تاریخ طبری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 3 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/225393/تاریخ-طبری
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
14
تاریخِ طَبَری، بزرگترین و پرآوازهترین اثر مکتوب تاریخیِ بر جای مانده از سدههای 3-4ق، مشتمل بر یک دوره تاریخ عمومی از آفرینش تا سال 302ق، تألیف محمد بن جریر طبری (د 310ق / 923م).تاریخ طبری در سنت تاریخنگاری مسلمانان، نمونهای خاص است و نه فقط در شیوۀ تاریخنگاری، بلکه در ساختار تفکر تاریخی مسلمانان و تلقی ایشان از گذشتهها نیز تأثیر بسیار داشته است. گرچه در واقع، بخش اعظم تاریخ طبری مجموعهای از آثار طبقۀ اخباریان و تاریخنگاران سلف است و برخی از این آثار، تا سدههایی پس از طبری هم وجود داشتهاند؛ با این همه، اثر سترگ این مورخ و فقیه و مفسر بزرگ ایرانی، به رغم نقدها و انتقادها، در سراسر سرزمینهای اسلامی، از زمان تألیف آن، مأخذی عمده برای درک اوضاع سدههای نخست هجری بوده است.طبری به طور مشخص به نام کتاب خود اشاره نکرده، اما در مآخذ کهن نام کامل آن: تاریخ الرسل و الانبیاء و الملوک و الخلفاء آمده است (نک : یاقوت، 6 / 2444، 2456، به نقل از عبدالله فرغانی، شاگرد طبری). در برخی از مآخذ دیگر، از کتاب با تعبیر تاریخ الامم و الملوک یاد کردهاند (مثلاً نک : خطیب، 2 / 163؛ حاجیخلیفه، 1 / 297). به هر حال، عبارتهایی که از شخص طبری در مقدمه و برخی دیگر از صفحات آغازین کتاب آمده، مؤید این نامهاست (نک : 1 / 7، 78).تاریخ طبری شامل دو بخش بزرگ است: پیش از اسلام و پس از اسلام. بخش نخست در برابر بخش پس از اسلام بسیار اندک، و مشتمل است بر مقدمۀ مؤلف، گفتارهایی در باب ماهیت زمان، چگونگی آفرینش، بعثت پیامبران، پادشاهان ایران، اقوام و قبایل عرب، نیاکان حضرت رسول (ص) و سیرۀ آن حضرت تا زمان هجرت. بخش دوم کتاب، مشتمل بر تاریخ دورۀ اسلامی، با بحثـی در باب تاریخگـذاری مسلمانـان آغـاز میشود (نک : 2 / 388 بب )، زیرا مؤلف پس از این تا پایان کتاب، وقایع را به صورت سالشماری مینگارد. البته در همین قسمت، 3 بخش فرعی قابل تشخیص است: 3 خلیفۀ نخستین و دورۀ خلافت امام علی(ع)؛ خلافت بنی امیه، از معاویه تا مروان بن محمد؛ خلافت عباسی از ابوالعباس سفاح تا المقتدربالله.بنا بر پارهای از مآخذ، طبری اخبار دو خلافت بنی امیه و بنی عباس را در کتابی جدا با نام القطعین آورده بوده، و بعدها این دو قسمت را خود او با تفصیل و شرح بیشتری به اصل تاریخ افزوده است (یاقوت، 6 / 2456-2457؛ نیز نک : ابن ندیم، 291). به نظر میرسد که این قسمت از کتاب تا مدتی رواج داشته (نک : یاقوت، 6 / 2444، به نقل از فرغانی)، اما در سدههای بعد در برابر اصل آن فراموش شده است (نک : دنبالۀ مقاله).به درستی روشن نیست که طبری از چه زمانی نگارش اثر خود را آغاز کرده است. از حکایتی چنین برمیآید که نگارش تاریخ را پس از تفسیر آغاز کرده باشد (خطیب، همانجا؛ سمعانی، 9 / 42؛ یاقوت، 6 / 2442) و در بخش نخست تاریخ نیز، یکجا تفصیل مطلب را به کتاب تفسیر خود ارجاع میدهد (1 / 89). همچنین با توجه به نشانۀ دیگری حدس زدهاند که او پس از 290ق املای تاریخ خود را آغاز کرده باشد (ابراهیم، 1 / 22- 23).با آنکه طبری در اواخر شوال 310 / فوریۀ 923 درگذشت (نک : خطیب، 2 / 166)، اما از مدتها پیش دست از ادامۀ تألیف تاریخ کشیده بود. در این باره، نباید آشوبهای بغداد در عصر المقتدر (نک : ه د، 12 / 295) و خصومت حنبلیان با طبری را در اواخر عمر او از یاد برد (نک : یاقوت، 6 / 2450-2451). نسخۀ کنونی تاریخ طبری در پایان سال 302ق متوقف میشود (نک : 10 / 149-151). نسخههایی که ابن ندیم (همانجا) و هَمدانی (ص 190) و ابن اثیر (8 / 91، ذیل سال 302ق) نیز در دست داشتهاند، به همین سال ختم میشده است. البته ابن اثیر از نسخههایی از تاریخ طبری تا پایان سال 303ق سخن به میان آورده است، اما خود او هم در اینکه این یک سال اخیر، جزء اصل کتاب باشد، تردید میکند (همانجا).به گواهی یاقوت که به آثار شاگردان طبری دسترسی داشته، وی در واپسین روزهای ربیعالآخر 303 از املای آن بر شاگردانش فراغت یافت (6 / 2443-2444). روایتی هم نشان میدهد که طبری نگارش تاریخ بنی عباس را در کتاب القطعین، فقط تا آغاز خلافت المقتدر (295ق) ادامه داده بود (همو، 6 / 2457). به هر حال، بعید نیست طبری بعدها هنگام افزودن القطعین آن را تا چند سال دیگر نیز ادامه داده باشد. چنین مینماید که تألیف جداگانۀ کتاب القطعین، نشانۀ بسیار مهمی است از این نکته که طبری کتاب تاریخ خود را فقط تا پایان دورۀ خلفای نخستین ادامه داده بوده است.طبری بجز بخش نخست، تاریخ خود را بر مبنای سالشمار نگاشته است. این روش تا آنجا که اینک میدانیم، بیسابقه نبوده است و برخی از تاریخنگاران پیش از طبری آثاری بدین روش تألیف کرده بودهاند، مانند هیثم بن عدی (د 207ق) و خلیفة بن خیاط (د 240ق) (نک : ابن ندیم، 112؛ نیز عزاوی، 190-191). همچنین نگرش جهانی به تاریخ نیز بی سابقه نبوده است و در این زمینه، دست کم میتوان از تاریخ یعقوبی (د 280ق) نام برد (برای تفصیل، نک : جعفری، 67 بب ؛ دوری، 51-52؛ روزنتال، 133ff.). با این همه، هیچیک از نمونههای یاد شده از حیث تفصیل و جامعیت و امتیازهای دیگر، قابل قیاس با تاریخ طبری نیستند. در واقع، تاریخ طبری، نقطۀ اوج چند مرحله از تاریخنگاری مسلمانان است (سجادی، 119).طبری در آغاز کتاب در باب روش خویش توضیح داده، و نوشته است که او اخبار و آثار را با استناد به راویان نقل کرده، و از این میان، آنچه با «ادلۀ عقلی» استنباط شده، بسی اندک است، زیرا از نظر او، اخبار گذشتگان برای کسی که زمان ایشان را درنیافته است، جز از طریق نقل و اخبار به دست نمیآید و نمیتوان با عقل و اندیشه بدان راه یافت: «پس اگر در این کتاب من، چیزی در باب اخبار گذشتگان یافت شود که خواننده و شنونده آن را به سبب آنکه در آن وجهی از صحت نشناخته، و معنایی از حقیقت نیافته است، زشت و ناپسند شمرد، دانسته باشد که از جانب ما نیست و از سوی کسانی است که آن را برای ما نقل کردهاند» (1 / 7- 8، نیز 58).روش تقریباً ثابت طبری این است که در آغاز هر حادثۀ تاریخی و به ویژه در آغاز هر سال، خلاصهای چند سطری از اهم حوادث به دست میدهد، آنگاه تفصیل مطلب را غالباً به نقل از راویان گوناگون بیان میکند. در برخی از موارد، مؤلف فقط در جزئیات یک حادثه اقوال گوناگون را مقایسه میکند. اشتیاق طبـری به نقل غـالب روایات در یک حادثـه ــ که برای محقق امـروزی بسیـار مهم است ــ تا حدی موجب گسیختگـی در وحدت متن شده است (دوری، 56).بیگمان یکی از مهمترین مباحث در باب تاریخ طبری، موضوع منابع و مآخذ این کتاب است. طبری برای نگارش تاریخ، چه دربارۀ انبیا و ملوک پیش از اسلام، و چه دربارۀ 3سدۀ نخست هجری، طیف وسیعی از منابع و مآخذ را به کار گرفته است؛ چندانکه این کتاب را افزون بر سودمندیهای بسیار دیگر، میتوان مجموعهای از سنتهای تاریخی مسلمانان و حتى نامسلمانان محسوب داشت. البته ارزشهای هر یک از این مآخذ و شیوۀ استفادۀ طبری از آنها، به نسبت اهمیت موضوع، متفاوت است. در واقع، شیوۀ طبری در تاریخنگاری نیز، تا حدود بسیاری به شناخت مآخذ وی بستگی دارد. طبری در غالب موارد، مأخذ خود را متناسب با شیوۀ دریافت خبر، با عباراتی همچون «حَدَّثَنی»، «حَدَّثَنا»، «قال»، «ذَکَرَ» و در مواردی با صیغۀ مجهولِ «ذُکِرَ عَن...» یاد میکند، اما تعیین دقیق اینکه کدام یک از آنها مبتنی بر سماع بوده است و کدام یک بر سند مکتوب، دشوار به نظر میرسد (برای تفصیل، نک : GAS, I / 327).طبری اخبار انبیا و امتهای دیگر را همراه اخبار خاص ایران پیش از اسلام، با رعایت تقدم و تأخر تاریخی، تقریباً در عرض یکدیگر آورده است. مآخذ او در باب تاریخ ادیان و مذاهب دیگر، غالباً مبتنی بر روایات مشهور به اسرائیلیات (ه م) و تحت تأثیر ادبیات دینی اهل کتاب است که وهب بن مُنَبّه و ابن اسحاق (ه م)، دو تن از مهمترین ناقلان اینگونه روایات بودند (برای تفصیل، نک : دوری، 103 بب ؛ مهدوی، 34-35؛ برای تصریح به تورات، نک : طبری، 1 / 164؛ نیز نک : عاملی، 3 / 223). از آنجا که این موضوع با معارف قرآنی نیز در باب امتهای پیشین پیوند نزدیک دارد، این بخش از تاریخ، تا حدی جنبۀ تفسیری هم یافته است.بیگمان یکی از مهمترین بخشهای این قسمت از تاریخ طبری، اخباری است که مؤلف از ادوار اساطیری و تاریخی ایران در پیش از اسلام نقل کرده است؛ چندانکه این بخش از کتاب از مآخذ درجه اول ایران باستان محسوب میشود. یک مأخذ مهم طبری در اینباب هشام بن محمد کلبی(د 206ق) است (مثلاً نک : 2 / 38، 62، 68؛ نیز علی، «موارد...»، 2 / 137- 139) که به نحوی بر اخبار خاندانها و سلسلههای ایرانی احاطه داشته است (دوری، 41). مسلم است که طبری به مآخذ مهم دیگری نیز در این زمینه دسترسی داشته، و گاه روایت هشام را با آن دسته از روایات دیگر مقایسه کرده است (مثلاً نک : 2 / 68، 82).اگرچه طبری در باب ایران باستان، در مواردی به منابع مبهم ارجاع میدهد (مثلاً نک : 2 / 68: «اما العلماء من الفرس باخبارهم و امورهم فانهم یقولون...»،نیز2 / 63، 86، 93، جم (، اما روشناست که او به منابع دورۀ باستانی ایران مانند خداینامهها دسترسی داشته، و از آنها در این بخش از تاریخ خود استفاده کرده است (نولدکه، 13، 30؛ نیز نک : علی، همان، 2 / 141 بب ؛ یارشاطر، 360).این مسئله حائز کمال اهمیت است که طبری در بخش مربوط به آفرینش تنها به نقل سنت رایجِ متأثر از روایات یهودی و مسیحی بسنده نکرده، و به این موضوع از دیدگاه ایرانیان نیز توجه کرده است (نک : 1 / 146- 148، 153).طبری تاریخ ایران باستان را تا سرنوشت واپسین پادشاه ساسانی (یزدگرد) در لابهلای اخبار دیگر پی گرفته است (نک : 2 / 234، 4 / 286؛ برای مقایسه میان طبری و فردوسی در زمینۀ مآخذ ایران باستان، نک : زریاب، «فردوسی...»، 65-74). طبری همچنیـن در سراسر تاریـخ خود ــ به ویژه دورۀ اسلامی ــ چند جملۀ فارسی از مآخذ نقل کرده است که با توجه به قدمت آنها اهمیت بسیار دارد (مثلاً نک : 2 / 188، 4 / 14، 6 / 98، 9 / 88).در سیرۀ نبوی مهمترین مأخذ طبری، ابن اسحاق است و روایات او به ویژه در این بخش، برای بازسازی اثر از میان رفتۀ ابن اسحاق اهمیت بسیار دارد (برای روایات طبری از وی، نک : طرابیشی، 151-153؛ مهدوی، 53 بب ؛ برای دیگر مآخذ او در سیره مانند زُهری، نک : دوری، 82 بب (. در نقل حوادث دورۀ اسلامی، به ویژه سدۀ نخست، مأخذ عمدۀ او آثار طبقۀ نخست اخباریان همچون ابومخنف (برای روایات طبری از او، نک : یحیى، سراسر کتاب؛ سزگین، 40-47؛ نیز نک : ه د، ابومخنف)، ابوالحسن مدائنی (برای بررسی روایات او در تاریخطبری، نک : ناجی، 127 بب ؛ روتر، 103-133) و محمد بن عمر واقدی (نک : علی، همان، 3(1) / 40-41؛ جونز، 1 / 13-15) بوده است (برای بررسی کلی منابع طبری در سدۀ نخست، نک : مصطفى، 1 / 255).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید