه (ظاهریه، حمارنه، تصویر 7) از آن یاد شده است. 38. مقالهای در نبض (ابن فصلاللـه، 9 / 352). 39. رسالهای در ورم که نسخهای از آن در لنینگراد موجود است (خالدوف، شم 10267). 40. الوریاقت، در منطق که نسخهای از آن در بادلیان موجود است (GAL, I / 649).
آصفیه، خطی؛ ابراهیم، محمدابوالفضل، حاشیه بر حسن المحاضرۀ سیوطی، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛ ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق / 1882 م؛ ابنایاس، محمد بن احمد، بدائع الزهور، به کوشش محمد مصطفی، قاهره، 1402 ق / 1982 م؛ ابنحبیب، حسن بن عمر، تذکرة النبیه، به کوشش محمد محمد امین و سعید فتاح عاشور، قاهره، 1976 م؛ ابن فضل اللـه عمری، احمد بن یحیی، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1408 ق / 1988 م؛ ابنقاضی شهبه، ابوبکر بن احمد، طبقات الشافعیة، به کوشش حافظ عبدالعلیم خان، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ ابن نفیس، علی بن ابیالحزم، شرح تشریح القانون، به کوشش سلمان قطایه و پل غلیونجی، قاهره، 1988 م؛ احمد، سالم عبدالرزاق، فهرس مخطوطات مکتبة الاوقاف فی الموصل، بغداد، 1395 ق / 1975 م؛ اسمیت، ا. س.، «کتاب المهذب فی طب العین لابن النفیس»، مجلة تاریخ العلوم العربیة، حلب، 1980 م، ج 4، شم 1؛ اسنوی، عبدالرحیم بن حسن، طبقات الشافعیة، به کوشش عبداللـه جبوری، بغداد، 1391 ق / 1971 م؛ بخیت، محمد عدنان و دیگران، فهرست المخطوطات العربیة المصورة، جامعة الاردنیة، 1406 ق / 1986 م؛ بغدادی، هدیه؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حداد، سامی، «مکتشف الدورة الدمویة الصغری من هو»، المقتطف، قاهره، 1355 ق، شم 89؛ حلو، عبدالفتاح محمد، حاشیه بر طبقات الشافعیة الکبری (نک : هم ، سبکی)؛ حمارنه، نشأت، «وصف الحول عند ابن النفیس»، مجلة تاریخ العلوم العربیة، حلب، 1984 م، ج 8، شم 1-2؛ ذهبی، محمد بن احمد، دول الاسلام، حیدرآباد دکن، 1365 ق؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ زرکلی، اعلام؛ سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، 1971 م؛ سید، خطی؛ ششن، رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامی فی مکتبات ترکیا، استانبول، 1984 م؛ شطی، احمد شوکت، الطب عندالعرب، بیروت، موسسة المطبوعات الحدیثة؛ شورا، خطی؛ شیروانی، محمد، فهرستوارۀ نسخههایی از کتب خطی پزشکی به زبان عربی و چاپ سنگی قدیم در ایران، تهران، 1362 ش؛ صقاعی، فضل اللـه بن ابی الفخر، تالی کتاب وفیات الاعیان، به کوشش ژاکلین سوبله، بیروت، 1974 م؛ طاش کوپریزاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادة، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ظاهریه، خطی (الطب و الصیدلة)، حمارنه؛ همان، خیمی؛ عیسی بک، احمد، معجم الاطباء، قاهره، 1361 ق / 1942 م؛ غلیونجی، ب.، ابن النفیس، کویت، وزارة الارشاد و الانباء؛ فاروقی ندوی، فضل اللـه، توضیحی فهرست مخطوطات کتب خانه همدرد، طبی علوم، کراچی، 1981 م؛ کوپریلی، خطی؛ مجلة المعهد المخطوطات العربیة، جامعة الدول العربیة، 1959 م؛ محمدعلی، ماهر عبدالقادر، مقدمه بر شرح فصول ابقراط ابننفیس، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ مرکزی، خطی؛ ملک، خطی؛ ملی، خطی؛ هیر، نقولا، «ثلاثة مجلدات من کتاب الشامل لابن النفیس»، مجلة معهد المخطوطات العربیة، 1380 ق / 1960 م؛ شم 6؛ یافعی، عبداللـه بن اسعد، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، 1338 ق؛ نیز:
Ahlwardt; Arberry; Arberry, A. J., A Second Supplementary Hand-List of the Muhammadan Manuscripts…, Cambridge, 1959; Aumer, Joseph, Die arabischen Handschriften … in München, Wiesbaden, 1970; De Slane; GAL; GAL, S; GAS; Iskandar, A. Z., A Catalogue of Arabic Manuscripts on Medicine and Science, London, 1967; Id, «Ibn al-Nafīs», Dictionary of Scientific Biography, New York, 1974, vol. IX; Khalidov; Pertsch; sarton, George, Introduction to the History of Science, Baltimore, 1928-1948; Schacht, J., «Ibn al-Nafis, Servetus and Colombo», Al-Andalus, 1957, vol. XXII; Voorhoeve.
سیدصادق سجادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید